رفتن به محتوای اصلی

من نیز 16 آذر در خیابان بودم

من نیز 16 آذر در خیابان بودم

ملاحظاتی پيرامون جنبش دانشجويی

بي‌ترديد شركت در جنبش آزادي‌خواهي به هر طريق و به هر ميزان هزينه‌هايي دارد كه البته اگر حتي اندكي از آن نيز بدست آيد، دستآوردي به مراتب بيش از هزينه‌هايش خواهد داشت. پس بايد نهايت سعي و تلاش را به كار بست تا آن را بدست آورد. اما همه مي‌دانند كه بدست آوردن آن سخت است. سخت‌تر از آنكه به ذهن مي‌آيد و هنگاميكه بدست آمد، سخت و سخت خواهد بود تا آن آزادي بدست آمده حفاظت و نهادينه شود. ازآغاز مشروطيت تاكنون به رغم پيروزي‌هاي اوليه جنبش‌هاي آزادي‌خواهي، هرگز در حفظ آن توفيقي بدست نيامد و نهادينه نشد.

روزيكه من به جنبش دانشجويي پيوستم 22 ساله بودم و سازمان‌هاي چريكي سه سال بود كه با ترور و انفجار و مصادره بانك‌ها پرچم آزاديخواهي را برافراشته بودند و حداكثر تلاش جنبش دانشجويي سربازگيري به سازمان‌هاي چريكي(نه‌تنها) در سراسر دانشگاه‌هاي ايران بلكه در سراسر دانشگاه‌هاي جهان بود. آزاديخواهي با خشونت درآميخته بود و با خشونت پاسخ داده مي‌شد. اين امر پديده‌اي جهاني بود.

تقريباً در همه جاي جهان رهبري جنبش دانشجويي كاملاً زيرزميني بود و رهبران جنبش‌هاي دانشجويي اعضاء پيوسته و ناپيوسته جنبش‌هاي چريكي و آزادي‌بخش كشورها بودند. آفريقا و آسيا و آمريكاي لاتين جاي خود داشت، حتي در اروپا نيز جنبش چريكي ارتش سرخ وبادرماينهوف در دانشگاه‌ها و از ميان دانشجويان سربازگيري مي‌كردند. بلوك شرق و كشورهاي سوسياليستي از هرطريق ممكن اين نوع جنبش‌ها و سازمان‌هاي چريكي را در اردوگاه‌هاي معلوم و نامعلومي از كوبا تا فلسطين تحت حمايت‌هاي آشكار و پنهان قرار مي‌داد.

در همين فرآيند مطالبات جنبش‌هاي دانشجويي به مطالبات جنبش‌هاي ملي و بين‌المللي سوسياليستي و رهايي از كاپيتاليسم تبديل شده بودند. جنبش‌هاي دانشجويي و چريكي به كمتر از براندازي حكومت‌ها و قبضه كردن قدرت رضايت نمي‌دادند. جنبش دانشجويي ايران نيز در ورطه هلاكت‌بار اين پروسه قرار گرفت كه البته همه ما هم‌اينك درتجربه نتايج آن زندگي مي‌كنيم و امروزه ازساختارونحوه اين زندگي بسيار بيزاريم و بشدت به فرزندان دانشجوي خود مي‌آموزيم كه دگرباره بايد اين زندگي را دگرگون كنيم تا از زيستن در آن لذت ببرند.

حالا فرزندان ما در صدد دگرگون‌سازي اين زندگي برآمده‌اند و در ميدان نبردي سخت گرفتارند. لازم است كه از تجربيات جنبش دانشجويي دوران گذشته پله‌هايي بسازند تا بتوانند از روي آن خيز بردارند ودر پله هاي بالاتري استقرار يابند وگرنه يكبار ديگر چون ما به جايي دور و تاريك پرت خواهند شد.

پس از سركوب شديد جنبش دانشجويي در سال 1350 و اعمال وحشيانه عمال رژيم شاه در دانشگاه‌هاي ايران بويژه دانشگاه تبريز كه به كشته شدن تعدادي از دانشجويان دختر و پسر منجر شد، دانشجويان به تجربه مي‌دانستند كه ساواك بعضي از رهبران علني جنبش دانشجويي را قبل از روز 16 آذر دستگير خواهد كرد و لذا رهبري جنبش دانشجويي كاملاً زيرزميني و بسيار مخفي بود و اصولاً دانشجويان قبل از روز 16 آذر سعي مي‌كردند كه هيچ‌نوع گزك و بهانه‌اي به دست عمال رژيم در دانشگاه‌ها ندهند تا آن روز موعود را به نحو احسن برگزاركنند. دانشجويان دانشكده‌هاي حقوق، فني و علوم‌اجتماعي تهران همواره در آغاز و رهبري اعتصاب و تظاهرات دانشجويي نقش مهمي ايفا مي‌كردند. اين دانشكده‌ها كانون‌هاي اصلي بنيان‌گذاري و يا سربازگيري سازمان‌هاي چريكي بودند. با عنايت به اشارات فوق، سخن از پس‌زمينه جنبش دانشجويي ايران اطاله كلام است لذا به خاطره‌اي و نتيجه‌اي بسنده مي‌كنم كه شايد درس‌هايي نيزدرآن باشد:

15 آذر ماه 1354، خوابگاه اميرآباد دانشگاه تهران

روز 15 آذر روز سكوت مطلق بود. بغضي سراسر دانشگاه را فرا گرفته بود. حتي صداي هيچ پچ‌پچه‌اي نمي‌آمد. تا آن جلسات تشكيل شدند. قرارها همه در كوهستان نهاده شده بودند ودر روز 15 آذر فقط با اشاره‌اي يادآوري مي‌شدند. اطاق‌هاي كوهنوردي هميشه دو برنامه داشتند يكي براي همه داوطلبان، يكي هم براي سربازان جنبش دانشجويي، تيم كوهنوردي خوابگاه دانشگاه تهران نمايندگاني از همه دانشكده‌ها داشت كه بيشتر آنها با تيم‌هاي كوهنوردي ديگر دانشگاه‌ها نيز ارتباط داشتند. زنده‌ياد جعفر پوينده از شهداي قتل‌هاي زنجيره‌اي از اعضاي همين اطاق كوهنوردي بود. مدت جلسات فقط نيم‌ساعت، هدف جلسات برنامه‌ريزي و هماهنگي آغاز اعتصاب و تظاهرات در هر دانشكده. هر دانشكده يك كميته اعتصاب داشت كه حداكثر 3 يا 4 نفر بودند. دانشكده ما براي ورود به محوطه كلاس‌ها 3 در داشت و كميته اعتصاب دانشكده ما نيز 3 نفر بود. اين 3 نفر صبح ساعت 5 مي‌بايست به دانشكده مي‌رفتند و در تابلو اعلانات و در پيشخوان هر در ورودي دستخط اطلاعيه اعتصاب را نصب مي‌كردند و سپس در لحظه ضرور در جلو در ورودي مي‌نشستند تا آغاز اعتصاب نشسته را اعلام كنند و اين آغاز اعتصاب بود كه در 16 آذر سال 1354 به تظاهرات گسترده خياباني در همه دانشگاه‌هاي تهران منجر شد. خصوصاً دانشجويان دانشكده علوم‌اجتماعي در برابر مجلس شوراي ملي در ميدان بهارستان با شعارهاي تندي به سرعت از جلو كلانتري بهارستان گذشتند و در خيابان شاه سابق (جمهوري امروزي) و ميدان 28 مرداد (مخبرالدوله امروزي) رهگذران و افكار عمومي را متوجه اعتراضات خود كردند. و درحين عبور از مسير با سنگ و آجر به مؤسسات دولتي و بانك‌ها حمله كردند. در حاليكه اعضاي رهبري اعتصاب و تظاهرات سريعاً حتي از انظار دانشجويان هم مخفي شده بودند. با وجود اين يكماه بعد بطور غيرقابل باوري بيشتر رهبران دانشجويي دانشگاه‌هاي كشور غير از آنهايي كه كاملاً مخفي شده بودند، در مدت كوتاهي دستگير شدند.

آنهايي كه در آن سال‌ها تجربه زندان دارند مي‌دانند كه سال 54 و 55 اوج سركوب و فشار در زندان‌هاي شاه بود. من 135 روز در انفرادي بودم و در اثر شكنجه‌هاي مستمر و طولاني بمدت سه ماه خون ادرار مي‌كردم، با وجود اين 5/7 ماه ديگر زير بازجويي ماندم و تنها هم پرونده‌اي غير مرتبط با فعاليت‌هاي من (آقاي م. آراز) كه از همين‌جا دوباره او را در آغوش مي‌گيرم و به بزرگي او سر تعظيم مي‌آورم طي شكنجه‌هاي فراوان و پس از 8 ماه از زندان آزاد شد و من در دادگاه نظامي شاه با اتهامات بي پايه اقدام عليه امنيت كشور و همكاري با سازمان هاي فدائيان خلق و مجاهدين و غيره به 6 سال زندان محكوم شدم. ولي ساواك به اشتباه فكر مي‌كرد كه من با سازمان چريك‌هايي فدائيان خلق شاخه حميد اشرف ارتباط ارگانيك دارم و لذا فشارش را صدچندان كرده بود. عكس‌هاي جسد سوراخ سوراخ زنده‌ياد اكبر وزيري را نشان مي‌دادند و برادرش طهماسب را از من مي‌خواستند. البته من با هردو برادر آشنا بودم و در تيم‌هاي كوهنوردي ودر دانشكده رفيق و دوست شده بوديم و در همينجا بايد به شخصيت‌هاي بسيار والاي انساني اين دو برادر اشاره كنم و طهماسب را در هركجا كه هست به بزرگي، صداقت و شرافت و شجاعت بستايم. طهماسب در روزهاي انقلاب فرمانده تانكي بود كه در خيابان‌هاي تهران به نشانه پيروزي انقلاب رژه مي‌رفتند.

به‌راستي‌كه من اصلاً با اين سازمان‌ها ارتباط اورگانيك نداشتم و رژيم شاه از وحشت بيش از حد با چنين اتهاماتي، حداقل خواست‌هاي دانشجويان را سركوب مي‌كرد.

نشان به اين نشان كه اتمام دوره تحصيلي من تا مقطع فوق ليسانس در دانشگاه از سال 1350 با احتساب دوره محكوميت، محروميت از تحصيل ،دربدري و انقلاب فرهنگي جمهوري اسلامي تا 1368 يعني 18 سال به طول انجاميد و در سال‌هاي بعد از انقلاب ، خانه پدري و مادري‌ام را سنگباران كردند، خواهرم دستگير و زنداني شدو خودم هم فراري و اخراجي از كار ، از شغلي به شغلي و از شركتي به شركتي براي لقمه ناني پرت شدم و هنوز هم كمابيش چون پرت‌شده‌اي زندگي مي‌كنم. اما سرافرازم كه در جستجوي رهايي و آزادي گام زدم و طبيعي است كه به دگرگوني و بهبودي اين زندگي فردي و اجتماعي در ايران، بشدت علاقه‌مندم زيراكه چشم‌انداز فردايي در ادامه آن ديده نمي‌شود.

اما اينك كه اين فرايند 30 ساله را مي‌نگرم با خود مي‌انديشم كه اگر درآن روزها انديشه وخرد امروزي‌ام را داشتم، قطعاً‌ در مرحله اول نه به سرنگوني رژيم بلكه به كسب مطالباتي فكر مي‌كردم كه پس از 30 سال، جنبش دانشجويي امروزي در جهت آن گام‌هاي بلندي را برمي‌دارد.

به عبارت ديگر استراتژي جنبش دانشجويي را به ترتيبي بايد سازماندهي كرد كه:

1ـ اتحاديه سراسري دانشجويان بمثابه يك سازمان رسمي به دانشجويان و دولت و مردم و حتي جهان شناخته شود تا ضمن دفاع از حقوق صنفي و مطالبات دانشجويان و مشاركت در اداره امور دانشگاه‌ها و اعمال‌نظر در قوانين مربوط به آن كاملاً نهادينه و قدرتمند شود بي‌آنكه در اين قلمرو وسيله بازي‌هاي سياسي قرار گيرد.

2ـ در مواقع حساس و لحظات تاريخي چون امروز و هر لحظه ديگري، مطالبات صنفي دانشجويي را مي‌بايد به مطالبات عمومي اجتماعي و سياسي جامعه پيوند زد و جريان دانشجويي را نه به مثابه يك حزب يا دسته سياسي بلكه به مثابه يك جنبش آزاديخواهي در كنار ساير جنبش‌هاي آزادي‌خواهي ساير اقشار اجتماعي مرتبط كرد، كه البته در نظام‌هاي ديكتاتوري اين رابطه همواره در هر لحظه‌اي پديدار مي‌شود و مدام قرباني مي‌گيردوتشخيص در چگونگي انجام آن هوشياري بسياري مي طلبد.

3ـ بمنظور نهادينه كردن جنبش دانشجويي، تشكيلات آن را ضمن حفظ ماهيت‌ آزادي‌خواهي، كاملاً با شرايط امكان‌پذير ماندگاري، سازگار بايد كرد. بطوريكه در هر شرايطي سازمان و تشكيلات جنبش دانشجويي به مثابه رهبري جنبش دانشجويي محفوظ بماند و همواره توده دانشجويان را در رده‌هاي تشكيلاتي مختلف در بربگيرد تا ضمن پايداري مبارزات، توان مقابله با هرنوع شرايط سخت را بيابد.

4ـ سازمان‌هاي جنبش دانشجويي مي‌بايد تلاش كنند تا به ترتيبي با ساير سازمان‌هاي نظام آموزشي بويژه دبيرستان‌ها و ساير نهادهاي مرتبط با جوانان و حتي زنان و دختران رابطه معقول و مناسبي برقرار كنند و حتي در همراهي با تشكيلات آنها نيز نقش‌هاي شايسته‌اي ايفا كنند.

5ـ جنبش دانشجويي مي‌بايد همواره آمادگي تشكيلاتي لازم را داشته باشد تا ازطريق نمايندگي‌هاي خود درهمه كنفرانس‌ها و نشست‌هاي ساير سازمان‌ها و احزاب مرتبط با جنبش آزادي‌خواهي در داخل و خارج كشور سخنران‌هاي خود را داشته باشد و اجازه ندهد كه ديگرني ولو بحق بجاي آنها سخنراني كرده و تصميم بگيرند.

6ـ جنبش دانشجويي از ايدئولوژيك شدن بايد پرهيز كند و تنها براساس اهداف اساس‌نامه‌اي آزادي‌خواهي خود حركت كند و در نقاط اشتراك آن با ديگر سازمان‌ها و نهادها همصدا شود.

7- ونكته آخر اينكه جنبش دانشجويي همه تلاش خود را بكار بگيرد تا از افتادن در دام خشونت تحميلي وسازمان يافته پرهيز كند وگرنه به بازيچه اي تبديل خواهد شد كه خود وديگران قرباني آن خواهند شد.

راه نابودي ديكتاتوري، راه سازماندهي و مبارزه هدفمند و قابل تحقق ماندگار است. آري سيمرغي وجود ندارد، هرچه هست همان سي‌مرغ است. اما فراموش نكنيم كه سيمرغ اسطوره و ميتولوژي آزادي ورهايي ايرانيان است و سيمرغ شدن در آغاز همان سي‌مرغ بودن است، پس بايد سي‌مرغ بود تا سيمرغ شد.

سخن آخر اينكه مي‌بايد سازمان يافت با اهداف، مطالبات و شبكه‌هاي كارآمد و ماندگاربراي رسيدن به آرمان ها و آرزوهاي شهداي 16 آذر و18 تير وديگر روزها وسال ها كه دستيابي به آزادي جوهر اصلي آن بود.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
ایمیل دریافتی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید