رفتن به محتوای اصلی

نگاهی به نوشتار آقای داریوش همایون

نگاهی به نوشتار آقای داریوش همایون

پادشاهی همه چیز نیست ولی لیبرال دمکراسی هست

آقای داریوش همایون در رابطه با نوشتار آقای علی کشتگر با عنوان فتحنامه لیبرال دموکراسی یاداشتی تحت عنوان : پادشاهی همه چیز نیست نگاشته اند که من قبل ازهر چیز آنرا مثل اکثر نوشتارهای ایشان یک مقاله سیاسی طبقه بندی میکنم تا یک نوشتار جامعه شناسانه تاریخی ـ سیاسی. این را بدین دلیل میگویم که ابعاد موضوع مطروحه در این نوشتار، موضوعی منحصر به حوزه سیاست روز و یا طیف مشروطه خواهان و جمهوریخواه نیست و بسی فراتر اینها میرود. مقاله آقای همایون، با همه دقت نوشتاری و غنای مضمونی خود پاسخ مسئله جمهوریت و مشروطیت را همه سویه نداده است.

متأسفانه منهم اگر حتی خود را قادر بدانم، وقت زیادی برای پرداختن تفصیلی و همه سویه به نوشتار ایشان و آقای کشتگر را ندارم ولی در آینده سعی خواهم کرد، مفصلتر در حد توانم، به موضوع مورد بحث بپردازم.

بنظر من لیبرال دموکراسی را نمیتوان در چهارچوب«محض» نگاه جامعه شناسانه سیاسی و بنیانهای فلسفی آن به نحوی کلیشهائی بر هر وضعیتی تعمیم داد و این نگاه ِصرفِ نظری را نمیتوان مبنای رویکردهای سیاست ورزانه در شرایط مشخص تاریخی کنونی میهنمان قرار داد و نمیتوان از آن راهبرد های سیاسی و یا استراتژیک لازم را در عرصه مبارزه استخراج کرد.

ماکس وبر اشارات متعدد و بسیار قابل تآملی در رابطه بین عقلانیت و غیر عقلانیت در پهنه رفتار بشر دارد که میتواند در حل معمای از جمله، پادشاهی بهتر است یا جمهوری، سنت بهتر است یا عرفیگرائی بما، در درک جامعه شناسانه و متدولوژیک مسئله کمک کند. درتاریخ ما، با مسائل فوق به دو گونه برخورد شده است 1ـ : برخورد ایدئو لوژیک ، 2 ـ برخورد سیاسی . نگاه چپ و مسلمانان ما به مسئله همواره ایدئولوژیک و تا حدودی سیاسی بوده است و نگاه مشروطه خواهان و یا سلطنت طلبان، پراگماتیسمی تنگ نظرانه وسیاسی( از زاویه منافع طبقاتی، گروهی، امتیاز برانه و با نگاه باستان گرایانه ی گاه مبتذل شده). به این دو نگاه باید نگاه آشورائی را هم افزود که بیش از هر چیز ابزار گرایانه بوده است. امام حسین سازی از شهدای 28 مرداد شهدای قیام! مردم آذربایجان و کردستان و... .

گره کار بنظر من در این اینست که ما هنوز نتوانسته ایم به سیاست و تاریج آنچنان که باید متدولوژیک برخورد کنیم. مارکسسیم میخواست همه چیز را به معیار عقلانیت طبقاتی محض و تعمیم همه سویه آن بر کارکرد و رفتار عام بشری توضیح دهد ( ابژکتیویستی ـ عینیت گرائی) و اسلامیت و سلطنت با غیر عقلانیت (سوبکتیویستی ـ اراداه گرایانه و ذهنیت گرایانه). واقعیت اینست که حرکت بشر برآیندی از این دو محرکه یا مؤلفه حرکت مادی تاریخی بشری است. نه به صرف تکیه با احکام سیاسی و یا فلسفی لیبرالیسم میتوان به انکار حضور و حتی حضور مفید دین و مذهب و همچنین نماد های سیاسی و تاریخی چون سلطنت، در جامعه پرداخت ونه با تکیه به روان و روان شناسی سیاسی و تاریخی میتوان حرکت جامعه را مهندسی کرد. نمونه های اتحاد شوروی، ایران آریامهری، جمهوری اسلامی نمونه های زنده ائی از این قالبی فکر کردن و تحمیل قالب فکری به جامعه است. برجستگی لیبرالیسم در خصوصیت غیر ایدئولوژیک آن بر متن ایدئولوژیک آنست. لیبرالیسم از آنرو که یک اندیشه سیستماتیک سیاسی فلسفی است یک ایدئو لوژی است و بخاطر انعطاف پذیری و سیالیتش، بخاطر پراگماتیسم طبیعی اش بخاطر مبنای فلسفی فایده مندگرایانه اش( یوتیلیتاریانیستی)* ونا دگم اندیشی و نقد گرایی اش، یک پادایئولوژی است.

جامعه بشری در طول تاریخ خود تنها هستی فیزیکی خود را نمیسازد بلکه هستی متافیزیکی خود را نیز. دین، اخلاق، هویت تاریخی و مراسم آئینی و سنتهای ملی و... ، که در مجموع روان و هویت تاریخی یک قوم یا ملت را میسازد از این طرازند. انسان نباید به نقش کارکردی این وجوه از زندگی تاریخی ملتها با نگاه اولترا مدرن ناب نگاه کند. عاطفه اجتماعی و تاریخی هرچند در بافت مادی جامعه و کارکردهای مادی آن حضور مستقیم ندارد ولی در انسجام بافت اجتماعی و ملی هر ملت نقشی تعین کننده دارند. منِ نوعی، ایرانیم و این هویت و دلبستگیِ ناشی از آن، که در کارکرد و رفتار روزنه من خود را نشان نمیدهد در موقع بحران های سیاسی و جنگ ها و.. خود را نشان میدهد. منِ ایرانی در برابر دشمن از میهنم دفاع یا حتی بخاطر آن به اراضی دیگران تعرض میکنم بدون اینکه چندان دغدغه اینرا به خود دهم که حق و نا حق در این رابطه کجاست.

کاربست و تعمیم لیبرال دموکراسی باید با استفاده از مبانی فلسفی آن یعنی منطق حد اکثر فایده مندیش* در «افق و مورد نظر و میدان واقعی »، که درمورد ما ایرانیان رسیدن به دموکراسی و.. ـ است باید در نظر گرفته شود. من وضعیت افغانستان را مثال می آورم. آیا بهتر نبود پس از آزادی افغانسان از چنگ طالبان، همه گروه بندیهای سیاسی افغان روی بازگشت ظاهر شاه و تقویت «نقش نمادین » او سرمایه گذاری سیاسی میکردند تا اینکه با برداشت ایدالیستی از لیبرالیسم به ساختار نمادین نظام سیاسی، کشور را به جمهوریتی بکشانند که هیچ یک از پیش پایه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی آن : از جمله اقتصاد یک پارچه و ارگانیک، حضور احزاب سیاسی ریشه دار و مدرن، نهاد های مدنی و قضائیه و مقنقه مستقل و نیرومند و از همه مهمتر مطبوعات آزاد و مبرا از سیطره فرقه بازیهای سیاسی و اتحادیه های صنفی، را نداشت و به جمهوری طالبان و جنگسالاران تبدیل شد. برای سومالی امروز چه کسی جرئت میکند با اتکاء لیبرال دموکراسی نسخه جمهوریت بپیچد اگر منظورش، درک مطلق و جهان شمول از این گفتمان است. آیا بهتر نبود یک دیکتاتور مثل آتاتورک و یا رضا شاه یا ملکه کاترین و یا پطر کبیر قدرت را در افغانسان بدست میگرفت و آمرانه ولی با اتکاء به اقشار مدرنتر جامعه حکومت میکرد و ساختار ایلی و فئودالی آنجا را با انقلابی مثل انقلاب سفید شاه بهم میریخت تا راه را برای رشد نیروهای مدرن باز کند؟ آیا این رویکرد تطبیق صحیح لیبرال دموکراسی بر شرایط ویژه افغانستان نبود؟

نگاه انتزاعی و منجمد به گفتمان لیبرال دموکراسی نیست که بما در رهیافتمان به جلو کمک میکند بلکه قرار دادن وضعیت مشخص سیاسی کشورمان بر زمینه آن لیبرال دموکراسی است که راه را نشان میدهد. در این سنجشگری باید بافتمان تاریخی و ساختار جمعیتی و پیش زمینه های سیاسی از جمله سطح توسعه نهاد های سیاسی است که تعین میکند چه رویکرد ی را در این زمینه باید اتخاذ کرد و این لیبرال دموکراسی بر یک پیش زمینه ی مبتنی بر نظام پادشاهی میتوان کارکرد بهتری داشته باشد یا بر زمینه یک جمهوری پارلمانتاریستی. در این تردید نیست که اتوموبیل رویلز روس از جیب بهتر است ولی در کمر کش کوهای بختیاری، من ترجیح میدهم از جیپ و یا نه، حتی از قاطر استفاده کنم.

مشکل در بحث از«سلطنت بهتر است یا جمهوری» این است که، جمهوری خواهان ما باید از تقدس آفرینی حول محور جمهوری و معصومیت دادن به آن اجتناب کنند و بجای چنین تلاش مضری از منظر جامعه شناسی سیاسی ، تاریخی ، دموگرافییک ِ مشخص میهن ما، آنرا به بحث بگذارند و آنهم، نه اکنون، در کشاکشِ این جنبش سبزی که متن و زمینه سیاس اش همین جمهوری اسلامی خودمان است. آنها باید از تبدیل جمهوریت و سلطنت به یک گفتمان آشورائی بپرهیزند. همین حکم دو صد بار بیشتر درمورد سلطنت طلبان و اسلامیون ما صادق است.

من کوتاه میکنم چون همانطور که یادآور شدم کار های دیگری هم هست تا انجام دهم و پس از یک ماه خانه نشینی بعلت بیماری باید خود را برای کار از دو شنبه آماده کنم.

مارکس در جائی در اشاره به بوربون ها پس از انقلاب، به نقل از تالیران میگوید: ـ بوربون ها نه چیزی از تاریخ آموختند و نه چیزی را فراموش کردند. جا دارد که انسان این عبارت درست را در گوش جمهوری خواهان ما که با خود ماترک ایدئولوژیک چپ را بدرون گفتمان جمهوریخواهی کشانده اند، همین را نیز فریاد کند و بهمین اندازه به اسلامیونی که آنها نیز همه آنچه را که باید از تاریخ بیاموزند، نیاموخته اند.

پاسخ به سئوال اینکه مسئله ما پادشاهی است یا جمهوری را من چنین میدهم: نه این! و نه آن!. مسئله ما آشتی است در دو محور تاریخی و ملی. تاریخی یعنی آشتی سه جریان : ناسیونالیسم ایرانی، دینیت دموکراتیک(مثل دموکرات مسیحی های اروپائی) و چپ دموکراتیک. با آشتی این سه جریان تاریخی حول محور منافع ملی و ایرانمان، مسئله جمهوری و یا پادشاهی و حتی مشروطه ولائی حل میشود. من با آن مشروطه ولائی و اسلامی که مرا در شیوه زندگی شخصی و سیاسی ام آزاد بگذارد، به من ِ بیدین، هم میهن بهائی، زرتشتی، سنی، مسیحی و کلیمی ام و.. هم اجازه دهد بهمان اندازه از مسجد و با آن روشی مناسب آئین اوست ازآن استفاده کنیم که یک شیعه مؤمن استفاده میکند هیچ مشکلی ندارم و حاضرم به خاطر استقرارش مبارزه کنم. اگر حکومت ولائی در «جایگاه حکومت»، خود را اسلامی میداند، پس مسجد بعنوان یکی از پایگاه ها و قرارگاه های «مدنی و حکومتی» متعلق به همه احاد ملت ازجمله دین دار و بی دین است. و این آن موضوعی است که من، بنوبه خود در مقام یک شهر وند، در فردای پیروزی جنبش سبز در برابر رهبران این جنبش خواهم نهاد و بخاطر تحقق آن مبارزه خواهم کرد آلترناتیو این گزینه وداع نظام با اسلامیت خویش است.

و اما آشتی ملی، مراد من از این محور تعامل جریان های اجتماعی ، سیاسی، طبقاتی، قومیتی، جنسیتی و.. است، حول دستگاه دولتی و حکومتی مدرن و قوی و ُمشاع با قوه مقننه ، قضائیه ورکن پنجم، یعنی آزادی رسانه ائی.

با توجه به چنین زمینه ائی، طرح اینکه پادشاهی بهتر است یا جمهوریت موضوعیت خود را تا حدود بسیاری از دست میدهد و نگاهی مضمونی و ماهُوی جای آنرا میگیرد.

و اما در پایان این یاداشت و در متن جنبش سبز کنونی باید اینرا خیلی خلاصه و با صراحت بگویم و یا پیش گوئی کنم که مسیر جنبش سبز بسوئی است که: اگر از درون این جنبش، رهبری آن ناپلئون وار از آزمون بیرون آید، که امید من اینست، بحثهای حول محور پادشاهی و جمهوری و موجودیت همه جریان های پیش ـ سبز، بطور جدی زیر سئوال میرود و اشکالی هم ندارد و ضایعه ای هم نیست. ادامه حیات سیاسی این جریانها بستگی به این دارد که اینان تا چه حد به کاروان سبز و چگونه پیوسته باشند. ولی اگر رهبری جنبش سبز نه ناپلئون وار بلکه لوئی بناپارت وار (احمدی نژاد منشانه) از درون این آزمون دشوار تاریخی بیرون آید مسئله احیا و استقرار نظام پادشاهی همچنان به عنوان یک گزینه جدی در برابر مردم خواهد بود. ولی چه در این، و چه در آن حالت پیش گفته، آشتی تاریخی و ملی یک ضرورت حیاتی برای گذار به تعامل سیاسی و ترقی اجتماعی میهن ماست. و این گفتمان آن چیزی است که من در برنامه کار نوشتاری آینده خود برای خود گذارده ام هرچند نه بعنوان یک طرح جامع و مانع بلکه بعنوان مدخلی براین گفتمان تاریخی ضرور.

باید اینرا نیز اضافه کنم که جنبش سبز با اهداف تعریف شده خود یک جریان اتمیزه است. ورد بدرون این جریان و یا پیوستن بدان با ساختار مولکولی و یا بدتر، ارگانیک جز تلف کردن سرمایه خود و صدمه زدن به این جنبش نتیجه ائی نخواهد داد. این جنبش، سبز یک دست و تعریف شده است. این حکم بهمان نسبت که شامل سرخ پوشان سبز و شیروخورشید نشانان سبز میشود که شامل آن گروه از سبز ها هم که تلاش دارند از هم اکنون بیعت دینی از سبزهای دگر اندیش برای آینده های دور بگیرند میشود. نمونه چنین چک سفید گرفتنی، انقلاب اسلامی 57 از نیروهای حاشیه انقلاب بود که بیعتشان با انقلاب با ساطور حکومت اسلامی بر گردنشان پاسخ داده شد و رگه های چنین گرایشی را در برخی اظهار نظرهای فعالین این جریان نیز امروزه هم میتوان دید. مصاحبه آقای مهاجرانی در واشنگتن و تأکید بر برائت از دگر اندیشان نمونه چنین رویکردی است.

البته این بدیهی است که نیروهای میهن پرست، در هرحال از مواضع مترقی موسوی و کروبی کاملاً حمایت میکنند ولی فاصله گیری رهبری سبز از این جماعت بمعنای آغاز پایه گذاری دور جدیدی از سرکوب و اختناق سیاسی حتی پس ازپیروزی جنبش سبز خواهد بود. البته اگر! این گرایش انحصار طلبانه از هم اکنون به چالش کشیده نشود. ولی من، رخداد چنین احتمالی را در شرایط کنونی و با حضور موسوی و کروبی در رأس این جنبش و تجربه ائی که روحانیت مترقی و نیروهای اصلاح طلب در این سی سال گرفته اند، کاملاً نا محتمل میدانم.

نکته شایان ذکر دیگر اینست که اگر دوستان سرخ و شیرو خورشید نشان میخواهند در آینده ایران جائی داشته باشند، این فقط از طریق تقویت و حمایت بی غل و غش ـ غیر ابزاری ، غیر تاکتیکی و صمیمانه از این جنبش و رهبری آنست که میتوانند به هدف خود برسند. و آنها در صورت پیوستن اتم واره به این جنبش است که میتوانند: در صورت پیروزی این جنبش، بخشی از اردوی دموکراسی در میهنمان باشند و در صورت شکست این جنبش هم، میتوانند «آنگاه و فقط آنگاه» با سرمایه و سهمی که امروز صادقانه در این جنبش گذاشته اند الترناتیو خود را که میتواند سلطنت یا جمهوری و یا حتی حکومتی خلقی باشد به مردم معرفی کنند.

حمایت شفاف و بی ابهام از جنبش سبز آن رویکردیست که بقای سیاسی نیروهای سیاسی را در آینده تأمین خواهد کرد و در اینجا، بیش از هرچیز روی سخن من با آن نیروهائیست که خود را مشروطه خواهان لیبرال و ناسیونالیست تعریف میکنند و بویژه با شخص شاهزاده رضا پهلوی است. و مهم نیست که رهبری جنبش سبز به این حمایت شفاف و بی غل و غش چه واکنشی نشان دهد مهم اینست که مردم چنین حمایتی را در قلب و ذهن خود جای خواهد داد و بموقع خود بدان پاسخ خواهند گفت.

گفته اند سیاست علم ممکنات است و این گفته همچنان به اعتبار خود باقی است.

Utilitarism *

**در جریان رأی گیری برای نام جمهوری، بحث های تندی در پارلمان (مجلس جنگ سالاران و تریاک کاران) افغانستان جریان یافت که بلاخره نام جمهوری اسلامی افغانستان برگزیده شده بود ولی عدم حضور و تأثیر گزاری آن توده ی بی سوادی که این جمهوریت نماینده آن بود به علاوه عوامل دیگر، از قبیل حضور ناتو و ترس دولتیان از بازگشت طالبان و.. مانع از آن شد تا جهوری اسلامی افغانستان در محتوا هم اسلامی شود. ولی پرسش اینست که اگر روی باز گشت پادشاهی توافق میشد، آیا در نامگذاری افغانسات جدید امکان نامیدن نظام سیاسی با «پادشاهی اسلامی» هم بود؟ آیا اتوریته فرامردمی(همان غیر عقلانیت مورد نظر ماکس وبر در عرصه سیاسی) ظاهر شاه در جایگاه شاه چقدر میتوتوانست کششهای گریز از مرکز و هرکس «خود ریئس بینانه» را تابع اتوریته مرکزی درآوارد بدون اینکه میدان ابتکار سیاسی را از نیروها و گرایشهای سالم سیاسی بگیرد.

حبیب تبریزیان

• Utilitarism

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید