رفتن به محتوای اصلی

جنگ اسیمیتریک رژیم علیه مردم . بخش 3
17.01.2010 - 18:10

دلاوری در جنگ مرئی و ضعف در جنگ نامرئی

شاید برای خواننده این سطور و نوشتارهای قبلی، تحت عنوان جنگ آسیمیتریک، این سئوال مطرح باشد که چرا من پیکار کنونی مردم را با رژیم با کلمه «جنگ» اتیکت گذاری میکنم! پاسخ اینست که که رژیم برای سرکوب جنبشی که جز جنبشی انتخاباتی نبود چنان روش هائی از سرکوب را در پیش گرفت که فقط در چهار چوب رویکرد های تمام عیار نظامی میتوان آنرا توضیخ داد و شباهت چندانی با مبارزه سیاسی وانتخاباتاتی به معنای متعارف کلمه ندارد.

سئوال نخست اینست که آیا این همه نیروهای آماده و تمرین داده شده، برای سرکوب اعتراضات خیابانی، یکشبه و با انتخابات اخیر ایجاد شدند و یا نه طی این سی سال؟ جامعه ما پس از انقلاب هرگز تظاهرات گسترده ی مردمی ضد دولتی را تجربه نکرده بود تا رژیم برحسب تدبیر هم چنین تدارکاتی را از قبل دیده باشد. بگذریم از اینکه کلاً اگر این رژیم اسلامی، جمهوری و مردمی بوده است، چرا باید برای این روزهای مبادا محتاج چنین تدارکات پر هزینه ائی باشد؟ آیا این نیروهای سرکوبگر، آن هزاران شخصی پوش های موتور سوار مسلح و تمرین دیده، برای رویاروئی با اسرائیل و آمریکا وقدرت آتش توپخانه ی دریائی ،هوائی و زمینی آنان اینهمه تمرینات و امادگی رزمی و تدارکات پر هزینه را برای آشنائی با جغرافیائی شهری و تعقیب و شکار مردم انجام داده اند؟ پاسخ قطعاً نه! است. چنین تدارکات طولانی سرکوب گرانه ای برای مقابله خیابانی، نه برعلیه دشمن خارجی بلکه برای آمادگی سرکوب اعتراض داخلی تدارک دیده شده است و به هزینه منابعی که به خود این سرکوب شوندگان تعلق دارد.

لذا رژیم جنگی را با مردم آغاز کرده است که پایانش را دیگر او خود نمیتواند تعین کند. در این جنگ اسیمیتریک یک طرف بر نیروی انتظامی و چماق تکیه دارد و دیگری بر مبارزه مدنی مسالمت آمیزی که به نافرمانی علاج ناپذیر مدنی منتهی خواهد شد متکی است. رژیم؛ درعرصه خشونت و اعمال قهر برتری تاکتیکی دارد و جنبش سبز در عرصه نافرمانی مدنی. هریک از این دو جبهه تلاش دارد شیوه و میدان مبارزه خود را به طرف مقابل که در آن شیوه و میدان آن ناتوان است تحمیل کند.

این پیکار یا جنگ یک سوی عریان دارد و یک سوی پنهان. روی عریان آن اعتراضاتی خیابانی است که گاه به حالت جنگ و گریز و فرسوده سازی متقابل کشیده میشود ولی رویه پنهان آن رویه ایست که جنبش سبز بدلایل جوان بودن و از زمین متروکه مبارزاتی برخاستن در آن تجربه ائی ندارد یعنی تجربه مبارزه با عملیات پنهانی دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی رژیم را.

در مقطع انقلاب، دستگاه ساواک شاه، که بیشتر فعالیتش در شناسائی ، تعقیب و سرکوب گروههای سیاسی و یا سیاسی چریکی بود، در برابر جنبش اعتراضی مردم کاملاً فلج شد و این خود گواه اینست که آن رژیم که آوازه دیکتاتوریش دنیا را فرا گرفته بود برای مقابله با مردم خود، خود را آماده نکرده بود چون تصورش را هم نمیکرد به آن روز بیفتند. از این رو بود که در لحظه استیصال و غافلگیر شدن تاریخی بجای موتورسواران و هزاران عامل استتار شده در بین جمعیت اعتراضی که رژیم اسلامی در اختیار دارد، آن رژیم تانکهای چیفتن ارتش را برای ترساندن مردم به خیابان آورد. ارتشی که کمترین آموزشی برای رویاروئی با مردم خود ندیده، از نظر روانی آماده درگیری با مردم نبوده و فلسفه وجودیش چیز دیگری بود.

دیکتاتوری به ابزار های خود نیازمند است. به نسبت اینکه یک دولت تا چه اندازه ملی است و تا چه اندازه به قول لنین ابزار سیادت و سیطره طبقاتی، ارتش و نیروی پلیس در آن هویت خود را از وظیفه اش و وظیفه اش را از هویتش میگیرد. نیروی پلیس و ارتش یا به ابزار تأمین امنیت ملی و اجتماعی تبدیل میشوند مثل همه دموکراسی های نوع اروپائی و یا در حالات بینابینی مثل دولت های اقتدارگرای ملی جهان سوم از قبیل پادشاهی های اردن، تونس، جمهوری ترکیه و حتی پادشاهی عربستان سعودی سلطان نشین مسقط. حالت سوم کشور هائی هستند که دستگاه نظامی و انتظامی آنان یکسره ابزار تسلط طبقاتی ، گروهی، فرقه ائی و قبیله ائی هستند. از این جمله اند بیشتر کشور های آفریقا ئی، سوریه، لیبی، کشور های جدا شده از اتحاد شوروی سابق، برمه و.. و حتی خود روسیه .

در اطراف دیکتاتوری رضا شاهی زیاد گفته شده ولی کسی زحمت اینرا به خود نداده است که ماشین سرکوب دولتی رضا شاهی رابه تحلیل کشد و کار کرد و نقشی را که آن ارتش و نیروی انتظامی برای آن آموزش دیده بود در رابطه با این ادعا واکاوی کند.

رضا شاه ارتش و ژاندارمری و شهربانی و عدلیه را درست کرد که وظیفه هیچ یک از آنها سرکوب مردم نبود.

شهربانی یا نظمیه رضا شاهی نه برای سرکوب اعتصابات و یا کشف جریانهای زیر زمینی بلکه برای مبارزه با جرائم عادی بود والگویش پلیس فرانسه. حال اگر نظمیه ( بعدها شهربانی) یا اداره آگاهی رضا شاهی گاهی فعالین سیاسی را میگرفت و برای آنان پرونده سازی میکرد این حاشیه ائی ترین وظیفه او بود و نه وظیفه اصلی اش. نظمیه رضا شاهی مطلقاً برای سرکوب سیاسی مردم آموزش ندیده بود و با جرایم سیاسی هم مثل جرائم عادی برخورد میکرد و مجوزی قانونی داشت که درست یا نا درستی آن به دستگاه قانون گذاری مربوط میشد.

دستگاه ژاندرمری توسط سوئدیها بنا گذارده شد و برای امن کردن راه ها و برطرف کردن یاغیان و گردنه گیر ها و یاغی گری ایلیاتی عشایری که خصلتی مرکز گریزانه داشتند بود.

ارتش کاملاً وظیفه اش حراست از مرزهای مملکت بود و گمان نمیکنم این ارتش حتی یک دستگاه رکن دو یا ضد اطلاعات معطوف به کنترل پرسنل خود را هم داشت تا جلوی فرقه سازی سیاسی در«ارتش واحد ملی» را بگیرد. بزرگترین سند برای این ادعا، قیام افسران خراسان به رهبری کلنل محمد تقی خان پسیان و تشکیل سازمان نظامی چند هزار نفری حزب توده در ارتش بود که برخلاف تصور رایج نه از قدرت فوق العاده سازماندهی حزب توده بلکه از عدم آمادگی رژیم رضاشاهی و محمد رضا شاهی برای چنین رویدادهایی حکایت میکرد.

تشدید جنگ سرد پس از خاتمه جنگ جهانی دوم و تقیسم جهان به دو بلوک، شرایط جدیدی را پدید آورد. در اردوگاه سرخ کنترل سیاسی بر مردم چنان بود که هیچ نُطّقی نمیتوانست از کسی بیرون آید ولی برعکس در اردوی غرب و اقمار آن از جمله کشور ما و تقریباً همه کشور های خاور میانه، آمادگی برای مقابله با رخنه گری احزاب کمونیستی در ارگانهای نظامی و انتظامی و بهره برداری آنان از فضای سیاسی باز یا نیمه باز این ممالک وجود نداشت. در آنسوی پرده آهنین، دستگاه های امنیتی، قضائی و سرکوب استالینی و نوع استالینی برای خفه کردن اعتراضات مردمی همه گونه آمادگی تا حد کشتارهای میلیونی داشتند و برای انجام وظیفه سرکوبگری، چه به لحاظ روانی و چه سازمانی و کار کردی آمادگی یافته و تربیت شده بودند.

پس از جنگ جهانی دوم و دامنه گرفتن مبارزات ضد مستعمراتی و جنبش های سیاسی سوسیالیست گرایانه در غیر مستعمرات و رخداد کودتا های انقلابگونه در دول اقمار غرب، تقریباً همه کشور های اقماری اردوگاه غرب به نسبت نزدیکی اشان به غرب و موقعیت ژئوپولیتیکی اشان، در مسیر تطبیق دادن دستگاه های امنیتی خود با شرایط جدید برآمدند.

تا آنجا که به میهن ما ایران مربوط میشود، پس از کودتای 32 و سقوط دولت مصدق در سال 33 اولین هیئت نظامی برهبری سرتیپ تیمور بختیار، به اسرائیل میرود تا با کمک مستشاری آنان اولین سازمان پلیس مخفی (سیاسی) را بنا نهد، یعنی قریب 13 سال پس از سقوط رضا شاه و پس از قریب سی سال از کودتای سوم اسفند او، اولین دستگاه پلیس سیاسی و یا امنیتی ایران درست میشود که تازه فقط بخشی از وظیفه آن سرکوب گروه های زیر زمینی ضد رژیم سلطنتی است. برای اینکه این سازمان تازه تأسیس تا سطح یک سازمان کار آمد در نوع خود تبدیل شود، که تازه، وظیفه اش نه سرکوب اعتراضات علنی مردمی بلکه شناسائی، سرکوب و قلع و قمع جریانهای زیرزمینی برانداز چپ و مذهبی بود، این سازمان به سالهای بیشتری عمر و تجربه نیاز داشت تا خود را با اوضاع تطبیق دهد کما اینکه سازمان میت ترکیه داد. انقلاب غافلگیر کننده 57 این اجازه را به ساواک نداد تا خود را با شرایط روز تطبیق داده و مدرنیزه کند.

اما تجربیات ساواک، ضد اطلاعات و رکن دوم ارتش برای رژیم اسلامی فعلی بجا ماند تا از ترکیب آن با تجربیات دوران فعالیت مخفیِ خودِ گروه های اسلامی به قدرت رسیده، سازمانهای اطلاعاتی ای را پی ریزند که برای سرکوب یک جنبش احتمالی مردمی در همه زمینه ها، آمادگی تام عیار را داشته باشند. زمینه تجربه اندوزی سرکوب گری و شکل گیری روانشناسی سرکوبِ مخالفین رژیم،برای دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی رزیم به اینجا ختم نشد، سرکوب صد ها گروه، سازمان و حزب سیاسی علنی، نیمه علنی و مخفی با روشهای فعالیتی گوناگون به رژیم این امکان را داد که نه تنها وسیعترین تجربه را در خنثی سازی و سرکوب مخالفین خود بیاندوزد بلکه این سرکوبهای وسیع، این امکان را نیز برای آن فراهم ساخت تا وسیعترین دستگاه خبر گیری، گمراه سازی، القاءگری و فتنه آفرینی را دردرون مخالفین نظام بوجود بیاورد. ابزار رژیم ساده بود: یار گیری از هزاران هزار قربانیانی که در تله مرگبار بازداشتگاه های آن افتاده یا قربانیانی که در این جامعه ی سنتی به دام تله های اخلاقی: از اعتیاد گرفته ، تا رابطه جنسی نا مقبول و یا مسائل مالی ... گرفتار آمده بودند.

در مرکز این شبکه تارعنکبوتی امنیتی و اطلاعاتی، کسانی قرار گرفته بودند . گرفته اند که هم با ریسمان رانتهای سخاوتمندانه حکومتی به رژیم جوش خورده اند و هم با جنون اعتقادی ای که، بیشتر ریشه در امتیاز سیاسی اجتماعی آنان دارد تا باور دینی اشان.

امروزه رژیم تنها با نیروی علنی خود نیست که به جنگ اعتراض گران سبز میرود بلکه در پشت آن لشگر کشی های خیابانی و مقدم بر آنها؛ این سازمانهای اختاپوسیِ امنیتی و اطلاعاتی لشگر کشی های نامرعی و اطلاعاتی گونه خود را انجام داده و میدهند. لذا جنبش سبز مردم اگر میخواهد با آن حمله و هجوم های خیابانی نیروی سرکوب گر پلیس از طریق مبارزه مدنی خود با استبداد حاکم برزمد باید آن روی پنهانی این سکه نبردِ اسیمیتریک را نیز ببیند و از توان مقابله خود و از قدرت تشخیص خود نسبت به آن روی پنهان سکه پیکار نیز مطلع باشد والی هزینه اضافی هنگفتی را در این پیکار بخود تحمیل میکند.

من در آغاز این نوشتار، به جوان بودن جنبش سبز واینکه از زمینی بایر و متروک برخاسته است اشاره کردم و این متأسفانه واقعیت است. دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی رژیم برای عملیات پنهانی خود علیه جنبش مردمی از تجربه های پیش گفته که آغازش به شکل گیری ساواک میرسد و و از تجربه ی درهم شکستن ده ها وصد ها گروه و سازمان سیاسی ـ زیر زمینی یا نیمه علنی و علنی، مسلح یا غیر مسلح، روشنفکری و یا سیاسی، قومی و یا ملی و.. برخوردارند. در برابر مجموعه سازمانهای اطلاعاتی رژیم که کمترین و کمترین کارشان شناسائی «خیلی فعالین» سیاسی است، جنبش ما چه در چنته دارد تا از دام و تله های رنگا رنگ این سازمانهای اهریمنی بگریزد و یا دسیسه هاسی انرا خنثی کند؟

تا مقطع انقلاب 57 شناخت روشهای پلیس و مبارزه با پلیس و کلاً پلیس شناسی، بخشی از آموزشهای فعالین سیاسی(زیر زمینی) ضد شاه بود. هر چند هیچ یک از رهمنود های مبارزه با پلیس مانع از آن نشد تا ساواک در اکثر سازمانهای سیاسی آن روز هم رخنه کند و بیشتر از همه در حزب توده. ( تا آنجا که من میدانم، باستثنای دو مورد، ساواک در تمامی گروها و محفلهای حزبی پس از سال سی دونفوذ داشت). برابر دکترین شناخته شده و کلاسیک تبدیل خطر و تهدید به فرصت ، ساواک از این گروهای مورد نفوذ خود برای شناسائی سایر گروه های سیاسی استفاده میکرد و بعد ها این روش بمقیاس بسیار وسیعتری از طرف این رژیم بکار گرفته شد.

پس از انقلاب همان نیم نگاه به مسائل امنیتی و مبارزه با پلیس از برنامه ی آموزشی همه سازمانها ( شاید باستثنای مجاهدین خلق) رخت بربست زیرا بخش عمده این سازمانها درب و داغان شدند و بخش مهاجرت کرده آنان نیزدر سرزمین های خارجی خود را بیش ازآن در امنیت! می یافتند تا به این مسئله بپردازند، درحالیکه رژیم بهیچ وجه این سازمانهای مهاجرت کرده را رها نکرد بلکه با کاربست تئوری تبدیل تهدید به فرصت، استفاده از آنان برای مقاصد سیاسی خود را همچنان در دستور کار خود گذاشته بود و گذاشته است. رژیم ژست بیرونی و مرسومیت یافته ی اپوزیسیونی آنان را احتیاج داشت تا از زبان آنان بسیاری از شعارها و طرح های خود را، به آن جماعتِ ایرانی و یا خارجی که گوششان به حرفهای خود رژیم و بوق های آن بدهکار نبود، برساند. رژیم به این گروه ها نیاز داشت تا از زبان آنها مخالفین درونی خود را بکوبد و مانع شکل گیری یک اجماع سیاسی علیه خود شود. رژیم به این گروهها نیاز داشت تا بدست آنان چنان از مخالفت خوانی با خود، احترام و حرمت زدائی کند که واژه اپوزیسیون خارج نشین تا حد نام دونکیشوت و دلقک سیاسی تقلیل یابد. رژیم به این سازمانها نیاز مند بود تا با دست و زبان آنان چنان بذری از تفرقه و همگریزی درونی در بین ایرانیان مخالف خود بپاشد که برای همیشه خطرِ اپوزیسیونی را که، بالقوه مرجع سیاسی و فرهنگی طبقه متوسط جامعه ما و بخش عمده ی طبقه کار گر بود، نه تنها از سر وا کند بلکه با نشان دادن تابلویِ حقیر آن، عیوب نظام خود را از انظار مردم پنهان نگاه دارد. رژیم به این اپوزیسیون نیاز داشت، زیرا با کنترل آن، ازپیدایش اپوزیسیونی خارج از کنترل، جلو گیری میکرد و درست از اینروست که در ارزیابی اپوزیسیون و رسانه های ایرانی مخالف رژیم ـ بویژه در خارج از کشور ـ نه از منظر بد و بیراهی که آنان نثار رژیم میکنند و در فضای باز محو میشود، بلکه از منظر نقشِ این ژستهای ضد رژیمی در پرسپکتیو عمومی مبارزه واقعی واحد مردم، باید بدانها توجه کرد.

در دوران مک کارتی که گرایشات ضد کمونیستی بر سیاست امریکا چیره شده بود، در کنگره آمریکا لایحه ائی پیشنهاد میشود تا حزب کمونیست غیر قانونی شود. بلافاصله اف .بی. آی با نمایندگانی که این لایحه را به کنگره فرستاده اند تماس گرفته و به آنها اطلاع میدهد که گذراندن چنین لایحه ائی به صلاح نیست زیرا اف. بی. آی بر فعالیت این حزب از درون نظارت کامل دارد.

حبیب تبریزیان

www.sabzdarswed.persianbog.ir

خلاصه ائی از چند آموزه ی «سون تسو» ژنرال نامدار قرن پنجم پیش از میلاد به نقل از کتاب وی : هنر جنگ.

در آنجا ظاهر شو که دشمنت انتظار تورا ندارد و غافلگیر میشود.

برای پیکار، دشمن را به آن میدانی که مورد نظر و مناسب توست بکشان و با مانور های خود نوع حرکت او را به او تحمیل کن و نبرد را ببر!

آن کس که میدان و شیوه مبارزه را به دشمن خود تحمیل میکند برنده نبرد است.

همه جنگها، بر فریب هستند، آنکس که دشمن را بهتر میفریبد نبرد را آسانتر میبرد حتی اگر بلحلظ نیرو ضعیف تر باشد.

فریب دشمن ممکن نیست مگر با رخنه به درون او لذا عملیات جاسوسی بنوعی که اظلاعات درست را بگیری و اطلاعات غلط و دلخواهت را به دشمن بخورانی راز پیروزی، حتی با یک نیروی نابرابر است.

The Art of War

Sun Tzu

Oxford university PAress

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.