رفتن به محتوای اصلی

فرهنگ زجرطلبی
02.12.2009 - 17:26

فرهنگ زجرطلبی یاJammerkultur به زبان آلمانی در جوامعی برجسته است که روابط انسانها در آن باز و راحت نبوده و بستگی ها و تحجرات فکری بویژه متاثر از مذهب در آنها غلبه دارد. بررسی ریشه های تاریخی این موضوع خود جای بحث مفصل دیگری دارد که یکی از آنها به چگونگی تحکیم سیستم استثمار در جامعه و بهره کشی هر چه بیشتر مادی از انسانها برمی گردد.

در این مقاله من تنها به ابعادی از این فرهنگ در جامعه خودمان اشاره می کنم.

از 12 ماه در سال، 2 ماه آن محرم و صفر هستند که مردم با تظاهر به گریه و زاری، زجر و اندوه، سیاه پوشیدن، سینه زدن، ریاضتها، عدم شادی و نشاط و رقص و امثالهم این امر را در خود شدت می دهند.

یک ماه، ماه رمضان و روزه داری است که با گرسنگی، تشنگی، بیحالی، عبادت و راز و نیازهای زیاد و باز گریه و زاری ها و ....

10 روز یا به عبارتی 20 روز به دهه فاطمیه اختصاص می یابد و باز به همین ترتیب. در 14 روز ائمه اطهار متولد شده اند و تقریبا به همان تعداد روز فوت کرده اند که ما حتی در روز تولد امام علی باز به یاد ابن ملجم افتاده و گریه و ناله سر می دهیم و......

هر روز هم کافی هست از این آیت الله های پیر فوت شوند تا چندین روز هم برای آنها عزای عمومی اعلام شوند. گذشته از دیگر روزهای تقویم ما که با شهادت ها و فوت و مرگ های به اصطلاح بزرگان و پیشروان و دهها یادبودهای دیگر پر می شوند.

در واقع جز معدود روزهائی برای غیر عزا نمی مانند و کم کم ما خود نیز در محاصره از این فرهنگ حتی در کوچه و بازار و تصاویر و برنامه های مختلف ناخودآگاه جزئی از این سیستم عزا می شویم.

اعیاد ما نیز جنبه های بسیار مرتجعانه و متحجرانه ای ناشی از این فرهنگ زجر و ناله و در بطن خود خشونت دارند.

در نگاهی دقیق به مفهوم عید قربان کلمه قربان و قربانی کردن در آن برجسته است که این امر به سالهای سال قبل یعنی به دوران جهالت بشریت برمی گردد که انسانها بی اطلاع از علل واقعی وقایع طبیعی مانند سیل، زلزله، رعد و برقها و امثالهم اینها را نشانه های غضب و خشم خدایان می پنداشتند و برای فرونشاندن این خشم و غضب، انسانها یا حیوانات و غیره را به قربانگاه می بردند تا مگر آرامش به آنها برگردد.

و زمان برد تا انسانها به جائی رسیدند که دست از این قربانی کردن بویژه انسانها بردارند. آثار تاریخی اینها در موزه ها و منابع علمی قابل مطالعه هستند.

عید قربان شاید از نظر عرفائی دارای ابعاد عرفانی باشد که آن هم قابل بحث می باشد ولی از نظر اجتماعی امری جاهلانه و نشانه ای بزرگ از این فرهنگ منفی زجرطلبی حتی در لوای عید و جشن است که در بطن خود زجر و آزار و تقویت و بی تفاوتی به نابودی و خشونت موجودات را در بردارد. اعیاد دیگر نیز با عارضه های منفی خود به نوعی متفاوت نشانگر این فرهنگ زجرطلبی اند.

مقدس و ویژه خواندن مقام سید و ترتیب جشن و عید سیدها در عید غدیر و برتری دادن به این نسل و ویژه کردن آنها تنها تقویت کننده سیستم هیرارشی و طبقاتی و تفرقه اندازی بین نژادها و دیگر انسانها می باشد.

پدر من حاجی است و مادر من سید. دقیقا به دلایلی که اشاره کردم سالهاست که من این اعیاد را به آنها تبریک نمی گویم و نمی خواهم که با این تبریک هایم حتی در کلام سطحی نیز ذره ای در تائید این جهالت ها نقشی داشته باشم.

با تجدید سال و تکرار این اوقات همواره بر تقویت این فرهنگ تاکید شده و در واقع از روزهای سال چیزی برای شادی و نشاط و لذت انسانها باقی نمی ماند چرا که اساسا شادی و خنده و لذت به آخرت تعلق دارند نه به این دنیا.

این فرهنگ زجرطلبی بقدری ریشه های عمیقی در جامعه ما دارد که حتی ما در مکالمات روزمره خودمان ناخودآگاه انتقال دهنده این فرهنگ می شویم.

نگاهی بیندازیم به کلمات مورد استفاده مان در محاورات روزمره:

الهی ننه قربونت بشم، فدات بشم، دور سرت بگردم، جوانمرگ نشی، الهی داغ بچه هاتو نبینی، الهی بچه هات زیر ماشین نرن، درد و بلات به جونم، پیر شی ننه، دستت درد نکنه، برات بمیرم، می کشمت (در ابراز محبت)، چشم نخوری، قابلی نداره، چاکرتم، خاک پاتم، زمین خورده اتم و دهها و دهها موارد دیگر که با کمی تعمق و تامل بار انرژی منفی، ناله، زجر، خشونت و تحجرات را در آنها بوضوح می توان دریافت.

خنده دار، یک بار یکی از دوستان آلمانی من با شنیدن چنین کلماتی از دوستی ایرانی با ناراحتی و احساس ناامنی به من هشدار می داد:« زیبا! با این دوستت ارتباط نداشته باش! او خیلی حرفهای خشونت باری به کار می برد. به نظرم باید آدم خطرناکی باشد»

و من بودم که با خنده و خجالت به او توضیح می دادم:« نه بابا! نترس! این دوست مان مثلا با این حرفها داره به من ابراز محبت می کنه!!!! »

ولی بیهوده بود قانع کردن او، چون اصلا نمی توانست درکی از ارتباط منطقی این حرفها را با هم داشته باشد و سرش را متعجبانه تکان می داد.

قربان شدن، فدا شدن، مردن، کشتن، درد وبلا، پیری، داغ دیدن، جوانمرگی و.... همه در اولین وهله که انسان با احساسش عمل می کند نه با منطقش، انتقال دهنده ترس و وحشت و ابعاد مختلف انرژی منفی هستند. در حالیکه در فرهنگ سالم و با نشاط کلمات مورد استفاده و رایج نیز با بار مثبت و زیبا و نشاط آور خود عرض اندام می کنند.

برای آزمایش عملی و مشاهده بازتاب واقعی آنها در وجودمان ما برای نمونه به این جمله بسیار رایج بویژه بعد از انقلاب توجه می کنیم. " دست شما درد نکنه" در این جمله هم کلمه درد است و هم فعل منفی استفاده شده. در مقایسه این جمله با نوع مشابه آن اما با بار انرژی مثبت و زیبا می توان کاملا به تفاوت واکنشهای افراد نیز در ادای این جملات پی برد. طوری که بدن نیز در هنـگام ادای آنها، حـالت افتادگی، ناله و حقـیرانه ای به خـود می گیرد و ایـن غـیرقـابل اجـتناب است چـرا که این حـالات ناشی از بارهای نهـفته در این کلـمات می باشند و به اراده و فکر انسان برنمی گردد.

درست برعکس در فرهنگ سالم و با نشاط که حالات بدن انسانها در ادای کلمات دیگری قائم و محکم و استوار بدون احساس دین و مدیونیت و تحقیر و خود کم بینی می باشند.

روانشناسی جدید به این جنبه نشاط آور و نیرو بخش در همه ابعاد زندگی از جمله نوع لباس پوشیدن، کاربرد کلمات روزمره، چگونگی روابط، و دهها مورد دیگر تاکید می کند که همگی باید بدور از تقویت خشونت و درد و ناله و رنج باشند.

در بررسی ابعاد دیگر فرهنگ زجرطلبی می توان اصطلاحا به ارزشهای رایج در چنین جامعه ای اشاره کرد. فداکاری، ایثار، سوختن و ساختن، ملاحظه کردن، سربه زیر و حرف شنو بودن، سنگینی و متانت و آرام و ساکت بودن، شرم و حیا داشتن، عدم ابراز احساسات و دهها موارد دیگر که در نقطه مقابل آنها مواردی مانند پرروئی، گستاخی، رک گوئی، حرف نشنوی، عاصی بودن، مطیع نبودن، بی حیائی، سبک و لوس بودن، خنده روئی، خودخواهی و ابراز صریح احساسات و امثالهم ضد ارزش و ناپسند خوانده می شوند.

در حالی که در جامعه سالم و با نشاط و با شاخص های واقعی سلامتی روانی، فداکاری ها، سوختن و ساختن ها، تشویق افراد به تسلیم و پذیرش سرنوشت خود چون مادرند یا فرزند دارند، یا تعهداتی داده اند و.... و برمبنای آنها تسلیم شدنها در برابر شرایط تحمیل شده، از ضعف انسانهاست و ناشی از خودکم بینی آنها.

نفس اعمال برای دیگران، بی اعتنا به خواسته ها و انگیزه های درونی خود مطرود است و تا انسانها به خود ارزش قائل نشوند نمی توانند فراتر از خود بروند.

لذا ابراز صریح احساسات و سر به زیر نبودن، شرم و حیا نداشتن، نپذیرفتن اوامر دیگران، و توان نه گفتن از نشانه های توان مندی انسانها محسوب می شوند.

در دوره های آموزشی و به سازی روانی و در تراپی و رواندرمانی ها برای بالا بردن این توانها به ویژه در تقویت نه گفتن ها، این نکات برجسته می گردند که انسانها جرات رسیدن به خواسته های درونی خود را داشته باشند بدون آنکه احساس گناه و تقصیر و عذاب وجدان آنها را احاطه کنند.

البته باید توجه کرد که این رفتارها و توانمندی ها صرفا واکنشی و عکس العملی نباشند و خاستگاه آنها از درون انسانها باشند در غیر اینصورت زوال پذیرند و تنها مقطعی میتوانند ارضا کننده نیازهای فردی باشند.

برای روشن کردن این مقوله مهم به یک مثال تاریخی اشاره می کنم.

در بین عرفا سابقا گروهی بودند که آنها را ملامتی ها می نامیدند. رفتار و اعمال این افراد به نوعی تابوشکنی در زمان های خود بوده اند و با شکستن رسم و رسومها ملامت دیگران را نیز موجب می شدند از این رو به آنها ملامتی ها می گفتند.

مثلا دست توی دماغ کردن یا گوزیدن یک امر نکوهیده بوده یا پوشیدن لباسهای نامتناسب با محیط و کلا رفتارهای خلاف عرف و مذهب و اخلاق و امثالهم که با این کارها ملامت دیگران یا حتی مریدان خود را موجب می گشتند، مانند شیخ صنعان که خوک چرانی می کند یا در ملاعام شراب می خورد و ...

این افراد عمدا برای شکستن عادات و رسوم رایج به این کارها دست می زدند و آن را نوعی مبارزه می دانستند. این حرکات اکثرا در مخالفت با محیط عکس العملی و واکنشی بوده که هرچند تابوشکنی محسوب می شدند ولی از آنجائی که خیزش و خاستگاه آنها از درون افراد نبودند نمیتوانستند دوام یابند و نهایتا زوال می یافتند. در شرایط حاضر امثال این رفتارها را می توان بویژه از طرف مبارزان سیاسی و اجتماعی بسیار شاهد بود.

برهنه شدن پروانه رحیمی از مبارزین چپ در کنفرانس برلین در چندین سال پیش از آن جمله اند یا جنبش های واکنشی در اروپا در رواج عشق آزاد، سکس های گروهی، تعویض شریکان زندگی باهم و تبلیغات فرهنگ برهنگی به صورت اکستریم بعد از مدتی از تب و تاب افتادند چرا که مجریان این برنامه ها با حالت واکنشی برای مبارزه صرف و مقابله با مخالفان خود به چنین اعمالی متوسل شده بودند و تنها رفتارهائی پا برجا ماندند که خیزش آنها از درون و کشش های واقعی انسانها ناشی می شدند.

این رفتارهای عکس العملی را می توان به حرکت یک فنر تشبیه کرد که وقتی به یک طرفی زیاد کشیده می شود بعد از رها شدن، مدتی به طرف مقابل رانده می شود تا بعد از چندین بار به اینور و آنور رفتن به یک تعادلی در نقطه وسط می رسد.

این افراد هم ناشی از ناهنجاری های جامعه حرکت اعتراضی خود را مانند این فنر نشان می دهند. با تمام این احوال نقش این رفتارهای هرچند مقطعی نیز غیر قابل انکارند.

برای ثبات شاخص های سلامتی روانی در خودمان لازم است که با تاکید بر اصالت فردی، بروز و ابراز صریح خواسته های درونی به بیرون تقویت شوند. بویژه در تربیت و آموزش کودکان اصالت فردی و خود وجودی شان محور قرار داده شود.

بدین صورت که هرگز از آنها نخواهیم جز بر مبنای خواسته های درونی شان حرکتی کنند حتی اگر خلاف خواسته های ما و ارزشهای رایج و معمول جامعه باشند.

در چگونگی لباس پوشیدن، غذا خوردن و در انواع رفتارهای اجتماعی و غیره دست از تربیت و ادب آنها برداریم، جائی که نمی خواهند نروند، کاری که دوست ندارند نکنند و... وگرنه با حرف شنوی، ملاحظه کاری، به مرور آنها از خودیت خود دور شده و در سیستم القائی غرق و شستشوی مغزی می شوند و نهایتا هم تابع فرهنگ غالب زجرطلبی. ترس از منحرف شدن آنها در واقع ترسی است در ذهن ما و واقعیت عینی ندارد.

در روابط زن و مرد نیز تاثیر این فرهنگ را بوضوح می توان دید. در چنین سیستم طبقاتی و نابرابر با غلبه مرد سالاری، زن با اتکا به مرد خود را پائین تر از او می بیند. اجازه و تمکین او را بر خود لازم می داند و خود به واسطه جهل و خودکم بینی اش می پذیرد که ضعیفه است و در موضع ضعف و ناتوانی و مردان محق بسیاری کارها هستند ولی همان حقوق حتی در نسبت بسیار پائین تری برای زن هرگز!

جالب که در این سیستم حتی اطلاق کلمه "زن" به عنوان فحش و ناسزا تلقی می گردد. چنین تفکراتی حتی در بین غیرمذهبیون و روشنفکران جامعه ما محسوس می باشد.

برای نمونه چند وقت پیش من با حمید جلایریان مدیر گروه سایه بحثی در باره دائی 60 و چند ساله ام داشتم که در عین داشتن همسر و فرزند، خود را محق عیش و نوش های مردانه!!؟؟ و داشتن معشوقه های جوان می دانست ولی انتشار شعر "من همسرانم را دوست دارم" را مصیبت و آبروریزی برای خانواده ما می خواند.

می دانید جواب حمید این روشنفکر فعال ما به من چی بود؟

- زیبا! این امری است کاملا عادی و اشکالی ندارد. اکثر مردها اینجا دور از چشم همسران شان معشوقه دارند و چنین برنامه هائی. تو نباید رازها را برملا کنی و با این کار خانواده ها را بهم بزنی.

- آهان!! حمید آیا به همان اندازه که به من اعتراض می کنی می توانی علنا در برابر دائی من از نوشته های من دفاع کنی و دوگانگی ها و دروغهای او را زیر سوال ببری یا اینکه تحت نام رازداری و اخلاق! توجیه گر چنین سیستمی می شوی؟

در چنین جامعه ای پاکدامنی و باکره بودن زن "ارزش" خوانده می شود ولی به ذهن خود زنها هم خطور نمی کند که آیا مردی نیز باید متقابلا باکره باشد؟ بلکه برعکس برای مرد روابط زیاد در گذشته اش همه تجارب با ارزش!! محسوب می شوند.

و چه مضحک، آن گاه که از خود این زنان در برابر این سوال با جوابهای احمقانه روبرو می شوی:« شوهر من چون صادقانه!!! به روابط گذشته اش اقرار کرده است اشکالی ندارد!!! خوشحالم که به من دروغ نگفته است...»

ولی آیا در برابر این شوهران، زنان نیز می توانند صادقانه!! به حتی لبخند و لاس خشکه خودشان در گذشته با پسر همسایه شان اقرار کنند؟ واویلا!!!

اینها مشتی هستند نمونه خروار!

زنان این جامعه بیمار ما به تحقیرها، سرزنش ها و رنج ها و زجرها تن می دهند مبادا که این سرپناه شوهر و آقا بالا سر و حامی این ضعیفه را از دست بدهند.

اما پس چگونه باید نیازهای درونی و تشنگی محبت این افراد رفع گردند؟

در این سیکل معیوب است که رفتارهای بیمارگونه، تمارض های، خودآگاه و ناخودآگاه روش هائی رایج میگردند و کودکان نیز به تبع بزرگان این شیوه ها را تقلید می کنند چرا که غیر این راه توجه و ترحم دیگران به ویژه مردان را نمی توانند به خود جلب کنند.

کافی است فقط ما به امثال مادرها و مادربزرگها و گاها مردان اطرافمان نگاهی بیندازیم که مدام از مریضی و ناراحتی های جسمی خودشان آنچنان آه و ناله می کنند که تو گوئی هر آن در معرض مرگ هستند.

من شخصا از طرف مادرم در تمام طول زندگی اش این را تجربه کرده ام و او در اوج ثروت، زیبائی و تندرستی همیشه مریض و بدبخت و درحال بیمارستان رفتن بود. این ترس "هر آن در معرض مرگ او بودن" به طور وحشتناکی در ضمیر من هنوز هم لانه کرده است و بار فشار آن احساسات و هیجانات منفی بقدری است که بعد از سالها جدائی وقتی آنها برای چند روزی پیش من می آیند بیش از دو روز نمی توانم تحمل شان کنم.

اما برعکس در جامعه با نشاط و سالم حتی شدیدترین بیماری های جسمی مانند سرطانها و آسیبهای بدنی در معلولین یا ظاهرا ناخوشایندی ها و بدبختی ها با برخورد بسیار راحت و عادی، به عنوان جزئی از زندگی و عواملی سازنده و ارتقادهنده محسوب میشوند نه وسیله زجر و آزار خود و دیگران و ابزار ترحم طلبی.

خوشبختانه من در زندگی ام از این موارد نمونه های با ارزش زیادی را شاهد بودم که تاثیرات بسیار مثبتی در به سازی شخصیت من داشتند.

بزرگترین و مهمترین عامل تحریک آمیز در کتابها و نوشته های من طرح آن نظرات و عملی ساختن آنها از طرف یک زن است و گرنه در واقع بیان و ابراز چنین مطالبی چندان تازگی ندارد.

در این سیستم ناهنجار عشق ورزیدن جای خود را به ترحم که جلوه بسیار بارز و متعفن فرهنگ زجرطلبی است میدهد ونهایت عشق ورزی مرد به زن در تعریف از دست پخت خانوم خلاصه میشود. گذشته از چرندیاتی مانند " تعریف زیاد باعث لوس شدن و پررو شدن زن میشود " زهرچشم گرفتنهائی مانند "گربه را دم حجله باید بکشی" و تظاهر به سردی و عبوسی و خشنی که متاسفانه جزئی از خلق و خوی عادی مردم شده اند.

الفاظی مانند مادرمحمد، مادر بچه ها، خانوم، ضعیفه، حاجی خانوم و امثالهم القاب تحقیرآمیز همسران و زنان جامعه شده اند به طوریکه با نفوذ ریشه های عمیق غیرت و ناموس حتی غیرمذهبیون و روشنفکران نیز خودآگاه یا ناخودآگاه غرق در چنین سیستمی کمتر جرات میکنند که نام کوچک همسر خود در مجامع به زبان آورند.

تمکین و اطاعت و اجازه گرفتن امری عادی و نرمال و خلاف آن غیرطبیعی و آنرمال خوانده می شوند به ویژه در روابط جنسی که این اطاعت و تبعیت و وظیفه!!؟؟ برآورده نمودن نیازهای مرد طوری در اذهان و سیستم تفکری آنها حکاکی می گردد که اگر زنی نتواند یا نخواهد پاسخگو باشد بیمار تلقی شده و باید راه معالجه پیشه نماید. چرا که وظیفه!! زن است و تعهد او!! وظیفه و تعهد که کلمه ای کاملا بی مسمی برای یک رابطه احساسی وعاطفی است! و این نمونه بارز شستشوی مغزی و اوج تحجرات و بستگی های فکری و روحی انسانهای بیمار این سیستم ناهنجار است با غلبه فرهنگ زجرطلبی.

در رابطه آمیزش دو انسان وقتی تعهد و وظیفه نه احساس و عشق تعیین کننده باشد، زن و مرد در یک معامله بده و بستانی وارد می شوند که چنین روابطی دیر یا زود به بن بست رسیده و زوال خواهند یافت و چنین است که روز به روز با رشد آگاهی و اعتماد به نفس ها علیرغم موعظه های مکرر مذهبیون و اخلاقیون طلاق ها نیز افزایش یافته و مقوله ازدواج معنای خود را از دست می دهد.

6.1.08 زیبا ناوک

از مقالات، مصاحبه ها، نامه های زیبا ناوک

http://zibanawak.wordpress.com/page/4/

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.