رفتن به محتوای اصلی

نقدی مختصر بر مصاحبه موسوی بمناسبت بیست ویکمین سال صدورمنشور برادری
10.11.2009 - 17:03

با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران

نخست باید برای اجتناب از هر گونه سوء برداشتی بطور خلاصه بگویم نگاه من به جنبش سبز و رهبری آن چگونه است.

من جنبش سبز را حد اعلای ظرفیت سیاسی و اجتماعی جنش مطالباتی مردم در «مرحله کنونی» میدانم و رهبری آنرا در هماهنگی کامل با توسعه این جنبش. هل دادن جنبش را همانقدر مرگبار میدانم که ترمز کردن آنرا. این خطر را میبینم که این جنبش تحت تأ ثیر گاز زیادی و یا ترمز زیادی از این و یا آنطرف بام بیفتد. بنظر من موسوی و کروبی بعنوان رهبران * این جنبش نهایت درایت و توانمندی خود را بعنوان استراتژ و تاکتیسین هائی ورزیده نشان داده اند. بنظرمن تناسب و رابطه این رهبری با آهنگ جنبش موزون بوده است و همه موضعگیری های موسوی و کروبی بر این دلات دارد که درآینده هم غیر از این نخواهد بود. اما این هماهنگی و توازن ضرورت نقد آسیب شناسانه مواضع این دو را منتفی نمیکند. آنچه لازمست نقد سازنده و آسیب شناسانه است تا جنبش سبز به حد اکثر ظرفیت سیاسی خود متناسب با پایگاه اجتماعی اش، یعنی جنبشی ملی و فراگیر فراروید. بمیدان کشاندن آن بخش از جامعه که این جنبش، بیش از همه تأمین منافع آن را در خود ملحوظ دارد یک شرط ضروری برای پیروزی این جنبش است.**

من بر این باورم که امروز بیش از آنکه زمان طرح مسائل نظری باشد زمان طرح سازوکار های تاکتیکی و تدقیق استراتژی جنبش است که: چگونه آن بخشهای منفعل جامعه را میتوان به مشارکت فعال کشاند و چگونه آن بخش هائی از مردم را که بخاطر امتیازات و یا رانتهای دولتی کوتاه مدت، جانب کودتا و اقتدارگرایان را گرفته اند متقاعد کرد که جانبداری و جهت گیری اشان هم بزیان مملکت و هم، در میان و بلندد مدت، بزیان خود و فرزندانشان است.

من بر این باورم که هرگونه کوشش برای بدیل سازی جنبش سبز و یا جایگزینی یا تضعیف رهبری آن فقط بسود کودتا و بزیان جنبش مردم و ورشسکستگی سیاسی کوشندگان این راه منجر میشود. لذا خود بعنوان یک ایرانی، صادقانه در پشت سر این جنبش با باور به رهبری آن ایستاده ام. ولی همچنان که گفتم این جنبش و رهبری با نقد سازنده میتواند خود را آسیب شناسی کرده، کاستیها را برطرف و توانمندیها خود را تقویت کند.

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران بمناسبت بیست یکمین سال صدور منشور برادری از سوی آیت الله خمینی، مصاحبه ائی با میر حسین موسوی دارد که جای اندیشیدن و نقد دارد. مصاحبه در کل حاوی نکات بسیار ارزنده ایست که بسیاری از آنها اهمیت راهبردی دارد و شایسته ی با دقت خواندن است ولی من ذیلاً به کاستیهای آن میپردازم

وی میگوید:

« توجه کنید که در زمان جنگ در کشورهای مختلف، انتخابات یا انجام نمی شود و یا بسیار تصنعی برگزار می گردد. در زمینه اجرای قانون مشکل پیدا می شود اما در تمام دوران جنگ ما باوجود همه بحران ها و مشکلات وسیعی که بود «انتخابات» ها علی رغم هزینه هایی که داشت، پشت سر هم انجام شد و نظام به قوت خود باقی ماند. کسی به ذهنش نرسید که کار دیگری بکند. تنها موردی که تاخیر انداخته شد، اجرای قانون شوراها بود. دلیل آن هم نظریات مختلف مسوولان بود وآن زمان من اعتقاد داشتم برای عدم تمرکز دولت قانون شورا یکی از مهمترین راهکارهای ممکن است. برخی مخالف این بودند می گفتند زمان جنگ احتمال دارد مشکلات اساسی در برخی از مناطق خصوصا مناطق مرزی داشته باشیم. ما در دولت اقدام کردیم قانون را به مجلس بردیم و زمانی هم برای انتخابات شوراها معین کردیم. در آستانه انتخابات، عده‌ای از استاندارها به امام نامه نوشتند که این مساله به تاخیر انداخته شود. حضرت امام ملاحضه کردند. بعد در جلسه روسای سه قوه تصمیم بر این شد که انتخابات به بعد از جنگ وانهاده شود.بحث این بود که ما همه اصول را پیاده کنیم ولی الان این اعتقاد زیاد وجود ندارد. برخی اصول پررنگ شده و برخی اصلا کنار گذاشته شده اند. عدم اجرای درست قانون می تواند یکی از عوامل تفرقه باشد و از سوی دیگر اجرای متوازن آن می تواند همه را دور یک میثاق ملی جمع کند».

آری این کاملاً درست است که در یک یا دو دهه نخست انقلاب، انتخابات نسبتاً بی غل و غش برگزارمیشد. ولی برگزاری منظم این انتخابات ها نه از دموکرات منشی حکومت، بلکه ناشی ازاین بود که تحت تأثیر جو انقلاب، بخش عمده مردم هستی و هویت شهروندی خودرا وانهاده و درهویت دینی و شیفتگی اعتقادیشان به رهبر روحانی انقلاب و نظام غرق گشته بودند و این حالت هرگز قابل دوام نمیتوانست و نمیتواند باشد. این اُمت مطیع، آخرت گرا و رهبر پرست، طبعاً نه احتیاج به نظارت استصوابی داشت نه گشت های خیابانی و نه تقلب انتخاباتی. نتیجه ملموس چنین جایگزینی هویتی اینست که امروز تجربه میکنیم. بی تردید و از منظر جامعه شناسی دینی هویت دینی بخشی از هویت انسان است، هویتی که کارکرد ویژه خود را دارد. یک هنرمند یک ورزشکار یک نظامی، یک قوم، جنس زن یا جنس مرد هم هر یک؛ هویت حرفه ائی ، شغلی و جنسیتی خود را دارند. همچنانکه هویت و شخصیت حرفه ائی ،جنسیتی، قومیتی و.. نمیتواند جای هویت و شخصیت شهروندی را بگیرد هویت دینی هم نمیتواند تمام آن شخصیت و هویتی باشد که جای انسان را در ساختار مدنی و سیاسی تعین میکند. این جایگاه اجتماعی و حقوق شهروندی مردم است که آنها را در شکل دادن به نهاد های حقوقی و قانونی و نهاد های مدنی و سیاسی پایدار ونهایتاً نظام سیاسی جامعه شکل میدهد و نه هویت دینی و جایگاه دینوندی. انسان شهروند است که دولت مدرن را میسازد و نه انسان دینوند هرچند که یک شهروند، دینوند هم میتواند باشد، که در جایگاه دینوندی خود، ساختار روحانی و نظام عبادی خود را بنا میکند.

انقلاب اسلامی؛ سرمایه ی هنگفت ِ قداست گونه، معصومانه و آزمون نشده روحانیت و مرجعیت دینی و دین باوری مردم را در اختیار امام نهاد تا ایشان با استفاده از آن در حرکتی سیاسی به مرجعیت مطلق االعنان سیاسی در میهن ما فرا روید. آقای موسوی این نکته مهم و دقیق جامعه شناختی را درتعریف آزادی و آزادی انتخابات از نظر دور میدارند که مردم ایران با انقلاب اسلامی از جایگاه ملت و شهروند، هرچند کم حقوق و استبدادزده، شهر وندی که براساس جایگاه اجتماعی اش تعریف میشد، به جایگاه اُمت و دینوند سقوط کرد و آزادی خود را فقط در قالب از پیش ساخته و لامتغیر اُمت و دینوند میافت، جایگاهی که درآن حرمت و حدود آزادیش بر اساس میزان اعتقاد و اسلامیتش تعریف، تعین و تحدید میشد دینوند پسا انقلاب، در این قالب، درمنظومه و پهنه سیاسی مملکت میتوانست از آزادی، آنهم آزادی نسبی برخوردارشود ولی بمجرد آنکه حقوق مدنی و شهروندی افراد در عرصه مدنی و یا سیاسی مطالبه میشد پاسخ مصاحبه تلویزیونی ندامت آمیز یا چوبه داربود و در بهترین حالت زندان طولانی با آن شرایطی که همه میدانند.

یکی از نمونه مشخص دینوند سازی از همه احاد و نهاد های مملکتی تغیر نام مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی بود، با اینکه نام نخست نامی بود که بزرگان مشروطیت ما آنرا نهاده بودند، بزرگانی که دربین آنها بهبهانی ها و طباطبائی ها وجود داشتند. دومین نمونه جایگزین سازی همان اتحادیه های کارگری ولو آبکی عصر پهلوی با انجمن های اسلامی بود. جایگزینی اتحادیه هائی که هم درحرف و هم تاحدودی عملی نماینده منافع صنفی و حرفه ائی کارگران بودند با انجمن های اسلامی، انجمن هائی که تنها وظیفه اصلیشان مشغول کردن کارگران به مسائل صرف مذهبی و تبدیل محیط و رابطه صنفی به مسجدی بود که فقط جای انجام فرایض مذهبی یار گیری برای نهاد حکومتی بود، و در عمل، نردبانی برای امتیاز گیری برادران انجمن اسلامی . آنچه در این انجمنها بچشم نمیخورد احساس همبستگی شغلی نسبت به همکاران و دفاع از منافع و مطالبات کارگران بود.

«وی می افزاید : مصلحت کشور این است فضایی که به عنوان غیر خودی برای خود تعریف می کنند، در کوچکترین سطح و اندکترین وجه ممکن باشد. اگر غیر از این باشد، باید در رفتار خود شک کنیم. نمی شود که در کشور هزاران هزار مدیر برجسته ای که خدمت کرده اند همه را کنار بگذاریم و به حاشیه ملحق بکنیم».

متأسفانه آقای موسوی تقسیم آپارتائید گونه ایرانیان را که، پارادوکسالت، یک مفهوم سازی اصلاح طلبانه است کاملاً رد نمیکنند بلکه خواهان محدود کردن آن هستند. نگاهی که متأسفانه محدود به ایشان نمیشود بلکه از جمله در لایه های پنهان مصاحبه آقای مهاجرانی در واشنگتن هم به چشم میخورد.

«وی پاسخ داد: مشکلاتی در جامعه داریم که بخشی از آن به میراث های ما بر می گردد. رفتار، علایق و کردار سیاسی ما بیش از شکل و ظاهر قانون اساسی درموضع گیری های نظام ما موثر واقع شده است و گرنه ما در جهان کشورهایی داریم که از نظر شکلی و محتوایی جوامعی کاملا دموکرات و باز هستند اما وقتی به قانون اساسی آنها توجه می کنیم و به رویه هایی که باید به آن رجوع کنند، نگاه می کنیم، می بینم که خشک تر از قانون اساسی ما در آن کشورها وجود دارد ولی رویه هایی که برای نهادینه کردن مردم سالاری در آن کشورها استقرار پیدا کرده، منجر به این شده که تفسیر آن چارچوب های خشک سنتی، مشکلی برای دموکراسی و آزادی به وجود نمی آورد. نمونه اش چند کشور اروپایی که اگر نگاه بکنید اصول بسیار سنتی مبتنی بر نظام شاهنشاهی در آن هست».

نمیتوانم از طرح این پرسش از آقای موسوی و همچنین بسیاری اصلاح طبان دیگرکه به پارگراف نقل شده فوق باور دارند بپرسم، آیا شما با همین سعه ی صدر با نظام پیشین و قانون اساسیش برخورد میکنید؟ آیا براستی معتقدید نظام ولائی ما همچنان که در قانون اساسی آمده است با قوانین کیفری برخواسته از آن، با قطع دست ها و زنده بگور کردنها و سنگسار کردنهایش با پیکر های آویخته از جرثقیل هایش در خیابانها، ازآن نظام های سنتی مبتنی برنظام شاهنشاهی که مانعی برای دموکراسی فراهم نمیسازند غیر سنتی تر و مدرن تر است؟ اگر اینست باید بگویم متأسفانه نگاه شما نگاهی نقاد نیست زیرا زبان نقد را باید هم بی طرفانه بکار گرفت وهم اعتماد آفرینانه. نه از اینسوی بام باید افتاد و نه از آنسو آن!

برای توجیه و توضیح حقانیت و درستی راهی که جنبش سبز و شما! جناب موسوی و کروبی! برگزیده اید نیازی به این نیست که گذشته انقلاب و نظامی را که بدان متعلق و متعهدید زیر سئوال برید زیرا همه بی غرضان با وضعیت شما آشنا هستند و همه میدانند که شما به این نظام و این انقلاب تعلق دارید وبا توجه دقیق به این پیوستگی شما به نظام، با امید اینکه با چیرگی قرائت شما از اسلام و رعایت مواد مغفول آن از سوی دولت آینده، که کسی جز شما رئیسش نمیتواند باشد، طعم آزادی رابچشند و مملکتشان را از خطر فروپاشی نجات دهند، در پشت سر شما ایستاده اند. ولی این انتظار هم نمیرود که با رنگ آمیزی اغراق گونه حافظه تاریخی و قدرت تشخیص مردم را کم انگارید.

در باره مصاحبه فوق بسیار میتوان نوشت ولی این مصاحبه ی آقای موسوی، آن مصاحبه ائی نیست که بتواند امروزه کمکی به نیرو آفرینی کند. جنبش سبز باید برای امتیاز دهی به آن جناح هایی در ساختار قدرت که شرط کنده شدن موسوی و کروبی از بخش عمده و مردمی این جنبش را برای تعامل با آنان مبنا قرار داده است خط قرمزی قائل شود.

جنبش سبز، دردرونی ترین لایه خود نه تنها یک جنبش آشتی ملی است بلکه پیام آور یک آشتی تاریخی هم نیز هست اگر این جنبش به این دو وظیفه تاریخی خود نرسد ناقص خلق شده است. منظور من از آشتی ملی، تعامل همه جریان های سیاسی بر مبنای پایگاه اجتماعیشان و از آشتی تاریخی تعامل جریانهای تاریخی: ناسیونالیسم ایرانی ، نوگرائی دینی، و جنبش عدالت خواهانه چپ مدرن سوسیال دموکراسی است.

نمیتوان از ایرانیت و از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی سخن گفت ولی از گذشته تاریخی و سیاسی آن با تحریف، تحقیر و اهانت یادکرد. نمیتوان از آشتی ملی سخن گفت ولی همه کیک قدرت سیاسی را در سینی طلائی پبش کش بازاریان، نظامیان و سرمایه ربایان رانتخوار نمود.

آشتی ملی و تاریخی تنها قایق نجات میهن ما از باتلاق فروپاشی و رهائی از استبداد است. من بعنوان یک لامذهب و سکولار و ناسیونال لیبرالِ مخالف نظام، نه از موضع فرو دستی و ضعف بلکه از موضع احساس مسئولیت شهروندی و انسانی و احساس مسئولیت تاریخی در برابر همه نسلهای پس از خویش، که خود را بدانها بدهکار میدانم، پذیرفته ام که در میهن ما هستند دیگرانی که به شیوه دیگر میزیند و می اندیشند و صلاح همه ما در تعامل با هم است نه قلع و قمع و حذف یک دیگر. پذیرفته ام که این مردم، امروزه میر حسین موسوی و مهدی کروبیِ معتقد به انقلاب و اسلام و متعهد به نظام را برگزیده اند و میخواهند درچهار چوب همین نظام جمهوری اسلامی و نه نظام دیگری اراده سیاسی خود را محتقق کرده و به خواست های خویش جامعه عمل بپوشانند و از طریق مسالمت آمیز. من جز تطبیق خود با این اراده ملی میلیونی چه میتوانم بکنم.

بنظر من موسوی و کروبی در جریان مبارزات انتخاباتی خود و اعتراضات برخاسته ی متعاقب آن نشان دادند که در برابر قدرت، بخاطر حفظ منافع خود، سرخم نمیکنند. آنها مردم ، شرف ملی و قرائت انسانی از اسلام را برگزیدند و با این گزینش، چه خود بپذیرند و چه نپذیرند به رهبران یکی از بزرگترین جنبش های مدنی و سیاسی تاریخ ما که تکانهای آن به فراسوی مرزهای میهن ما هم کشیده خواهد شد فرا روئیدند.

*متأسفنه مارگزیدگی مکرر در جنبشهای مردمی میهن ما، از مفهوم رهبر و رهبری، ازیکسو یک تابو سازی و در جهتی عکس کیش سازی قداست آمیز کرده است. روحیه رهبر پرستی و رهبر گریزی و برائت از رهبریت، مرجعیت و تحسین فروتنی غیر منطقی ویکسان سازی سیاسی نامعقول در این زمینه چنان رواج داده شده که کارش در برخی موارد به سوء قضاوت ها و تلقینات مشکوک هم کشیده میشود. تکرار مکرر اینکه جنبش سبز خودسامان است، فاقد رهبری است و هر ایرانی خودش یک رهبر است از سوی برخی چنان تبلیغ میشود که تو گوئی مسئله جنبشی که باید همه انرژی اش همسو شود تا به فرجامی پیروزمند رسد در میان نیست. به نظر نمیرسد آنانکه اینچنین به انکار ضرورت رهبری میپردازند خود به این امر باور داشته باشند بلکه این چنین میتواند باشد که آنها خواب رهبری دیگری را در پروسه عبور از موسوی و جنبش سبز در سر میپرورانند. و چنین خوابی تعببیر نخواهد شد.

لذا تکرار این نکته را ضرور میدانم که بنظر من، جنبش سبز رهبری سیاسی و راهبردی دارد ولی بعلت جو سرکوب نمیتواند رهبری سازمانی و یا جبهه ائی داشته باشد.

و اخرین نکته اینکه نقد مصاحبه آقای موسوی بهیچ وجه به معنی تردید آفرینی در نقش موسوی نیست و بنظر من موسوی همچنانکه گفته شد بجای کرنش دربرابر خدایگان قدرت در برابر مردم خود تواضعگرانه به کرنش تا پای هزینه آن ایستاده است و بی شک نه تنها میلیونها چون من، بلکه تاریخ اورا، بی گمان تحسین خواهد کرد و من در این کمترین تردیدی ندارم.

حبیب تبریزیان

12 آبان 88

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.