رفتن به محتوای اصلی

اتحاد برای ایران، مهم تر از حمل پرچم در تظاهراتها است
26.08.2009 - 17:27

من فکر می کردم این مسئله حمل پرچم با شیر خورشید و شمشیر فقط در یک شهر و دو شهر است. متأسفانه امروز با خواندن مقاله کوتاه، اما واقع بینانه، آزاده سپهری در رسانه ی گزارشگران، متوجه شدم که این یک مسئله ارگانیزه شده و سراسری است. یعنی گویا هواداران محترم گروه ویژه ای، دستور دارند این کار را (برای خودنمائی گروهی یا سیاست دگری) انجام دهند و بهمین دلیل هم بعضی از هموطنان باوصف تقاضای دوستانه سازماندهندگان گردهم آئیها در عدم حمل پرچم خاصی برای حفظ اتحاد همه نیروها و احترام به حقوق دیگران، برحمل آن اصرار می ورزند. جالب است، همانگونه که در مقاله به آن اشاره شده، همین مخالفان حمل پرچم با شیرو خورشید، در برابر حمل علامت سبز سکوت می کنند!! زیرا یک نکته واقعیت دارد که امروزه برخی به خود تلقین می کنند و از جمله این مخالفان احتمالا از هر طیفی که مثلا آقای کروبی و موسوی و حتا بریده هائی از جمهوری اسلامی که روزی خود عامل سرکوب مردم بودند، به عنوان ناجی ایران از چنگ این رژیم قرون وسطائی، می توانند باشند!! در صورتی که همه اینها به قول معروف خط امامی اند و می خواهند خود حاکم شوند نه مثلا احمدی نژاد، سید علی خامنه ای و پسرش و یا امثال آنها. پس به نظر من از گنجی گرفته تا کدیور و ابطحی و موسوی و کروبی و خاتمی و رفسنجانی و غیره همه سر و ته یک کرباس اند و کمترین فرقی با این حاکمین فعلی دارند. هدف اینها نیز فقط نجات اسلام و برسر قدرت ماندن آن در ایران است، نه چیز دیگر. به قول یکی ازاین آخوندها، آنها برخر سوار شده اند و هرگز نمی خواهند پیاده شوند. حالا خامنه ای باشد یا خاتمی و رفسنجانی و امثال.

پس در اینجا جنگ و دعوا برسر حمل "پرچم سرخ با داس و چکش" و یا "پرچم شیر و خورشید با شمشیر" در تظاهراتهای ضد رژیم اسلامی، مسئله ای دست چندم، اما دشمن شاد کن است. پس برای جلو گیری از برخوردها، اگر واقعا ریگی در کفش نداریم، باید کمی انعطاف پذیر باشیم و هموطنان با دیگر جهانبینی هارا تحمل کرده، تحریک نکنیم و خود نیز بی جهت تحریک نشویم. البته ما باید به حقوق دیگران هم احترام بگذاریم و فکر نکینیم هرچه ما می گوئیم درست است و باید اجرا شود. کسانی که واقعا خواهان پیاده کردن دمکراسی در ایران آینده هستند، خیلی ساده می توانند برای جلوگیری از تحریک کردن احساسات طرف، مثلا از حمل پرچم خاصی خود داری کنند. ما می دانیم که هر گروه از ما و یا چه بسا هر فردی از ما دارای و یا پیرو یک ایدئولوژی خاصی است و بدلایلی نمی خواهد حتا یک گام هم از آن عقب بنشیند. منتها در اینجا ما همه، بدون استثناء، دارای یک هدف مشترک باید باشیم و آن هدف رسیدن به آزادی و پیاده کردن دمکراسی در جامعه چند ملیتی ایران است که در آن همه و یا حد اقل اکثریت مردم جامعه راضی باشند.

یک نکته بنظر من، باید برای همه روشنفکران وبویژه خارج نشینان مهم آید وآن نکته، مسئله همکاری همه نیروهای مترقی و دمکرات ایران است. اگرکسی به دمکراسی و فهم آن و به مساوات بین انسانها و امکانات برابر برای همه اعتقاد داشته باشد، بدون شک نیمی ازمشکلات ماحل شده است. آن کسانی که فقط به قدرت و برتری خویش بر دیگران می اندیشند، مطمئنا این عرایض بنده بر آنها تأثیر چندانی نخواهد داشت. پس روی سخن بنده با روشنفکران ودمکراتهای وطنم است به آنها که همان حقی را که برای خود قایل اند، از دیگران هم دریغ ندارند. مثلا اگر بنده نوعی پرچم با شیرخورشید و شمشیر در وسط آن که امروزه به سمبل سلطنت طلبان و مشروطه خواهان تبدیل شده و یا پرچم سرخ با داس و چکش و ستاره را که سمبل نیروهای چپ است، حمل می کنم و نفر بغل دستی به من می گوید: "هوطن بهتر است این پرچم رابرای حفظ یگانگی کنار بگذاریم"، درآن حالت می توان دوعکس العمل متفاوت مشاهده کرد. یا من نوعی آدم دمکرات و انعطاف پذیری هستم و بلافاصله پرچم را جمع می کنم وکنار می گذارم و یا آدم یک دنده وقدرت طلب و برتری خواهی هستم که می گویم: نه این پرچم ملی ما است یا این پرچم طبقه کار گر است و باید باشد و همه باید تابع و در زیر آن قرار گیرند! یعنی عملا، من نوعی با این کارم سنگ بنای تفرقه وعلم کردن دیکتاتوری را بادست خود می گذارم. چه خوب است که ما با قبول منطق و احترام به حقوق دیگران اولین گام را برداریم و ثابت کنیم که انعطاف پذیریم.

علاوه براینها، اکنون اگر مردم خلقهای ایران از هر بهانه ای برای بر خاستن علیه رژیم اسلامی استفاده می کنند، دلیل بر هواداری یا وابستگی آنها به گروه خاصی نمی تواند باشد. این را خود رژیم بخوبی می داند که او خود مورد تنفر اکثر مردمان اقوام ایرانی است. بهمین دلیل هم هر تظاهر کننده ای و هر معترضی را دشمن خود می داند، اگر این تظاهر کننده در زیر پرچم سبز هم قرار گرفته باشد.

اجازه دهید نظری کوتاه بر مقاله کوتاه آزاده سپهری باهم بیاندازیم و ببینیم که چرا بنده ادعا می کنم آن چیزی که ایشان گفته اند تا حدود زیادی واقعیت دارد. ایشان در اوایل مقاله، مطلبی را مطرح و پرسشی منطقی کرده اند که با هم می خوانیم: "در تظاهراتهایی که در این دو ماه اخیر شرکت داشتم، بحثهای زیاد با افراد چپ داشتم. اکثر آنان واکنشهایی بسیار منفی به حمل پرچم شیر و خورشید نشان توسط برخی افراد داشتند، در صورتی که همانها حمل پرچمهای سبز و یا پلاکاردهایی نظیر "موسوی رییس جمهور ماست" را قابل قبول میدانستند. سوال اینجاست که فردی چون موسوی که در دهه سیاه 60 نخست وزیر بوده و دائما از پایبندی خود به خط امام حرف میزند و خواهان حفظ نظام جمهوری اسلامی ست، از نظر سیاسی چه برتری یی بر سلطنت طلبان و مشروطه خواهان دارد؟" در اینجا، همانطور که آزاده چپهارا در عکس العمل نشان دادن به دو دسته تقسیم نموده، می توان واکنش کلیه شرکت کنندگان در تظاهرات را از نظر روانی این طور تعبیر نمود. که اولا گویا همه یا اکثر سیاسیون ازریسمان سیاه و سفید می ترسند و فکر می کنند که همه محافظه کاران سلطنت طلب و مشروطه خواه با گذشته خود کاملا تصفیه حساب نکرده اند و چون این پرچم بدون تاج سمبل آنهاست، لذا در حمل آن باید حساسیت نشان داده شود. در صورتی که اگر چه آقای رضا پهلوی هنوز هم علنا اعمال پدرشان را در گذشته زیر سئوال نبرده اند، ولی در سخنرانی ها و مصاحبه ها مسائلی راگفته اند که باپدرشان کلی فرق دارد مثلا: "من هم به عنوان یک شهروند ایرانی علیه این رژیم اسلامی مبارزه می کنم و این مردم هستند که تصمیم می گیرند در آینده چه نوع سیستمی را می خواهند و من تابع مردم هستم". (نقل به معنی) پدر ایشان هرگز چنین جمله ای را طرح نمی کرد. اگر این مطلب آقای رضا پهلوی نیز همانند تأییدی بر کثیرالملله یا چند قومی بودن ایران، درست باشد، پس انسان باید به آن اندازه انعطاف پذیری نشان دهد که تحمل مخالفان خود را بکند و بعلاوه برای مثال پسری که همان سیاست پیشین پدر را جاری نکند نباید بجای پدر محکوم دانست. پس هواداران سلطنت که از جنایتهای ساواک در گذشته فاصله می گیرند و آن را ضد دمکراتیک می دانند و محکوم می کنند، مسلما باید همانند دیگر نیروها حق مبارزه علیه دیکتاتوری و تبلیغ برای خود را داشته باشند. دوما اگر دراینجا به هواداران موسوی کمتر حساسیت نشان داده می شود، با وصف اینکه اکثرا می دانند که این آقای موسوی و کروبی تا کنون از نظام هیچ فاصله ای نگرفته اند و در سخترین دوران نیروهای اپوزیسیون، یکی ازآنها رئیس مجلس و یکی نخست وزیر همین جمهوری اسلامی بوده اند. اما در واقع آن گونه که در پیش اشاره شد، اکثر تظاهر کنندگان علیه رژیم هوادارخط سبز نیستند و این موقعیت را برای مبارزه با رژیم قرون وسطائی برگزیده اند و حتا زیر پرچم آن جمع شده اند. این را خود رژیم جنایتکار خوب می داند. نمونه بارز آن کشتار جوانان مملکت اند که حتا در چار چوب این خط سبز حرکت می کنند، اما هیچگونه ارتباطی با آن نداشته و ندارند. لذا به این نتیجه می رسیم اگر موسوی و یا کروبی سر کار بیایند، فقط عمر جمهوری اسلامی را دراز تر می کنند. مگر خاتمی با لبخند ملیح کلاه سر جوانان ما نگذاشت و هیچ کاری هم برای آنها نکرد! بنا بر این کمترین تفاوتی بین جناحهای رژیم وجود دارد. علاوه بر این اصلاح طلبان رژیم هم با مشروطه خواهان و سلطنت طلبان که هدفی جز به قدرت رسیدن ندارند، تقریبا می شود گفت یکی هستند. نگاه کنید به نظرات دکتر داریوش همایون که برحفظ نظام به شیوه ای تأکید دارد.

آزاده در پایان مقاله کوتاهش مطلب دیگری و پرسش دیگری را مطرح کرده است که باهم می خاونیم: " من قصد ندارم که از سلطنت طلبان و مشروطه خواهان دفاع کنم، بلکه هدفم این است که این دوگانگی در معیارهای سیاسی را که در برخورد بسیاری چپها با جمهوری اسلامی و سلطنت طلبان وجود دارد، آشکار کنم. اعتقاد به دمکراسی ما را ملزم به رعایت حقوق سیاسی مخالفین مان هم میکند. کسانی که امروز حضور سلطنت طلبان و مشروطه خواهان را در تظاهراتها بر نمی تابند، چگونه میخواهند فردا حقوق سیاسی آنان و سایر مخالفین سیاسی خود را تضمین کنند؟" این پرسش نیز کاملا درست است. منتها باید یک پرانتز بر مبنای آزموده را باز آزمودن خطاست، باز نمود و آن اینکه اگر گروهی یا فردی قصد داشته باشد همان سیاستهای پیشین یا کنونی مانند این جمهوری اسلامی را پیاده کند، باید به شیوه دمکراتیک آن را افشاء کرد که خود مردم جلو تکرار آن را بگیرند. همان کاری که امروزه با نئونازیهای اروپائی می کنند، نه بیش و نه کم.

بسیاری از خوانندگان محترم این سطور احتمالا جنایتهای هر دو رژیم را در گذشته و حال تجربه کرده اند و برایشان انعطاف پذیری سخت باشد. این نکته قابل فهم است اما یک انسان دمکرات و روشنفکر باید از انتقام جوئی فاصله بگیرد و این عادت مضر دشمنی را با مخالفان ترک کند. اگر بخواهیم دمکرات باشیم چاره ای جز ترک عادت انتقامجویانه نداریم.

یک مانع بزرگ برای رسیدن به این اهداف والا وجود دارد و آن احساساتی برخورد کردن و کمتر عادت به مطالعه داشتن است. یعنی اگر مطالعه نکنیم از قضایا بی اطلاع خواهیم ماند و اگر بی اطلاع بمانیم درجه احساسات بالا می رود و این خود منجر به از کوره در رفتن خواهد شد. خوشبختانه ما این مسائل را کمتر در میان روشنفکران جامعه از هر ملیتی داریم. آرزو دارم در آینده بس نزدیک پایه و اساس اتحاد سراسری از همه نیروهای آزادیخواه و دمکرات ایران بیشتر تقویت شود.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 24 اوت 2009 دکتر گلمراد مرادی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.