رفتن به محتوای اصلی

کنفرانس دوربان در سوئیس و اقلیتهای مذهبی در ایران
21.04.2009 - 17:57

در محله ای که من نیمی از کودکی خود را در آن سپری کرده ام- شهرآرا- همسایه هایی از هر رقم از مسیحی، زرتشتی و یهودی گرفته و حتی بهایی نیز داشتیم. بهترین دوستان دوران کودکی من و خواهرم دخترانی زرتشتی و مسیحی بودند که هرگز مذهب آنها مانعی برای دوستی بین ما ایجاد نکرده بود. اما در مدرسه وضع به شکل دیگری بود. امور تربیتی ها از آنجا که به همه چیز کار داشتند به دوستی و معاشرت ما دخترهای مسلمان با غیر مسلمانان نیز کار داشتند و ما را از حشر و نشر و دوستی با دختران غیر مسلمان برحذر داشته و در صورت ادامه دوستی با آنها ما را تهدید به کسر نمره انضباط می کردند.

مطمئنا در ذهن خردسال ما که نه نمی دانست نژاد پرستی چیست و نه تبعیض را می شناخت، شنیدن نسبتهای ناروایی که امور تربیتی ها به دوستانمان نسبت می دادند تاثیری ناخوشایند می گذاشت. زمان زیادی گذشت تا در عالم بزرگسالی دریابم که دوستان غیر مسلمان دوران کودکی ام، چه خاطرات تلخی از دوران مدرسه خود دارند و چه کنایه ها و زخم زبانهایی که از امور تربیتی و حتی مدیر مدرسه نشنیده و سعی کرده بودند که به آرامی از کنار آن بگذرند اما افسوس که این زخمها تاثیر عمیقی بر روان آنها به جای گذاشته است آنقدر که زندگی کردن در ایران را برایشان تا اندازه ای دشوار کرده است. آنها علی رغم تمامی عشق و علاقه اشان به ایران، به دلیل تبعیضی که بر علیه آنها وجود دارد، یا جلای وطن کرده و راه غربت را در پیش گرفته اند و یا در صدد بیرون آمدن هستند. امروز می دانم که زندگی برای یک غیر مسلمان در ایران تا به چه اندازه مشکل و پرمخاطره است. البته اگراقلیتها سرشان به کار خود باشد و به داشتن دکان و خانه ای قناعت کنند، کسی مزاحم آنها نمی شود.

اما برای ایرانی غیر مسلمانی که حداکثر پیشرفت اجتماعی و شغلی اش نمی تواند پا را فراتر از بدست آوردن مدیریت یک بانک بگذارد چه امید و آتیه ای وجود دارد که بخواهد به خاطر آن در کشور بماند؟ آیا این تبعیض نیست؟

این مقدمه را برای این نوشتم که به شرکت آقای احمدی نژاد در کنفرانس ضد تبعیض نژادی ( دوربان2) در سوئیس بپردازم. در وضعیتی که حقوق اقلیتهای قومی و نژادی در ایران زیر پا گذاشته می شود و نه تنها غیر مسلمانان بلکه ایرانیان سنی مذهب نیز فعالیتهای اجتماعی اشان در اندازه ای مشخص و محدود تعریف می شود، گفتن از اسرائیلی ها و محکوم کردنشان به عدم رعایت حقوق فلسطینی ها کمی عجیب به نظر می آید.

حتما بسیاری از کارگزاران سیاسی در ایران صف های طویل در مقابل سفارت اطریش در تهران را دیده اند و حتما بی تفاوت و حتی از سر خوشی شانه ای بالا انداخته و از کنار آن گذاشته اند. باور اینکه آنها نمی دادند که مردمی که در صف ایستاده اند کیستند و یا از سفارت اطریش در تهران چه می خواهند کمی سخت است. مردمی که در صف همه روزه در انتظار نوبت بازرسی مدارکشان می ایستند، اقلیتهای مذهبی ایرانی هستند که تصمیم به جلای وطن گرفته و می خواهند رهسپار اطریش شوند. این پناهندگان مذهبی بعد از ورود به اطریش در اقامتگاههای مخصوص جا داده می شوند تا دوستان و بستگان آنها در آمریکا و یا اروپا کفیل آنها شده و بتوانند برای آنها ویزای مهاجرت به دست آوردند. آنها از ایران می روند چرا که امکان داشتن فرصتهای اجتماعی و شغلی برابر از آنها گرفته شده و بین آنها و شهروندان مسلمان شیعه تبعیض گذاشته می شود.

البته که تاریخ تبعیض نژادی و مذهبی در کشورمان به تاریخ معاصر منحصر نمی شود. دوسالی پیشتر استادی کتابی را برای مطالعه در اختیارم گذاشت که خاطرات نوه پسری ارباب کیخسرو مشهورترین شخصیت زرتشتی ایران بود. از قول این خانم در این کتاب نوشته شده بود که چگونه زرتشتیان تا زمان به قدرت رسیدن رضا شاه اجازه سواری گرفتن از ستوران را نداشتند و برای سفر از نقطه ای به نقطه دیگر مجبور بودند با پای پیاده و در حالی که افسار حیوان خود را در دست داشتند کیلومتر ها راه را بپیمایند. وضع جوامع غیر مسلمان ایرانی در اوائل دوره پهلوی تا اندازه ای بهبود یافت و در اواخر دوران پهلوی به نقطه اوج خود رسید. خواندن ظلمی که به غیر مسلمانان در ایران شده است و رفتار غیر انسانی که جامعه مسلمان با هموطنان غیر مسلمان خود داشته اسفناک است. خواندن آنکه در کمتر از صد سال پیش هموطنان زرتشتی برای خرید ادویه در بازار اجازه دست زدن به هیچ جنسی را نداشتند و با دستکش می توانستند کیفیت کالا را ارزیابی کنند، حیرت آور و غیر قابل قبول است. در زمانی که غیر مسلمانان و اقوام سنی از حقوق برابر با سایر شهروندان ایرانی برخوردار نیستند صحبت از حقوق فلسطینان بیشتر اهمیت دارد و یا رسیدگی به حقوق شهروندان ایرانی؟

امروز همانطور که ارامنه ساکن ترکیه، حکومت و ترکها را برای قبول فاجعه نسل کشی در نود سال پیش تحت فشار گذاشته اند، در ایران نیز روزی که رشد و فهم سیاسی آنقدر بالا باشد که درک وضعیت دردناک این ایرانیان همیشه در تبعیض برای همه روشن شود، به گمان من، ما مسلمانان ایرانی هم باید از هموطنان غیر مسلمان خود پوزش بخواهیم. پدر دوستم که یک ایرانی کلیمی و اینک ساکن نیویورک است در شیراز به دنیا آمده و بزرگ شده است، اینک در نود سالگی خود وقتی برای من از خاطرات کودکی های خود می گوید من شرمنده اش می شوم. از درک من خارج است که باور کنم که هر روز بعد از خاتمه کلاسهای درس مدرسه، همکلاسی های مسلمان با سنگ و چوب پدر دوست من را تا نزدیکی محله کلیمیان تعقیب می کردند و با عبارات رکیکی مذهب او را به سخره می گرفتند. داشتن چنین خاطراتی از کودکی بسیار دردناک است و من هر بار که چنین داستانهای نژاد پرستانه ای را از پدر کهنسال دوستم می شنوم از طرف خود و از طرف تمام آن ایرانیان دیگری که در محیطی محدود و متحجر چنین نژاد پرستانه با وی برخورد کرده اند پوزش می خواهم.

در حالی که هنوز مسئله نژادی و مذهبی در ایران به درستی حل نشده است، گفتن از نژاد پرستی در کشورهای دیگر کمی مضحک بنظر می آید…

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
کاملیا انتخابی فرد

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.