رفتن به محتوای اصلی

پيرامون مساله هژمونی، بحثی درديسکورس جنبش چپ
15.03.2015 - 12:15

پيشدرآمد 

استبداد و سيستمی توتاليتر- مذهبی کماکان بر ايران سلطه دارد. سی و شش سالست که ولايت مطلقه فقيه حکومت می کند و کشور و مردم را به ورطه بحرانهای مهيب/ ويرانگر و مرگبار/ محيط زيستی و اقليمی، اقتصادی ، بحران اتمی و عواقب مداخله گری همه جانبه منطقه ای، شکافهای مخّرب فرهنگی، تخريب شديد ارکان سلامت و بهداشت عمومی ، انحطاط اخلاقی و بی پناهی روانی و اعتياد ميليونی و . . . فرو برده است. 
خامنه ای و ساختارهای تحت امر و مسئوليتش، برغم هزار و يک مشگل درونی، آشکارا با حضور و جانبداری نظامی در جنگهای مذهبی(اسلامی) نامعلوم و گسترده منطقه ای گامهای خطرناک توسعه طلبی را در چند محور حساس ژئوپليتيکی( سوريه،لبنان، به ويژه عراق، يمن، شمال آفريقا، و ای بسا محور پاکستان ؟) پيش رانده است. غرب هم، به اقتضای ساختارها و رهبريهای کشوری، و تکيه عمده به «سياست اپيسمنت» و استمالت با ارتجاع منطقه و همکاريهای آشکار و نهان با ولايت فقيه، نه سدّ سديدی در مقابل چنگ اندازی تهاجمی/ ايدئولوژيک نظامی/ ولايت فقيه به محورهای فوق الذکر ايجاد کرده ، و نه - برغم منشورهای حقوق بشری و مصوّبات ملل متحد و انواع بشارتها و خط و نشانهای تبليغاتی موسمی - ، دستکم به طور جدّی پرونده نقض حقوق بشر «نظام» را در دستور افشاء قرار داده ، بل که پيوسته در تقلای «مذاکره» و جست و جوی نوعی «تفاهم و سازش» اتمی، و تمشیّت نيازها و بده بستانهای منطقه ای است.
حاصل آن که درعرصه منطقه و پهنه سياست جهانی مربوطه، طی دهه های اخير به طورکلّی اوضاع عمدتاً "دفع به افسد" شده، درچشم انداز منطقه ای نه اين که هيچ شاهد مثال قابل اطمينانی جهت پيکار عليه ارتجاع و بنيادگرائی و جنگهای مذهبی قابل رؤيت نيست، که ملتها و زحمتکشان حوزه های ملی و منطقه ای آشکارا تنها و بی پناه مانده اند و تاوان جنگها و ماجراجوييهای ايدئولوژيک - نظامی «ارباب بی مروت دنيا» و منطقه خاورميانه و نزديک را می دهند. در نتيجه: حال و روز ُملک و مردم ايران - در معرض بحرانهای فزاينده داخلی و محاصره بحرانهای مرگبار خارجی - به لبه دره های افت و سقوط اکولوژيک و تمدنی رسيده، در صورت انفجار نظامی و شعله ورشدن جنگهای طولانی مذهبی/ منطقه ای، ايران هم ای بسا به اشدّ درجه آسيبها و ويرانيهای سراسری بی سابقه - مانند سوريه و عراق - گرفتار آيد.
اکنون درايران، هر روز خبر اعدام های جديد و نقض حقوق اوليه شهروندان انتشار می يابد. هيچ کس از خطر زندان و شکنجه و اعدام در امان نيست. همزمان، اما، نارضائی های اجتماعی دربين اقشار و طبقات متوسط و نيز در بين کارگران کشور شعله می کشد، اين جا و آن جا اعتراض و حق طلبی مدنی شجاعانه (گروه نسرين ستوده و . . .) ادامه دارد، آکسيونهای مطالباتی حتی دامنه ی سراسری به خود می گيرد(دراويش، وکلا، معلمان و کارگران و...). بی ترديد پيکار آزادی و حق طلبی و عدالت خواهی سر ايستادن ندارد. . . ولی قطعاً به ارتقاء سطح جنبش جاری و افزايش انسجام و ژرفای درونی و متمايز پيکار نيازمنديم ، همچنين به گستره بيشتر مشارکت اقشار و طبقات تحت ستم. اينها لازمه قوت گيری و برآمدن و صف آرائی جدّی پيکارآزادی و سکولاريسم در برابر ارتجاع مذهبی حاکم می باشد. نگفته آشکارست که در يک افق مترقی و معطوف به دموکراسی، دو جناح اصلی و لازم و ملزوم همديگر پيکار آزادی ايران را پيش می برند. گفته اند و درست است که ُهمای آزادی و عدالت خواهی با دو بال ليبرال و چپ دموکرات پرواز می کند.
پس، يکی از محورهای مهم و لازم، کوشش در جهت تقويت جنبش چپ و سرگرفتن وحدت سازمانها و عناصر چپ دموکراتيک است. مثلاً از راه امداد به شفافیّتها و همگرائيهای نظری و نيز اقدام به حصول اتحاد های امکانپذير. حضور و کوشش بيش از پيش جريان چپ دموکراتيک، لازمه نقش آفرينی مثبت در بنای آلترناتيو سکولار ـ دموکرات (با ارکان بهم پيوسته درون و بيرون کشور) ،به منظور جايگزينی حاکمیّت ورشکسته ولايت فقيه در يک بهم ريختگی و خلاء قدرت سياسی احتمالی است.
مبحث زير به منظور سنجش انتقادی و رفع به احسن برخی مشگلات تئوريک مسير فوق صورت می گيرد.

مساله هژمونی 
۱ـ مفهوم «هژمونی» و تاريخچه پيدايش و تحول آن

در فرهنگ مفاهيم "مارکسيستی ـ لنينيستی"که اولين بار به سال ۱۹۶۴ ميلادی در جمهوری دموکراتيک آلمان(يکی از مهمترين کشورهای اردوگاه" سوسياليسم واقعاًموجود") تحت نظر انستيتوی کتابداری دولتی منتشر گرديد، تحت عنوان "هژمونی" چنين می خوانيم:
« نقش رهبری و هژمونی پرولتاريا در دوران امپرياليسم به معنی نقش رهبری کننده طبقه کارگر در انقلاب بورژوا ـ دموکراتيک (يا انقلاب ضد امپرياليستی ـ دموکراتيک) که نشانگر ديکتاتوری دموکراتيک ـ انقلابی کارگران و دهقانان می باشد". . . و اضافه می شود که "آموزه هژمونی پرولتاريا در انقلاب بورژوا ـ دموکراتيک، توسط لنين در کتاب دو تاکتيک سوسيال دموکراسی ......... (۱۹۰۵) انکشاف يافت.»

همين معنی را - بدون تغيير و درس گيری از تحولات زمان - در در چاپ های بعدی کتاب مذکور مورّخ ۱۹۶۹ و ۱۹۷۰ و سپس در چاپ ديگری از آن در کشور آلمان فدرال (۱۹۷۲) باز می يابيم. و اين جملات در واقع فشرده تمام مطالبی است که سازمانهای م ـ ل ايران نيز زمان انقلاب ۱۹۷۹/۱۳۵۷ و دوران چند ساله بعدی، راجع به مسئله هژمونی برای گفتن داشتند. اين نکته خود انديشه برانگيز است که پس از گذشت متجاوز از ۱۰۰ سال از نوشته فوق الذکر لنين ـ که حاوی يک سلسله مجادلات وی با منشويک ها و شرح برخی فرضيه های پيشنهادی اوست ـ با وجود رخ دادن انقلابات دموکراتيک گوناگون و به ميان آمدن نقدها و طرحهای مختلفی درباره مسائل انقلابات و از جمله مسآله "هژمونی" ، هيچ گونه تغيير مهمی در فرمولبندی کتب و مواضع اردوگاهی صورت نگرفته بوده است. در حالی که ( به عنوان مثال مطرح در رساله حاضر) نگاهی به بررسيهای تحقيقی مارکسيست برجسته سالهای ۲۰ و ۳۰ ايتاليا، يعنی آنتونيو گرامشی درباره مفهوم و مضامين بديع "هژمونی" روشن می کرده که چگونه تدوين کنندگان فرهنگ"مارکسيستی ـ لنينيستی"اردوگاهی، تنها فضيلت ديالکتيکی ـ تاريخی خود را در تکرار تزهايی می دانستند که لنين پيش کشيده بود و ديگران همچون مقلدان او آن تزها را تکرار کرده بودند. 
نظريه هژمونی طلبی در افکار و ترويجات سازمانهای کلاسيک م ـ ل ايران درگذشته هيچگونه معنی ديگری جز طلب سهم بيشتر و گاه سرکردگی و تعیّن محوری و برتری نداشته است. کليه مطالبی که ظاهرا به نام"پرولتاريا و دهقانان" تبليغ می شدند/ بعضاً هنوزهم می شوند/، نقش پرده ساتری بر آن مطالبات سهم جويانه را بازی می کند و اين روش قدرت طلبی سازمانی،در تاريخ جديد ميهن ما و در مبارزات دمکراتيک ۱۱۰ سال اخير ايران سنتی ديرينه و مملو از خاطرات تلخ نشان داده است: از مواضع احسان اله خان در جنبش جنگل گرفته تا چگونگی برخورد حزب توده به جبهه ملی و شخص مصدق در نهضت دموکراتيک ـ ضد امپرياليستی سالهای ۲۰ تا ۳۲. تا مقالاتی که در نشريات م ـ ل ما راجع به "ضرورت هژمونی پرولتاريا در انقلاب دموکراتيک" نگاشته می شدند. جملگی اينها انباشته از نقل قولهايی از لنين، که بعضا از نوشته های او در دوره انقلاب ۱۹۰۵ و بخشا از مطالب مربوط به انقلاب اکتبر برداشته شده و اغلب بدون ذکر تاريخ و به صورتی التقاتی ذکر می شدند، طوری که بر خواننده معلوم نمی شد که بالاخره کدام بخش از نظريات لنين درباره انقلاب مورد استناد رفقای م ـ ل قرار دارد،مطالب انقلاب دموکراتيک و يا مربوط به انقلاب سوسياليستی ؟ 
شخص لنين صراحتاً به اين تفکيک و مرحله بندی صراحتا اعتقاد داشت، منشويکها هم به همچنين، گروه پلخانف نيز همين طور. تنها شخصيت معروف سوسيال دموکراسی که تمايزی مابين اين دو نوع انقلاب قائل نبود و بر تئوری انقلاب مداوم پای می فشرد، لئو تروتسکی بود.
جالب اين است که مقالات اکثر سازمانهای م ـ ل ( به جز اقليت که با صراحت از انقلاب دموکراتيک ياد می کرد) عملا حاوی نقطه نظرات تروتسکی بود، در حالی که نقل قولهای توجيهی مربوطه، تماما از آثار لنين ـ منتهی به صورت اختلاطی از آثار مربوط به دو دوره انقلاب ۱۹۰۵ و اکتبر ۱۹۱۷ ـ برداشته می شدند. اين اشارات از اين جهت لازم اند که از نظر تئوريک مسئله "هژمونی" در ارتباط لاينفکی با مسئله "مرحله انقلاب" قرار دارد و کتاب "دو تاکتيک ....... " لنين هم در ژوئيه ۱۹۰۵ يعنی در اوايل انقلاب دمکراتيک عليه استبداد تزاری نگاشته شده است. البته بررسی مرحله انقلاب بخودی خود موضوع اين نوشته نيست و لذا اشارات من صرفا جنبه فرعی دارند و در حدّی است که ضرورتا به مسئله "هژمونی" مربوط می گردد.
نکته ديگری که مقدمتا بايد يادآوری کرد، چگونگی تبليغ مسئله "هژمونی پرولتاريا در انقلاب دموکراتيک" است. کليه نوشته های مربوط به اين موضوع طوری نگاشته شده اند که گوئی اين مسئله بصورتی که در "دو تاکتيک ........ " آمده جزو اصول خدشه ناپذير مارکسيسم و تنها مبتکر آن شخص لنين بوده است. اما بررسی اين مسئله نشان خواهد داد که چنين نيست. بحث مربوط به "هژمونی پرولتاريا" سالها پيش از انقلاب ۱۹۰۵ روسيه مطرح بوده و در سال انقلاب (۱۹۰۵) هم نه تنها لنين و جناح بلشويک بلکه منشويکها و سوسيال رولوسيونرها و ..... نيز در مورد مفهوم فوق صاحب نظر ويژه خود بودند. اما در حالی که جناحهای سوسيال دموکراسی روسيه در اين سال درگير پلميکهای شديد عليه مواضع يکديگر در مورد کم و کيف موضوع "هژمونی" بودند، رهبران و انديشمندان طراز اول سوسيال دموکراسی اروپا کوچکترين اعتنای جدی به اين موضوع از خود نشان نمی دادند، مگر به صورت انتقاد و سُخره به اصل وجودی مسئله. مثلا آگوست ببل، يکی از رهبران تراز اول حزب سوسيال دموکرات آلمان، ضمن انتقاد ملايم به "رفقای روسيه" آماده شده بود که در مجادله شديد فراکسيونهای روسيه ميانجيگری کند. . . و کارل کائوتسکی يک بار به شوخی اشاره کرده بود که "رفقای روسيه بر سر پوست خرسی که هنوز شکار نشده جدال می کنند" (به نقل از کتاب "دو تاکتيک ....." ). و جالب اين است که اين بی تفاوتی رهبران انترناسيونال نسبت به جدال "هژمونی" همزمان بود با کوشش هر يک از جناح های ـ بلشويک و منشويک ـ روسيه در انتساب و انطباق نظريات خود به افکار و انديشه های همان رهبران. مثلا لنين در همان کتاب معروف "دو تاکتيک .... " در جواب به استروه و ساير خرده گيريهای مخالفان، هرنوع افتراق نظر با کائوتسکی و ببل را منکر می شود:
"کی و کجا من ادعای خط مشی مخصوصی را در سوسيال دموکراسی بين المللی کرده ام که با خط مشی ببل و کائوتسکی يکی نبوده است". 
(قابل توجه آن رفقايی که ناآگاه به مواضع لنين در مقاطع گوناگون انقلاب روسيه، نظر لنين را در انقلاب ۱۹۰۵ مغاير نظريات کائوتسکی می انگاشتند).
با اين اشارات مختصر بازمی گرديم به سئوال پيشين خود: آيا مبتکر و مبدع موضوع "هژمونی" ـ آنطور که در ادبيات رسمی "اردوگاه سوسياليستی» آمده بوده ـ لنين بود؟ برای دريافت پاسخ، بهتر است به تاريخچه اين مفهوم نگاهی بيندازيم.

پيدايش مفهوم "هژمونی" 
اولين جوانه های اين انديشه در آثار و نوشته های متفکران نسل کهن سوسيال دموکراسی روسيه، يعنی "گروه رهايی کار" قابل جستجو است، شخص پلخانف اولين بار در نيمه دهه هشتاد قرن نوزده با توجه خاص به شرايط مشخص بورژوازی و پرولتاريای روسيه، به اين مسئله اشاراتی ابتدايی دارد:
« در روسيه بورژوازی هنوز به اندازه کافی قوی نيست که بتواند ابتکار مبارزه عليه استبداد را در دست گيرد. از اين رو طبقه کارگر سازمان يافته مجبور خواهد شد که خواستهای انقلاب بورژوا ـ دموکراتيک را پيش کشد.»
(پری اندرسن، تنافضات گرامشی، ترجمه م ـ ش، مجله کاوش شماره های۶، ۷، ۸).
اندرسن يادآوری می کند که پلخانف در اين نوشته ها واژه مهم «تسلط» را برای قدرت سياسی به کار می برد. در اين جا نکته ديگری هم روشن می شود که ظاهرا از بديهيات تئوريک باورهای "اردوگاهی" بوده و آن اين است که موضوع "هژمونی پرولتاريا" در انقلاب دموکراتيک به هيچ روی در ارتباط با مسئله امپرياليسم و "انقلاب دموکراتيک در عصر امپرياليسم" نيست، بلکه صرفا استنتاجی تئوريک بوده است از ارزيابی شرايط اقتصادی ـ سياسی خاص روسيه تزاری در اواخر قرن نوزدهم. کتاب "دو تاکتيک ...... " لنين هم سال پيش از رساله "امپرياليسم به مثابه آخرين مرحله ....... " او تحرير شده بود. 
در دهه بعد، اکسلرود، يکی ديگر از اعضای برجسته "گروه رهايی کار" نيز به نقطه نظراتی شبيه عقايد پلخانف در اين باره می رسد و با صراحت تازه ای ابراز می دارد که
« طبقه کارگر بايد در مبارزه عليه استبداد نقشی مستقل و رهبری کننده (هژمونيک) بازی کند.» (همان جا). 
بايد دانست که چند دهه پيش از اينها، مارکس و انگلس، حين پيکارها و انقلابات دموکراتيک اروپا پيوسته از نقش مستقل طبقه کارگر در مبارزات دموکراتيک و "در جنگ برای کسب دموکراسی" ياد کرده بودند. منتهی آنها در مقابل حکومت مطلقه نيروهای طالب دموکراسی را در مفهوم "مردم" خلاصه می کردند و مقصود آنها عمدتا "طبقه کارگر و بورژوازی دموکرات" بود (نگاه کنيد به نوشته های آنها در راينيشه سايتونگ). بنابراين توجه پلخانف و اکسلرود علاوه بر همسو بودن با نظريات مارکس، با روش تئوريک ياد شده در مانيفست کمونيست نيز خوانايی داشت. در مانيفست چنين آمده است:
« استنتاجات تئوريک کمونيست ها، به هيچ روی مبتنی بر افکار و اصولی نيست که اين يا آن مصلح جهانی کشف يا اختراع کرده باشد. کمونيستها تنها روابط واقعی مبارزات طبقاتی موجود ـ نهضتی تاريخی را که در برابر ديدگان ما جاری است ـ بازگو می کنند.» (مجموعه آثار آلمانی مارکس ـ انگلس،جلد چهارم).
ولی برجستگی "نهضت تاريخی" روسيه در اين ويژگی نهفته بود که پرولتاريای آن کشور در اواخر قرن نوزده ـ عليرغم قلّت کمّی نسبت به دهقانان ـ واجد درجه بالايی از تمرکز و تشکل در واحدهای بزرگ صنعتی بود: پرولتاريای روسيه سرگرم وسيعترين مبارزات سنديکائی و برخوردار از پشتوانه قشر عظيمی از روشنفکران انقلابی و سوسياليست و نخبگان تراز اول سوسيال دموکراسی بود و در هيچ پيکار بزرگی نيز شکست نخورده بود، حال آن که دهقانان نسبتا عقب افتاده بودند و بورژوازی هم در انقياد دربار تزار دست و پا می زد. بنابراين وقتی اکسلرود اشاره می کرد که در پيکار دموکراتيک و ضدّ استبداد تزاری به سبب "ناتوانی سياسی کليه طبقات ديگر، مسئوليت مرکزی و برجسته ای به پرولتاريا محول می شود" (همان جا)، در واقع او از داده های اجتماعی ـ سياسی آن زمان روسيه استنتاج می کرد و گرايش نهفته در بطن پرولتری جامعه را برجسته می ساخت. کاستی نظريه او و پلخانف در آن جا بود که هردوی آنها به پتانسيل انقلابی دهقانان روسيه که بعدا فوران کرد عنايت نداشتند. حال آن که ضعف بورژوازی و قدرت پرولتاريا را خوب ارزيابی می کردند و به نقش پراهميت طبقه کارگر در پيکار دموکراتيک و صف آرائی اپوزيسيون عليه حکومت مطلقه پی برده بودند.
اکسلرود چندی بعد ـ ۱۹۰۱ ـ طی نامه ای به آستروه، ضمن بررسی مسائل مربوط به انقلاب دموکراتيک آتی صريحا می نويسد:
« بخاطر موقعيت تاريخی پرولتاريای ما، سوسيال دموکراسی روس می تواند در مبارزه عليه استبداد هژمونی[سرکردگی] را به دست آورد.» (همان جا). 
در اين رويکرد و بيان اکسلرود پيکسوت انديشه ای تدوين شده بود که بلافاصله نزد "نسل جوان" رهبران و متفکران سوسيال دموکراسی روسيه مقبول افتاد و مورد اقتباس قرار گرفت. آکسلرود مسئله هژمونی را اين بار طوری مطرح می کرد که ميان "طبقه کارگر" و "سوسيال دموکراسی" گونه ای اينهمانی (همسانی و همسويی؟) تداعی می شد و اين امر در واقع ادامه سنت سوسيال دموکراسی اروپا به شمار می رفت. 
جنبش مارکسيستی اروپای قرن نوزده بطور فزاينده ای با جنبش اجتماعی طبقه کارگر عجين و درآميخته بود و احزاب سوسيال دموکراسی دامنه کارگری عظيمی داشتند طوری که به گفته روزا لوکزامبورگ "سوسيال دموکراسی خود جنبش طبقه کارگر است". امّا اين موضوع در ارتباط با وضعیّت خاص سوسيال دموکراسی روسيه در آن زمان،- که گفتمان تازه ای درباب "حزب پيشقراول طبقه" و "سانتراليسم" پيش کشيده بودند - ، معنای تازه ای يافت و مسير متمايزی پيدا کرد! 
پری اندرسن در رساله فوق الذکر خود يادآوری می کند که « نسل جوان تئوريسين های مارکسيست (روسيه) فورا اين مفهوم را گرفت .» (همان جا).
مارتف در همان سال در مقاله ای جدلی عليه "نسل کهن" اينطور نوشت:
« مبارزه مابين مارکسيستهای انتقادی و مارکسيستهای ارتدکس در حقيقت نخستين فصل مبارزه بين پرولتاريا و بورژوا ـ دموکراسی جهت کسب هژمونی سياسی است». . .
و لنين نيز در همان زمان طی نامه ای به پلخانف "به هژمونی معروف سوسيال دموکراسی و ضرورت انتشار روزنامه ای به عنوان تنها وسيله موثر جهت تدارک هژمونی واقعی طبقه کارگر روسيه" اشاره می کند. آشکار بود که "نسل جوان" به ايده هژمونی به چشم ديگری نگاه می کرد. اينجا تاثير آن انديشه هايی ديده می شود که ميان مفاهيم "آگاهی طبقاتی" و "طبقه" تفکيک تاريخی و عينی قائل بود (نگاه کنيد به بحث لنين در اين باره در کتاب چه بايد کرد؟).

ادامه دارد

*******

پیرامون مساله هژمونی (2)

(بحثی دردیسکورس جنبش چپ)

در اندیشه اعضای "گروه رهایی کار" سوسیال دموکراسی و پرولتاریا، اجزای یک پدیده واحد تاریخی ـ مبارزاتی بودند، حال آن که می دانیم تز حزب "انقلابیون حرفه ای" لنین و  نظریه سوسیالیسم به مثابه ایدئولوژی که "باید از خارج به داخل طبقه برده شود" ، در آغاز توسط "نسل جوان" رهبران و در راس آنها لنین مطرح شد. در پرتو این نظریات جدید، معنی "هژمونی پرولتاریا"  دیگر  با "هژمونی سوسیال دموکراسی"  همسان نبود. اولی در واقع به واسطه دومی تعیّن می یافت ، و درعمل و پروسه پیکار ، اغلب ابزار کار دومی می شد. همین تمایزها و تعبیرهای متفاوت و ممکن، که ابتدا در عرصه تئوری بارز شدند و سپس در زمینه سازماندهی و روند تشکیل و تکوین حوزه های حزبی و پروسه مشخص مبارزاتی فرا روئیدند،منبع اختلافات و مشاجرات حادّی  شدند که طیّ دو سال اخر پیش از انقلاب 1905 در  درون جنبش  روسیه تزاری (در داخل و خارج کشور) جریان پیدا کردند. بنابراین، با وجودی که

گفتن "شعار هژمونی پرولتاریا در انقلاب بورژوازی در سال 1903 (1902؟) ـ در کنگره دوم حزب سوسیال دموکراسی روسیه ـ هم برای بلشویکها و هم منشویکها ارثیه سیاسی مشترکی بود"، ولی از یک سو از جانب هر دوی این جناحها مضمون استراتژیک آن جنبه تاکتیکی یافته بود و از سوی دیگر هریک از دو جناح نام برده  تاکتیک خاص خود را پیش می کشید.

 لنین که موفق شده بود تز حزب"انقلابیون حرفه ای" را به کرسی نشانده و تشکیلاتی به شدت سانترالیستی بنا نهد، اختلافات "تاکتیک" خود با "تاکتیک" منشویکها را در رساله معروفش به نام "دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک" تشریح می کند. او در این اثر  اندیشه اولیه "گروه رهایی کار" را به صورتی کاملا تجدید نظر شده و به عنوان فرمول حکومتی مطرح می نماید.

گرچه لنین در هیچ اثر واحدی به بررسی اجزای دقیق مسئله "هژمونی" به طور عام و "هژمونی پرولتاریا" به طور خاص نپرداخته است، لاکن می توان با مروری در تالیفات اولیه وی، به چگونگی درک و دریافت او از این مقوله پی برد:

 اساس اندیشه "هژمونی" لنینی بر ترکیبی از دو نظریه سانترالیسم و دولت گرایی استوار است.

1 ـ سانترالیسم لنینی برای مبارزه علیه استبداد و سلطه پلیس تزاری، طرد اپورتونیسم از میان صفوف سوسیال دموکراسی و دست یافتن به رهبری بر پرولتاریا، درنظریه حزب سانترالیستی ، متشکل از "انقلابیون حرفه ای" ، متبلور می شود.

او همچنین در موضوع رابطه با سایر اقشار و طبقات جامعه، اولوّیت را به توسعه ابعاد و اضلاع سازمان متمرکز مطلوب خویش می دهد و مایل است رابطه سیاسی با نیروهای اجتماعی را که می توانند متحد پرولتاریا باشند از طریق ایجاد واحدهای حزبی گوش به فرمان سانترال سامان دهد. نقطه نظرات او درباره روبنای سیاسی، ارکان دولت و چگونگی اِعمال "دیکتاتوری طبقاتی" کارگران نیز، آکنده از اندیشه های سانترالیستی است. بعدها، نقطه نظرات او درباره مسائل اقتصادی و بنای تولیدی و ساختمان اداری ـ سیاسی جامعه نیز تاثیرات قدرتمندی از یک دیدگاه و الگوی سانترالیستی را به منصه ظهور می رساند. این تآکید لازمست که بروز گرایش فزاینده سانترالیستی در نظریات لنین بطور مشخص به زمان بحثهای مربوط به تشکیلات برمی گردد، که اهم نقطه نظرات وی را در کتاب "چه باید کرد؟" ، در "نامه به یک رفیق درباره وظایف تشکیلاتی ما" و در کتاب "یک گام به پیش دو گام به پس" باز می یابیم.

 تعدیلات گوناگونی که هر بار لنین - هنگام فوران امواج مبارزات انقلابی و پیدایش و گسترش اشکال خود انگیخته و خودگردان کارگری در مواضع تشکیلاتی خود می داد، هیچگاه بنیادهای  الگوی سانترالیستی او را تغییری نداده و این رشته فکری تا پس از انقلاب اکتبر نیز ادامه یافت و بعد از او، برخی از هسته های مرکزی آن نظریه  از هیات اندیشه ای قابل تحوّل بدر آمده، بصورت دستورالعملها و مدلهای متحجّر و آیه های اجباری از جانب استالین و دستگاههای حزبی او دهها سال تبلیغ شدند.

مبنای اندیشگی لنین در عرصه تزهای سانترالیستی در مورد تشکیلات و سپس هژمونی، به دو استدلال مهم وی برمیگشت:

 اول ضرورت مقابله با سلطه استبداد و بخصوص پلیس سیاسی تزاری.

دوم طرد اپورتونیسم  از جنبش سوسیال دموکراتیک از طریق تمرکز عنصر آگاه و فرمانروائی سیاسی ـ تشکیلاتی آن.

در مورد استدلال نخست، باید توجه داشت که شرایط حاکم بر جامعه و دولت روسیه در اوائل قرن بیستم حاکی از رشد بغایت ناموزون بخشهای صنعت و شهر نسبت به کشاورزی و روستا، درجه بالای تراکم و تمرکز سرمایه صنعتی، همراه با انقیاد بورژوازی( به تزاریسم) و فقدان سلطه سیاسی آن، رشد سریع کمیّت متمرکز طبقه کارگر در عین فقدان دموکراسی سیاسی ،و گسستگی پیوند محافل سوسیال دموکرات از جنبش واقعی طبقه بود.

 سمت گیری مبارزه طبقاتی پرولتاریا نه علیع طبقه بورژوازی بلکه عمدتا ضد کاپیتالیسم دولتی و استبداد بود. این خصوصیات به ماهیت مبارزات کارگران خصلت دموکراتیک می بخشید و در متن همین رونددموکراتیک، جنبش سوسیال دموکراسی در حال نضج و  تکامل  و سازمان یابی بود. بنابراین سازمان صدر جنبش سوسیال دموکراسی روسیه، برخلاف فراز و نشیبهای ارگانیک گذشته اروپا، با "تجربه ای معکوس" بزرگ می شد و از آن تآثیر می گرفت:

به قول رزا لوکزمبورگ ، درواقعیّت جاری مسآله  «بر سر دست زدن به تجربه ایجاد یک جنبش سوسیال دموکراسی بود پیش از آن که دولت در دستهای بورژوازی قرار گرفته باشد.» (روزا لوکزامبورگ، مسائل سازمانی سوسیال دموکراسی) .

 سازمان و نهضت سوسیالیستی اروپا، از بطن مبارزات روزمره و انقلابی پرولتاریا طی "یک قرن پیکار دموکراتیک" (مارکس) برخاسته و در پیوندی ارگانیک با بخشهای آگاه و انقلابی پرولتاریا رشد کرده بود. ولی لنین در روسیه قرن نوزده زندگی مبارزاتی و عمل بلاواسطه توده های کارگری را مبنای سازمان یابی  و گسترش شبکه های تشکیلاتی قرار نداده ، بلکه ساختمان حزب را بر مبنای دو اصل زیر بنا کرد: اطاعت محض و یک طرفه کلیه واحدهای سازمانی از مرکزیت، و جدا بودن  شدید اعضای حزب از طبقه [کارگر]و متحدان اجتماعیش،(سازمان یابی مخفی بر اساس قبول اساسنامه).

 او  "سوسیال دموکرات انقلابی، یعنی یک ژاکوبن دارای پیوند با ساز مان" را سنگ بنای جنبش محسوب می کرد. در اندیشه او تمرکز "ژاکوبن" ها تا کمیته مرکزی، بر اساس اصل اطاعت از بالا، الگوی سازمانی را تشکیل می داد.

به این ترتیب مسئله تمرکز در اندیشه سازمانی لنین، مفهومی مطلق و جدا از روند بهم گرایی مبارزاتی و وحدت طبقاتی و پیشگامی و قائمیت بخش آگاه پرولتری معنا می یافت. بخش پیشتاز و رزمنده کارگری، ضرورتا عضو حزب نبود، در حالی که پیوسته فعال بود و لذا عدم اتکا ارگانیک به این بخش و سازماندهی انقلابی به صورتی که خارج از کنترل و تاثیر مستقیم  این بخش پرولتاریا باشد، عملا می توانست به تمرکزی بوروکراتیک منجر شود.

 لنین بر این بوروکراتیسم غیر قابل اجتناب واقف بود ولی آن را در مقابل خطر اپورتونیسم می پذیرفت. او در این مورد به نقش عنصر آگاهی ایدئولوژیک، در قیاس با تاثیرات نهضت  مستقیم و خودانگیخته و امکانات  تعالی و شکوفایی آن، پر بها می داد. او "کمیته مرکزی" حزب را به اعتبار درک و دانش تئوریکش، جایگزین قابلیت انقلابی توده های پیشگام کارگری نموده، بطور مکانیکی حزب و مالاً کمیته مرکزی را "نماینده طبقه کارگر" می دانست. درحالی که وجود طبقه کارگر تنها در مناسبات تولیدی و در متن جایگاه های عینی جامعه متمایز می شد. و عیننت حیّ و حاضر آن در واقعیت پیکار اجتماعی طبقه نهفته و آگاه ترین، رزمنده ترین و استوارترین کارگران بطور طبیعی نمایندگان پرولتاریا در صحنه نبردهای بلاانقطاع بودند. برخلاف نظرات لنین، تاریخ جنبش در اروپا نشان داده بود که:

 «سوسیال دموکراسی نه این که دارای پیوند با طبقه کارگر ، بلکه واقعیّت وجودی خود جنبش طبقه کارگر»(روزا لوکزامبورگ) بود . حال آنکه بر پایه اندیشه های لنین، منطق سازمانی انقلابیون سوسیال دموکراتی که حول یک مرکزیت بلامنازع سازمان یافته بودند، بر منطق عینی جنبش و قشر آگاه و انقلابی پرولتاریا پیشی می گرفت و بعضاً حتی احاطه و سلطه می یافت.

اصل نظارت و پروسه ارگانیک پرسش- تصحیح و تغییر از جانب کارگران آگاه و قشر پیکارگر کارگری مستقیم نبود، بلکه در حالت معمول فقط از کانال حزبی امکان می یافت.

 این نقطه نظرات، در دورانی ابراز می شد که سوسیال دموکراسی روسیه در محافل مخفی و بطور عمده گسسته از جنبش طبقه کارگر و فاقد نفوذ اجتماعی گسترده و قابل توجه، درگیر جدالهای متعدد تئوریک بود(درداخل و خارج کشور)، در حالی که جامعه در مجموع به سمت  اندیشه ها و نیروهای انقلابی و ضد استبدادی  پیش می رفت. یعنی در شرایطی که چشم انداز قریب الوقوع بالاگرفتن پیکار و تحول بزرگ دموکراتیک نیازمند یکپارچگی طبقه کارگر( "طبقه ای  برای خود)، اتحاد نیروهای انقلابی و دموکراتیک با جامعه/ با طبقه کارگر و همکاری و انسجام انقلابیون آگاه و سوسیالیست بود، در چنین شرایطی، نظریه لنین نمی توانست متضمن پیوند گسترده جنبش سوسیال دموکراسی با پرولتاریا و سایر زحمتکشان شود، بلکه صرفا قابلیت مانور و کشمکش فراکسیونی هواداران لنین را افزایش می داد و علاوه براین توان مقابله با پلیس سیاسی را افزایش می بخشید. حال آنکه در اصل، مسآله مبارزه و پیشرفت یک فراکسیون سیاسی در میان نبود، بلکه فراتر از آن، مسآله از میان برداشتن سدهای ضد دموکراتیک رژیم و شکاندن پلیس سیاسی تزاری دردستور کار بود. مسئله مبارزات وسیع میلیونها زحمتکش شهر و روستا، مسئله پیدایش جبهه ای گسترده پیکار کلیه اقشار و طبقات طالب دموکراسی داو مبارزه علیه استبداد بود.

 

- ادامه دارد - 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

اقبال اقبالی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.