رفتن به محتوای اصلی

هفتاد سال پس از پیوند فاشیست آلمان و ایران!
02.09.2009 - 15:19

سه ملیون یهودی لهستان در هلوکاست جانشان را از دست دادند.

فاشیست آلمان قبل از روی آمدن هیتلر ،حیات سیاسی داشته است. موقعی که قيصر ويلهم دوم حاکم پروس (آلمان فعلی) جنگ جهانی اول را رهبری ميکرد؛هيتلر به عنوان سرجوخه داوطلب اتريشی در جبهه بلژيک می جنگيد. بعد از شکست وپايان جنگ جهانی اول؛ قيصر آلمان مجبور به تبعيد در هلند شد. آلمان شکست خورده همه چيزش را از دست داده بود. از همه مهمتر آنها غرور ملی شان را لگد مال شده می ديدند. قيصر ويلهم رهبر آلمان بطور سیستماتیک از هلند برای هموطنانش پيام های پیروزی می فرستاد. قيصر ويلهم در ميان پيامهايش قوم يهود را بسيار ناسزا ميگفت. در واقع جنگ جهانی دوم ادامه جنگ اول جهانی بود.آلمان هیتلری جنگ جهانی دوم را آغاز نمود تا قلمرو قبل از جنگ جهانی اول را تصاحب نماید که در سایه شکست مرگبار خود آلمان به لحاظ مساحت بسیار کوچک تر شد. آلمانی ها در قرن 19 میلادی مانند دیگر کشورهای استعمار گر نیز در کشورهای نفت خیز چون ایران بدنبال متحد در تلاش بودند.فرهنگ نژاد پرستانه آریائی بودن ایرانی ها برای اولین بار از آلمان به میان روشنفکران ایرانی رسوخ نمود.اگر اندیشه برتری نژاد پرستی آلمان در قاموس آریائی آن کشور را به جنگ دوم جهانی و نابودی آن سرزمین کشاند تا به همان اندازه تا به امروز اندیشه آریائی بخش وسیعی از ایرانیان را به خود مشغول کرده است. آیا فاشیست نزد ایرانیان مذ موم است یا مجذ وب ؟

1- پی ریزی ساختمان ایران نوین بعد از انقرض سلسله قاجارو آغازحکومت پهلوی با فاشیست هیتلری پیوند

خورده است. آلمان هیتلری در آن دوره تنها دولت مقتدروصنعتی جهان بود که به یاری رضا شاه شتافت وبا ارسال مهندسین وکارشناسان ورزیده به ایران؛ زیر بنای اولیه دوران پس از قاجار نهاده شد.

2- در همان دوره گرایش تعجلانه روشنفکران ونظامیان ود ولت مردان را به سیستم فاشیستی که حامل ترقی وپیشرفت بود متقاعد کرده وراضی می نمود . از آن جمله این افراد می توان از نورالدین کیانوری؛احمد شاملو؛سپهبد فضل الله زاهدی رانام برد.پس میتوان به این نتیجه رسید که ایران تشنه ترقی وپیشرفت را؛ سیستم فاشیستی؛ در آن دوره می توانست راضی نماید.آیا ایران در دوره کنونی از عقب ماندگی رنج می برد یا نه ؟

3- اگر فراموش نکرده باشیم قالیباف هم برای جذب آرای مردم ردای رضاخان آهنین را به تن کرده بود که آرای زیادی از مردم کسب کرد .

4- در سالهای گذشته در بازی فوتبال بین ایران وآلمان در تهران ؛جمع کثیری ازتماشاچیان هنگام نواخته شدن سرود ملی آلمان دست های خویش را به ادای احترام بالا بردند که آن حرکت از روی احساس قرابت بود؟ نه ازروی نفرت؟ حتا بعضی از جوانان هنگام برخورد با توریست های آلمانی همان حرکت را انجام میدهند که بازهم هدف شان دوستی ویگانگی قوم آریا را می خواهند به غلط نشان بدهند .!! پس متاسفانه مفهوم فاشیست در میان مردم ما آنچنان هم مذ موم نیست بلکه باعث ترقی وپیشرفت هم است؟؟در همین راستا چه بسا برای زشت جلوه دادن یک فرد فاشیست درجامعه ما ؛این عمل شاید به ضد خودش تبدیل شود وبا محبوبیت گردد !هرچند جنس برتری طلبی نژاد آریائی در ایران از جنس یهود ستیزی نیست و کوروش بعنوان پیامبر یهودیان در کتاب تورات آمده است اما اندیشه نژاد پرستی آریائی هر لحظه می تواند مورد سوء استفاده سیاسی برای امیال بعضی از گروهای سیاسی قرار بگیرد.اگر اندیشه نژاد آریائی در بین بخشی از ایرانیان ضد یهود ی نمی باشد اما ضدیت آشکاری با اقوام غیر آریائی ساکن ایران دارد.آریائی گرایان همه ترکهای آذری ،عربها ،ترکمنها ،بلوچ ها را پست و حقیر می شمارند و بارها اعلام کرده اند که آنها غیر ایرانی اصیل هستند و از هیچ حقوق مساوی با ایرانیان آریائی نژاد برخوردار نیستند و تنها حق زندگی موقت با تابعیت ایرانی را دارا می باشندو بارها آنها را به اخراج و قتل عامی مانند دوره پیشه وری که 30،000 ترکان آذری کشتار شدند ،تهدید می گردند. آنها با اعمال زشت ضد انسانی خود علیه ایرانیان غیر اصیل وآریائی ،اقوام یاد شده را تحریک می نمایند و پروسه جدائی طلبی آنها را تسریع می گردد.

جامعه ما استعدادو کشش نوعی از فاشیست را که تلفیقی از مذهب شیعه را دارا باشد همواره می تواند پذیرا باشد. جا معه دو گانه ما که ازبخش مترقی وعقب مانده تشکیل شده است؛همواره در ستیزند!

5- در همین راستا بخش ناچیزی از جامعه فقط روشنفکری ما شناخت د هشتناک از مفهوم فاشیست رادر حافظه تاریخی خود حفظ کرده اند وگر نه توده معمولی اخبار چندان درستی از مفهوم فاشیست را دارا نمی باشند. ناگفته نماند که مولفه یهود ستیزی فاشیست کلاسیک همواره چاشنی خوبیست برای اسلامیون افراطی که همیشه می توانند باهم پیوند بخورند.

6- فراموش ننمائیم که شکل ظاهر شدن فاشیست درجوامع عقب افتاده بسیار برق آسا وناگهانی است .در ضمن در پاسخ آن دوستانی که اظهار نظر کرده اند که دولتهای اروپائی وامریکا مانع به قدرت رسیدن فاشیست خواهند شد!! باید عرض کنم که بعداز انقلاب ارتجاعی و اسلامی 1357 تمام سیاست های حکومتی درجماران وامامزاده های قم ومشهد اتخاذ می شود؛ بدون آنکه خارجیان بتوانند مانع آن شوند!

7- در 30 سال حکومت اسلامی همواره شعار نابودی اسرائیل و تصرف اورشلیم(بیت المقدس بقول مسلمانان) به یک هدف الهی تبدیل شده است.

از سال ۱۳۱۴ خورشیدی رضاشاه توسط روشنفکران ضد انگلیسی به سوی آلمان هیتلری کشیده شد.اتحاد رضاشاه با هیتلر به ایران ضرر های جبران ناپذیری رساند.تا آنجا که روشنفکرانی مانند احمد شاملو و نورالدین کیانوری نیز طرفدار آ لمان فاشیستی شدند و بعد ها هنگام ورود متفقین به ایران شاملو و سپهبد زاهدی و کیانوری توسط انگلیسی ها زندانی شدند.لابی های دوطرف در حکومت ایران و آلمان دائما در تلاش بودند تا ایران در اتحاد کامل آلمان باقی بماند تا هیتلر هنگام پیروزی بر شوروی بتواند پس از پیروزی در جبهه های روسیه از قفقاز وارد ایران شود و از آنجا بر دهانه کشور های خلیج فارس و منطقه نفت خیز آن نواحی تسلط یابد تا کمر انگلیس بشکند. از همان روز ها لابی های آلمانی به روشنفکران ایرانی آموزش می دادند که مردمان آلمان و ایران از نژاد برتر آریائی هستند و آنها در اتحاد با یک دیگر می توانند ساکنین غیر آریائی را از منطقه دور و یا نابود کنند که متاسفانه این تئوری همچنان در میان بعضی از آلمانی ها و ایرانی ها وجود دارد! متفقین متشکل از انگلیس ، امریکا ،شوروی به رضاشاه فشار می آوردند تا آن ۵۰۰۰ هزار نظامی و مامور آلمانی از ایران اخراج شوند و رضا شاه اتحاد خود را با آلمان زیر لوای بی طرفی فسخ کند و به یاری متفقین بشتابد تا فاشیست هیتلری شکست بخورد اما رضا شاه مانند احمدی نژاد لج بازی می کرد و خواسته منطقی متفقین را نمی پذیرفت.در همان روزها ظلم رضا شاه مانند ظلم حکومت اسلامی اوج گرفته بود و هنگام تبعید رضاشاه از ایران مردم ایران جشن گرفتند و خود رضاشاه که ثروتش آنموقع شصت میلیون رسیده بود به ذکاءالمک یعنی نخست وزیر آن دوره محمدعلی فروغی توهین کرده و اورا خانه نشین کرده بود اما در روز های بحرانی رضاشاه با پای پیاده به خانه محمد علی فروغی رفت و عنان مملکت و دودمان سلطنت پهلوی را به فروغی سپرد.انگلیسها قرار بود دو باره قاجار را بر سرکا ر بیاورند اما نه فروغی زیر بار رفت و نه شاهزاده قاجار دیگر فارسی بلد بود.عاقبت ایران در طی یک دندگی های بی اندازه رضاه شاه از سوی نیروهای متفین بدون مقاومت ارتش ایران تصرف شد تا فاشیست شکست بخورد و متفقین از راه آهنی که آلمانها برای ایران ساخته بودند ،توانستند اسلحه های فراوانی از بنادر جنوب ایران وارد کردند تا آنرا با را ه آهن به شمال ایران رسانده تا برای روس ها برسانند تا شوروی در برابر فاشیست آلمان هیتلری شکست نخورد.اما در این میان نام نیک ایران در جنگ دوم جهانی و شکست فاشیست هیتلری که در آستانه تصرف جهان بود "پل پیروزی نام گرفت"

اپوزیسیون نوین تنها در چالش با تمامیت خواهی اسلامی وباستانگرائی پیروز می گردد!

فاشيسم همواره يک جنبشی است با تلفيق توده ای ((رجعت به گذشته پر افتخار می باشد))که در جريان رجعت، يک قهرمان یا نظام سیاسی و یا یک حکومت مقتدر که ديگر در حيات نيست پرستيده می شود.

اگر در دوران صلح وآرامش همه قوانین شناخته شده مترقی جهانی از جمله نظام فدراتیو را در چهارچوب حفظ متمدنانه تمامیت ارضی ایران که از درجه دواطلبگی اقلیت های قومی ویا ملی برخوردار بوده و بدون سرکوب همراه باشد و در همان راستا با مشارکت اکثریت نمایندگان مستقیم منتخب مردم تهیه وارائه گردیده باشدهیچ آشوبی بوجود نمی آید.ما ایرانیان از دیرباز آنقدر در ارائه و پذیرش برنامه های نوین لجبازی می کنیم تا خونریزی بوجود بیاید آنگاه به طرح های نوین از روی اکراه نه از روی تمایل باطنی شاید رای مثبتی به شرائط تازه بدهیم .اگر محمد رضا شاه پهلوی زودتر اختناق سیاسی را بر می داشت، ایران بدست ملا ها وبن بست سی ساله کنونی نمی افتاد.ناسیو نالیست های افراطی دائما شاهان قاجار را شماتت می کنند که آنها هفده شهر قفقاز را بر اثر بی لیاقتی از دست داند اما در همینجا بای دبگوئیم که شاه پهلوی بر اثر ضعف وخودکامگی خودهمه ایران را از دست داد ومعلوم نیست این ایران در چه زمانی و به چه بهائی بدست صاحبان واقعی آن یعنی مردم ایران باز گردد.اگر از هم اکنون به جای دعوا و در گیری در همه عرصه های سیاسی میان همه نیروهای مخالف حکومت اسلامی از جمله برای خواسته های ملی برنامه روشنی داشته باشیم که مشکلات دوران پهلوی وجمهوری اسلامی را به بار نیاورد،مطمئنا همه آزادی هاوامنیت ودمکراسی تک تک مردم وآینده ایران وتمامیت ارضی مملکت ایران تضمین خواهد شد.اما ما ایرانی ها می گذاریم تا مریض آنقدر وضعش عفونی و معالجه ناپذیر شود آنگاه بیمار را به بیمارستان می بریم که آنوقت دیگر برای آن بیمار نجات ومعالجه دیگر خیلی دیر شده است.پس برای جلوگیری ازعواقب ناپسند وناخواسته باید تدبیر کرد تا به روز های ناشایست و نابسامان دچار نشویم.

بی گمان تمامیت خواهی اسلامی روی دیگر تمامیت طلبی سلطنت طلبان است منتها بایک تفاوت که اسلامیون تنها بازگشت به صدر اسلام را نصب العین خود قرار داده اند اما سلطنت طلبان برگشت به دوران شکوه وعظمت دوران باستانی را هدف نهائی خود قرار داده اند . این دو شریکانی هستند که در این بین به اجرای حقوق بشر ودمکراسی وبرقراری حقوق شهروندی وسکولاریسم به هیچ وجه علاقه و تعهدی نشان نمی دهند.اسلامیون با یک" اشهد ان لا الاالله" اجباری یا داوطلبانه ماموریت خود را به هدف نهائی میرسانند تا یک فرد بتواند در جامعه اسلامی به زندگی اجباری وغیر اختیاری ادامه دهد اما باستانگرایان تنها به تست پر پیچ وخم نژاد پاک آریائی رضایت می دهند تا یک فرد بتواند زیر بیرق آنها آزادی و زندگی سیاسی ومدنی معینی از پیش تعین شده داشته باشد!

از آنجائی که جوامعی مانند جامعه ایران نتوانسته اند دوران انتقال به دوران سکولاریسم ودمکراسی را بطور تاریخی پشت سر بگذارند لهذا بطور دائمی مابین دو ساختار فکری دینی صدر اسلام و زرتشتی باستانگرائی در نوسانند. بهمین خاطر یا بر سر ما شاه ظالم حاکم می گردد یا شیخ مرتجع یا اینکه شاه وشیخ در یک ائتلاف پنهان باهم قدرت بدست میگرند.چرا در صد سال گذشته علیرغم پشت سر گذاشتن انقلاب مشروطیت بعنوان یک تحول دمکراتیک ،نیروهای سیاسی به یک نهاد سکولار دمکرات دست نیافته اند؟در 100 سال گذشته به جزء دوره ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق تا به امروز همواره روحانیون به رهبری سیاسی دست یافته اند ،چرا؟دمکراسی که هیچگاه با رهبری اسلامی بدست نخواهد آمد ودمکراسی را نمی توان با گدائی و التماس از مراجع روحانی تحصیل کرد اما تا به امروز چشم روشنفکران به نجف و قم دوخته شده است تا روحانیون پر نفوذ حیات سیاسی مردم ایران را رقم بزنند ،چرا؟

نزد باستان گرایان تا زمانی که شعار ـخدا،شاه،میهن را ندهید از شما راضی نمی شوند وشما را پذیرا نمی شوند بهمین خاطر سالهاست که به پشتوانه لقب حزب الهی ، صفت شاه الهی نیز شکل گرفته است!من مطمئن هستم همین شاهزاده رضا پهلوی می تواند یک انسان دمکرات بماند اما افرادی مانند باستان گرایان افراطی کنونی در انتقام گیری از اسلام نخواهند گذاشت تا او لااقل مانند شیوه و تفکر دلخواه خودش دمکرات بماند!موقعی که روحانیون به شاهان قبله عالم می گفتند با این کارشان عملا گناهی شرک آمیز می کردند وقبله گاه دین اسلام یعنی مکه را با جسم واندام شاه تعویض می کردند تا شاه را راضی ومقدس جلوه دهند تا او رادر کنار خود نگهدارند تا بتوانند بر گرده مردم بنشینند وسپس باستان گرایان شاه را سایه خدا می نامیدند وعملا به شاه مقام خدایگان میدادند تا شاه مقدس وغیر قابل انتقاد و استنطاق شود!حالا چگونه از یک جامعه سکولار می توان انتظار داشت تا در برابر اینگونه شعار های غیر مدنی وضد شهروندی کرنش کرد تا رضایت شاهان یا شیخان را طلبید که دیگر عصرش گذشته است اما چون نیروی سیاسی فعال در صحنه حضور ندارد امکان بروز هر اتفاقی وجود دارد!

اپوزیسیون نوین تنها با فرهنگ سیاسی آزموده شده در جوامع پیشرفته ومترقی می تواند به کارزار عقب ماندگی تاریخی جامعه ایران برود.اپوزیسیون نوین در مرحله کنونی به شدت محتاج فرهنگ نوین وتازه می باشد که از تجربیات جهانیان اقتباس کرده باشیم وگرنه اگر خواسته باشیم در فردای سرنگونی رژیم اسلامی باردیگر بساط سلطنت را به ایران بازگردانیم،تنها دور سر خود چرخیده ایم وباردیگر به نقطه ائی خواهیم رسید که آغاز به حرکت کرده ایم!

تمام جهانیان اعمال مارا زیر نظر گرفته اند.اقدام عجولانه و غیر منطقی مردم وروشنفکران ما در سال پنجاه وهفت آنها را متعجب کرد، اما اگر بار دیگر به جای حرکت رو به جلو به عقب باز گردیم ونظام استبداد شاهی را برگزینیم به آنها ابتدائی بودن خودمان را نشان خواهیم داد وآنها خواهند فهمید که ملت ایران لیاقت واستعداد دمکراسی وحقوق شهروندی وسکولاریسم وحکومت پارلمانی را دارا نمی باشند. برای پیشبرد برنامه های اپوزیسیون نوین به تلاش های نوین محتاجیم! اپوزیسیون نوین تنها در سایه گذار از جامعه عقب مانده سنتی به جامعه مدرن ودمکراتیک خود را متبلور می سازد! هنگام فروپاشی خاندان قاجار در دوره پایانی هرج ومرج دهساله مشروطیت که سی وشش کابینه پی درپی و بی ثمر را پشت سر گذاشته شده بود، ظهور شخصیتی بنام رضاخان را بسیار طبیعی جلوه می داد.هنگامی که رضاخان در دوران نخست وزیری در یک قهر تصنعی به رودهن رفت این مشروطه خواهان بودند که به عجز افتادند که او به تهران برگردد نه همدستان کودتا چی او؟ اگرر ضا شاه را به دو دوره تقسیم نمائیم در دوره اول او تلاشهای فراوانی نمود تا ایران را به ترقی برساند اما او در دوره دوم تحت تاثیر باستان گرایان به شرائط سیاسی بسیار مهلکی تن داد که باعث شد او ایران را به دستور متفقین ترک گوید.اگر سپاهیان فتحلعی شاه قاجار تا آخریم نفس در برابر تزار ایستادگی نمودند اما ارتش رضاشاه هنگام ورود متفقین براحتی تما م ایران را در اختیار متصرفین قرار دادند«http://aftabnews.ir/vdceox8o.jh8wwi9bbj.html مقاله فوق اشغال ایران توسط انگلستان و شوروی را نشان می دهد«.رضا شاه دوره دوم دیگر یک قزاق ساده نبود بلکه صاحب ملک واموال بسیاری شده بود که به لحاظ خانوادگی رضا شاه چهار همسر داشت!رضا شاه تحت تاثیر تبلیغات نمایندگان هیتلر در ایران متحد آلمان ماند چراکه این کشور در توسعه ونوسازی ایران کمک های شایانی نموده بود اما به رضا شاه وعده داده بودند اگر آذربایجان تحت نفوذ استالین را تصاحب نمایند بخه ایران پس خواهند که همین باعث اتحاد رضا شاه با آلمان شده بود.در ایران ماموران آلمانی گزارش های پیروزی به رضاشاه ارسال می کردند ورضاشاه ،آقای اسفندیاری نخست وزیرش را به آلمان گسیل کرده بود تا پیمان مودت نامه خود را با حکومت هیتلر به امضاء برساند.رضاشاه در اتحاد با آلمانی ها چنان وفادار مانده بود که باعث شد تا متفقین وارد ایران شوند! اگر در این دوره به ایران صدماتی وارد آمده است ،تنها مقصرش شخص رضاشاه است.در دوره دوم از حکومت رضاشاه او همه دوستان خود را یا از دست داد یا به مرگ محکوم نمود!شرائطی که خواسته های ملی در آذربایجان وکردستان را به وجود آورد تحت تاثیر باستان گرآیان آن دوره شکل گرفت چراکه نژاد آریائی در پیوند با آلمان نازی به یک پرستیژ نوین تبدیل شده بود.فروپاشی حکومت رضاشاه زمینه هائی به وجود آورد که در سایه حمایت های توسعه طلبانه استالین حکومت های موقت در آذربایجان وکردستان شکل گرفت! در دوره کنونی اگر حمایت های اتحاد شوروی وجود ندارد اما ملی گرائی هویت طلبانه گسترده ائی شکل گرفته است. شکل تبلیغاتی هر دوجناح چه از جانب حکومت مرکزی و مناطق ملی به هر شکل تغیرشگرفی یافته است اما شکل مبارزه برای احقاق حقوق ملی نیز به مسائل جهانی و منطقه ائی وابسته شده است.از آنجائیکه همه الزامات گذشته در عرصه ملی وتاریخی وجهانی تغییر یافته است بنابراین در حال حاضر باید برموازین نوین وشهروندی بر خواسته های ملی پای فشرد نه به سیاق دوره پیشه وروی وقاضی محمد که همه اشکال مبارزاتی آن دوره با سرنگونی خاندان پهلوی نیزتغییر یافته است .همه حقوق ملی را بر اساس نیاز های کنونی با خواست اکثریت مناطق ملی در چهار چوب حفظ تمامیت اضی ایران می توان خواستار شد. کسب حقوق ملی یک حق کتمان ناپذیر همگانی ساکنین ایران است اما نه به سبک دوره گذشته بلکه به سبک دوره کنونی!آنرا می توان آموخت وبه اجراء در آورد!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.