رفتن به محتوای اصلی

جهان وامدار تمدن ايران است
10.07.2015 - 13:29

در چند دهه گذشته از دو جانب در تخريب فرهنگ و تاريخ ايران تلاش می شود. يکی از سوی منابع غربی ،به ويژه اسرائيل، از جمله فيلم های "بدون دخترم هرگز" "سيصد " "آرگو" ، و بدترين آنها نطق آقای نتانياهو در کنگره آمريکا ،که بارديگر سخن سال پيشش را در کاخ سفيد تکرار کرد، که ايرانيان از دير باز تاريخ به دنبال قتل عام يهوديان بوده اند . وی با بازی کلامی حتی ايران را از جنس آلمان نازی خواند.

گروه ديگر متاسفانه پاره ای از روشنفکران ايرانی هستند. اينان در تاريخ ايران جز استبداد و شقاوت و تعصب دينی و عقب ماندگی ذهنی نمی بينند . وتاسف بارتر آن که رسانه ها ، با تکرار آين اتهامات بی اساس ، به مقدار زيادی آنها را در ذهن مردم خشمگين از شرايط روز جا انداخته اند . اينان خشم خود را از دست حکومت انقلاب ، به دليل داشتن پايگاه وسيع مردمی ،به همه تاريخ وتمدن ايران گسترش داده اند
اما هيچ ملتی بدون باور به خود رشد نمی کند . و مهمتر آن که اين باور بايد مستدل و حقيقی باشد ، والا تعاريف سطحی و کم مايه رضايت خاطر موقت می آورد ، اما باعث اعتماد به نفس و قوت قلبی نمی شود، که در برابر اين همه تبليغات مسموم ايستادگی کند.

از اين روی دو شخصيت ايران را بررسی می کنم . دو بزرگی که تاثير عميقی بر کل تاريخ داشته اند ، وانديشه آنان بيش از دوهزار سال است که بر زندگی بيشترين بخش جهان اثر داشته ودارد
• ۱-کوروش ۲- زرتشت

کوروش

در ميان ايرانيان به دو ويژگی او تکيه می شود : " حقوق بشر" و " کثرت گرايی دينی " . اما اين دومفاهيمی هستند متعلق به جامعه مدرن ، و شامل دو هزار و پانصد سال پيش نمی شوند.

حقوق بشر تکامل يافته روندی است که در آن شهروندی ايجاد شد و حکومت قانون، و لذا انسان ها صاحب حق شدند. روندی که کم کم از حق دردرون يک کشور، به حق جهان شمول رسيده است. آری در مورد کوروش می توان گفت که انصاف داشت و عدالت و ستمکار نبود، نه آن که پايه گذار حقوق بشر بود.

کثرت گرايی دينی هم حاصل همزيستی نظام های باوری در کنار يک ديگر، و رسيدن افراد به آن است که حق کامل در انحصار کسی نيست . ومهمتر آن که هر انسانی حق گزينش دارد . از اين روی مومنين به يک دين پيروان اديان را نبايد نفی ، و ديگرانديشان را سرکوب کنند. مفهومی که هنوز در بيشتر جهان ، به ويژه در ايران ،پذيرفته نشده است . دين درآن روزگاران بخشی از هويت يک مردم بود . لذا قوم فاتح ، برای آن که قوم شکست خورده امکان سازمان دهی مجدد نيابد، و در انديشه تلاش برای زنده کردن قدرت از دست رفته اش بر نيايد ،همه هويت اورا نابود ميکرد . نه تنها ساختار سياسی جامعه مغلوب را نابود ميکرد ، و جنگ آوران آن را از دم تيغ می گذراند ، بلکه همه معابد و نمادهای قومی آنان را نيز ويران ميکرد. در آن زمان هيچ پيروزی نمی کوشيد و نمی خواست شکست خوردگان را پيرو دين خود کند . همان گونه که حال هم افراد نمی توانند يهودی يا هندو بشوند. زيرا در اولی ديگر قوم برگزيده ،که اساس باور يهوديت است ،از بين ميرود ، و در دومی آن که دين هندو رابر می گزيند ،عضو چه کاستی خواهد شد. دين جهان شمول از مسيحيت آغاز شد ، و به اسلام هم رسيد . و آز آن پس اين دودين تحميل عقيده خود را بر ديگران بر حق و درست دانستند ومی دانند. منتهی جمعی با زور، و پاره ای با تبليغ و تطميع و تشويق
خلق نظامی نوين. با اين وجود چرا کوروش بر خلاف همه مردم تا آن ايام ،شکست خوردگان را آزار نمی داد ، و سعی در نابودی هويت آنان ،از جمله دينشان ، نمی کرد. برای فهم آن که چرا او چنين ميکرد ، بايد مفهوم "شاهنشاهی" را ،که ديگران امپرطوريش خواندند ، و او خلق کرد ، شناخت. با اين نظام سياسی نو ،هر سرزمينی را که فتح ميکرد، به قلمرو خود می افزود . بدين سان حاکمی ، برای اولين بار، سرزمين وسيعی را در قلمرو حکومت خود در آورد. ديگر صحبت از چند دولت شهر مثل آتن و اسپارت و غيره نبود ،يا حد اکثر حکومت بابليان يا آشوريان در منطقه محدود بين النهرين . بلکه صحبت از حکومتی بود که از نزديک چين تا مصر، از خليج فارس تا دريای مديترانه و از سند تايونان را در بر می گرفت

مزايای نظام سياسی نوين
امنيت: حکومت ها تا آن زمان يا دولت شهر هابودند ، مثل آتن و اسپارت ، يا حکومت های کوچکی به وسعت چندين شهر، و حداکثر تمام منطقه بين النهرين مثل بابليان و آشوريان و کلدانيان . و همانند همه همسايه ها در جنگ دائم با يک ديگر، بر سر سود خواهی بيشتر، يا جاه طلبی حاکمان . اما در يک امپراطوری وسيع امنيت برقرار می شود. زيرا هر کس در داخل اين قلمرو يا خارج از آن به سرزمينی آز آن يورش برد ، نه با يک حاکم محلی ،که با سپاه عظيم امپراطوری مواجه هست. به اشارت شاه شاهان هر شاهی سپاه و امکاناتی نزد او می فرستد ،و با اين نيرو هر مهاجمی به سرعت سرکوب می شود . به همين سبب بود که دو امپراطوری ايران و روم هريک هزار سال دوام آوردند، و ستيز گهگاه آنان با يک ديگر در محدوده مناطق مرزی بود .

توسعه اقتصادی: پيشتر برای بردن کالايی ، مثلا از شوش به قندهار، يا از همدان به يونان ، بايد از دهها قلمرو گذشت ، و به هريک خراج داد .تازه هر سرزمينی واحد پولی و وزنی خودرا داشت . با اين همه مشکلات در عمل تجارت ناممکن می شد. اما در يک امپراطوری از يک سوی آن تا سوی ديگرش می توان تبادل کالا کرد ،با پول ومعيار اندازه گيری تقريبا يکسان. و اين يعنی رشد ناکهانی کسب وکار، و رونق بی سابقه تجارت ، ورفاه اقتصادی ای که تصورش نمی رفت.

گسترش ارتباطات: پست ( اين لغت ايرانی و از آن ايام است) ، جاده سازی ،وسايل حمل ونقل ، و دهها امتياز ديگر، زيست در درون امپراطوری را چنان مطبوع می کرد ،که کمتر منطقه ای در انديشه جدايی بر می آمد . و اگر هم حاکم جاه طلبی خلقی را به سرکشی تحريک می کرد ،تاب ايستادگی در برابر سپاه وامکانات شاهنشاه را نمی آورد.

از اين روی پس از آن هر حکومت بزرگی که در جهان آمد از همين شيوه تقليد کرد . حتی اسکندر پس از فتح ايران اين شيوه حکومتی را بر گزيد. زيرا با شيوه حکومت آتن ، که مردم سالاری قبيله ای و ابتدايی بود، تنها می شد يک دوشهر را اداره کرد ( توجه شود مردم سالاری يونان ربطی به مردم سالاری جهان کنونی ندارد، و تشابه آن دو تنها تشابه اسمی است) . روم هم ، با آن که از بسياری از دست آوردهای تمدن يونان بهره گرفت ،اما در کشور داری مقلد ايران شد، همان گونه که همه حکومت های بزرگی که از آن زمان تا به حال شکل گرفته اند . آن شيوه در دنيای جديد هم متداول است ، اما اشکال نوينی گرفته است ، همانند "کشورهای مشترک المنافع"" اتحاديه اروپا"،ويا نهاد هايی چون "ناتو"" سنتو "" نفتا "
بدين سان کوروش مبدع و خالق نظام سياسی ای بود که بيش از دوهزار سال ، با اندک تفاوت هايی، نظام سياسی بخش وسيعی از جهان شد ، و امروزه نيز بسياری از نهادهای نظامی، سياسی و اقتصادی جهان ، برای ايجادشان ، از همان نظريه الهام گرفته اند.

اگر توجه کنيم که پس از قدرت يابی آمريکا ، نظام حکومتی آن مبتنی بر تفکيک سه قوه حکومتی،الگويی مطلوب جهان شد ، متوجه اهميت اين گرته برداری از شيوه کشور داری ايرانيان در بيش از دوهزار سال در جهان می شويم . پاره ای از ايرانيانی در اثر تبليغات اروپا محور، و بی خبری از تمدن و تاريخ ايران ، خودرا در برابر تمدن يونان وروم کوچک می شمارند، و حد اکثر می پذيرند که ايران زمانی کشوری نيرومند ،نه فرهنگ ساز بوده است . اينان بايد از خود بپرسند که چرا غرب نيرومند ، پس از بيست و پنج قرن ،هنوز در گير آن است که "دو ماراتن" را جزو المپيک کند ، تا بگويد اجداد ما روزگاری ايرانيان را در يک جنگ شکست دادند . و يا از يک مقاومت چندروزه ۳۰۰ جنگ آور اسپارت در برابر سپاه ايران، افسانه ها می سازند و بر مبنای آن فيلم سينمايی بزرگ "۳۰۰ " را می سازد.

زرتشت

تا پيش از او خير وشر و احکام اخلاقی، همه جا قبيله ای بود. برای مثال در ده فرمان آمده " که کسی رانکش"، اما در همان تورات خداوند از يهوديان می خواهد که در فتح فلسطين تمام مردم آن ،حتی زنان وکودکان وپيران را بدون هيچ گناهی از دم تيغ بگذارانند . و وقتی آنان ،پس از کشتار ۶۰۰ هزار نفر مردم منطقه ، حيوانات آنان را نمی کشند، خداوند بر آنان خشم می گيرد. و يهوديان برای رضايت يهوه تمام حيوانات فلسطينيان را هم می کشند. ويا در قوانين حمورابی زنا و کشتار محکوم است ، اما نه در حق مردم شوش .

زرتشت برای اولين بار صحبت از دونيروی جهانی خير و شر يا سپنتا مينو وانگره مينو يا اهريمن کرد و بر آن بود که اهورا مزدا چون می داند شر همزاد خير است ، واهريمن مثل سايه است برای سپنتا مينو، لذا راه اصلاح نهايی جهان را در آن می بيند که زمان کرانه مند را خلق کند. تا پس از دوازده هزار سال ،که عمر جهان خلقت پايان می پذيرد، اهريمن هم نابود شود. و دو باره جهان به زمان بی کران برود، که در آن از خير وشر خبری نيست. . بين سان جهان خلق شده يا موجود ميدان رزم هميشگی خير وشر است . از آن مهمتر آن که سپنتا مينو برای پيروزی بر اهريمن يا نيروی شر به ياری انسان نياز دارد . لذا هر زرتشتی هرروز بايد يا جانب سپنتا مينو را بگيرد يادر دام اهريمن بيفتد .

و از آنجا که زمان خلقت کرانه مند شد ، و عمر اين جهان دوازده هزار سال معين شد، پس بايد در آخر زمان نجات بخشی ، که نامش "سوشيانس " است ،بيايد و اهريمن را برای هميشه نابود کند. پس از آن جهان ديگر آغاز شود. پس از برای رفتن از اين جهان کران مند به جهان جاويد بايد پلی باشد ،تا مردمان از روی آن به گذر کنند. اين پل باريک تر و برنده از لبه تيغه شمشير است . آن گاه رستاخيز بر پا می شود . همگان به پيشگاه اهورامزدا ميروند، پاکان به پرديس يا بهشت می روند . گناهکاران به دوزخ می روند ،تا پس از ديدن کيفر لازم و پاک شدن ،به بهشت راه يابند. وفضايی ميان اين دو جهان است که برزخش می خواند.

بدين سان سير منطقی جهان زرتشت بايد به مفاهيمی چون آخر زمان، سوشيانس، رستاخيز ،جهان ابدی پس از مرگ ، بهشت و دوزخ بيانجامد. مفاهيمی که پيش از او وجود نداشت ، نه در يهوديت ، نه در يونان ، ونه در بين النهرين. بر باور آنان جهان پس از مرگ جهانی بود ناشناخته در زير زمين . وهمه شعار و مراسم مربوط به مرگ ، برای آن بود که روح مرده آزادشود ، و از اين چنبره منحوس حيات رهاشود . حتی در مصر که صحبت جهان پس از مرگ بسيار مطرح بود ، و اهرام مصر و موميايی کردن مردگان در آن رابطه بود، وسخن از ارزيابی پس از مرگ وامکان باز گشت به جهان بود ، باز هم جهان ديگر گنگ بود و ناروشن . .حداکثر از پاداش خوبان گفته می شد ، که عبارت بود ازسفری ابدی با کشتی بر روی رونيل ، و رفتن به جزايری که همه لذايد به فراوانی و رايگان در دسترس است . اما در مورد خطاکاران سخنی نيست ، جز ماندن در جهان تاريک وناشناخته و تعريف نشده .

يهوديان اسير در بابل مرتب از رهبرانشان می پرسيدند ،مگر يهوه با ما عهد نکرد که در ازای عبادت او قوم برگزيده امان کند . چگونه است که ما برگزيدگان چنين خواريم واسير. لذا وقتی رهبران دينيشان با تعليمات زرتشت آشنا شدند ،گفتند ملکوت خدا در آسمان ها و جهان ديگر است ، هرچند از اين فراتر نرفتند.اما حضرت عيسی يهودی ،مفهوم ملکوت آسمانها و ديگر تعليمات زرتشت را وارد نظام عقيدتی خود کرد . اسلام که تماسی نزديکتر با تمدن ايران داشت ،تقريبا همه آن تعليمات را وارد دين خود کرد. و ما ايرانيان ، که با تعليمات زرتشت بيش از همه مانوس بوديم، سوشيانس را از همه جدی تر گرفتيم ،و امام زمان و ظهورش از محور های اصلی اعتقادات ما شد.

ميدانيم که حدود چهار بيليون از مردم جهان پيرو اسلام ومسيحيت هستند . لذا انديشه زرتشت هم چنان نقش مهمی در باور های بيشتر مردم جهان امروز دارد. اندکی درنک کنيم و ببينيم آيا انديشه و تعليمات چه کسی تا بدين حد بر نظام عقيدتی جهان اثر داشته است. آيا همه فلاسفه يونان روی هم ،به اندازه کوروش و زرتشت بر تفکر و شيوه زندگی مردم جهان اثر داشته اند ؟ . آيا اروپا محوری سبب نشده که ما نيز تکرار گزافه های آنان را در مورد خودشان بکنيم ، و از دست آوردهای بزرگ تمدن ايرانی غافل بمانيم . و حداکثر به اين قناعت کنيم که ما روزگاری کشور نيرومندی بوديم آن هم کشور نيرومندی، اسيرچنگال استبداد و جهل و دين خويی ، که قدرت تفکر نداشته، و در مقايسه با تمدن يونان تمدنی عقب مانده بوده. نه ملتی که دست آوردهايش هنوز هم در شکل دهی زندگی فکری و اجتماعی جهان نقش مهمی ايفا می کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلاصه ای از سخنرانی در کانون فرهنگی دماوند در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۵

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.