رفتن به محتوای اصلی

رابطه با سلطنت طلبان ؟ تلاقی دو نظر
09.05.2012 - 23:37

دوست عزیزوارجمندم آقای علمداری پس ازعرض سلام!
متاسفانه این پروبلماتیک رابطه با سلطنت طلبان هوادارِپادشاهی خاندان پهلوی به این سادگی ها دست بردارنیست. بی آنکه بخواهم به بحث های پیشین برگردم، تنها به تذکراتِ اجمالی دررابطه بانوشتۀ آقای ملک محمدی به شمامی پردازم. زیراموکداً می گوئید: «آقای ملک محمدی بسترنگرش ما نسبت به سلطنت طلبان واصلاح طلبان راخوب حلاجی کرده اند وکارمن را آسان کرده اند». ازنوشتۀ ایشان نکات زیربرای بحث ما درخورِنقد ودرنگ است:

«اـ سلطنت پهلوی ادامه طبیعی نهاد تاریخی سلطنت درایران نبود. سلطنت پهلوی گسستی ازاین تاریخ بود.... پهلوی هابرخلاف تاریخ سلطنت درایران بربنیاد ایلات وعشایرواقوام سازمان نیافتند که هیج , خوداین بنیادهای مادی رادرهم نوردیدند وسلطنت رابرشالوده های جامعه مدرن استوارکردند. یعنی بروکراسی مدرن و طبقات سرمایه دارامروزی.
2 ـ سلطنت پهلوی یک دیکتاتوری با هدفها و برنامه های مدرن بود».

به نظرمی رسد آقای ملک محمدی، متاسفانه به یک تفاوتِ کلیدی وعمده، که میان سلسلۀ پهلوی با سلاطینِ دوران پیش ازآنها، وجود دارد، عنایت ندارد. وآن، برش تاریخی است که درآن سلسلۀ پهلوی مورد نقد قرارمی گیرد. 
نکتۀ اساسی دیگر، که باز، به نظرم به آن بی توجّه مانده اند؛ معیارهایِ مابرای داوری به هنگامِ ارزیابی ازجایگاهِ این خاندان است. وگرنه، کسی رضا شاه راباشاه سلطان حسین، وحتّی نادرشاه وشاه عبّاس مقایسه نمی کند. وکسی نیز، اقدامات شایان تحسین رضاشاه درراستای نوسازی کشوررا، زیر پرسش نمی برد. 
این نظرِایشان نیزکه می گوید: «پهلوی هابرخلاف تاریخ سلطنت درایران بربنیاد ایلات و عشایرواقوام سازمان نیافتند»، واقعاً درتاریخ سلطنت درایران تازگی نداشت. ونمی شود شاخص این خاندان وویژۀ آنها دانست.
شمابهترازمن بتاریخ دوران اسلامی آشنا هستید. ومی دانید که ازجمله همین نادرشاه که به اواشاره کردم، نیزبااتکاء به«عصبیّت قومی» ویابه گفتۀ ایشان: «بربنیاد ایلات وعشایرواقوام» به قدرت نرسیده بود. اوخود را«فرزند شمشیر»می نامید وواقعاً نیزچنین بود واصل ونسبی نداشت. ویا کریمخان زند نیزبرپایۀ «عصبیّت قومی»، شکل نگرفت. حتّی صفویان نیز«بربنیادایلات وعشایرواقوام» تشکیل نشد. روی کارآمدن آنهابرخاسته از«عصبیّت دینی»، شیعی گری ـ تصوّف بود. قزلباش هاهم که به آنها پیوستند بخاطرِتعصّب شیعی – صوفی گری آنها بود، نه برخاسته ازتبارطایفه ای وقومی آنهاباخاوادۀ صفوی. پیوستن آنهاتماماً برخاسته ازدلبستگی وارادت آنها به خانوادۀ شیخ صفی صوفی بود. شاه اسماعیل«مرشدکامل»آنها بود که می پرستیدند. درمیدان های جنگ با سینۀ بازمی رزمیدند و«یاشیخ یا شیخ» گویان درراه اوکشته می شدند. شاه عبّاس نیزپس ازقدرت گرفتن به قلع وقمع قزلباشان پرداخت.

این رانیزبه مناسبت بحث، ناگفته نگذارم که اگرمن به«نهاد سلطنت»، همچون یکی ازپایه های استبداد وخود کامگی درایران اشاره کردم؛ مقصودم این نیست که همۀ شاهان ایران اهریمن بودند وکاری در راستای شکوفائی اقتصادی وفرهنگی ورفاه مردم ایران نکرده اند. به طورمثال، درعهد همین شاه عباس(وتاحدی کریمخان زند) نیزاقدامات گسترده ای درجهت شکوفائی اقتصادی ورشد صنایع مانو فاکتوری وبازرگانی جهانی متناسب بازمان خود، صورت گرفت. اعتلای اقتصادی ورفاه مردم درعهد شاه عبّاس، بحدی بود که ناظران تیزبین نظیرژان شاردن فرانسوی وضع دهقانان ایران رابه مراتب مرفّه ترازدهقانان فرانسه ارزیابی کرد اند! می توان حتّی نمونۀ ملکشاه وسلطان سنجرسلجوقی راشاهد آورد. ویاحتی به شاهرخ فرزند تیمورلنگ اشاره کرد. تیمور، آن هیولای وحشی که ازکله هامنارهامی ساخت! ولی مورخین فرزند وجانشین او، شاهرخ شاه رایکی ازبهترین وفرهنگ دوست ترین پادشاهان تاریخ ایران می دانند. منظورم ازاین یادآوری فقط این است که اولاً تصوّرنشود که من به سلطنت در ایران، درطول تاریخ بس طولانی آن، تنها نگاه منفی دارم. منظورم تنها، تاکید برتفاوتِ نقش وجایگاهِ «نهادسلطنت» دردودورۀ پیش ازانقلاب مشروطه، با دورۀ پس ازآنست. 

اززمان غزنویان به بعد، وتاآستانۀ انقلاب مشروطه درایران وشرایط ژئوپولیتیک کشور، معمولاًهمۀ سلسله ها به زورشمشیرتشکیل شده وسلطنت مطلقه سیمای عمومی آنها بوده است. لذا شکلِ حکومتی جزسلطنت که آن هم معمولاًاستبدادی ودردوره هائی، خودکامه بوده است، امکان ناپذیربود. دراروپا نیزتا فرارسیدن عصرجدیدِ تمدنِ سرمایه داری، که خاستگاه اقتصادی ـ اجتماعیِ دموکراسی مُدرن است، هرجا دولت متمرکزبه وجود آمد، درشکل سلطنتِ استبدادی ومطلقۀ آن بود. 

ممکن است بی توجّهیِ آقای ملک محمدی به شرایط تاریخی، اجتماعی سیاسیِ پیش وپس ازانقلاب مشروطه، اشکال معرفتی ایشان درداوری دربارۀ سلطنت استبدادیِ پهلوی است. به هرحال، متاسفانه ایشان برای توجیه برقراریِ رابطه باطرفداران سلطنت پهلوی، این خاندان رادرمقایسه باشاهان مطلقۀ پیش ازانقلاب مشروطه قرارمی دهد. حال آنکه می بایست، سلطنت دیکتاتوری پهلوی ها رادربرشِ تاریخیِ پس ازانقلابِ مشروطه قرارداد؛ وآنگاه به داوری نشست. 

انقلاب مشروطه سرآغازدوران نوین درایران، با دوهدفِ برقراریِ حاکمیّت قانون وتاسیس حکومت مشروطه ونوسازی کشوردرراستای استقرارسرمایه داری بود. ازهمان مجلس اوّل تاسیس بانک ملی، ساختمان راه آهن سرتاسری واصلاحات دیگردردستورکاربود ولوایحی نیزازتصویب گذشت. ولی بد بختانه، به دلایل گوناگونِ داخلی ودخالت های خارجی ها، پیش نرفت. حکومت قانون واعلام مشرطه، سرآغازِگام نهادن ایران درمسیرآزادی ودموکراسی بود.
رضا شاه، این درخت نونهال آزادی وحکومت مشروطه راکه هدف انقلاب مشروطه
بود، ازریشه برانداخت. نقد من ازسلطنت دیکتاتوریِ پهلوی ازهمینجاست. 
زیراخلاف آمدِ عصرِمشروطه بود.

ملیّیون ایران ازرضاخان سردارسپه، درهمۀ اقدامات اودرراستایِ سروصورت دادن به ارتش ایران و سرکوب ایلات وطوایف سرکش وتامین امنیّت درکشور، حمایت کردند. هنگامی که اووزیرجنگ بود، درکناراودرهیات دولت قوام السلطنه همکاری داشتند. هنگامی نیزکه سردارسپه بارای مجلس شورای ملّی، دولت تشکیل داد؛ شخصیّت های سرشناس ملّی، نظیرسلیمان محسن اسکندری، محمد مصدّق، از وزراوحامیان اوبودند. ولی همین ملیّیون بابه تخت سلطنت نشستن اوبه مخالفت برخاستند. نه بدین جهت که طرفداراحمد شاه قاجاربودند. بل باشناختی که ازرضاخان سردارسپه داشتند، به سلطنت رسیدنِ او را، مرادف با تعطیل مشروطۀ نوپا وضعیف می دیدند. ازمنظرآنها، برآمدن سلطنت دیکتاتوری پهلوی، خلاف آمدِ عصرِپس ازانقلاب مشروطه بود. آنهاصدای چکمه های استبداد راباهشیاری سیاسی خود، می شنیدند. لذابه مخالفت باآن برخاستند. نطق دکترمصدق درمجلس چهارم، به هنگام طرح لایحۀ تغییر سلطنت ازقاجاربه پهلوی بازتاب شهامت وهمین دوراندیشی وروشن بینی سیاسی وی است که هنوز در گوش من طنین افکن است:

«هم فرمانده کل قوا، هم رئیس دولت، هم شاه! چنین حکومتی را درزنگبارهم نمی توان 
سراغ گرفت! اگرمرابه کُشند، تکّه تکّه ام کنند، بند ازبندم بگسلند، 
من به چنین لایحه ای، رای نمی دهم»!

دکترمصدق ها حکومت مشروطه می خواستند. اومی گفت وتاپایان عمرخود براین اعتقاد خود وفادار ماند که: شاه سلطنت می کند ونه حکومت! دردادگاه نظامی پس ازسرنگونی اش بدست ارتجاع داخلی وقدرت های خارجی درمرداد1332، نیزترجیع بند دفاعیاتش همین بود: شاه سلطنت می کند ونه حکومت! 

اضافه برعامل خلاف آمدِ زمان بودن سلطنت استبدادی درعصرپس ازانقلاب مشروطه، نقد من از سلطنت دیکتاتوریِ پهلوی، ناشی ازمعیارداوری های مادربارۀ نیروهای سیاسی دردوران پس ازانقلاب مشروطه است؛ که آزادی ودموکراسی خواهی وحاکمیّت ملت، گوهرآنست. خاندان پهلوی سرکوبگر آزادی، ومسخ کنندۀ دموکراسی بودند. وگرنه کسی منکرآن نیست که رضا شاه، نوسازی کشور (Modernisation)را، که ازخواست های پایه ای مشروطه خواهان بود، بااراده ودرایت شایان تحسینی، پی ریزی کرد وباموفقیّت، درزمان نسبتاً کوتاه، متحقق ساخت. 

موضوعِ بُرشِ تاریخی برای داوری، بسیارمهّم است. شاه عباس، به گونۀ قاطبۀ شاهان قرون وسطی، بسیارسفّاک وبی رحم بود وخشنونت بهیمی داشت. ولی مورّخین وصاحبنظران، درعین اشاره به این وحشی گری ها، بیشتر، روی اقدامات اودرجهت آبادانی کشورورفاه مردم تکیه می کنند. زیرادرآن روزگار، همه جا سلطنت مطلقه واغلب خودکامه برسرکاربود. درآن زمان، حتّی دراروپا دموکراسی جا نیفتاده بود. 
ولی، هنگامی که ازسلطنت استبدادیِ رضا شاه سخن می گوئیم؛ بُرش تاریخی روی کارآمدن اورا مدّ نظرداریم. ازاین منظراست که گفتم، سلطنت استبدادیِ رضاشاه، خلاف آمدِ زمانِ پس ازانقلاب مشروطه بود. بدون توجّه به زمان، به هنگام داوری دربارۀ رضاشاه ومحمدرضاشاه، بی گمان دچار خطای تحلیلی خواهیم شد. امیدوارم آقای ملک محمدی به این موضوع عنایت کند.

برای اینکه شما دوست ارجمند، وسایردوستان علاقمند به این گفتگو؛ موضع مراخوب دریافت کنند، در یک جمله می گویم که من رضا شاه رایک ایران دوست ومیهن پرست ویک شخصیّت ممتازملی می دانم. باآنکه ژنرال آیرون ساید مبتکروطراح کودتای حوت1299بود، که بدست سید ضیاء الدین وبااقدام نظامیِ بریگاد قزاق به فرماندهیِ سرهنگ رضاخان سواد کوهی به مرحلۀ اجرادرآمد؛ بااین حال، رضا شاه راعامل انگلیس نمی دام. تفسیرِخودِ اورادراین مورد درست می دانم که گفت: «انگلیس هامرا آوردند، ولی نمی دانستند باکی سروکاردارند»! 
من حتّی گرایش اوبه آلمان هیتلری را، که بسیاری ناشی ازدیکتاتورمنشی وگرایشات«فاشیستی»اومی پندارند، ناشی ازملّی گرائی اش می دانم. درنزد ملیّیون ایرانی که ازدست استعمارروس وانگلیس مصیبت هاکشیده بودند؛ آلمانی هارا که سابقۀ استعماری درایران نداشتند؛ ودرجنگ ودرگیری باانگلیس وروس بودند؛ دوست خود می شمردند. پیش ازرضاشاه نیز، ملییّون دیگر، ازتبارسلیمان محسن اسکندری، نظام السلطنۀ مآفی، سیدحسن مدرّس و دیگران، به هنگام جنگ جهانی اول، هوادارآلمان هابودند. نظیراین گرایش را درکشورهای جهان سوم دیگر مشاهده می کنیم. 

این رانیزناگفته نگذارم که من اصولاًمخالفت وعقده وکینه ای بانظام مشروطۀ سلطنی به ویژه برای کشورچند قومی همچون ایران که سابقۀ شاهنشاهی چندهزارساله داشته است، ندارم. هم با وضعیّت کشورهای مشروطه نظیرانگلستان وکشورهایِ اسکاندیناوی آشنا هستم وهم جهنّم جمهوری استالینی وصدام حسینی را می شناسم. ای کاش ازهمان فردای انقلاب مشروطه، می گذاشتند تاسلطنت مشروطه آرام آرام جابیفتد. ای کاش دردهۀ سی، ازدکترمصدق حمایت می کردند تابتواند نظام سلطنت مشروطه را قوام ببخشد. ای کاش محمدرضاشاه ازدرایت وواقع نگریِ لازم برخورداربود، وبه موقع وپیش از آنکه طوفان انقلاب همه چیزرادرهم نوردد، وهرسازشی را نا ممکن سازد؛ داوطلبانه جای خودرابه ولیعهد جوان می سپرد؛ تادولتی ازتبارشاپوربختیارامورکشوررا بدست گرفته، باآرامش مشروطه رابر قرارمی کرد، واتقلابی رخ نمی داد. ای کاش ماهم ازدرایت وتجربۀ لازم برخورداربودیم ودرتنور انقلاب نمی دمیدیم. درست است که نیروی ما تعیین کننده نبود. ولی لااقل امروز، عذاب وجدان نداشتیم، وازآن رنج نمی بردیم. من انقلاب بهمن را که روحانیّت ولایت فقیهی را روی کارآورد، قانونمند نمی دانم. اگردرایتی درکاربود، چنانکه گفتم، وبه موقع اقدام می شد وتدابیرلازم اتخاذ می گردید، کاربه انقلاب نمی کشید. این گفتۀ آقای ملک محمدی را که می گوید:«درست است که انقلاب 57 این نهاد کهن رابخاک سپرد ولی مقدمات اجتماعی ومادی آن را خود این نظام برای انقلاب فراهم آورد»، درست نمی دانم. منظورایشان کدام«مقدمات اجتماعی ومادی» است که فرآوردۀ آن می بایست انقلاب اسلامی 57 ورژیم مطلقۀ ولایت فقیه باشد؟ 

بادرنظرگرفتن آنچه دربالابیان کردم، ولی آنچه برای امروزمی گویم، عبارت ازاین است: حال که به هرصورت، انقلابی رخ داده وبه نظام سلطنتی چندهزارساله پایان داده شده است، دیگرچه نیازی هست که درراه تجدید حیات آن مشارکت بکنیم. خود آقای ملک محمدی می گوید:«بازگشت سلطنت درایران یک توهّم تاریخی است. نه ساختارهای اجتماعی ما ونه ساختارهای سیاسی وفرهنگی وحزبی مااین بازگشت راناممکن می سازد. هزارویک دلیل برای این ناممکن می توان برشمرد. ولی به فرض محال اگربازگشتی هم ممکن شود، بازگشتی به نظام پهلوی که می شناسیم نخواهد بود». البته ایشان نمی گوید چه خواهد بود. ولی ازفحوای کلام ایشان می توان دریافت که منظورش سلطنت مشروطه است! ولی آیا این امرمسلم است؟

اگرچنان باشد که ایشان می گویند: یعنی باهزارویک دلیل، بازگشت خاندان پهلوی راجامعۀ ایران برنمی تابد ونمی پذیرد. دراین صورت، بدیهی است که اگربازگشتی درمیان باشد؛ تحقق آن، بی گمان نه ناشی ازتحولات آرام ومسالمت آمیزمبارزاتی مردم ونیروهای سیاسیِ درون کشور؛ بل به احتمال قوی، ناشی ازدخالت برخی دولت های مقتدرجهانی؛ آن نیزدرشرایط منطقه ای وبین المللی استثنائی و اضطراری امکان پذیرخواهد بود! یعنی به زورتحمیل خواهد شد! دراین صورت، بقاء وتداوم آن نیز تنها با زور واستبداد نظامی ممکن خواهد شد. به عبارت دیگربرقرای دوبارۀ استبداد سلطنتیِ خاندان پهلوی!
*****

کاظم جان! ازاین بحث که بگذریم وامیدوارم دیگربرنگردیم، دراینجا چند موضوع را که به دیگربخش های نامۀ تان مربوط می شود؛ با شما درمیان بگذارم:

ـ استنباط من این است که چون برخی ازدوستان ازامکان هرگونه تغییروتحول درداخل کشورمایوس شده ودیگرامید به اصلاح وامکان تغییرات درجمهوری اسلامی را ازدست داده اند؛ نگاهشان بیش از پیش به خارج ازکشورمعطوف شده ودرنتیجه، نقش وجایگاه نیروهای خارج کشور، ازجمله سلطنت طلبان، اهمیّت مضاعفی یافته است. درهمین راستا، ایجاد آلترناتیودرخارج کشوروجلب حمایت قدرت های خارجی اهمیّت بیشتری پیداکرده است. دراین محاسبات است که به نظرمی رسد، نزدیکی و همکاری با طرفداران آقای رضاپهلوی که درحزب مشروطه خواهان گردآمده اند، برجسته شده ورابطه باآنها ودرراس همه، آقای رضا پهلوی، که نماد«حزب مشروطه خواهان»وعلت وجودی آنهاست؛ واردِ دستورروزِسیاست های ائتلافی برخی ازنیروهای سیاسی گردیده است. این گرایش شاید بدین جهت باشد که آقای رضا پهلوی وهواداران ایشان، بیش ازهرنیروی سیاسی ایرانی دیگر، مورد اعتماد قدرت های جهانی اند. به گمانم پروبلماتیک رابطه با طرفداران پهلوی ازهمین جا آب می خورد. 

ـ به نظرمی رسد،علت اصلی اختلاف ما، همچنان برسرچگونگی وراه وروشِ دستیابی به دموکراسی واستقرارواقعی آن درایرانست. لذادربادیِ امر، اشاره به چند نکتۀ اساسی را که پایه های فکری من است، ضروری می بینم. ازدیدگاه من ودوستان همفکر:
اولاً: جمهوری اسلامی یکدست وهمگون ومتصلّب نیست. ازاین دیدگاه، ودرعالم سیاست ودرسیاست گذاری؛ ودریارگیری واتحاد عمل وائتلاف هایِ مبارزاتی؛ ودرپیکاربرای آزادی ها ودموکراسی. میان
آیت الله خامنه ای وبیت اوونیزگروه ها وتشکلات همسوی آنها؛ بااصلاح طلبان درون رژیم جمهوری

اسلامی، تفاوت هاوتضاد های جدّی وجود دارد؛ که باید دقیقاً مورد توجه قراربگیرد. منظورم شخصیّت هائی ازتبارِمحمدخاتمی، میرحسین موسوی، کروبی و حتی رفسنجانی است، که افراد سرشناس وبر جسته تراین گرایش هستند. اضافه براین ها، درطیف اصلاح طلبان درون رژیم جمهوری اسلامی، تاج زاده ها، امین زاده ها، علوی تبارها، حجاریان ها، جلائی پورها وبسیاری دیگرنیز، قراردارند که بعضی هم اکنون درزندان های جمهوری اسلامی بسرمی برند. دراین طیف،علیرغم تفاوت هاونوآنس ها، بخش مهّمی ازنیروهایِ خارج ازحاکمیّت جمهوری اسلامی، نظیرنهضت آزادی وملی ـ مذهبی ها ومشابهان این جریانات نیزقرارمی گیرند، ومی باید دردرون همین طیف رنگارنگ، به حساب آورد. لذاراندن آنها بامعیارهائی ازاین قبیل: آیاولایت فقیه راقبول دارند یانه، نادرست است. زیرا قراردادن چنین شرط و شروطی، ازیکسوساده کردن بی نهایتِ یک مسالۀ پیچیده وبغرنجِ برقراریِ دموکراسی و حاکمیّت ملت درجمهوری اسلامی است. وازسوی دیگر، بستن بابِ مشی اصلاح طلبی وتغییرات و تحول آرام درکشوراست. زیرابدون این نیروها چنین تحولی ناممکن است.
درماراتونِ پیکاربرای آزادی ودموکراسی، هربخشی ازنیروهایِ نامبرده دربالا، به طورعینی ودر جایِ خود، نقشی دارند که باید درنظرگرفت وبه استقبال آنها رفت. همه رابایک چوب نراند. ویا بااتکاء به این یاآن سخن ناخوشایند شان، نباید باآنها مرزبندی سیاسی کرد ودرصف دشمنان سیاسی خود قرار داد. این طیف به طورکلی، درپیکاربرای آزادی ودموکراسی درایران؛ یاران ومتفقان پتانسیل ما هستند، نه معاندان ودشمنان ما.

ـ بباورمن، ازنظررویکرد به مسائل وسیاستگذاری ها، می باید به جای خواست های سلبی، برخواست های ایجابی تاکید ورزید. مثلاًبه جای شعارمرگ برجمهوری اسلامی یامرگ برولی فقیه، باید باشعار: برایِ آزادی ودموکراسی وحقوق بشر، وارد میدان شد. می باید مردم رابجای تشویق وتجهیزبرای بر اندازی؛ آنهارابه مبارزه برای تامین آزادی ها، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات وتامین پیش شرط های انتخابات های آزاد، لغونظارت استصوابی وامثال آنها، فراخواند. اگرنیک بنگریم، درنهایت به خاموشی وزوال تدریجی جمهوری اسلامیِ فقاهتی است.

ـ بنظرم دررابطه باکجای کارهستیم ودرچه مرحله ازسطح مبارزاتی قرارداریم، نیزباهم مشکل داریم. نوشته اید «تجارب نشان داده است که تنها مبارزات مردم و فشارهای اجتماعی ومدنی می تواند رژیم های دیکتاتوری رابه عقب براند. مذاکره با دیکتاتورها تنها زمانی کارسازاست که جنبش اجتماعی قوی نیزحضورفعال داشته، حکومت را ترسانده ودرآن شکاف ایجاد کرده باشد». کاملا باتحلیل شماموافقم. ولی لطفاً توضیح دهید که درنبود شرایط اولیّۀ آزادی مطبوعات واحزاب وسندیکاها وتشکّلات مدنی کارساز، چگونه می خواهید این «مبارزات مردم وفشارهای اجتماعی ومدنی»، وآن«جنبش اجتماعی قوی» که باید«حضورفعال داشته، حکومت را ترسانده ودرآن شکاف ایجاد» کند را، به وجودبیاورید وسازمان دهی کنید؟
همین پرسش درمورد بعضی دیگرازدوستان هم مطرح است که از«محاصرۀ مدنی» دستگاه حاکمه صحبت می کنند که هدفش به زانودرآوردن وتسلیم وتن دادن رژیم به یک «انتخابات آزاد»، تحت نظر سازمان های بین المللی برای تعیین نظام جدید ومورد پسند رای دهندگان است. قاعدتاًمنظوراین دوستان از«انتخابات آزاد»، چیزی درحدود مجلس موسسان است؟ وگرنه دیگرانتخابات معنی ندارد؛ شاید منظورشان از«انتخابات آزاد»،یک همه پرسی برای تغییرنظام است؟ به هرحال، پرسش من توضیحِ چگونگیِ سازمان دهی این نبرد بزرگ «محاصرۀ مدنی» درشرایط نبود آزادی های اولیّه وتشکلات مدنی لازم، برای تصرف قلعۀ جماران است.
اگرباواقع بینیِ بیشتری به موضوع بنگریم؛ ملاحظه خواهدشد که ما هنوزاندرخم یک کوچه ایم! آن همان: تامین آزادی های اولیّه وبازکردن فضای سیاسی کشوراست که دراولویّت می باشد.

نوشته اید: «چپ درنقد خود باید به این پرسش پاسخ بدهد. آیا سیاست امروزین جمهوری خواهان در نفی یا درتداوم نظام جمهوری اسلامی است»؟ 
دوست عزیزم باگفتن این که آیامی خواهید جمهوری اسلامی برود یابماند، معضل سیاسی- اجتماعی ایران حل نمی شود. اینگونه خط کشی ها، چنانکه عرض کردم، ساده کردن یک موضوع بغرنج است. من نه«نفیِ جمهوری اسلامی» راخواست وشعارمبارزاتی درستی می دانم، زیرا«نفی» درمقولۀ براندازی است. وگذشته ازآن، در ترکیب جمهوری اسلامی، همۀ اصلاح طلبان درون آن نیزمستتراست که متحدان ما درپیکاربرای تامین آزادی های اولیّه اند. ونه«تداوم جمهوری اسلامی» مورد علاقه آرزوی من است. زیراآنچه امروزه بنام جمهوری اسلامی حاکم است، یک رژیم سرکوبگروتوتالیتر است که ما نمی خواهیم! مساله تنها، درچگونگیِ رهائی ازاین وضعیّت است
ازآنجا که من، وضعیّت کنونی تناسب نیروها وسلطۀ لحظه ای اقتدارگرایان را فقط درنظرنمی گیرم ومطلق اش نمی کنم وقابل تغییرمی دانم؛ براین باورم که درحال حاضر، می باید مردم رابرای مبارزه درراستای دستیابی به آزادی های اولیّۀ پایمال شده:آزادی مطبوعات واحزاب و سندیکاها وتشکلات مدنی، وتامین هرچه فزاینده ترِحاکمیّت ملت ازطریق انتخابات هایِ آزاد؛ بابهره گیری از راه های آرام ومسالمت آمیزمبارزاتیِ تشویق وتجهیزکرد. 
آنگاه که این آزادی های اولیّه، ولی ضروری وبسیارپراهمیّت بدست آمد؛ باارزیابی مجدد توازن نیرو ها وآمادگیِ ذهنی مردم؛ با تاکتیک های مناسب باشرایط آن روز؛ طرح دیگری ریخت ومبارزه راتا تحقق تمام وکمال حاکمیّت ملت، که درآن همۀ نهادهای حکومت ناشی ازاراده ورای آزاد ملت باشد، ادامه داد. دراین پیکارِ مرحله به مرحله، بیگمان، اصلاح طلبان درون وبیرون حاکمیّت، درشمارِ نیروی اصلی وتعیین کنندۀ آن، قرارمی گیرند. بدیهی است که هرقدرنیروهایِ عرفی وترقی خواه از تباراتحاد جمهوری خواهان پرتوان ترباشند، رنگ ونشان خودرابررویدادهاوچشم اندازسیاسی کشور برجای خواهندگذاشت.

کاظم جان! حتماًبیادداری که اشکال بزرگ ما دررویاروئی بارژیم شاه هم این بود که همه چیز رادر گرورفتن وبرانداختن شاه می دیدیم. فکرمی کردیم: دیوچوبیرون رود، فرشته درآید! دیورا ازدر راندیم، ولی بجای فرشته، دیوشاخداری ازپنجره وارد شد! تکراراین تجربۀ تلخ تاریخی، دیگربرای من وشما، نابخشودنی است. 

دررژیم گذشته به علت سرکوب طولانیِ جریانات سیاسی مخالف وتشکّل های مدنیِ وصنفی، نیروی واسطه میان تودۀ مردم وحاکمیّت وجود نداشت. درنتیجه، بخاطرسرسختی شاه برای ماندن درقدرت، راهی جزشورش وقیام مردم علیه حاکمیت وچاره ای جزبرانداختن آن باقی نماند. اینک، برخلاف رژیم گذشته، چنین نیرویِ واسطه وبسیارنیرومند، حّی وحاضردرصحنۀ سیاسی ودرون جامعۀ ایران حضوردارند. اگرامروزخاموش وکم پیداست، به معنی فقدان آن نیست. تظاهرات ملیونی مردم با شعار رای من کو؟ گواهِ این نیروی خفته درحال حاضر، ولی آتش نهفته درزیرخاکستربرایِ آینده است. همین نیروی واسطه میان مردم وحاکمیّت، متحّدینِ عینی ودرازمدّت ما وضامنِ گذارآرام وگام به گام از جامعۀ بستۀ کنونی به سوی آزادی ودموکراسی است.
این بدین معنا نیست که ما بی قیدوشرط ازاصلاح طلبان دفاع بکنیم. ولی این نیزدرست نیست که با گزیدن این یاآن حرف ناپسند وناخوشایندِ آنها؛ نظیراشاره برخی به «دوره طلایی امام»، تفاوت چشمگیرموسوی ها وخاتمی هارابااین آدمخواران، نادیده انگاریم. 

بخاطردارم مانیزدرجوانی، دردوره ای، برای نقد استالینیزم که حاکم بود، جملاتی ازنوشته های لنین را می جستیم وبِه رُخ می کشیدیم واحیاء لنینیسم رامی طلبیدیم!غافل ازآنکه استالینیسم ادامۀ چنگیز خانی لنینیسم بود! سپس، وقتی شناخت وتجربۀ بیشتری یافتیم، لنینیسم راهم زیرسوال بردیم. بعدها حتّی دریافتیم که آبشخورِبسیاری ازاحکام لنینی نیز، برخاسته ازاندیشه ها واحکام نادرستِ مارکس بود! احتمال دارد موسوی وخاتمی ودیگراصلاح طلبان درون جمهوری اسلامی هم به گونۀ ما، صادقانه در توهّم باشند. ولی آنچه اساسی تراست، خواست آنها برای تامین آزادیها وپیش شرط های یک انتخابات آزاد است. ولواین که کاملاًباعمقی ما این مقوله هارامطرح می کنیم، یکسان نباشد. خاتمی شاید تنها دولت مردبرسرقدرت بود که به هنگام ریاست جمهوری، سخنان ژرفِ روزالوکزامبورگ رابرزبان آورد: آزادی، آزادی دگراندیش است، نه ما که حکومت می کنیم! درعمل نیزتاتوانست، به این اندیشه وفادارماند. ارزش اودرهمین افکار، ودروفاداری به آنهاست. وگرنه، چه کسی منکرآنست که خاتمی به هنگام دولتمداری اش ویا پس ازآن، دچارخطاهای بزرگ ونابخشودنی نشده است؟

ثالثاً: واین مهّم ترازهمه است. بباورمن، هرتغییروتحولی درایران درراستای آزادی ودموکراسی که تامین پیش شرط های انتخابات هایِ آزاد درزمرۀ آنهاست؛ ازدرون واساساًبااتکاء به نیروهای درون کشورصورت خواهد گرفت. آلترناتیوبه وضع موجودنیز، ازدرون کشورسربرخواهد آورد. نقش مابا همۀ ارزش وضرورت آن، نقشی کمکی است. امیدوارم روزی بتوانیم به ایران برگردیم ونقش موثرتری ایفا بکنیم. ولی فعلاً متاسفانه چنین نیست. باید واقع بین بود. نباید به خود ونیروهای خارج کشور، پُربها داد.
بباورمن، تلاش برای ایجاد آلترناتیو درخارج کشوروبااتکاء به نیروهای ایرانیِ خارج کشور، اگرنمی خواهد ابزاری دردست خارجی ها باشد واستقلال عمل واندیشه خود راحفظ بکند، بی فایده است. تلاش ما درراستای دستیابی به آزادی ودموکراسی، باحفظ استقلال عمل واندیشۀ خود؛ می باید باتلاش نیرو های کم وبیش همسودردرون کشور، پیوند بخورد ودرخدمت این پیکارسرنوشت سازباشد. تنها دراین صورت است که ارزش واقعی دارد. 
سرت رازیاد درد آوردم، ببخش! روزجهانی کارگران وزحمتکشان است. فررسیدن آن رابتووهمۀ عزیزان تبریک می گویم. امیدوارم روزی که چندان هم دورنباشد؛ بازو به بازو، این روزفرخنده رادرخیابان های تهران جشن بگیریم.
ارادتمند بابک امیرخسروی
اوّل مامه مه 2012

دوست بسیار عزیزم، آقای امیر خسروی
شما نیمی از پرسش را با دقت کافی شکافته اید. نیمه اصلی آن مانده است که شما به درستی در آخرین پاراگراف نوشته تان به آن اینگونه اشاره کرده اید: 
دوست عزیزوگرامی ام آقای دکترعلمداری! درنامۀ شما مطالب مهم تری دررابطه با نیروهای سیاسی اصلاح طلب درون کشوروپروسۀ گذاربه دموکراسی هست که تبادل نظردربارۀ آنها به نظرمن اساسی تراست. متاسفانه چون وضع مزاجی ام مدتهاست که رضایت بخش نیست، وتمام روز، خسته وکوبیده و بی حال وحوصله هستم، بیش ازاین نتوانستم. بی آنکه اطمینان بدهم، امیدوارم دررابطه باآن مطالب، بتوانم درروزهای آینده چند کلمه ای بنویسم. 
تمام بحث من در همین جمله آخر است که شما با درایتی خاص به آن توجه کرده اید، ولی حال وروزتان اجازه نداد به آن بپردازید. نه در برگشت سلطنت. من از این بابت شرمنده ام که بار دیگر شما را خطاب قرار می دهم. ایکاش شما وقت و انرژی خود را به این نکته اختصاص می دادید که به درستی نوشته اید اساسی تر است. آنگاه دوستان دیگر هم متوجه می شدند که اختلاف بر ارزیابی از نظام پادشاهی نیست و آنرا تکرار نمی کردند. قبلا هم نوشتم که بر سر موضوع سلطنت با شما هم نظرم. گذشته از موضوع اساسی که شما فرصت نکردید به آن بپردازید، در این یاداشت اشاره خواهم کرد که چرا گفتگو، از جمله گفتگو با سلطنت طلبان لازم است. به نظر من آقای ملک محمدی بستر نگرش ما نسبت به سلطنت طلبان و اصلاح طلبان را خوب حلاجی کرده اند و کارمن را آسان کرده اند. درعین حال اشاراتی به موضوع خواهم کرد. 
نخست اینکه ما با کسان دیگری که با اصول ما بیگانه اند و خواهان برگشت به دوره طلایی امام، یعنی دوره خوف و وحشت اند خواهان گفتگو هستیم، از آنها بی قید و شرط دفاغ هم کرده و می کنیم. چرا با رضا پهلوی که این سابقه را هم ندارد گفتگو نکنیم؟ مگرخواست گفتگو با اصلاح طلبان به معنای برگشت به دوره وحشت خمینی و پذیرش نظامی دینی آنها است؟ ما باید معیارمان را یکسان کنیم و دلیل گفتگو را به مسأله خواست ائتلاف با سلطنت طلبان گسترش ندهیم. چون هدف هرگفتگویی ائتلاف نیست. اگر گفتگو با سلطنت طلبان نادرست است، بطور قطع جانبداری از اصلاح طلبان هم نادرست است.
دوم، گفتگو یک ارزش است. گفتگو اصلی ضروری از دمکراسی و فرهنگ دمکراسی سازی است. در فرهنگ سنتی ما گفتگو نه میان فرمانروا و فرمانبر، نه میان والدین و فرزندان، نه میان معلم و دانش آموز، نه میان مقامات دینی و معتقدین و نه میان اقوام وجود نداشته است. اصل بر تحکم بوده است. اینها ویژگی های فرهنگ دیکتاتوری است. برای ساختن فرهنگ دمکراسی باید خلاف آن عمل کرد و نظم دیریننه را بهم ریخت. 
اما در گفتگو ها، محتوای گفتگو نیز باید روشن باشد. این حد اقلی است که می خواهم به آن اشاره کنم. اگر ایران سرزمین مشترک تمام ایرانیان است باید منافع مشترکی هم میان ساکنین این سرزمین وجود داشته باشد که خارج از اراده این گروه و آن گروه، این نظام و آن نظام برهمگان حاکم است. بطورمثال آیا کردستان به متعلق به کردهاست و یا همه ایرانیان؟ تا به حال حکومت ها با اعمال قهر به این پرسش پاسخ داده اند. آیا این شیوه مشکل را حل کرده است؟ نمی توان به دمکراسی معتقد بود ولی با یکی از مکانیسم های کسب آن، یعنی گفتگو (کنش و واکنش) میان همه ی رده ها وستون های اجتماعی (افقی و عمودی) مخالف. ایرانی ها، به ویژه چپ هایی که هنوز پای بند ایدئولوژی هستند به اصل گفتگو به عنوان مکانیسم کنش و واکنش های انسانی بی توجه اند. زیرا آموزش ساختاربینی مطلق جامعه آنها بر قهر و نابودی و ویران کردن نهادهای حاکم وساخت نهاد های نوین استوار بوده است. امروز که از این قهر و خشونت فاصله گرفته اند و خواهان آنند که در دگرگونی های اجتماعی و سیاسی، نهاد های جامعه دست نخورده باقی بمانند (یکی از ویژگی اصلاحات)، هنوز به مکانیسم بدیل و پرهیز از قهرو خشونت ونا بود سازی نهاد ها، توجه نکرده اند. در یک نگاه گشتالتی می توان جزئیات یک پدیده را با هم منطبق کرد. گفتگو نکردن، بی آنکه ما متوجه باشیم، خود ادامه پای بندی به خشونت میان کسانی است که ناچارند با هم در ارتباط باشند. این پدیده را نباید با کرنش به قدرت که برخی گرفتار آنند یکی گرفت. کرنش به قدرت اصول را از بین می برد. در حالیکه گفتگو خود یک ارزش برای حفظ و توافق روی اصول است. 
من نوشته های آقایان فتحی و سیاووشی را درست می دانم، آنها بر اصول اساسی تکیه کردند. ولی سیاست امروزین اجا با آن دیدگاه ها خوانایی ندارد. آن دیدگاه با رفتن دوستان سجا از اجا بیشتر به حاشیه رفت و پیگری نشد و امروز ما هنوز در دام دفاع بی قید و شرط ازاصلاح طلبانی هستیم که دنباله روی ما را از خود طالب اند نه مشارکت با ما را. آنها حتی با ما گفتگوهم نمی کنند. زیرا ما نتوانستیم به نیرویی مستقل از آنها بدل شویم وهمواره هویت خود را در جانب داری از آنها تعریف کرده ایم. 
دوستان،
آنچه آقای ملک محمدی با زبان بسیار گویا و روشن و منسجم نوشته اند اصل مطلب است. به نظر من بند بند نوشته او قابل تعمق است. نوشته او توضیح تحلیلی بسیاردقیقی است که من را از پاسخ دادن به دوستان دیگربی نیاز می کند. توجه به این نوشته مانع پراکنده شدن بحث و اتلاف وقت می شود. به نظر من این نوشته می تواند اساس یک سیاست پردازی درست را برای جمهوری خواهان مدافع دمکراسی تنظیم کند. آنچه ما می کنیم با ادعای دمکراسی خواهی ما خوانایی ندارد. 
ارزیابی ملک محمدی از پدیده سلطنت و روند امروزین آن بسیار واقع گرایانه و فاصله گیری روشن از کلیشه های متداول است. اینکه بگوئیم ما با سلطنت مخالفیم آسان است. در همین کلیشه هاست که برخی گرفتار غرب ستیزی و جانب داری از جمهوری اسلامی می شوند. مخالفت با سلطنت طلبان امروزین را نباید بر تاریخ نظام پادشاهی استوار ساخت. مخالفت امروزین با نظام سلطنت در عین حال نیاز به تحلیل درست از وضعیت کنونی سلطنت طلبان در ایران و متحدین جهانی آن دارد. 
ملک محمدی به درستی گفته است که رژیم شاه بستر ساز شکل گیری انقلاب بود، ولی این واقعیت نا کامل است اگر نگوئیم که آنچه جای نظام سلطنتی نشست، یعنی جمهوری مخوف ولایت فقیه را شاه نساخت. چه عوامل و نیروهایی در ساخت پروژه استبداد دینی نقش ایفا کردند؟ چپ در نقد خود باید به این پرسش پاسخ بدهد. آیا سیاست امروزین جمهوری خواهان در نفی یا در تداوم نظام جمهوری اسلامی است؟

کسانی که از گذشته چپ می آیند هنوز نتوانسته اند پایگاه نظری منسجمی برای خود بسازند. آمریکا ستیزی و مبارزه با امپریالیسم درعمل به جانب داری از جمهوری اسلامی و پروژه های آن بدل می شوند. نمونه های ناشیانه آن را دراطراف خود ببینید. دیدگاه های کج و معوجی که پای در گذشته داشته باشد و با ترس و لرز به آینده سرک کشیده باشد نمی تواند بدیل فکری برای جامعه ایران و نسل جوان پراگماتیست (غیرایدئولوژیک) آن بسازد. چپ برای ساخت یک سکوی قابل اتکای نظری باید بطور کامل و جز به جزگذشته نظری و عملی خود را نقد کند. 
اراتمند شما
علمداری 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ایران لیبرال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.