رفتن به محتوای اصلی

کاروان پیروزمندِ نقد
02.02.2019 - 19:49

کاروان پیروزمند نقد و

رابطه‌ی آن با تمدنِ نوین جهانی

 

این روزها،  پس از انتریویی که از سوی آقای دادیار در باره‌ی "چگونگی تدوین قرآن" در ایران گلوبال آمده بود، چند تنی  از  هممیهنان نیروهای دینی بلوچ، مواضعی خصمانه گرفته اند و زبان به تهدید و ترعیب گشوده اند. این عکسل العملِ خشونت بار عقب مانده، آنهم  در سه هزاره‌ی میلادی و در روزگار دموکراسیِ جهانی، شایسته‌ی نسل امروزین بویژه بلوچ نیست. چرا که بلوچستان، به لحاظ تاریخی، اصولا جامعه ای پر مِهر و سکولار بوده است و پناه گاه و جایگاهِ " گبران  و بهایی های رانده شده از مراکز شهری ایران و حتّا سیکهای هندوستان" بوده است و هر گز به آنها حتّا یکنفر، تهدید و آسیبی نرسانده اند.

تاز، این باید مایه‌ی بسی خوشبختی باشد که دروازه‌ی طلایی نقد و بر رسی و کنکاش و جستجوهای فکری، در جامعه‌ی عقب مانده‌ی ما نیز، ۴۰۰ سال پس از رنساس و آگاه گری اروپا گشوده می شوَد. ازین گذشته، کسانی که در راه‌ نقد سیاسی ، اجتماعی و فلسفی گام بر می دارند، چنین راهی را شناخته و خطرات آنرا به جان خریده و نیازی به  تهدید و تشویق  ندارند. سیهکاری و  سیه روزی چنین خشونت های ضد بشری ای بر پیشانی کنندگانشان خواهد ماند.

دوستان!

بارِ زرّین و گرانمایه‌ی تاثیر گذاریِ کاروانِ پر برکتِ "رنسانس  و روزگارِ آگاه گری عمومی" در اروپای رشد یافته و مدرن،

عبارت بود از:"خِرَد و اندیشه، زبان و دهان های باز". برای باز گشایی وشایگانی این دروازه‌ی طلایی، زنان و مردان و جان بر کفان این کاروان، رنجِ راهش را با گوشت و پوست واستخوان خود لمس و احساس کرده اند و این را ه ابریشمین را بی مهابا تا به  امروز، ادامه داده و می دهند.

  آنها تلاش می کنند، تا باران آگاهیِ به دست آمده  را در کویرخشک و سوزان "دگم و جزم گرایی و تک بُعدی نگری  ببارانند وآنرا به چمنزاری بهارین، برای نسل های پس از خود تبدیل سازند.

این کاروانِ بذر افشان، در شهراه و  گذرگاه های  خود، "رازی و حلّاج ها، نسیمی و نعیمی ها، باب  و زرّین تاج ها، جان برونو و گالیله ها ، لوتر و تورن درسُن ها و  ابوزیدهای  بییشماری را جاودانه در اذهان واندیشه های بشری، زنده به یاد گار گذاشته است و جامِ شوکران آن نیز، در دستان توانمند دیگر اندیشه ورزان قرار دارد.

جامعه‌ های عقب مانده‌ی هر سه بخش بلوچستان ما نیز در گذرگاه این کاروانِ جهانی قرار دارند و برای  رسیدنِ به آبادی و گذر از این کویر جزم اندیشی،  گریزی از آن نخواهند داشت. اگر قرار است روزی  می باید بالاجبار، از دگم گرایی  وجزم اندیشی رهایی یابد و به  دروازه‌ی تمدن و مدرنیسم جهانی گام زنند، باید با این کاروانِ تاثیر گذارِ جهانی  همراه گشته و به نقدِ گفته ها، اندیشه های  گذشتگان  خود بپردازند.

به گفته‌ی مولانایِ  بزرگِ بلخ، می باید "دیوار و حصارِآهنینِ،"اندیشه و ذهن را از میان برداریم تا" آفتاب و روشنایی" برپیرامون آن بتابد.

خواهی ار صحنه خانه نورانی          پیش خورشید بر مکش دیوار.

اگر می گوییم کاروان نقد باید از جایی گذر کند و کالبدِ گفته ها یا اندیشه های  گذشته را با خنجرِ نقد، به جرّاحی بنشیند و خوب و بد آنرا بنمایاند، باید به این پرسش پاسخ دهیم که ذهن و اندیشه‌ی گذشته در جوامع کهن، دردستان کدام نهادِ آموزشی و کرداری قرار داشته است؟

آیا در جوامع گذشته، همه‌ی امکانات، بود و نبود دانش و آگاهی و کردار و رفتار اجتماعی را، دین و کنیسه، کلیسا و مسجد، منبرو محراب، دردست نداشته اند؟

بدون هیچ اگر و مگری روشن است که چنین بوده است.

از همین رو، و درست به  بر پایه‌ی همین واقعیت بود که نخستین روشنگران روزگارِ رنسانس و آگاه گری، در راهِ خود، به کوهی بلند به نام اندیشه های "جزمی و لا تغییر" دین بر خورد نمودند که با گفتن "لاریب فیه"، راه هرگونه "شک و کوچکترین پرسشی" را با بستن دهان ها و شکستن قلمها و سر بریدنها سد کردند.

چنین بود که فیلسوفی جوان و بیست و چهار ساله بنام اسپینوزا، خنجربزرگترین "تکفیر و لعنت نامه"خاخا م های یهودی  را به جان خرید و "پرده‌ی نُبوُت آسمانی" را در ادیان، زیر تیغِ پرسش قرار داد و کتاب" رساله‌ی الاهیات سیاسی" او،  راهنمای بزرگترین روشنگران و فلاسفه‌ی جهان قرار گرفت.

از آنجایی که نقد دین و اندیشه های دینی، از سوی سلاطینِ  ستمگر و مستبدّ و دکاندارانی به نام مفتی های دینی ممنوع گردیده بود و هر گونه پرسش و پاسخی با سر بریدن و سوزاندن کتابهای منتقدان روبرو گردید، این روند، به درازا کشیده شد.

با وجود اینکه رنساس و آگاه گری، انسان غربی را به شاهراه دولت های آزاد و دموکراتیک و به منشورِ زرّین حقوق بشرجهانی رسانده بود، باز هم فلاسفه ای چون راسل فریاد زدندکه:

اگر چه بشریت درین زمان، به" آستانه‌ی دروازه‌ی زرّین و طلایی خوشبختی" رسیده است، امّا باید بداند که بر آستانه‌ی زرّینِ آن، هنوز اژدهایی خوابیده است که تا آنرا از سر راه برندارند، به درونِ کاخِ آن راه نخواهد یافت. و این اژدهای مانع خوشختی چیزی به جز دین و مذهب نیست.

مدرنیته و مدرنیسم، با دست یافتنِ دموکراسئ،  به ویژه پذیرفتن لیبرالیسم، در گذارشاهراهِ  بزرگ نقد، توانست سکولاریسم را بنیان نهد و " آسایشِ  هر دو گروه‌ِ دین داران و بیدینان" را را در یک جامعهِ‌ی آزاد،  با جدایی دین از حکومت و دولت، فراهم سازد.

کاروان نقد، درین راه به دینداران و سلاطین دینی اثبات کرد که "ممنوعیت، کُشتار، بستن دست وشکستنِ  قلم و بریدنِ  زبان، راهِ به نتیجه رسیدنِ مقصدِ آنان نیست و نخواهد بود.

نقدِ دین را درین روزگار نوین، دانشورانی جهان نگر، در جامعه‌ی اسلامیِ مصر، آنگاه بنیان نهادند که "مفتی های دین، دروازه‌ی  جامعه‌ی الازهر" را به روی کنکاش گران نوینِ آن جامعه بستند.

با بستن آن دروازه، دانشمندان و روشنگرانی مانند:

الخولی و ابوزیدها، دکتر طه حسین ومحمد طهاهای سودانی،  خانم بنت شاطی ها و حسنین هیکلها،  به دانشگاه  دیگری روی آورده و راه خود را ادامه دادند. آنها در مقابل قدرت طلبان روشنفکر نمایانی مانند "حسن البنا و سید قطب مصری، بازرگان و شریعتی های ایرانی، ابوالعلی مودودی پاکستانی، که از راه همان "سنّتی سلفی های" شیخ شلتوتی و محمدعبدها راه افتاده بودند، همه‌ی  خطرات جانی و مالی را به جان خریده در برابر آنها و رژیم های دین طلب، قد علم نمودند.

پیشرفتِ راه و تلاشِ  آنها در میهن ما به آنجا رسید که فیلسوف دینیِ  بزرگی چون "آقای عبدالکریم سروش" به نقد جدی دین پرداخته، به روشنی و با استدلالی علمی و فلسفی، پذیرفت و با شجاعت و دلیری تمام، اعلام جهانی نمود که :

جبراییلی در کار نبوده،  آیاتی از آسمان فرو نباریده و این کتاب، نتیجه‌ی خواب ها و رویاهای انسانی به نام محمد در حجاز بوده و آن را نه "قرآن، که خوابنامه‌ی پیامبر" حجاز بدانند.

به هرروی، در خطاب به نسل امروزین جامعه‌ی بلوچ و جوانان آرزومندِ پیروزی و بهروزی آن سرزمین و مردمِ آن، باید بگویم که:

راه پیشرفت و رسیدنِ به یک جامعه‌ی مدرن،  باز کردن راه و دروازه‌ی کاروانِ نقد و گفتار آزاد  است،  نه کینه و جنگ و کُشتار.  راهِ سنگلاخیِ خونبار و ضد بشریِ قرون وسطاییِ " کشتار و ترور و برده فروشی" را " ملّا خمینی خُـدعه گر و طالبانی ها و داعشی های بی رحم  طی کرده اند و نتیجه ‌ی آنرا خود شاهدید. علمای دینی بلۆچ، نیز به نیکی می دانند که جداکردنِ دین از حکومت و دولت  که آنرا" سکولاریزم "می گوییم، تنها راه‌ نجات دین  و اندیشه های دینی است.

روشنفکران بلوچ باید از تجربه‌ی مردم سایر شهرهای کشور بدانند و سخت بپرهیزند که امروز، نباید مانند مردم تهران، و دیگر مراکز شهری،  در زمان انقلاب ملّایی بهمن، گرفتار ملّایانِ دین شوند و مهار سیاست و شکستن بن بستهای عقب ماندگی را به ملّایان دین بسپارند، که درسی در زندگی و برای  زندگی به جز:

چگونگی نماز و روزه و دانستن راه های دستنماز با آب و یا خاک، غسل و دادن تعویض و چگونگی رعایت سِتر زنان و به بند کشیدن مادران جامعه نداشته و ندارند. دین و ایمان، مسائلی فردی و شخصی می باشند ونباید آنها را بر دیگران تحمیل نمود.

خوشبختانه در درازای تاریخ بلوچستان، ملّا ها و مولوی های بلوچستان، هر گز کار و دخالتی در امرمربوطه به پادشاهان ، حکام و حکومتگران نداشته اند و تا امروز، جایگاه خود را به نیکی دریافته اند و به همین سبب، دارای احترام  درمیان باورمندان دینی خود میباشند.

 با انبانی از مِهر و پر از آرزو، برای بهروزی بلوچ و بلوچستان.

                                                                       آزات بلۆچ

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ازیز دادیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.