رفتن به محتوای اصلی

تپشِ پای نوروز و بهار در زمستانسرای ولایت
19.03.2019 - 17:00

نوروز در راه فردای ماست. بازهم او و شوق برانگیزی دلگرمانه اش می آید و قصد ساختنِ زندگی ویران در دل دشت و دمن ماتمزدهِ غم کاران دارد. او دارد به ما نزدیک می شود، او می زده و شنگول کرده و با پای سر می آید؛ با شرر چهارشنبه سوری و جنب و جوش نوروزی می آید تا همه جا شادی زندگی بپا کند؛ و درین میان بالِ گشاده ی هستی در رکاب او، با بوی بهاران بی قرارشده و با شور و امید به برانگیزی طبیعت و شیفتگانش نوای نوروزی، و آهنگ پایکوبی و آوازخوانی و شادکامی"جان خستگانِ غمبار" را کوک می کند. رمقِ امید خسته دل نیز، که شیفته ی رویش و پناهگاهی برای"دوست داشتن و دوست داشته شدن" درین زمستانسراست، شوریدگی جانش از نبود خوشحالی نگران، و پشتیبان نیازمندان به همپائی و همراهی با دلدادگان بسوی راه روشن آرزوهای بهاری ست، و برای بزم نوش شان سرگرم ترانه سرائی می باشد. دوستداران و میهمانان جشن نوروز و بهار که سالی روح جوان و روان تنگشان در شبانِ بلندِ انجماد افسرده و کام تلخشان درین " بیدادگاه تاریکی مطلق" همچنان در زنجیر گریه و شیون گرفتار مانده، آنان هم بسان جنگجویان رهائیبخش شادی، با شور و بی تابی برابر ماتمکده ی ولایت بپاخاسته، به پیشواز نوروز شادمانی شتافته، و نیاز و چربش به شادابی زندگی بر سوگواری را به گوش کر حکومتگران زمستانی فریادمی زنند.

شگفتا نوروز و جشن بهار با همه گشاده دست و دلی اش با امام نوحه گران، با لشگر مویه و عزادارن، با دزدان نان و نوا، با دشمنان شادی و شیرین کامی، با شیفتگان بزم های مثله، شکنجه، شلاق، اعدام و با برپادارندگان رقص های مرگ بر بالای دار، با ستیزه گران گل سرخ و جشن های مردمی سال هاست بیگانه می باشد. درین روزگاران سخت ناگوارائی ها، گرسنگی ها، نداری ها، بی پناهی ها، زور و ستم ها، مرگ و میرهای زودهنگام، بی دادرسی اسرا و حتی درماندگی اغلب سازندگان زندگی "کارگران و زحمتکشان" از خرید جامه ی نو برای کودکان شان ناتوانند و جان بلب، و برای کارزار آینده سازی فرزندان شان به گردهم آمده، و در آوردگاه نابودی نسل دیروزیان سیه دل و جامه، صف بسته و بپاایستاده اند، و سازش ناپذیر با فرداد دادخواهی درپی هموارسازی فردای بهاری و رهائی خویشند. و از دیگرسو دشمنِ نوروزیان، از ترس و خشمِ فروخورده ی 40 ساله این رنجبران، همچنان بر تاریکی و سکوت تکیه زده و بر ترور امید می بالد؛ و می بینیم که از تابش فروغ و پیدائی روز آزاد اسیران و شکوفائی زندگی عاشقان خونین دل می هراسد و ناچار شبسوارست و پیگیر ستاره کُش تا شب و زمستان بماند. غافل از اینکه رازِ هستی، با دلگرمی بفردای نبرد بهاریان برابر زمستانانیان، هیچگاه از امید دست نشسته، آرام نگرفته و پیوسته ترانه ی پگاه و نوروز زیبا را با تپش پای بهار دمسازکرده، تا آنرا نچندان دور در سمفونی رهائی از ماتمسرای ولائی بلند و سرکش بخواند و از زمستانسرای" زاغان و جغدان تلخ تبار" هرچه زودتر دوری شود، از تیغ نادانی و زهر نفرت انگیزان بیزار در امان باشد، و بیشتر و تنها به آرامش و آسایش بی بیم و ترس بیتاندیشد نه انتقام کور! تا مگر استواری ارج تلاش انسان را در " خلافت ظلمت " یاری دوستانه دهد و مهرورزی نوعگرایانه را درین خرابکده آخوندی برپادارد.

آری زیستن یا بهتربگویم مردنی چنین سزاوار راستکاران نیست! آنهم در کولاک ریای نوحه و کنام مرثیه ها و مرگ در دخمه های مرض و بیماری خودفریبی، با این همه دیوان و سنگدلان درنده بنام اولیای خدا، با این آلودگان چشمه های مهر به کین، با این پلیدکنندگانِ زمین و زمان، با این دم و دستگاه گندیده بی وجدان، انسانمدار نوعدوست و برابریجو را هرگز نشاید. در زیر این پرده، دیو وحشتی ست که باید جامه ی ساتراش را درید و چهره اهریمنی نابکارش را زیر تابش نوروز و بهاران به نمایش گمراه شدگان فریبخورده درآورد، و دندان های تیز و خونین اش را به کبوتران آشتی نشان داد و رسوایش کرد. باید با همه سختی و خستگی تلاش کرد و بسان نوروز و بهار بر زمستان سرد و تلخ تازید و همچون رویش، راه فردای گل و بلبل و نغمه را برای سرزندگان بخواب برده شده هموار ساخت، و باهمه آنان بسوی نوروز آزادی و برابری شتافت، با بهار تباران و شیفتگان آزادی نوع انسان همآغوش گشت و راه فردای مهر و دوستی را مهیا کرد و هموارساخت.

فصل بیگانگی و نسل بدی حاکم است. بر انسان کار و زحمت، نوعدوستان، اندیشه ورزان، فرهیختگان، آزادیخواهان و مدافعان حقوق بشر، هرجه باشند پیگیر زور و ستم رژیم می بارد. براستی در چه روزگاری بی بنیاد، و سراسر اندوهگین و آلوده به فساد و مسخره کاری تاراجگران مذهبی گرفتار آمده ایم. ما همگی کم و بیش تلخ کامیم و همچنان در دام مذهبیان هزاررنگ بردبارانه و امیدوارگرفتاریم و رو بفردا بهتر داریم و با چه خسته جانی و باچه سرشکستگی هائی به تاراج رفتگی غرور و فرصت های ناداشته ی زندگانی مان حسرت برده و غمگین و شرمسارانه می نگریم، آیا ما ناگزیریم بار گندیگی هائیامام سراپا کپکزده، باندهای موافق و مخالف او و هزار دزدان داخلی و حامیان امپریالیست خارجی اش را تاب بیاوریم؟ آنهم با این همه تنگدستی، کاستی ها، رنج بیکاری ها، درد گرسنگی ها را با سرافکندگی ببینیم و بگذریم و به دلیل گرانی های کمرشکن حتی به آرزوهای کوچک عیدی بچه های مان در سال نو، شرمگینانه نه بگوئیم! و از همه بدتر آنگاه رژیم کلاش بخواهد از ما فرصت اندک شادی جشن های نوروزی مان را هم بگیرد؟ً! نه این دیگر خیانت به نسل نو است. بپاخیزیم و خود را همزمان برای چشن و پایکوبی چهارشنبه سوری و نوروز و بهاران آماده کنیم.

بهنام چنگائی ـ 28 اسفند 1397

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.