وطن پرستی به سیاق پان ایرانیسم
پیشتر در مقاله «کهنه اندیشی و گذشته گرائی "روشنفکران" ایرانی: از جلال آل احمد تا آرامش دوستدار» نوشته شد (پرانتز سطر پنجم اضافه شده از من): "ارتجاع نسل اول متفکران قرن اخیر از کاظم زاده ایرانشهر تا احمد کسروی که در ناسیونالیسم متمایل به فاشیسم ( > نازیسم) آنان منعکس بود، دستکم به جهت بر آمدن آنها از فرهنگ سنتی قدیم و فقدان سواد منطقی شان روشن است: از اعتقاد فاشیستی کاظم زاده در نشریه "ایرانشهر" اش به "تصفیه خون ایرانی" که بگذریم؛ ارتجاع کسروی را (که از فرط علاقه به هیتلر سبیل هیتلری می گذاشت) در این می توان دید که به غیر از سوزاندن کتاب ها معتقد به تز ارتجاعی "یک ملت و یک کشور و یک زبان" تحت استبداد رضا شاهی بود که یاد آور تز "یک ملت، یک کشور، یک رهبر" نازیسم معاصرش است. و می خواست همه مردم ایران نظیر ارمنی ها را از صحبت به زبان مادری شان ممنوع و مجبور (!) به تکلم به زبان فارسی کند" (4).
هیچ محققی نمی تواند در این حقایق تاریخی دخل و تصرف کند. اما مجانین البته به صرف جنون شان مختارند که به ذهنیات خود قناعت کنند و دنبال نخود سیاه پان ایرانیستی بروند که مثلا یابوئی در عصر انوشیروان به امید عدالت تن به زنجیر خسروانه می مالیده است. همان انوشیروانی که از فرط عدالت هزاران مزدکی را زنده به گور کرد و شهر حلب را به آتش کشید. عقل و منطق حکم می کند که مقولاتی نظیر "عدالت" آنچنانکه منظور ماست در عصر انوشیروان که طبق روال متداول تنها به زور شمشیر سلطنت می کرد، نمی توانستند مفهوم باشند و اطلاق صفت عادل در مورد او چرندی تبلیغاتی بیش نیست!
گیریم هم که فردوسی در سنۀ جرته مائه از فرط نژاد و نژاده پرستی اسکندر مقدونی را به برادر ناتنی آخرین شاه هخامنشی و شاهزاده ای کیانی تبدیل کرده است تا سلطنت او را بر ایران به لحاظ نژادی توجیه کند. امروز پس از هزار سال اگر کسی مدعی دعاوی فردوسی باشد، باید درعقلش شک کرد. همچنانکه تاریخ نوشته شده در عصر دیکتاتوری پهلوی تاریخی است مجعول که صرفا جهت توجیه دوام نظام پادشاهی ایران در هیئت سلطنت مطلقۀ پهلوی نوشته شده و در این راستا با نبش قبر فردوسی، حماسه را در مقابل عقل ایرانی علم کرده است. مگر از فرط ایران پرستی نمی خواستند شاملو را نفی بلد کنند، چون جرأت کرده بود فردوسی را به آن حد نازلی که دارد تنزل داده بود. بهتر است این نوشته را با سخنان آن زنده یاد در برکلی که در همان زمان نیز از او دفاع کردم، ختم کنم:
"متأسفانه چيزى که ما امروز به نام تاريخ دراختيار داريم، جز مشتى دروغ و ياوه نيست که چاپلوسان و متملقان دربارى دوره هاى مختلف بههم بسته اند؛ ..."
"پس از دو حال خارج نيست: يا پردازندگان اسطوره کسانى از طبقه مرفه بودهاند (که اين بسيار بعيد به نظرمىرسد)، يا ضبط کننده اسطوره (خواه فردوسى ، خواه مصنف خداينامک که مأخذ شاهنامه بوده) کلک زده اسطوره اى را که بازگو کننده آرزوهاى طبقات محروم بوده به صورتى که در شاهنامه مىبينيم درآورده و ازاينطريق، صادقانه از منافع خود و طبقه اش طرفدارى کرده".
"تبليغات سوئى که فردوسى براساس منافع طبقاتى و معتقدات شخصى خود به راى کرده به بدترين وجهى لجنمال مىکنيم"
"تاکنون هيچ محققى به شما نگفته است که شاهنامه فردوسى ، اگر در زمان خود او ـ حدود هزارسال پيش از اين ـ مبارزه براى آزادى ايران عربزده خليفه زده ترکان سلجوقى زده را ترغيب مىکرده، امروز بايد با آگاهى بدان برخورد شود نه با چشم بسته.
بلندگوهاى رژيم سابق از شاهنامه به عنوان حماسه ملى ايران نام مىبرد، حال آن که در آن از ملت ايران خبرى نيست و اگر هست همه جا مفاهيم وطن و ملت را در کلمه شاه متجلى مىکند. خوب، اگر جز اين بود که از ابتداى تأسيس راديو در ايران هرروز صبح به ضرب دمبک زورخانه توى اعصاب مردم فرويش نمىکردند. آخر امروزه روز فرّ شاهنشهى چه صيغه اى است؟ و تازه به ما چه که فردوسى جز سلطنت مطلقه نمىتوانسته نظام سياسى ديگرى را بشناسد؟".
"چهبسا در همين تالار کسانى باشند با چنان تعصبى نسبت به فردوسى ، که مايل باشند به دليل اين حرفها خرخره مرا بجوند و زبانم را از پس گردنم بيرون بکشند؛ فقط به اين جهت که دروغ هزار ساله، امروز جزو معتقدات شان شده و دست کشيدن از آن براىشان غير مقدور است."
"اگـر گفتهاند انوشيروان آدمکش دودوزه باز فرصتطلب مظهر عدل و انصاف بوده، اين حکم را هم مانند وحى منزل پذيرفته ايم و اگر فردوسى اشتباه کرده يا ريگى به کفش داشته و اسطوره ضحاک را به آن صورت جازده، حتا طبقه تحصيل کرده و مشتاق حقيقت ما نيز حکم او را مثل وحى منزل پذيرفته اند."
حواشی و توضیحات:
H. H. Schaeder; „Firdosi und die Deutschen“, (1934).
(2)
See: Rolf Behrens, „Deutsche Orientalistik zur Zeit des Nationalsozialismus 1933 –
1945“, (German Oriental Studies during the time of National Socialism 1933 – 1945).
(3)
See: Walther Hinz,
Während des Zweiten Weltkrieges diente er in der Wehrmacht und arbeitete in den Jahren 1942 bis 1945 für die Gegenspionage in der Türkei. Er war Mitglied der SA (1933–1934), der NSDAP (seit 1937), des NSDDB und der Reichsdozentenschaft (seit 1934). In der Nachkriegszeit hatte er ein jahrelanges Lehrverbot.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید