رفتن به محتوای اصلی

لیبرالیسم و دموکراسی
13.06.2019 - 14:36

لیبرالیسم و دموکراسی

مقدمه:

لیبرالیسم هیچ همخوانی با دموکراسی ندارد. لیبرالیسم از دموکراسی جهت اعمال حاکمیت و کنترل خویش سوء استفاده مینماید. دستاوردهای دموکراتیک حاصل مبارزات تاریخی مزدم عادی و زحمتکشان بوده است.  دموکراسی نظامی است که در آن مردم ( دموس) از طریق رای دادن همگانی در مورد خودگردانی و مدیریت امور خویش (کراسی)  تصمیم میگیرند.

لیبرالیسم، بر محور تامین  و تضمین حق مالکیت فردی بر سرمایه و ابزار و مناسبات تولیدی اقتصادی سرمایه داری مبتنی میباشد. در نظام مبتنی بر سودجویی فرد از طریق مصرفگرایی جامعه،  همگام با افزایش تورم و بهره کشی  از دیگران میباشد. مناسباتی که بر اساس تضمین منافع سودجویانه فردی از طریق بهر کشی مبتنی میباشد، چنین مناسباتی نمیتواند با خودگردانی، مالکیت جمعی و منافع عمومی همخوانی داشته باشد. 

اینها مسائلی نیستند که لیبرالیسم و خصوصا نئولیبرالیسم آنها را کتمان نماید. آنها آشکارا خواهان تحلیل رفتن مالکیت و مدیریت های جمعی و دولتی بوده خواهان منتقل شدن همه آنها به دست بخش خصوصی میباشند. آنها خواهان کوچکتر شدن بخش دولتی بوده و معتقدند که بخش خصوصی بهتر از دولت میتواند مدیریت اقتصادی نماید. آنها معتقد میباشند که با ثروتمند تر شدن سرمایه داران،  سرمایه گزاری بیشتر میشود و بالاخره برای بقیه مردم نیز ایجاد اشتغال شده و آنها هم به نان و نوائی میرسند.

لیبرالیسم همه چیز هستی را بصورت کالا میبیند. کالاهایی که آنها باید به نحوی مالک آن گردند و یا اینکه به  مصرف کنندگان اجتماعی بفروشند، یا اجاره بدهند.کم مانده است نفسی هم که میکشیم   کالائی شود، که در این صورت برای هر دم نفسی که میکشیم هم باید مبلغی به صاحبان آنها پرداخت کنیم. مالکیت شخصی بر همه چیزهای هستی که کالا نامیده میشوند، از جمله بر ابزار تولید و سرمایه انباشته شده، با مالکیت و خودگردانی اجتماعی و اعمال حاکمیت جمعی، توده ای و مردمی در تناقض و تقابل  میباشد.

در انتخابات اخیر به اصطلاح دموکراتیک اکثر نقاط دنیا طی یکی دو سال گذشته، احزاب مردمی، دموکراتیک و چپ های دموکرات عموما شکست خورده، به تحلیل رفته و تضعیف شده اند. به جای آن عملا احزاب محافظه کار تند رو و افراطی قدرت گرفته و در انتخابات ها توانسته اند به میزان قدرتمندی تاثیر گذار بوده و کرسی های زیادی به دست بیاورند. چرا احزاب چپ دموکرات قادر نبوده اند از گسست های انبوه توده ای از نظام سرمایه داری کلان  حاکمه و  سنتی نیرو گرفته و پایه های خود را تقویت نمایند؟  بر عکس احزاب افراطی ناسیونالیستی، غیرسکولاری که ریشه در طیف های عقب مانده و سنتی اجتماعی دارند و احزاب مشابه تازه به دوران رسیده آنها  توانسته اند نیرو گرفته و در مقیاس قدرتمندی عرض اندام نمایند؟

 به چند عامل در این مورد بپردازیم.

یک – مقایسه پایه های اخلاقی فرهنگ لیبرالیسم با دموکراسی

لیبرالیسم بر تامین منافع فردی متکی میباشد. در شرایطی که دموکراسی بر پایه گزاری مناسباتی استوار میباشد که در آن سیستم به نفع همگان کار کند. از این نظر اگر اخلاقیات دموکراتیک بر پایه استحکام مناسبات مردمی مدنی مبتنی بوده باشد، فرهنگ لیبرالی بر چگونگی امکان قدرتمداری فرد و اعمال کنترل بیشتر آن بر ثروت های اجتماعی مبتنی میباشد. لیبرالیسم بر رقابت متکی میباشد، دموکراسی بر تعاون.

اخلاق لیبرالی بر مبنای پیروزی و موفقیت فردی به هر قیمت و در رقابت با دیگران و جامعه مبتنی میباشد. در حالیکه اخلاقیات دموکراتیک، بر مبنای حفاظت از منافع همگانی مبتنی است. اخلاقیات لیبرالی جامعه را میدان رقابت، مبارزه با رقیبان جهت موفقیت شخصی و انباشت ثروت فردی میداند. در حالیکه اخلاقیات دموکراتیک، آن را در تلاش مسئولانه همگانی جهت رفاه و سلامت، ترقی و سعادت همگانی میداند. لیبرالیسم جهت دست یابی به موفقیت فردی، آماده است تا دیگران و رقیبان خویش را قربانی کند، در حالیکه دموکراسی بر پایه حفاظت و مراقبت از ضعیف ترین و ضربه پذیرترین اقشار جامعه مبتنی بوده و میزان رشد اجتماعی را از طریق امکانات رفاهی ضعیف ترین اقشار اجتماعی مورد سنجش قرار میدهد. لیبرالیسم از هر وسیله ای جهت رسیدن به هدف استفاده میکند، دموکراسی زندگی طبیعی و انسان محوری را جوهر فلسفه اخلاقی خویش قرار میدهد.

اخلاقیات دموکراتیک، چون خود با حسن نیت یه میدان می اید، به نظام اخلاقی لیبرالیسم اعتماد کامل میکند، در نتیجه همیشه در رقابت با شارلاتانیزم لیبرالیستی بر سرش کلاه میرود.  مثلا در برزیل، این لیبرالیسم میباشد که قاضی دادگاه را از طریق رشوه فاسد میکند، او را به همکاری با دادستان کل میکشاند تا "لولا دو سیلوا" رئیس جمهور مردمی سابق و هزاران نفر افراد جبهه مقابل را از طریق اتهامات واهی و حکم مغرضانه و شخصی روانه زندان ها میکنند.

دو – پایه های قدرتمداری افتصادی اجتماعی لیبرالیسم و دموکراسی

اگر لیبرالیسم قدرتمداری سرمایه داری نفتی، نظامی، پولی ، تبلیغاتی،  تولیدی و خدماتی متکی بوده و منش های رفتاری خویش را در راستای تامین منافع آنها تنظیم نموده باشد. پایه های اجتماعی دموکراسی بر اتحادیه ها، سندیکاها، انجمن ها و موسسات عمومی اقتصادی مدنی خودگردان مردمی متکی میباشد. در دوران حاکمیت نظام سرمایه داری که همه چیز بصورت کالا تعریف میگردد و همه چیز با پول مورد سنجش قرار میگیرد، صاحبان ابزارها و کالاها و سرمایه ها قدرتمداران حاکمه میباشند. اگر در چنین شرایطی صحبتی از نظام مبتنی بر حاکمیت دموکراتیک در میان باشد، به این مفهوم میباشد که دموکراسی توده ای میخواهد اراده خود را بر قدرتمداری فردی و لیبرالیستی تحمیل نماید. اقتصاد دموکراسی بر این پایه میچرخد که توده های مردم  مستقمیا و بدون امکان غارت آن توسط عده ای معدود، از حاصل زحمات خویش بهره مند گردند.

سه – سوسیالیسم و تبلیغ مثبت آرمانی و برنامه ای

سوسیالیسم، نیروهای متشکل در نهادهای مردمی و مدنی همیشه در تلاش میباشند تا از طریق ارائه برنامه مثبت و ترویج و تبلیغ آن در میان مردم آنها را در راستای دست یابی به رفاه، ترقی و سعادت عمومی بر پایه های قدرتمداری خودگردان دموکراتیک مردمی هدایت نمایند. این در شرایطی میباشد که زبانی که با آن لیبرالیسم سخن میگوید، بر مبنای پا گذاشتن بر شانه های دیگران، نفی و تحطئه کردن آنان جهت خود به هدف رسیدن از طریق دروغ و شانتاژ و اتهامات واهی و تبلیغات منفی میباشد. در یک رقابتی که در آن یک نفر برنده وجود داشته باشد، تعداد عظیمی باید بازنده بوده باشند. بخش اعظم برنامه ، سیاست و استراتژی لیبرالیسم، بر پایه های لجن مالی رقیب، دروغ پراکنی و چسباندن اتهامات نابجا بر رقیبان، تا جائیکه از این طریق آنها را شکست داده باشند میباشد. بنا بر این، زبانی که لیبرالیسم با آن سخن میگوید، فلسفه اخلاقی آنها، و نظام ارزشی آنها کاملا متفاوت از دموکراسی میباشد.

چهار –لیبرالیسم و تبلیغات ایجاد وحشت از غیر خودی

لیبرالیسم مبتنی بر رسیدن به هدف به هر وسیله و استفاده از دادن هر وعده وعیدی جهت جلب رضایت و رآی  مردم  متکی میباشد تا از اینطریق خود را به قدرت برسانند. آنها هیچ ابائی از دروغ گفتن و دادن وعده های سر خرمن قبل از به قدرت رسیدن  ندارند. آنها از متدهای ویژه مطالعه شده غیر اخلاقی جهت به قدرت رسیدن و قانونی کردن حاکمیت خویش سوء استفاده مینمایند. ایجاد وحشت از غیر خودی یکی از این روش های میباشد. تبلیغ علیه پناهندگان، مردم کشورهای همسایه، دشمنی با ملیت های دیگر از سیاست های نفرت آفرینی آنها میباشند. در شرایطی که مردم در نا امنی اقتصادی شغلی قرار دارند. در صورتیکه تمامی زیست بشری بر اقتصاد کالائی متکی میباشد و همه باید به اندازه کافی درآمد داشته باشند تا از پس پرداخت هزینه های زندگی خویش در بازارهای تورمی بر بیایند، امنیت شغلی ودرامدی یکی از جدی ترین خطراتی میباشد که میتواند هر کس را تهدید نماید.

پنج – لیبرال دموکراسی در رقابت بر سوسیال دموکراسی

دستاوردهای دموکراتیک مبارزات مردمی با مسلح بودن به ابزارهای دموکراتیک و با قصد محدود کردن دامنه یکه تازیهای لیبرالیسم از طریق قراردادهای اجتماعی، قوانین و استانداردها و ضوابط  اجتماعی بر امده اند که یکی از نتایج آن بوجود آمدن لیبرال دموکراسی میباشد. لیبرال دموکراسی، لیبرالیسم تا حدودی مهار شده میباشد. در چنین شرایطی وقتی که لیبرالیسم و خصوصا نئولیبرالیسم، از طریق سرمایه های مالی، نفتی-انرژی، نظامی، تبلیغاتی و غیره قدرت مطلق سیاسی و کنترل را در دستان خویش دارد، قادر میباشد تا با توسل به فلسفه اخلاقی غیر انسانی خویش، اندام ها و امکانات دموکراتیک را مسخ کرده و در خدمت قدرتمداری مالکیت خصوصی  بکار گیرد.

از طرف دیگر، در نظام سوسیال دموکراتیک، با توجه به اینکه بخشی از نیروها  بر این باور میباشند که میشود ارزش های سوسیالیستی را از طریق توافق و قرار داد میان اتحادیه های کارگری، دولت های وقت بعنوان نمایندگان مردم و بالاخره صاحبان سرمایه، موفق شد قوانینی را به تصویب رساند که تعادل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را از طریق همکاری میان "کار"، "سرمایه" و "دولت"، به نفع عموم جامعه به مرحله اجرا و عمل در آورد. این مدل اجتماعی نیز وقتی مقدس بودن مالکیت خصوصی را بر سرمایه و ابزار تولید تضمین میکند، امکان سوء استفاده نئولیبرالیسم  از امکانات خود را باز نگه میدارد. به همین خاطر میباشد که مردم عملا شاهد میباشند که در شرایطی قدرتمداری و حاکمیت سرمایه مالی،  لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی در حل بحران های نظام سرمایه داری ناتوان میمانند.

این مساله شرایطی را فراهم میکند که وقتی مردم و خصوصا نسل های جوان از کلیت احزاب و نظام  های سیاسی حاکم سرمایه داری زده میشوند،  دیگر نه به بسمت لیبرال دموکراسی میروند، نه به سوسیال دموکراسی. در  شرایط خلا اعتماد سیاسی مردمی به احزاب سرمایه داری کلان، آنها قادر بوده اند تا احزاب رنگارنگ کوچک و بزرگ محافظه کار افراطی را راه اندازی نموده و از طریق آنها سیاستهای عریان خویش را به پیش ببرند.

این در شرایطی میباشد که احزاب سوسیال دموکراتیک تا حدود زیادی تحلیل رفته اند،   احزاب چپ نیز از یک طرف هنوز با بحران هویتی و تهمت های کهنه مانده از دوران جنگ سرد سرگیجه گرفته اند، که بعضی از آنها با هویت سنتی تاریخی خویش به حیات و مناسبات سنتی تاریخی خویش ادامه میدهند.

چپ نو، با ارزش های نوین و مدرن و با هدف نفی تاریخی نظام سرمایه داری، مستقلا از طریق نسل های جوان به میدان می آید. آنها نمیخواهند خود را با سرگیجه های چپ سنتی درگیر نمایند. نظام های ارزشی ضد استثماری، آزادیخواهانه،  ضد سرمایه داری، عدالت جویانه، ضد تبعیضی، ترقی خواهانه، تضمین رفاه و سعادت عمومی، حفاظت از محیط زیست و مجموعه ارزشمندی های مشابه چراغ راهنمای حرکت به پیش این کاروان میباشد.

دنیز ایشچی 12 جون 2019

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.