دمای متوسط جهان در حال حاضر حدود یک درجه سانتیگراد بالاتر از زمان آغاز روند مکانیزاسیون است و اگر اقداماتی سریع و بسیار جدی جهت کاهش تشعشع گازهای گلخانهای انجام نشوند، گرمایش جهانی متوقف نخواهد شد. چه اسمش را تغییرات اقلیمی بگذاریم، چه فاجعه اقلیمی، وضعیت اضطراری اقلیمی یا بحران اقلیمی و چه محدوده قابل تحمل را ۱/۵ سانتیگراد تعیین کنیم و چه ۲ سانتیگراد، نظام سیاسی بینالمللی هنوز فاقد اقدامات عملی لازم برای توقف گرمایش جهانی در مدت زمانی منطقی است.
تغییر اقلیم خطری عمده است — نه لزوما برای کره زمین که برای نوع بشر. بدون انسانهایی که در چرخههای طبیعی کره زمین ایجاد اختلال میکنند وضع این سیاره شاید بهتر هم باشد. جو قبلا تجربه غلظت بالاتری از دی اکسید کربن را هم داشته است. ذخایر کربنی که ما اکنون داریم به سرعت از زیرزمین استخراج میکنیم احتمالا حاصل تلاش طبیعت برای کاهش دی اکسید کربن در جو و پایین آوردن سطح متوسط دریاها هستند.
میتوان انتظار داشت که طبیعت در واکنش به تداوم کربنسوزی ما این اقدام توازنساز خود را برعکس کند — اما نه به گونهای که به نفع انسان باشد. اگر هم تمدنهای ما بتوانند از افزایش بیحد و حصر دما جان سالم به در ببرند، اثرات چنین تغییراتی ویرانگر خواهند بود. بیشتر مردم متوجه جدیت قمار اینچنینی با گرمایش جهانی نیستند. ناکامی رهبران سیاسی ما در تضمین آیندهای امن برای مردم خبر از بحران مشروعیتی میدهد که ابعاد آن تقریبا غیر قابل تصور است.
بحث در مورد عواقب تغییرات اقلیمی هنوز بالا و پایین زیاد دارد. اهمیت مسائل بیسابقه عصر آنتروپوسین هنوز توسط آن سیاستمدارانی که فکر میکنند انسانها با پیشرفتهای فنی قادر به برآمدن از پس هر مشکلی هستند به رسمیت شناخته نشده است. با این حال رهبران سیاسی در گردهماییهای متعدد بینالمللی جولان میدهند و نتیجه اینها چیزی نیست مگر قدمهایی به پس.
بعد از ماجرای کپنهاگ ۲۰۰۹ چانهزنیهای پیشرفته دیپلماتیک باعث شد تمام طرفین حاضر در نشست تغییرات اقلیمی سازمان ملل در سال ۲۰۱۵ به «توافق پاریس» راضی شوند. اما این توافق اینطور حاصل شد که متن آن عملا هیچ تعهدی برای هیچ کشوری ایجاد نمیکند. سه سال بعد در کنفرانس سال ۲۰۱۸ در کاتوویتسه سیاستمداران هنوز در جستجوی بیحاصلِ «کتاب قانونی» هستند که بتواند توافق پاریس را عملی کند.
مذاکرهکنندگان پاریس اصولی کلیدی همچون انصاف و عدالت را وارد کار نکردند و بعضی تصمیمات دشوارتر را کنار گذاشتند به این امید که در جلسات آینده به آنها پرداخته شود. هر اتفاقی در پاریس افتاد باید به یاد داشته باشیم که راهی که از پاریس میگذرد مهم است و نه راهی که به پاریس ختم میشود. این است که برای جامعه مدنی هر روز ضروریتر است که دست به اقداماتی بزند که سیاستمداران را وادار به عمل به وعدهها و سخنوریهایشان کند. چرا که جنبشها را مردم رهبری میکنند نه سیاستمداران.
ما تاکید میکنیم که اقدام معنیداری در رابطه با تغییرات اقلیمی صورت نخواهد گرفت مگر اینکه عموم مردم با کل موجودیت خود متوجه خطرات پیشرو بشوند. پس ما باید ایجاد روایت کنیم؛ ایجاد داستانی قابل هضم که به روشنی توضیح دهد سیاره ما چطور کار میکند و از تعامل بین بخشهایی بگوید که در کنار همدیگر تعیین میکنند انسانها باید در چه نوع اقلیمی زندگی کنند و این اوضاع میتواند چه تاثیرات ویرانگری بر چیزها یا شرایطی که برای مردم باارزش است داشته باشند.
نظام مدارس ما و رسانههای ما پیشرفتهای بسیاری در تلاش برای تفکر بازتابنده نسبت به گذشته داشتهاند. نتیجه آنکه بسیاری از سیاستمداران و عموم مردم و شاید هم بیشتر آنها تصور میکنند انسان معاصر میتواند گسترههای مادی خود را هر طور که خواست گسترش دهد. اما به این امر توجهی نمیشود که خطر تغییرات اقلیمی فقط یک روی سکه است.
ما باید به روشنی بگوییم که تغییرات اقلیمی بخشی از مسالهای بزرگتر است — مساله توسعه پایدار. بدینسان بحثهای موجود راجع به اتکا به انرژی و تغییرات اقلیمی باید از کلیدواژههای سیاسی و دالانهای آکادمیک به سفره مردم و خیابانها کشیده شود. بخصوص باید جوانان را فعال کرد و بهشان آگاهی داد که واقعا هم فرصت و هم نیازی فوری دارند تا از انجام اقدامات واقعی و موثر اطمینان کسب کنند. آنها هستند که باید با اقلیم آینده ما زندگی کنند.
شکی نیست که نابرابری هم بین کشورها و هم درون کشورها از ریو ۱۹۹۲ تا کنون افزایشی چشمگیر یافته است. این از دلایل عمده افزایش بیمهابای استفاده از منابع و تشعشعات گازهای گلخانهای بوده است. رویای کاملا قابل دستیابی در ریو تلاش برای جهانی بود که بین نسلها و درون آنها انصاف برقرار کند. این رویا قرار بود از طریق توسعهای به دست بیاید که هدفش پایداری اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی درون محدودههای سامانههای طبیعی حامی زندگی ما باشد. اما رفتار بشر همچنان همگام با این اهداف نیست.
روشن است که قابلیت بشر برای عمل بسیار فراتر از قوای اخلاقی ما و قابلیت درک بشر رفته است. اکنون واقعا زمان جبران رسیده و زمان آنکه جامعه علمی تاکید کند که آیندهای دیگر ممکن است — اما به شرط آنکه سیاستمداران با دقت به افرادی که آنرا میخواهند و برایش تلاش میکنند گوش کنند.
رقم زدن اعمال موثر در زمینه تغییرات اقلیمی در تحلیل نهایی نیازمند معنیسازی هم در سطح جمعی و هم در سطح فردی است. این تقاضای عمومی که باید درک عموم و دسترسی به اطلاعات را بالا برد هرگز برای پشتیبانی از تغییرات واقعی کافی نخواهد بود. میبایست از این فکر که سیاره ما مرکز خریدی عظیم است فاصله بگیریم؛ میبایست اینقدر محصور جلای مصرف نباشیم. در این راستا باید توجه بیشتری مبذول زمان و نقشههای ذهنی کنیم که تاثیری واقعی و محسوس بر سیاستهای عمومی، سیاستگذاران و مسائلی دارند که بر زندگیهایمان تاثیر میگذارند.
چارچوبهای ذهنی به ما امکان میدهند بخشهای خارج از چارچوب مسالهای مشخص را نادیده بگیریم. بدینسان چارچوبسازی میتواند به آسانی به تعصب ذهنی مضری بدل شود که درک و تحلیل مساله و کل روند تصمیمگیری را مخدوش میکند. چارچوبها ساختارهایی ذهنی هستند. بر اهدافی که دنبالشان هستیم، طرحهایی که میریزیم، شیوه اعمالمان و آنچه نتیجه خوب یا بد اعمالمان حساب میشوند تاثیر میگذارند. تغییر چارچوب یعنی تغییر شیوه نگاه مردم به جهان، درست مثل اینکه منشور جدیدی برای دیدن جهان به مردم اعطا کنیم. فعال ساختن چارچوبهای جدید بدون شکل دادن به زبان جدید ممکن نیست. برای تفکر متفاوت باید متفاوت صحبت کرد.
به ریشههای جنبش زیستمحیطی در دهه ۱۹۶۰ که نگاه میکنیم متوجه دو عامل محرک میشویم. اولی «بهار خاموش» که محو گونههای محبوب ما را با سوءاستفاده صنعتی از ترکیبات شیمیایی مرتبط ساخت و دیگری تصاویر زمین که ناسا از فضا منتشر کرد. اینطور بود که کره زمین را مثل عنصری کوچک و شکننده در عالمی بیانتها دیدیم. هر دوی اینها قلب مردم را فشرد و شماری از مسائل اخلاقی را مطرح کرد. واکنشها به قدری قوی بودند که سیاستمداران و قانونگذاران دست به تصویب مجموعه وسیعی از مقررات برای پاسداشت اکوسیستمهای ما زدند. جالبترین نمونه «قانون پاسداشت ملی محیطزیست» سال ۱۹۶۹ در آمریکا (موسوم به نِپا) است که در واقع پیشگامِ «برنامه ۲۱»، حتی با وجود محدودیتش به نگرانی در مورد رفاه آمریکاییهای امروز و فردا بود.
اگر تصاویر ناسا از کره زمین مردم گرسنه و خشمگینی را که در آن زندگی میکنند نشان داده بودند؛ و یا اگر نوری بر دود و فاضلاب و زباله و تسلیحات پیشرفته موجود در زمین تابانده بودند، عموم مردم احتمالا به نگرانیهای عمیقتر و پیگیرتر در مورد نتایج راه کنونی توسعه ما میرسیدند. این نمونهها نشان میدهند که روایت برای اینکه چارچوب را عوض کند و جنبه اخلاقی عموم مردم را برانگیزند باید چه نوع کیفیتهایی داشته باشد. عدد و رقمهایی که دانشمندان درست میکنند و در گزارشهای «گروه بیندولتی در مورد تغییرات اقلیمی» پخش میشوند منجر به احساسات قوی بین مردم
اگر میخواهیم مردم از خواب خوش برخیزند و نظرشان عوض شود اغلب میبایست دست به تغییر چارچوب سوالهای بستر اصلی بزنیم. شیوه صحبت در مورد مسائل تقریبا همیشه توسط استدلالهای قدیمی، تفاوتهای فلسفی و منافع مستقر تعیین میشود. همیشه بایست با احتیاط و تفکر به این بپردازیم که آیا داریم سوالهای صحیح را میپرسیم یا نه. چارچوبهای نظاممند به ما امکان میدهند اهداف عمومی را تعیین کنیم بدون اینکه رویکردها و فعالیتهای همگونی را مشخص کنیم. این چارچوبها در ضمن روششناسی قویای ارائه میکنند تا کاری کنیم که مسائل مطروحه به اندازه کافی تعریف شوند و متوجه جهتگیریها و تعصبات در تدوین اهداف باشیم، حالا چه ریشه اینها در بازیگران غالب باشد و چه در «رویکردهای نتیجهمحور».
«برنامه ۲۰۳۰» متعهد شده که «هیچ کس فراموش نشود». چنین چیزی نیازمند افزایش نگرانی در مورد رفاه آسیبپذیرترینها است که معمولا شدیدترین ضربه را از تغییرات اقلیمی میبینند. «اهداف توسعه پایدار» سازمان ملل برای سال ۲۰۳۰ همه ارزشمند و نیازمند افزایش توجه و پشتیبانیاند. اما بدون ظهور چارچوبی اخلاقیتر برای رهبری سیاسی مسئولیتپذیر دستیابی به این اهداف ممکن نیست.قبول این باور بستر اصلی که هیچ بدیلی در مقابل الگوهای موجود حکومت بر جهان و اداره اقتصادهایمان وجود ندارد دیگر ممکن نیست. ضرورت مقابله جامعه با سیاستمداران و مجبور کردن آنها به توقف تغییراتی که دارند زمینی را که در آن زندگی میکنیم به انباری منابع طبیعی و زمین بازی مصرفگرایی و استثمار تبدیل میکنند هر روز بیشتر میشود. البته اگر خواهان آیندهای پایدار برای نوع بشر باشیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید