رفتن به محتوای اصلی

پرداکس در مساله کرد.. "روژاوا"، و تجربیاتی که نیاموختیم
23.10.2019 - 12:48

پرداکس در مساله کرد

جنایاتی که ارتش اردوغان در شمال شرق  و مناطق عمدتا کردنشین سوریه مرتکب شده است، قلب هر انسان آزاده ای را بشدت ازرده میکند. مثل همیشه نیروهای چپ، از جمله حزب چپ ایران "فدائیان خلق" در صف مقدم محکوم کنندگان این حملات وحشیانه و اعلام همبستگی با مردم زجر کشیده کرد و دیگر مردمی که زیر حملات وحشیانه قراگرفتند، بوده است. آیا در مورد جنبش ازادیخواهانه مردم کرد، بار دیگر تاریخ تکرار میشود؟ آیا آمریکا به کردها خیانت کرد؟ آیا جهت اصلاح این خیانت، باید آمریکا را در اصلاح اشتباه (خیانت) مورد فشار قرار داده به وضعیت قبلی برگرداند؟  سازمان های چپ جنبش کرد در مورد مسائل مردم کرد در سوریه و حتی ترکیه چه میگویند؟ نیروهای  سیاسی ملی دموکراتیک کردستان چه میگویند؟ استراتژی تاسیس کردستان بزرگ از طرف چه کسانی مطرح میشود؟ آیا احزاب ملی کرد، بخاطر منافع ملی منطقه ای خویش در کشورهای مختلف سیاستهای متناقض و متضادی را در مقابل برادران خویش در کشور همسایه اتخاذ نمیکنند؟ آیا آمریکا و اقمارش اجازه میدهند یک حکومت خودگردان سوسیالیستی کرد تحت حمایت کامل آنها در منطقه شمال شرق سوریه شکل بگیرد؟

پاسخ به این سوالات و سوالات مشابه مثنوی صد من کاغذ میباشد. در یک نوشتار کوچک، تا چه میزان میشود این مسائل را شکافت؟ به موازات اعلام همدردی با مردم زجر کشیده کرد،  نه تنها باید در این روزهای دردناک، حمایت همه جانبه خود از کردها، عرب ها، ترکمن ها، اسوری هایی و دیگر گروه های  اتنیکی زیر این حملات وحشیانه قرا گرفته اند ادامه داد، بلکه همصدا با تمامی محکوم کنندگان، تلاش مسئولانه نمود تا درس های لازم را از این فجایع آموخت.

مقدمه

احزاب سیاسی کرد در چهار منطقه جغرافیائی ایران، عراق، ترکیه و سوریه، تقریبا بصورتی  دارای ساختار، بافت و مضمون های برنامه ای قرینه و موازی میباشند. ما قرینه های حزب دموکرات کردستان ایران، پژاک، کومله زحمتکشان کردستان ایران را در کردستان عراق، سوریه و تا حدود زیادی ترکیه هم شاهد میباشیم. در تمامی این بخش بندی های مختلف جنبه های سکولاریسم، خودگردانی دموکراتیک سیاسی، تاکید بر ارزشمندی پایه ای هویت کردی  کاملا مشاهده میگردد. طبیعتا احزاب چپ سمتگیری سوسیالیستی و احزاب ملی، تا حدود زیادی سمتگیری لیبرال دموکراتیک دارند.

کردستان بزرگ

گرچه همه احزاب در مناطق جغرافیائی خویش بصورتی مستقل فعالیت مینمایند، گاها بصورت هایی پراکنده در موردهای مجزا از طرف بعضی از رهبران و شخصیت های عمدتا ملی ناسیونالیستی مساله پروژه کردستان بزرگ به نوعی مطرح میشود. من به یکی از سخنرانی های مام جلال طالبانی به زبان کردی بعد از سقوط صدام حسین گوش میکردم، به تعهداتی که انگلستان بعد از جنگ جهانی اول و تقیسم امپراتوری عثمانی داده بود اشاره کرده و میگفت، انگلستان، به موازات وعده ای که به یهودیان در "پیمان بالفور" در مورد تشکیل دادن کشور اسرائیل داده بود، متعهد شده بود تا به کرد ها هم اجازه تشکیل کشور  مستقل خودشان را بدهد. ما هم فقط اجرای همین تعهد را از آنها میخواهیم. بر اساس این استدلال، میتوان این نتیجه گیری را نمود که این تعهد را فقط انگلستان آن موقع  داده و الان هم انگلستان و آمریکا میتوانند برآورده نمایند. حرکت در راستای برآورده کردن چنین ارمانی، بصورتی طبیعی ناسیونالیستها را به سمت دوستی با آمریکا، اسرائیل، انگلستان و دوستان منطقه ای آنها از قبیل عربستان سعودی سوق میدهد.

اگر ناسیونال سوسیالیستی به نام بولنت اجویت از جبهه ناسیونالیستی ترک، موفق میشود یک ناسیونال سوسیالیست دیگری به نام عبدالله اوجالان را از راه معاملات مشکوک با سازمان های امنیتی غربی دستگیر نماید،  میتوان به حد و حدود قربانی کردن مهره ها در معاملات سیاسی اقتصادی امنیتی پی برد. متاسفانه سوسیالیست های ناسیونالیست هم، ضربه های خود را از طریق احزابی غالبا ناسیونالیستی به صورتی مستقیم و غیر مستقیم به جنبش مردم کرد و منطقه وارد میکنند. نمودهای اینگونه عملکردها را میشود مثلا تشکیل احزابی مانند پژاک، یا در درست کردن شبکه های مجازی مشابه "ورمی کوردستانه" یا "اورمیه کردستان است"، دید که هدفش نمیتواند غیر از تشنج آفرینی میان مردم گروه های اتنیکی مختلف در منطقه باشد.

به دو تجربه کوتاه دیگر مشابه میخواهم اشاره ای کرده باشم. اخیرا خواننده شهیر کرد، شوان پرور طی ترانه ای که میخواند، زیر سایه چطر حفاظی برادران آمریکائی، مسرور از سقوط صدام و تشکیل حکومت مستقل ملی کردستان عراق،  از ارومیه گرفته، تبریز تا قزوین را زیر پوشش پرچم "کردستان"  بزرگ جای میداد. در مسافرتی که چند سال پیش به سوئد داشتم، دوستان همشهری ما که اعضای حزب دموکرات ایران میباشند، از مهمان نوازی خود تعریف کرده و به من آذربایجانی میگفتند، که ما در سرزمین آنها میهمان هستیم و از تمام حقوق شهروندی و ازادی زبان و انتخاب برخوردار خواهیم بود. من در این طرز صحبت ها و گفتارها، سیاستهای مشابه آنچه اسرائیل با فلسطینیان در پیش گرفته را مشاهده میکردم، با این تفاوت که این بخش از ناسیونالیسم کرد، هنوز بر سر کار نیامده است. در شرایطی که در دنیای امروز، عقب نشینی های قابل توجهی از مواضع جهانی شدن مشاهده میگردد، ملی گرائی به نوعی به مضمون حذف  هویتی غیر خودی حرکت میکند. این مساله را ما به وحشیانه ترین نوع آن در مورد حکومت اردوغان شاهد هستیم.

مسائل کلان خارجی- جهانی

بعضی از چپ های افراطی ما به موازات رسانه های تبلیغاتی غربی، به نوعی تئوری سه جهانی را دوباره زنده کرده و سیاست نه شرقی نه غربی خود را به این صورت پیش میبرند که این تنها غرب به رهبری آمریکا نیست که "امپریالیست" میباشد. به همان نسبت روسیه و چین و فردا هندوستان هم امپریالیست میباشند. اینها هم در کشورهای جهان سوم سرمایه گذاری کرده و در ژئوپولیتیک آن مناطق نفوذ و دخالت مینمایند. گرچه هدف این مقاله تایید و آب پاک ریختن بر سیاست ها و ماهیت هویتی حکومت های مثل چین، روسیه و هند و غیره نمیباشد، ولی واقعیت این است که مقایسه آنها با همدیگر مثل مقایسه سیب و پرتقال میباشد. اگر در جهان ما جبهه جنگ، توسعه طلبی، گسترش استعماری امپریالیستی نو را شاهد میباشیم، در مقابل آن جبهه صلح،  توسعه و تعامل اقتصادی  و همزیستی را شاهد میباشیم. به دام افتادن در سیاست سه جهانی نو، آب پاک ریختن بر سیاستها و برنامه های توسعه طلبانه و جنگ افروزانه امپریالیستی میباشد.

فعالیت های گسترده دیاسپارای کرد طی سالهای طولانی قادر بوده است تا در افکار عمومی جهانیان حقوق پایمال شده ملت کرد را برجسته نموده و خصوصا افشاگریها در مورد جنایات صدام حسین، جمهوری اسلامی ایران، داعش در سوریه و عراق و بالاخره دولت های فاشیستی ترکیه در حق آنها، موجب شده است تا افکار عمومی جهانیان از حق تعیین سرنوشت آنها توسط خودشان حمایت کنند. این مساله گاه موجب میشود به اینکه تحت تاثیر جوگیری های بوجود آمده، چشم بر افراطی گری ها و گاها سیاستهای ناسیونالیستی افراطی و حتی غیر انسانی بعضی جریان های سیاسی نظامی کردی بسته شود.

یکی از کلان مسائل موجود مناطق کردنشین سوریه مربوط به انگیزه عدم ادامه مذاکرات سازمان های سیاسی کرد، با دولت مرکزی آن کشور، در داخل سوریه واحد اشاره نمود. آیا "روژوا" قادر بود تحت پوشش امنیتی "آمریکای امپریالیست" برای همیشه یک " دولت خودگردان سوسیالیستی" که پشت جبهه پ ک ک در نبرد با دولت فاشیستی اردوغان، یکی از قدرتمندترین اعضای  عضو اتحادیه ناتو تشکیل دهد؟ آنها بین مذاکره با دولت مرکزی سوریه، و وعده های آمریکا، اسلحه بدست گرفته و آماده بودند تا در کنار آمریکا بر علیه دولت مرکزی سوریه، که از طرف امریکا به رسمیت شناخته نمیشود، نبرد کنند.

چند نکته اخر

مقاله وزین اخیر رفیق بهزاد کریمی را مطالعه میکردم، چرخش های آخر مقاله مرا کمی متحیر کرد. به دو مورد کوتاه در این زمینه اکتفا میکنم. یکی اینکه مطرح میکنند، الان موقع انتقاد از سیاست ورزی رهبران جنبش کرد نیست، زمان، زمان حمایت مطلق میباشد. دوم اینکه بصورتی ضمنی نه فقط به زیر پرچم امریکا رفتن بخش های ویژه ای از احزاب کرد حق داده و آنها را توجیه میکنند، بلکه یک چنین سیاست ورزی را در شرایط عینی سیاسی نظامی منطقه ای درست و خردمندانه میدانند. آیا این است آموزه هایی که ما باید از فجایع اخیر در "روژوا "، بگیریم؟

بیاییم این تفسیر را ترجمه فارسی بکنیم. اگر روزی بحران امنیتی میان آمریکا وایران بالا بگیرد، این یک سیاست ورزی داهیانه ایست اگرحزب دموکرات ایران و دیگر سازمان های سیاسی کرد کردستان ایران  زیر چطر حمایت امنیتی آمریکا، منطقه خودمختار سیاسی نظامی ویژه کردستان ایران را تشکیل داده و بر علیه حکومت مرکزی در کنار نیروهای امریکائی بجنگند. این اصل را میتوان به ساکنان عرب خوزستانی و بلوچ ها و دیگران هم تعمیم داد. کسانی که با این سیاست ورزی داهیانه مخالف میباشند، شرایط عینی نیروهایی را که مجبور به چنین تصمیم گیری هایی میباشند، درک نمیکنند. ما که تجربیات سوء استفاده های دولت های منطقه و جهانی از نیروهای کرد کشورهای مختلف بر عیله دیگران، همدیگر و در راستای آمال و اهداف سیاسی امینیتی خویش، از جمله تجربیات ملا مصطفی بارزانی و تجربه اخیر سوریه و غیره آگاه میباشیم، احتیاج به تکرار آنها نمیباشیم.

خوشبختانه خود سازمان های سیاسی کرد سوریه  داهیانه تر عمل کرده و در سیاست های خویش تجدید نظر کرده و تحت میانجیگری روسیه با دولت مرکزی خویش در مقابله با ارتش تجاوزگر اردوغان به توافق هایی رسیدند. امیدواریم فرایند این چرخش جدید سیاسی میوه های خود را در آینده ای نه چندان دور برای مردم زجر کشیده کرد سوریه به ثمر برساند.

دنیز ایشچی       15- اکتبر 2019

 

 

"روژاوا"، و تجربیاتی که نیاموختیم

 

مقدمه

 

"روژوا" نام منطقه شمال شرقی سوریه میباشد که اینروزها تحت نام کردستان غربی یا "روژاوا" شناخته میشود. گرچه استفاده از خود این واژه، بدون تحلیل و ارزیابی لازم و تکرار طوطی وار آن برازنده هیچ ذهن نقادی نیست.  از طرف دیگر عدم توجه به هویت مردمی که در آن منطقه زندگی میکنند، از جمله  آسوری ها، ترکمن ها و عرب هایی که در آن منطقه که در کنار دو میلیون کرد زندگی میکنند، این سوال را بر می انکیزد که آیا وجود و حقوق مردم غیر کرد منطقه هم  در نظر گرفته شده و مطرح میباشد؟  اینجا تلاش بر این است تا به یادآوری درسهایی بپردازیم که صاحبنظرانی گاها در ذهن ما به نحوی به ما تحکم به تکرار مکرر اشتباهات سابق  می نمایند.  فریادهای  بلندی که  مطرح میکنند چرا آمریکا  چطر حمایتی خود را از یگان های مدافع خلق کرد در سوریه برداشت و جا خالی داد؟   قطع حمایت آمریکا بود که منجر به تبدیل منطقه به سلاخ خانه اردوغان فاشیست اسلامی خواهان حکومت اخوان المسلمین در سوریه میباشد، شد. این سیاست ورزی خواهان بازگشت فعال تر آمریکا بعنوان نماینده دنیای دموکراتیک و متمدن و حضور هر چه وسیعتر آن در سوریه و خاورمیانه میباشند. این دوستان توجه ندارند که حمله وحشیانه اردوغان جهت درس دادن به مردم کرد و نابود کردن یگان های مدافع خلق و سازمان های سیاسی آنها، با چراغ سبز خود آمریکا آغاز شد، همانطوری که حمله صدام حسین به کویت با چراغ سبز آمریکا آغاز شد. آنها توجه نمیکنند که خیلی از فجایع جهانی چندین دهه اخیر، مانند حمله به افغانستان، لیبی، عراق توسط جرج بوش پدر و پسر و اوبامای خوش صحبت صورت گرفت.

 

حضور چپ

 

نیروهای چپ، پیگیرترین، صادق ترین، فداکارترین، مسئول ترین و ضد تبعیض ترین یاران مردم بلاکشیده و زجر دیده کرد بوده و هستند. آنها همیشه جزو اولین نیروهایی بوده و هستند که هرگونه عملیات سرکوب گرانه علیه مردم کرد را با حضور فعال خویش در صحنه محکوم می نمایند.  نیروهای چپ این ویژگیها را بر پایه های ارزش مداری انسان دوستی، ازادیخواهی و عدالت طلبی و مبارزات ضد تبعیض گرانه خویش نمایندگی مینمایند.همین ارزش مداری انسانی و سنجش وقایع بر اساس این ارزش ها میباشد که آنها را در صفوف و کنار  زحمتکشان و مردم عادی کرد قرار داده است. باید بقیه نیروهای سیاسی اجتماعی را بر اساس میزان پایبندی آنها به چنین ارزشمندی های انسانی محک زد.

 

نظام ضد ارزشی نیروهایی که بر پایه برحق بودن خود و ناحق بودن غیر خودی، پیروزی خود به قیمت شکست  و یا حذف غیر خودی، حاکمیت اکثریت بر اقلیت و منش های مشابه تبعیض، غارت و استثمارگرانه آن متکی میباشد، گاها خود را در لباس های آزادی خواهی و دموکرات منشی مدرن به نمایش میگذارند. ما، مهره های صفحه شطرنج سیاسی منطقه ای را بر اساس چنین شاخص هایی ارزیابی میکنیم. برای ما یکی از این مهره ها امپریالیسمی میباشد که جهت کنترل کامل بر بازارهای نفتی و فروش مداوم میلیارها دلار مهمات نظامی به منطقه آمده است. بعضی از این مهره ها نمایندگان حکومت های فاشیستی، دیکتاتوری و یا ارتجاعی و فاسد منطقه ای میباشند. بعضی از این مهره ها نمایندگان جنبش های آزادیخواه، ملی و مردمی میباشند. بعضی از آنها، آن دسته از کشورهای پیشرفته ای میباشند که گرچه به دنبال بازارهای جدیدی برای توسعه اقتصادی خویش میباشند، بلکه این هدف را بر بستر صلح، توسعه متقابل بر اساس رشد و دوستی متقابل طلب مینمایند. عدم تفکیک این ویژگیها ما را به دامان ماکیاولیسم مطلقی میراند که در آن  فقط  حفظ منافع خود را در همنوایی با قدرتمندترین نیروی حاکمه روز می جوید، نه در ائتلاف به  آنچه که عادلانه و مردمی میباشد.

 

یک- ایا ما خواهان حضور هر چه بیشتر آمریکا در سوریه جهت فراهم کردن چطر حفاظی برای مردم کرد میباشیم؟

 

سوالاتی از قبیل اینکه "چرا آمریکا این کار را کرد؟"، یا "نباید امریکا این کار را میکرد؟"، به صورتی غیر مستقیم تایید و مشروعیت بخشیدن بر حضور استراتژیک، بلند مدت، قدرتمند و کنترل گرانه  حکومت   آمریکا بر خاورمیانه میباشد. آیا واقعا ضرورتی برای روشنگری در زمینه نقش قدرتمداران حاکمه بر آمریکا، بخصوص در نیم قرن گذشته در افغانستان، عراق، لیبی، ایران، سوریه و حتی جاهای دیگر دنیا مانند آمریکای لاتین موجود است؟ سرمایه داری کلان آمریکائی برای برون رفت از بحران عظیم بدهکاریها و بحران مربوط به احتمال سقوط دلار بعنوان واحد اصلی  تبادل مالی بین المللی، نیاز به کنترل بر منابع نفتی بعنوان پشتوانه ارزشی برای تریلیون ها  دلارهای دیجیتالی بدون پشتوانه  در بازار مالی تزریق شده است، میباشند. برای تامین این منظور ائتلاف آمریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و کشورهای خرده ریز منطقه خلیج نقش محوری را ایفام می نمایند. آغاز مرحله جدیدی از لابیگری در درگاه عموسام جهت بازگردادندن مجدد آن به منطقه، مسئولیت حملات و فجایع چندین دهه گذشته را به گردن مردم منطقه انداخته و نقش آمریکا را بعنوان نیرویی نجات دهنده و نمایندگی صلح و عدالت ترسیم مینماید.

 

آقای دونالد ترامپ، یک هفته بعد از یورش های وحشیانه اردوغان به "روژاوا" گفت، نفت خاورمیانه دست خودمان است، نگران نفت نباشید. ایشان ادامه دادند که بعضی از رهبران نظامی کرد ها، از قبیل پ ک ک، بدتر از داعش میباشند، باید گذاشت اینها مدتی با هم جنگ بکنند، سپس رفت و آنها را از همدیگر سوایشان کرد. ایشان آنچه را که سیاست واقعی جمهوریخواهان و دموکرات ها در منطقه میباشد، ساده و پوست کنده بیان میکنند. این چهره واقعی آنچه که بعضی ها آن را رهبری جهان آزاد می نامند، میباشد. تایید حضور آمریکا، تایید چنین سیاست هایی میباشد. متاسفانه، رهبران خلق کرد در شمال سوریه این تجربه را به تلخی تمام و کشتار وحشیانه هفته های گذشته متحمل شدند. بخش قابل توجهی از رهبری سازمان های سیاسی کردستان ایران نیز بر تکرار چنین تجربه تلخی پافشاری می نمایند. شاید بشود این تحلیل را به این صورت که تمامی جریان های ناسیونالیستی ریز و درشت در ایران از چنین سیاستی تبعیت میکنند.

 

دو – از حول حلیم توی دیگر افتادن ناسیونالیسم کور

 

از امپریالیسم بگذریم و کمی هم به ناسیونالیسم کور محلی بپردازیم. اینگونه ناسیونالیسم کور، زیر پرچم اردوغان ها و دونالد ترامپ ها پر و بال گرفته و ضدیت و حذف غیر خودی می پردازند. پان ترک هایی که سردشت را "ساری داش"، و مهاباد را "سویوخ بولاق" و غیره می نامند تا از این طریق به نوعی به عدم مشروعیت حضور مردم کرد در آن مناطق بپردازند، و یا پان کردهایی که از ماکو، سلماس، خوی، اورمیه، نقده، گرفته تا تبریز و قزوین را زیر پوشش "کردستان بزرگ" خویش جای داده و بقیه مردم را میمانانی در سرزمین خویش به حساب می آورند، در دامان احزاب ناسیونالیستی کرد و یا ترک پرورش یافته و تحقق رویاهای خویش را از طریق چسبیدن مطلق به بزرگترین قدرت امنیتی حاضر در منطقه، یعنی آمریکا قابل تحقق می دانند. این مساله یکی از علتهای اساسی پیوند استراتژیک آنها با حضور نظامی امنیتی آمریکا در منطقه و دریوزگی آنها در آستان عمو سام میباشد. این مساله بصورتی موازی در میان پان ترک ها از حمایت از گرگهای خاکستری، اردوغان ها شروع شده تا به مرحله چشم بستن، و گاها توجیه و تایید جنایات فاشیستی اردوغان ها ادامه پیدا میکند. هر سه ناسیونالیسم کور ترک، فارس و کرد در منطقه، تحقق ارمان های خویش را از طریق بله قربان گویی به ارباب بزرگ امریکائی خویش قابل تحقق یافته و همیشه به دنبال لابیگری در میان سناتورهای آمریکائی میباشند.

 

سه _ جنبش جهانی ضد امپریالیستی نسل های جوان و  حفاظت از محیط زیست

 

امروزه حتی در خود آمریکا "برنی سندرز"ها، میلیون ها جوان را حول محور آرمانگرائی سوسیالیستی ، گرچه با برنامه های سوسیال دموکراتیک جمع میکنند، تا تنها راه برون رفت از بحران های گره خورده کنونی را در یک راهکار سوسیالیستی نشان دهند. نسل های جوان و تازه به دوران رسیده کنونی راهکار سوسیالیستی را در تمامی کشورهای جهان، با ویژگیهای نوینی بعنوان راهکار آلترناتیو جایگزین در مقابل سرمایه داری کلان و امپریالیستی جهانی دریافته و بر حول آن گرد می آیند.

 

  به موازات آن، سومین حرکت قدرتمند آرمانخواهی سیاسی جهانی، جنبش دفاع از حفاظت از محیط زیست، مطرح میکند که این نظام سرمایه داری کلان است که هستی زیستن را در کره زمین با خطر نابودی رو برو ساخته است. آنها نیز با تحلیل و ارزیابی های علمی از یک زاویه دیگری به این نتیجه میرسند که نه تنها نظام سرمایه داری جهانی محیط زیست بر کره زمین را به نابودی میکشاند، بلکه این راهکارهایی مشابه آلترناتیو سوسیالیستی میباشد که میتواند به این فجایع پایان دهد. .

 

چهار – تئوری سه جهان، یا سیاست نه شرقی نه غربی در لباسی مدرن

 

در شرایطی که سرمایه داری کلان جهانی از جهانی سازی عقب نشینی کرده به سمت ناسیونالیسم پوپولیستی دینی پناه آورده و با سیاستورزیهای کمدی و خطرناکی مانند دونالد ترامپ ها، طیب اردوغان ها، بولسوناروها، بوریس جانسون ها خود را به نمایش میگذارد، سوسیالیسم بعنوان تنها آلترناتیو منسجم و موثر میتواند از فجایع پیش رو جلوگیری نماید، بعضی از نیروهای سیاسی جوّگیر شرایط مشخص قرار گرفته، از مواضع سوسیالیستی فاصله گرفته  و ظاهرا با  مواضع  ضد امپریالیستی، ولی در واقع وارد حفاظت از نمایندگان سرمایه داری کلان و  به شیوه مشروعیت بخشیدن به آنها از طریق بدتر جلوه دادن رقبای منطقه ای آنان می نمایند.

 

البته این شیوه ای جدید نمیباشد. حدود پنجاه سال پیش بود که سه جهانی ها جهت دفاع از امپریالیسم آمریکا و اقمارش، اعلام میکردند که "امپریالیسم نوپا و تازه به دوران رسیده چین و روسیه از آنها خطرناک تر میباشند". بر اساس یک چنین تئوری من در آوردی،  موضع گیری های سیاسی جهانی این به ظاهر چپ های دو آتشه، با مواضع مشابه سرمایه داری کلان و نئولیبرال ها و ناسیونالیست هایی که به خون کمونیست ها تشنه بودند، بر همدیگر منطبق میشد. اکنون هم پیدا میشوند چپ های ره گم کرده ای که با "خطرناک تر" از آمریکا جلوه دادن حضور روسیه و چین در صحنه های سیاسی، به حضور هر چه بیشتر هارترین قدرت امپریالیستی جهانی، یعنی آمریکا و اقمارش مشروعیت بخشیده و چشم بر جنایات پنجاه ساله آنها در خاورمیانه میبندند.

 

دنیز ایشچی

 

23 اکتبر 2019

 

 

 

 

 

 

https://en.wikipedia.org/wiki/Treaty_of_Sèvres

بخش های کوتاهی در مورد این عهدنامه

The Kurdistan region was scheduled to have a referendum to decide its fate, which, according to Section III Articles 62–64, was to include the Mosul Province.[citation needed]

There was no general agreement among Kurds on what its borders should be, because of the disparity between the areas of Kurdish settlement and the political and administrative boundaries of the region.[17] The outlines of Kurdistan as an entity were proposed in 1919 by Şerif Pasha, who represented the Society for the Ascension of Kurdistan (Kürdistan Teali Cemiyeti) at the Paris Peace Conference. He defined the region's boundaries as follows:

The frontiers of Turkish Kurdistan, from an ethnographical point of view, begin in the north at Ziven, on the Caucasian frontier, and continue westwards to Erzurum, Erzincan, Kemah, Arapgir, Besni and Divick (Divrik?); in the south they follow the line from Harran, Sinjar Mountains, Tel Asfar, Erbil, Süleymaniye, Akk-el-man, Sinne; in the east, Ravandiz, Başkale, Vezirkale, that is to say the frontier of Persia as far as Mount Ararat.[18]

This caused controversy among other Kurdish nationalists, as it excluded the Van region (possibly as a sop to Armenian claims to that region). Emin Ali Bedir Khan proposed an alternative map which included Van and an outlet to the sea via Turkey's present Hatay Province.[19] Amid a joint declaration by Kurdish and Armenian delegations, Kurdish claims on Erzurum vilayet and Sassoun (Sason) were dropped but arguments for sovereignty over Ağrı and Muş remained.[20]

Neither of these proposals was endorsed by the treaty of Sèvres, which outlined a truncated Kurdistan, located on what is now Turkish territory (leaving out the Kurds of Iran, British-controlled Iraq and French-controlled Syria).[21] However, even that plan was never implemented as the Treaty of Sèvres was replaced by the Treaty of Lausanne. The current Iraq–Turkey border was agreed in July 1926.

Also article 63 grants explicitly full safeguard and protection to the Assyro-Chaldean minority. This reference was later dropped in the Treaty of Lausanne

 

 

https://en.wikipedia.org/wiki/Balfour_Declaration

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.