کرمانی ها داستانی قدیمی دارند
به نام:« کتِ زوک »« کُت »به لهجه کرمانی یعنی سوراخ و «زوک » همان لوله های سفالی است.
داستان از این قرار است که : در نوبت خانم ها، کُتِ زوکِ خزینه می گیرد و آب زیادی ( بیش از اندازه )گرم می شود.
«صاحب جان» یکی از کارگران حمام، از کَل ( کربلائی )اسدا له مسئول حمام می خواهد به داخل حمام بیاید و« کُت »را باز کند.
اسداله اولش بهانه می آورد که نه و نمی شود و زنها لخت هستند و از این حرف ها......
اما سرانجام با اصرار خانمها پاچه های شلوارش را بالا می کشد و در« ورودی حمام» وایستاده ( ایستاده )داد می زند : اوهو ی چشماتون ببندین( ببندید )، مرد داره میا تو ( می آید داخل )و صاب جان هم پشت بند او داد می زند: « اوی، چشماتون ببندین، مرد داره میا تو، چشماتون ببندین »و این گونه است که اسداله وارد حمام می شودو از میان زنان لخت که دست بر چشم دارند می گذرد و« کُتِ زوک» را باز می کند!
آب ولرم می شود و کل اسداله می رود ، مادر اوس ( استاد) شکراله که در حمام بود به سمت خزینه می رود دستی توی ( داخل )آب می زند و با رضایت می گوید: بارک الله کل اسداله خدا خیرش بده و با لحنی فیلسوفانه ادامه می دهد:
« ولی کَل اسداله می باس( بایست ) چشماشِ (چشمهایش )ببنده نه ما »
«صاب جان» با لحنی حق به جانب پاسخ می دهد که : خب اُوَخ ( آنوقت )کُتِ چطو( چطور ) وا بُکنه؟ ( باز بنماید ) این داستان شبیه حال و روز مااست :
به جای این که مجموعه حکومت و متصدیان نا شایسته جاهل متظاهر و فاسد چشم هایشان را به بندند (بخوانید شرم کنند)، مردم باید چشمانشان را بسته نگاه دارند ( بخوانید شرمسار باشند !)و این «قصه تمثیلی »به دلیل شرایط «بسیار سخت از همه جهات »این روزها ورد زبوناست ( زبانهاست -مورد گفته همگان میباشد ).....
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید