رفتن به محتوای اصلی

رضا دقتی یک تنه و تمام قد در برابر رسانه های وابسته به لابی ارامنه
29.11.2020 - 23:25

روایتی دیگر از قره باغ به میمنت رهایی کلبجر آکنده از درد و ویرانیMissing media item.

کلبجر آزاد شد. بازنمایی جنایات رفته بر اراضی اشغالی بخش مهمی از گام های آتی آذربایجان به شمار می رود. همسایه شمالی در جلب توجه جهان دیپلماسی گام‌های ارزنده‌ای بر می‌دارد. مهم تر از همه، هوچیکری‌های افراطیون ارامنه در برابر چشمان تیزبین جهانیان بر ملا می‌گردد. بعضی داده‌ها ما را با حقایق تلخ قابل تأملی رو در رو می‌سازد. در این میان حضور نابرابر گزارشگران و فوتو ژورنالیست ها در بازتاب حقایق این جنگ یک ونیم ماهه سرنوشت ساز بسیار قابل تأمل است. سیاهی لشکر  80 الی 100 نفره حاضر در اردوی ارمنستان که در میان شان از منادیان چپگرای آرمانخواه عدالت ستیز نیز حضور داشتند. همین آرمانخواهان با انتشار اخبار سوء، سعی در کتمان واقعیت‌ها نیز داشتند. در این سو نیز فوتو ژورنالیست پا به سن گذاشته و سرد و گرم میادین جنگ  جهان معاصر را چشیده ای به چشم می‌خورد که، بیش از 4 دهه با طعم باروت و خون و ضجه و ....  زیسته است و اینک به تنهایی بار امانتی سخت سنگین با سجیۀ حق و دادخواهی را بر دوش می‌کشد. آری این عدم توازن سخت فاحش در عرصه رسانه، ما را با واقعیت‌های تلخی آشنا می‌سازد.

این فوتو ژورنالیست بی همتا، تک و تنها ایستاده در جبهه حق، جناب رضا دقتی، فرزند خلف تبریز، عکاس ژورنالیست بلند آوازه جهان معاصر است. هم او که از وقوع قارا یانوار( ژانویه سیاه) تا شروع تجاوزات ارامنه افراطی، ثبت جنایات بی مانند این مدعیان مظلومیت و بعدها تا جنگ 45 روزه اخیر، برادران  و خواهران آذربایجانی خود را در آنسوی ارس فراموش نکرد و لحظات درد و خون و آتش و جنایات برخاسته از کین فطری ارامنه تجاوزگر را از عدسی دوربین خلاق خویش، شرف ثبتی به بلندای جاودانگی بخشید.

 روایات جناب رضا دقتی از دقایق حقایق مکتوم و هویدای قره باغ اشغالی حیرت جهانیان را بر می انگیزد و بدین سان پیروزی حق بر بیداد و تجاوز در برهه هایی از تاریخ، افزونگر شکوه ایام می گردد.

مصاحبه هایی با وی صورت می گیرد که این مصاحبه ها بیانگر نکات حایز اهمیتی است.Missing media item.

وی، اخیراً در ابتدای مصاحبه ای می گوید: از سال 1987 به آذربایجان آمدم. یعنی در دوران اتحاد جماهیر شوروی... سپس ژانویه سیاه رخ داد و بعد از آن جنگ نخست قره باغ، به دفعات آمده ام. اینبار که جنگ آغاز شد، به خاطر پاره‌ای از کارهای در دست اقدامم، با تاخیری چند روزه خودم را به اینجا رساندم. یعنی حوالی 20 اکتبر... یک شب در باکو ماندم و فردایش عازم خط جنگ شدم. ابتدا به گنجه و ترتر و بردعه رفتم. پس از آن با آزاد سازی مناطق اشغال شده فرصت راه یابی به مناطق آزاد شده فراهم شد. هر چه پیش می‌رفتیم و هر چه می‌دیدیم، خرابه و ویرانی بود. تا قبادلی پیش رفتیم در بین راه خانه‌ای سالم نیافتیم. وقتی پرس و جو کردیم گفتند یک جایی سالم مانده است، پرسیدیم اونجا کجاست؟! گفتند یک مسجد است، آنرا هم به این خاطر سالم نگه‌ داشته‌اند که آنجا را خوکدانی کرده‌اند و خوک نگه می‌دارند. با خودم گفتم ؛ چنین چیزی امکان ندارد. رفتیم برای دیدن مکان، وقتی نزدیک شدیم بوی کریه خوکدانی به مشامم خورد فهمیدم که بله راست می گویند و وقتی داخل شدیم دیدم پر از فضولات خوک است و در این مسجد هر کتیبه‌ای که دارای تاریخ بوده است. با قلم تخریبش کرده بودند که اعداد از بین برود و مثلا 1 و 3 بماند تا... بعد از دو روز که به طرف فضولی می‌رفتیم. دیدیم که یک مسجد بزرگ و قشنگی هست که آنجا را نیز طویله ساخته بودند و گاو نگهداری می‌کردند. در مسجد داخل محراب شکل انسانی را کشیده بودند و جای چشم هایش را کنده و در آورده بودند.

می شود گفت؛ هرگاه مسجد را برای گاو و احشام یا خوک طویله کنی، ، قبرستان ها را به کوبی و ویران کنی! این اعمال ارزش های ملی و تمدن ژنتیکی یک ملت محسوب می شود و جز این نمی توان تعریفی از این اعمال داشت.

وی در باره پل خدآفرین می گوید، بعد از آزاد سازی پل اولین خبرنگاری که پا به روی این پل گذاشت من بودم. همراه با سربازانی شجاع. وقتی به آنجا رسیدیم دلم سخت لرزید. اینجا مرکز ثقل داستانی بود که، دو سوی را به یکدیگر  پیوند می‌زد. نقطه قابل توجه این بود که بیش از 30 سال از روی این پل عبور و مروری انجام نیافته بود به همین خاطر به این هوا [ با دست اشاره می کند] مملو از علف بود. در پل نیز بسته بود که به کمک یکی از سربازان من خودم باز کردم...

جناب دقتی در باره جشن پیروزی و اینکه در راس ساعت 5 صبح در می کوبند و مژده پیروزی را به وی می دهند. خاطره ملیحی ذکر می کند و بعد از شنیدن این خبر مسرت بخش می گوید: برویم باکو،

چرا؟

 می گوید به این علت که: وقتی در سال 1997 در خیابان شهدا همراه با پرزیدنت حیدر علییف مشغول عکاسی بودم .درآنجا سه خانم دیدم که، مشغول تمیز کردن قبرها بودند و به گلها می رسیدند. یکی از آنها گفت؛ من از اول اینکاره نبودم. بلکه آموزگار بودم. گفتم؛ اگر معلم بودی حالا چرا اینکار را انتخاب کرده ای؟ گفت سه پسر من شهید شده‌اند. در اینجا هستند، آمده ام با اینکارم در کنار آنها باشم. - چشمان یکی از پسرانش را از حدقه در آورده بودند - با او صحبت کردم. برایش گفتم من ایمان دارم که این زمین ها و این خاک ها آزاد خواهند شد. من می دانم. نگاهم کرد نگاهی با تأمل و گفت؛ در آنروز شاید من دیگر در این دنیا نباشم. گفتم اگر تو هم نباشی من برای تو قول می‌دهم، روزی که این سرزمین از اشغال آزاد شود، من اولین جایی که سر خواهم زد، همین خیابان شهیدان خواهد بود...

به این خاطر وقتی راه افتادیم گفتم؛ اول برویم خیابان شهیدان. در آنجا جمعیت زیاد بود... خودم در حال دیگری بودم، شادی ام از درونم بود. یک شادی عمیقی از درونم سر کشیده بود. یک روز... روزی که یک ملت 30 سال به انتظار آن روز نشسته بود. آن روز، روز بسیار بزرگی بود.

جناب دقتی از 40 سال عکاسی حرفه‌ای خود می‌گوید: 40 سال است. در اینهمه سال بیش از 100 بار در موقعیت‌های پر خطر ومهلک قرار یافته‌‌‌ام. جایی که آدم با مرگ رویارو می‌شود. در جنگ اتفاق ها می افتد. چقدر کتک خورده‌ام. گرفتار شده‌ام، شکنجه‌ام کرده‌اند، اما اصلا ناراضی نیستم چون می‌دانم که چه عللی دارد و چه ارزش هایی...Missing media item.

این عکاس ژورنالیست بلند آوازه جهان امروز در پاسخ سؤالی می‌گوید:

می‌دانید که در فرانسه 500 هزار ارمنی زندگی می‌کند که از میان آنها نخست وزیر و وزیر نیز انتخاب شده است. لابی قدرتمندی دارند و از همه بدتر مدیاها در دست این‌هاست. نمایشگاه دایر می‌کنم، آنها افرادی را می‌فرستند که می‌آیند برای پاره کردن عکس‌های من، در باره من تضییقات وافری اعمال می‌کنند. من می‌خواهم نمایشگاه برپا کنم اینها به مسؤل نمایشگاه زنگ می‌زنند که اگر شما برای این نمایشگاه بگذارید ما می‌آییم و آنجا را به هم می‌ریزیم و چنین اعمالی آنهم در فرانسه که می‌شود گفت مرکز تمدن جهان است و مرکز آزادی و گفتمان جهان است، بله در چنان جایی اینها چنین کارهایی انجام می‌دهند. اما من از چه چیزی باید بترسم؟! 40 سال است از جنگ نترسیده‌ام، از گلوله و بمب نترسیده ‌ام، حال بیایم و از 4 نفر افراد اینچنینی بترسم؟ نه؛ وقتی آدم می‌خواهد حرف حق بزند می‌دانم که باید جربزه هم داشته باشد. اما بایستی حرف حق را گفت و اگر آدم بخواهد حرف حق نزند باید برود دنبال کار و پیشه دیگر و دنبال چنین کاری نباشد.

جناب دقتی در پاسخ سؤالی دیگر می‌‎گوید: وقتی این جنگ شروع شد در دنیا، یعنی درامریکا، فرانسه آنقدر تظاهرات شد، ارمنی‌ها ریختند به خیابان ‌ها و مدیاها که، آذربایجانی‌ها ما را می‌‌کشند، کودکان ما را... و از این موارد زیاد رخ داد. ژورنالیست‌های بزرگی داشتند، همه آنها را فرستادند به قره باغ و به ارمنستان فرستادند که وقایع را به تصویر بکشند. من یک نفر آمدم در این طرف، این طرف چنین چیزی نبود یعنی در این حد، شروع به گرفتن عکس و فیلم کردم، یکباره دیدند که، در آن طرف 80 الی 100 نفر ژورنالیست هست و از این طرف نیز یک نفر، عکس ‌های من نشان می‌دهد که در اینجا افراد غیرنظامی و کودکان می‌میرند. مردم را با راکت و بمب می‌کوبند. حال چه اتفاقی دارد می‌افتد؟! پس چرا در گزارش آن 80 نفر در آنجا چنین وقایعی وجود ندارد. پس شما که می‌گفتید، آذربایجانی‌ها ما را کشتند و تار و مار کردند پس عکس هایش کو؟...

عکاس رزمگاه حق و باطل در خاتمه به مثابه پاسخی می گوید: حال اصلا به این فکر می کنم که ما باید تمامی حرف و عمل  خود را مبتنی بر این بکنیم که، این جا را آباد کنیم. خودش نیز، چنان آباد کنیم که، دنیا ببیند، فرهنگ آذربایجانی ها یعنی چه، و چگونه می توانند کار کنند. قبل از این کار هر چه خرابی و ویرانی هست، من میروم و خرابی های یکایک خانه ها، مراکز، میراث فرهنگی و... را به تصویر می کشم که، اینها در تاریخ بماند و سپس وقتی که آباد شد بگوییم، بیایید، ببینید که این اراضی را بعد از سی سال اشغال ما به این وضعیت باز پس گرفتیم. حال ببینید با این ویرانه‌ها چه کرده‌ایم.

***Missing media item.

این عکاس بیباک و توانا یگانه عکاسی بود که حادثه ژانویه سیاه را به تصویر کشید و با انتشار تصاویری خارق العاده شوک عظیمی بر پیکره اتحاد جماهیر شوروی وارد و حیرت جهانیان را برانگیخت.

اخیراً در فضای مجازی وقتی تصاویر آقدام، این کلکسیونی از ویرانی‌های یک شهر اشغال شده را منتشر می کند. به ناگاه، پای شرح مجموعه خویش، یاد آور هیروشیما می‌گردد و آقدام را هیروشیمایی دیگر می خواند. آنگاه که چپگراهای ضد آذربایجان و ترک خرده می گیرند که؛ - رضا جان تند نرو – عکس هایی را شاهد آورده و می گوید: وقتی در سال 1993 به همراه پزشکان بدون مرز آقدام را پشت سر گذاشتیم و این شهر به اشغال ارامنه در آمد. شهر آقدام به گواهی عکس هایم شهری بود چنین زیبا و پرنشاط که زندگی در بطنش جاری بود. حال که ارامنه اشغالگر آقدام را وا نهاده‌اند، بامی برجای نمانده است و ویرانی به حدی است که بشریت کمتر به چشم خویش دیده است.

عکاس خستگی ناپذیر تبریز کهن، یک تنه مرد جنگی این میدان نابرابری ها، تمام قد در برابر مدیای ارامنه و چپ عدالت ستیز ایستاده است. وی در صدد است با آثاری که خلق می‌کند، دنیا را به داوری فرا خواند. داوری ادعاهایی مبنی بر سراسر کذب ارامنه و باز نمایاندن درون مایۀ جنایات وحشتناک و بیمانندی که این مدعیان فرهنگ و تمدن طی بیش از صد سال اخیر به انجام رسانده اند. صاحبان قلم و مدعیان حقوق انسانی موظف هستند تا با بازنمایاندن حقایق مکتوم، پرده از نیّات پلید جاعلان تاریخ و دیرینه سازان ضد بشر بردارند تا راه به سوی برقراری صلح مهیا شود. این رسالت در راستای انتشار نفرت قومی نیست، نباید در دام های هوچی گران مدعی صلح و هیزم بیار معرکه گرفتار آمد. سطرهای افشا گرانه صاحبان قلم، عکس های جناب دقتی را در راستای بر قراری صلحی سازنده، بیش از پیش مسّجل و مستند خواهد ساخت.

به امید روزهایی که افکار جنگ طلبانه، تربیت بایسته ای یافته و گام در جاده صلح و همزیستی بردارند. منتظر بازنمایاندن گوشه هایی دیگر از سیاه نمایی ها و جعلیات تاریخی ارامنه باشید. در این ستون واقعیت های دیگری را شاهد خواهید بود.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

علی رضا اردبیلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.