رفتن به محتوای اصلی

كودكان و نوجوانان کار و خیابانی در ایران - بخش چهارم
14.07.2012 - 15:12
تفسیر از:
علی صمد از بروکسل

كودكان و نوجوانان کار و خیابانی در ایرانبخش چهارم

 

فقر و مهاجرت روستائیان و وضعیت کودکان مهاجر

با گذشت بیش از سه دهه از حاکمیت جمهوری اسلامی، فقر و بیکاری در جوامع روستایی و شهری افزایش چشم گیری یافته است و این امر باعث هجوم گسترده روستائیان به شهرهای بزرگ شده است. در واقع آنها به دلیل نداشتن زمین های کشاورزی نتوانسته اند زندگی خود را تأمین کنند و بدین ترتیب چاره را در مهاجرت به شهرهای بزرگ یافته اند. آنها به دلیل مشکلات اقتصادی، بیکاری و تورم در شهرها به حاشیه رانده شده اند. در واقع حاشیه نشینی با شروع مهاجرت روستائیان به شهرهای بزرگ آغاز شده است و به عنوان یک معضل اجتماعی در شهرهای بــزرگ باعث ایجاد یــک سری محرومیــت های اساسی مــی شود.

روستائیان چنانکه مشخص است برای یافتن کار به شهرهای بزرگ می آیند ولی به دلیل افزایش تدریجی تقاضای کار نسبت به عرضه آن و نداشتن مهارت حرفه ای مهاجران با نبود کار یا درآمد کم مواجه می شوند که نتیجه این امر، عدم حضور و اختلاط این گروه ها در جامعه شهری و اقامت آنها در حاشیه شهرهای بزرگ و زندگی در خانه های ارزان می شود. این دسته از مردم از حمایت های اجتماعی پایینی نسبت به گروه های شهرنشین برخوردار هستند و با مشکلاتی از قبیل افزایش جمعیت، درآمد پایین، وضعیت آموزشی و تحصیلی ضعیف و کمبود مراقبت های بهداشتی گریبان گیرند. واقعیت اجتماعی زندگی این افراد باعث می گردد که کودکان این خانواده ها به منظور کمک به درآمد خانواده وارد بازار کار شوند. بخشی از این کودکان به کار در مراکز تولیدی، کارخانه ها، کارگاه ها و منازل و عده ای نیز به کار در خیابان مشغولند. تعداد بی شماری از کودکان مهاجر به دلیل مشکلات اقتصادی توسط خانواده وادار یا تشویق به کار می شوند و بسیاری از آنان تنها نان آور خانواده هستند. این کودکان تعدادشان در شهرهای بزرگ رو به افزایش رفته است. بیشترین تعداد این کودکان غالباً از استان های محروم یعنی خراسان، کرمانشاه، کردستان، لرستان و... وارد خیابان های شهرهای بزرگ و بویژه تهران می شوند. این کودکان از تحصیل باز می مانند و غالباً در شرایط سختی مشغول به کار هستند که برای رشد و سلامتی شان زیان آور است. در واقع کودکان خیابانی در شهرها و خیابان های ایران محکوم به فراموشی هستند.

اعلامیه حقوق بشر در مورد حقوق کودکان

به عنوان مثال ما در ماده 23 اعلامیه جهانی حقـوق بشر می خوانیم:

یک ـ هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد.

دو ـ همه حق دارند که بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی، اجرت مساوی دریافت دارند.

سه ـ هر کسی که کارمی کند به مزد منصفانه و رضایت بخشی ذیحق می شود که زندگی او و خانواده اش را موافق شئون انسانی تأمین کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسایل دیگر حمایت اجتماعی تکمیل نماید.

چهار ـ هر کسی حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و در اتحادیه ها نیز شرکت کند.

در خصوص ماده مذکور، نیاز به هیچ گونه توضیح اضافی نیست زیرا به اندازه کافی گویاست و روشن است که جمهوری اسلامی هنوز به قوانین بیــن المللی وقعی نمی گذارد. لازم به تأکید است که حکومت اسلامی ایران به اعلامیه اسلامی حقـوق بشر که در سال 1369، در قاهره به تصویب رسیده و خود او نیز در آن کنفرانس شرکت داشته و از امضا کنندگان آن اعلامیه محسوب می شود، احترام نمی گذارد. در ماده 13 اعلامیه اسلامی حقـوق بشر در رابطه با آزادی در انتخاب شغل می خوانیم: "کار حقی است که باید دولت و جامعه برای هر کسی که قادر به انجام آن است، تضمین کند و هر انسانی، آزادی انتخاب کار شایسته را دارد به گونه ای که هم مصلحت خود و هم مصلحت جامعه برآورده شود. هر کس حق دارد از امنیت و سلامت و دیگر تأمین های اجتماعی برخوردار باشد و نباید او را به کاری که توانش را ندارد واداشت یا او را از کاری اکراه نمود یا از او بهره کشی کرد یا به او زیان رساند و هر کارگری بدون فرق میان زن و مرد، حق دارد که مزد عادلانه در مقابل کاری که ارائه می کند سریعاً دریافت نماید و نیز حق استفاده از مرخصی ها و پاداش ها و ترفیعات استحقاقی را دارد و در عین حال موظف است که در کار خود اخلاص و درست کاری داشته باشد و اگر کارگران با کارفرمایان اختلاف پیدا کردند دولت موظف است برای حل این اختلاف و از بین بردن ظلم و اعاده حق و پای بندی به عدل بدون جهت گیری به نفع یکی از طرفین دخالت نماید."

با گذشت سه دهه از عمر حکومت جمهوری اسلامی ايران، متاسفانه هنوز کنوانسيون حقـوق کودک رعايت نمی شود و برای اولین بار تنها در سال 83 بود که گزارشی از وضعيت کودکان ايران تهیه و توسط حکومت به ارگان های بین المللی ارائه شد.

وضعيت کودکان و نوجوانان کارگر شهری

در شهرها نيز هر ساله هزاران کودک در کوره پزخانه ها، کارگاه های صنايع دستی، قاليبافی، آهنگری، کفاشی ها، چاپخانه ها، کارخانه های بلورسازی و شيشه گری، کارخانه های ملامين سازی، کارهای ساختمانی، کارهای دستی و پيشخدمتی و توليدی پوشاک و پادويی و حتی در معادن، به کار گرفته شده اند.

گروهی ديگر از کودکان در کارگاه هايی که وابسته به ارگان ها و مؤسسات دولتی هستند، کار مي کنند. اين کودکان در شرايط غير انسانی و غير بهداشتی، نيروی کار خود را در برابر دريافت دستمزدی ناچيز به فراموشی مي رسانند. اغلب اين نوع کارها برای کودکان بسيار خطرناک اند و بيشترين مقدار شواهد و مدارک مبنی بر سوانح، تجاوز و ستم کاری در اين بخش ها مشاهده می شود. شرايط کار در اين کارگاه ها به گونه ای است که بزرگسالان را از پای مي اندازد تا چه برسد به کودکان! به عنوان نمونه، کودکان شاغل در کار خانه های آجرپزی، بارهايی را حمل مي کنند که در پايان می تواند باعث جراحت و يا تغيير شکل اعضای بدن آنها شود. در واقع کودکان در محيط کار از امکانات ايمنی بی بهره اند. تيترهايی از قبيل "سه انگشت کارگر 14 ساله زير پرس قطع شد" در صفحات روزنامه ها فراوان است. طبق آمار منتشر شده، بيش از 12% از موارد سوانح به کودکان کارگر 10 تا 14 ساله اختصاص دارد يعنی در سال، بيش از سه هزار کودک فقـط در کارگاه ها و کارخانه ها قربانی سوانح کار مي شوند.

مطابق نتايج ارائه شده توسط مرکز آمار ايران در سال 1385، بيش از يک ميليون و ششصد و هشتاد هزار کودک بين 10 تا 18 سال جزو جمعيت فعال کشور به شمار آمده اند، يعنی نزديک به 8/12 درصد از کل جمعيت در اين سن، با احتساب تعداد افراد خانه دار در اين رده سنی، قريب به 20 درصد کودکان 10 تا 18 سال کشور ما مشغول به کار هستند و جالب اينکه فقط حدود 6/72 درصد کودکان اين رده سنی مشغول به تحصيل می باشند، اين نسبت درمورد پسران 6/73 و در خصوص دختران 7/71 درصد است. در ضمن نسبت کودکان کار در اين رده سنی به کل جمعيت در نقاط شهری حدود 15 درصد و در نقاط روستايی نزديک به 29 درصد است. از جمعیت نوجوان شاغل کشور در سال1385  ، 31 درصد را دختران نوجوان تشکیل می دهند. از کل زنان شاغل حدود 2/1 درصد را دختران نوجوان تشکیل می دهند. درحالیکه سهم پسران نوجوان شاغل از کل شاغلان مرد کشور فقط 7/0 درصد بوده است.

 کودکان بازمانده از تحصیل

طبق آخرين سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 بیش از سه میلیون و ششصد هزار كودك بازمانده از تحصيل در ايران وجود دارد. اين در حالى است كه نهضت سوادآموزى اعلام كرده از سال 85 تاكنون بيش از يك ميليون كودك ديگر به اين آمار افزوده شده‌اند. در رابطه با آمار كودكان بازمانده از تحصيل، به نظر كارشناسان اين حوزه آمار سياه هم وجود دارد يعنى آمارى كه خانواده‌ها ارائه نمى‏دهند و به دليل تبعات و آثارى كه ممكن است برايشان داشته باشد، اعلام نمى‏كنند كه كودكان‏شان در مدرسه نيستند و به تحصيل اشتغال ندارند.

در كنار آمارهای مطرح‌شده در طول ساليان اخير از كودكان بازمانده از تحصيل خلأ آماری بزرگ ديگری نيز ديده می ‌شود. به طوری‌كه بيش از 19 ميليون و 435هزار نفر از جمعيت كشور را بر اساس سرشماری نفوس و مسكن سال 1385 كودكان و نوجوانان هفت تا 19ساله تشكيل می ‌دهند كه به گفته مسئولان آموزش ‌و پرورش بيش از 12 ميليون و 300 هزار دانش‌آموز ايرانی سال تحصيلي 1391- 1390 را آغاز كردند كه بر اين اساس با احتساب تعداد كودكان و نوجوانان در سن آموزش يا لازم‌التعليم و تعداد دانش‌آموزان در سال تحصيلی جاری می ‌توان دريافت كه بيش از هفت ميليون نفر از كودكان و نوجوانان كشور از تحصيل در مدارس محروم هستند. میزان بیسوادی در بین جمعیت کودکان و نوجوانان هرچند پائین است ولی این میزان هنوز در بین دختران بیشتر از پسران است. بطوری که از هر 100 نفر بیسواد، 51 نفر دختر و 49 نفر پسر بوده است.

 کودکان کار در کارگاه های زیر زمینی:

کودکان بسیاری در کارگاه های زیر زمینی بصورت غیر قانونی بکار گذاشته می شوند. از آنها در این مراکز نهایت سوءاستفاده صورت می گیرد و اغلب با حقوق بسیار پایینی مشغول بکار می شوند. کار کودکان در این مراکز بر قراردادهاى متعارف کار متکى نيست و صاحبان این مراکز برای کسب سود بیشترهيچ تضمين قانونی در قبال آنان بر عهده نمى‌گيرند. حتی بسیاری از کارفرمایان در ایران برای کاستن از مخارج خود، کودکان و کارگران نوجوان زیر 15 سال را بیمه نمی ‌کنند و وزارت کار نظارتی بر روند اجرای قوانین موجود انجام نمی دهد و نیز هیچ نظارتی هم بر کارگاه‌ هایی که تعداد کارگران شاغل آن کم تر از 10 نفر بوده، نمی کند زیرا که این کارگاه‌ ها را از شمول قانون کار خارج می ‌داند و به بهانه کمبود پرسنل از این مسئله پر اهمیت سر باز می ‌زند.

در مراکزی هم که تا حدودی نظارت و کنترل این وزارتخانه وجود دارد، کارفرمایان اغلب کودکان نوجوان را در هنگام بازرسی ‌های وزارت کار از نظر مخفی می‌ دارند. همین موجب می‌ شود که کارگر نوجوان برای از دست ندادن کار خود تن به هر شرایطی بدهد که کارفرما تعیین می ‌کند. این کارگران نوجوان به دلیل در حاشیه قرار گرفتن، فرصت آگاه شدن از حقوق صنفی خود را نیز نمی ‌یابند و غالبا از تضمین‌ های قانونی مربوط به خود بی‌ خبر هستند. در بخشی از این کارگاه‌‌ها آن ها را تنبیه بدنی نیز می ‌کنند.

قراردادهای موقت چند ماهه و روزمزدی در میان کارگران نوجوان بسیار رایج است. این نوع قراردادها که از نظر بیمه، سابقه کار، مزایای قانونی و حقوق صنفی کارگر بالغ به ضرر او هستند، از سوی نوجوانان به دلیل کم تجربگی و نیاز اقتصادی به سهولت پذیرفته می ‌شوند. بنابر این کارفرمایان براحتی می توانند این بخش از کودکان را بمراتب آسانتر از بزرگسالان تنبیه، تطمیع و یا اخراج کنند و یا حتی دستمزدهایشان را پرداخت نکنند. ساعات کار کودکان در این کارگاه های زیر زمینی بین 12 تا 16 ساعت است. این کارگران خردسال، گاه در ازاى پرداخت بدهی خانواده‌هايشان، در اختيار صاحبان این مراکز قرار مى‌گيرند و از بابت کار سخت و طولانى خود، هيچ مزدى به آنها تعلق نمی گیرد.در این مراکز از حق بيمه و بهداشت خبری نیست. این کودکان بدلیل عدم آشنائی از حقوق خود نمی توانند از حق خود دفاع کنند. دائما در ترس و وحشت از تنبیه کارفرما زندگی می کنند. کودکان خردسال به سخت ترین شکل در این مراکز مورد بهره کشی قرار می گیرند. در واقع کودکان در تاریکی این کارگاه های زیرزمینی دوران کودکی خود را تمام نکرده بپایان می رسانند!آمار دقیقی در باره کودکانی که در کارگاه‌های زیرزمینی کار می‌کنند، وجود ندارد و وزارت کار کنترل جدی‌ای هم در این عرصه انجام نمی‌دهد. در این مراکز كارفرمايان الزامي به بيمه و ايجاد ساير شرايط كار براي شاغلين زير 14 سال ندارند و صرفا به علت سن كم به آنها نصف حقوق را پرداخت مي‌كنند. فرشید یزدانی، پژوهشگر فعال حوزه کودکان  می گوید " براساس برآورد‌های غیررسمی، حدود 70 هزار نفر از کودکان کشور فاقد شناسنامه هستند"، ایشان در ادامه به وجود حدود 900 هزار «کودک همسر» در کشور اشاره کرد و گفت: 900 هزار کودک 10 تا 18 ساله کشور دارای همسر هستند که از این تعداد 25 هزار کودک طلاق گرفته‌اند و از این تعداد 15 هزار کودک 10 تا 14 ساله هستند". همچنین بر اساس آمارهای "انجمن دفاع از حقوق کودکان"، در حدود 60 درصد آزارهای وارده بر مجموع این کودکان توسط پدران، 20 درصد مادران، 10 درصد نامادری، 7 درصد مسئولان‌ مدارس و 3 درصد توسط ناپدری بوده است.

 باز هم در باره کودکان خیابانی

پیشتر متذکر شدیم که تعداد زيادی از کودکان کار در شهرهای بزرگ به کودکان خيابانی معروف هستند. در این بخش مجدداً سعی مي کنيم تا حدودی بیشتر نسبت به پديده کودک خيابانی بپردازيم تا بلکه از این طریق بشود تصوير و تحلیلی روشن تر از زندگی مشقت بار و رنج آور آنان داشته باشيم.

کودک خيابانی دختر يا پسری است که هنوز به سن بلوغ نرسيده و برای او خيابان منبع درآمد و خانه هميشگی اش محسوب می شود. زيرا خانواده کودک به دليل فقر امکان مراقبت از او را ندارد و برای ايجاد درآمد و گذران زندگی مجبور هستند کودک خود را به خيابان بفرستند. بنا به آمار منابع دولتی ميانگين سنی کودکان خيابانی در ايران حدود 11 سال و 7 ماه است که تقريباً 8 درصد زير 6 سال، 47 درصد در سن 6 تا 12 سال و حدود 45 درصد بين 13 تا 18 سال قرار دارند.

گزارشات زیادی نشان می دهند که 88 درصد کودکان خيابانی در ايران پسر و 12 درصد دختر می باشند. از نظر سطح تحصيلات حدود 25 درصد کودکان بی سواد هستند و 75 درصد کودکان خيابانی اعم از پسر و دختر مشغول به تحصيل هستند. کارشناسان و محقـقين، کودکان خيابانی را به چهار گروه تقسيم مي کنند:

یک-  کودکانی که مکانی جز خيابان برای زندگی ندارند. اين بخش از کودکان از حمايت والدين و خانواده نزديک خود، بي بهره اند و در ميادين و خرابه ها و ساختمان های متروکه و يا در هر جای ديگری که بتوانند شب را به روز برسانند، می روند و زندگی را می گذرانند.

دو-  کودکانی که به والدين يا خانواده نزديک خود سر می زنند و حتی شب هايی را در خانه به صبح می رسانند. اين قبيل کودکان به دليل فقر، کمبود جا يا سوء استفاده جنسی و ديگر آزار و اذيت ها ترجيح می دهند بيشتر وقت خود را در خيابان بگذرانند.

سه- کودکانی که به دليل فـقر مطلق به همراه ساير اعضای خانواده در کنار خيابان ها يا ميادين شهرها، شب را به روز می رسانند.

چهار- کودکانی که پيشتر زندگي خيابانی را تجربه کردند و بازگشت آنها به خیابان به دليل بی تدبيری در مديريت اقتصادی، اجتماعی و سياسی مسئولان و نهادهايی مانند سازمان بهزيستی، کميته امداد، شهرداری و نيروی انتظامی و يا کلاً دولت، پس از مدتی دوباره آغاز می شود.

میانگین سنی کودکان خیابانی

اکثر تحقيقاتی که در ايران انجام شده، بيانگر اين موضوع است که اغلب کودکان خيابانی پسران 10 تا 14 ساله هستند. دختران بسياری هم در خيابان ها زندگی مي کنند. در آماری که در تاريخ 17 بهمن 1383 توسط سازمان بهزيستی اعلام شد، آمده است که: "در سال گذشته (در سال 82 ) 4 هزار و 600  دختر خيابانی بی سرپرست در تهران که مورد سوء استفاده قرار گرفته اند توسط نيروهای انتظامی و دادگاهها تحويل سازمان بهزيستی شده اند. دکتر مصطفي اقليما رئيس انجمن مددکاری اجتماعی ايران می گوید:" در حال حاضر يک ميليون و دويست هزار کودک در کشور با پدر و مادر معتاد خود زندگی مي کنند و آنها برای ادامه زندگي مجبور به کار حتی در خيابان ها هستند و پسران هم مانند دختران مورد سوء استفاده جنسی قرار می گيرند". وي در ادامه گفت :"عدم داشتن سرپرست مناسب برای دختران خيابانی باعث شده است که 70 درصد آنها برای چندمين بار به سازمان بهزيستی بيايند و اين در حالی است که بهزيستی بيش از سه ماه، اين دختران را نگه نمي دارد". همه آمارها و گزارش ها نشانگر اين است که دختران آسيب پذيری بيشتری در برابر استثمار جنسی، روحی، بدنی و کاری دارند.

اين گروه از کودکان چنانکه مشخص شد به دليل فقر، نداشتن والدين، آزار و اذيت شدن در خانواده و مهاجرت (از روستا به شهر يا از يک کشور دیگر به ايران)، برای گذراندن زندگی به خيابان ها رو می آورند. رها شدن کودکان در شهر باعث حاشيه گزينی و جذب آنها به فعاليت های غير اقتصادی و قرار گرفتن در محروميت هايی که منجر به سوء استفاده ازکودکان می شود از جمله آسيب های اجتماعی است که کودکان شهری را تهديد مي کند. فقدان قوانين لازم يا عدم اجراي آن به دليل فشار مستمر اقتصادی و اجتماعی از عوامل مهم سوء استفاده از نيروی کودک است. اغلب کودکان خيابانی که ترک تحصيل کرده، بطور متوسط 12 ساعت در روز را برای معيشيت و کمک به خانواده خود در خيابان ها به سرمی برند. برخی از اين کودکان، بيش از 5 سال سن ندارند و اغلب آنها با خطرات گوناگون از جمله تصادف، بزهکاری و سوء استفاده جنسی مواجه هستند. اين کودکان به مشاغل کاذبی همچون آدامس فروشی، سيگار فروشی، شيشه شوری ماشين ها، روزنامه فروشی، شکلات فروشی، وزن کردن، گدايی در شهرها و راه ها و ... می پردازند. اين کودکان خردسال هر روز صبح گروه گروه به خيابان ها هجوم می آورند اما نه برای بازی و نشاط و مدرسه رفتن، بلکه تنها برای تهيه لقمه ای نان برای زنده ماندن!

 بزهکاری در میان کودکان خیابانی

معمولاً کودکان خيابانی به راحتی جذب بزهکاری می شوند.عدم توجه به بچه های خيابان، موجب افزايش ميزان جرائم و گرايش آنها به بزهکاری شده است. اين کودکان به دام يکسری باندهای توزيع مواد مخدر، سرقت و .... می افتند و بدين طريق درگير فـعاليتهای غير قانونی می شوند. اين کودکان همواره بطور روزانه در معرض خشونت و بی رحمی در زندگی خيابانی هستند.

کودکان خيابانی به دليل فقدان حمايت های دولتی، اجتماعی، روانی و مادی تحت شديدترين فشارها قرار دارند. می توان به جرأت گفت که بين کار کودکان و بزهکاری رابطه ای متقابل وجود دارد؛ زيرا اغلب کودکان بنا به آمار و ارقام حکومتی، در محيط های کارگری به بزهکاری روی آورده اند. اين کودکان در مقابل خشونت، استثمار و سوء استفاده چنانچه پيشتر متذکر شديم از طرف هيچ ارگان دولتی و غير دولتی مورد حمايت واقعی قرار نمی گيرند. در واقع وجود و هدف قانون کار بايد برداشتن گام هايی در جهت محروميت زدايی از اين گروه کارگران باشد.

ادامه دارد

علی صمد

12 ژوئن 2012

به نقل از نشریه شهروند- کانادا

http://www.shahrvand.com/

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
برگرفته از:
نشریه شهروند چاپ کانادا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.