رفتن به محتوای اصلی

سیاست ورزی در غیرممکن ها
24.01.2021 - 12:00

سیاست ورزی در غیرممکن ها

مقدمه

آیا سیاست هنر تاثیرگذاری بر روند تصمیم گیری های کلان اجتماعی میباشد؟ یا اینکه سیاست برایند تقابل  چالش های بلوک های متفاوت قدرتمداری اجتماعی میباشد. تعریف سوم را به ارزیابی طبقاتی از سیاست اختصاص داده و اینگونه مطرح کنیم، که آیا سیاست به مفهوم برآیند تقابل منافع طبقاتی مختلف برای کسب قدرت نهایی سیاسی و اعمال کنترل بر مدیریت کلان اجتماعی میباشد.  بالاخره،  یا اینکه آیا سیاست هنر حفظ حیات خود به هر قیمت در تنازع بقای جدال های  مابین دسته بندی های قدرت های اجتماعی مختلف مییاشد. آیا سیاست میتواند ترکیب هایی هایبرید از این تعاریف برای شرایط و ویژگیهای خاص بوده باشد که میتواند برای شرایط مشخص، ترکیب های ویژه خویش را به خود بگیرد؟

علم سیاست، پرتو افکنی بر مناسبات و مقابله های گروهبندی های اجتماعی در شرایط همزیستی، یا تقابل، جهت حفظ، کنترل و گسترش قدرت، نفوذ و دامنه خویش بر مدیریت اجتماعی، در مقیاس های کوچک و کلان  بوده و این مناسبات در اکثرا موارد به قیمت غارت، یا استثمار اکثریت جامعه توسط اقلیتی یک درصدی تمام میشود

شاید برای این کار اول لازم بوده باشد تا نظام الگوهای ارزشی مشخصی تعریف گردند، تا این نظام های ارزشی معیار و محک سنجش چگونگی تنظیم مناسب و یا نامناسب بودن عملکردها، تاکتیک ها و استراتژی های مختلف بوده باشد. به موازات این نظام های ارزشی الگویی، لازم است در مرحله بعدی تا هدف های مرحله ای و استراتژیک نیز تعریف گردند، تا به تناسب این اهداف و اولویت ها،  مسیر حرکت استراتژیک و تاکتیک های مختلفی که در مسیر استراتژیک ما را همراهی  کرده و یاری میرسانند، تعریف گردند.

نظام ارزشی

اگر نظام ارزشی خود را انسان محوری، زیست محوری، عشق محوری و رشد و ترقی محوری قرار داده باشیم، بطور طبیعی تمامی رفتارهای ضد انسانی از قبیل استثمار و تبعیض و جنگ، کشتار  و ویرانی ها، سرکوب آزادی های فردی و اجتماعی را محکوم دانسته و گروه و دسته بندی هایی را که موجب نهادینه شدن استثمار، تبعیض، جنگ و ویرانی،  و دیکتاتوری و خفقان شده و محیط های زیستی انسانی، نباتی و حیوانات را به نابودی می کشانند، و عملا بصورت سّدی در مقابل رشد و ترقی علمی و صنعتی حیات و بشریت تبدیل گردیده اند، را بعنوان نظام و سیستم هایی ارزیابی می کنیم، که بصورت تاریخی دیالکتیکی باید از آنها عبور و گذار نمود، تا بتوان بسمت سعادت بشری حرکت نمود.

اهداف

در این راستاها، دسته بندی ها و گروه بندی های اجتماعی بشری، برای خویش اهداف، آرزوها، برنامه ها و آمال مشخص و ویژه ای را  تعریف می نمایند، تا بتوانند بر پایه های نظام های ارزشی الگویی تعریف شده خویش به آنها نائل آیند. بطور مثال، برای نیروهای پیشرو و  پیشگام در جامعه ایران، اهدافی مانند صلح، آزادی، عدالت اجتماعی، همزیستی هارمونیک، برابری و ترّقی و جهش علمی، فرهنگی و هنری و غیره را تعریف نموده باشیم، باید بطور مشخص نیروی های ترمز کننده اجتماعی را در این رابطه تعریف و مشخص نمود، تا اینکه نیروهای پیشرو و  پیشگامان جامعه بتوانند، از طریق گذار دیالکتیکی تاریخی از آنها، کنترل سکان هدایت اجتماعی را بدست گرفته و در راستای اهداف تعریف شده انسانی و حیاتی، با کنترل و استقامت لازم سکان  مدیریت اجتماعی را هدایت نمایند.

 اگر نیروهای ضد انسانیت، جنگ افروز، ویران گر، نابود کننده انسانیت، بشریت، ویران کننده محیط طبیعی و زیست تمامی انسان ها و طبیعت را در جهان امپریالیسم با همدستی انحصارات مالی، نظامی و نفتی و رسانه ای و غیره  بدانیم که از طریق جنگ افروزی ها و ویرانگری های پایان ناپذیر متداوم، سود جویی پایان ناپذیری که بر پایه های مصرف گرائئ سیراب ناپذیر خویش دنیا را به نابودی می کشانند، از طریق حذف تاریخی حاکمیت سیاسی قدرت جهانی آنها  توسط  خود مردم کشورهای امپریالیستی و در مرحله دوم با استقلال در حق تعیین سرنوشت خویش  توسط مردم تمام کشورهای دیگر میباشد که میتوان بر این اهداف نائل آمد.

برای این کار لازم میباشد تا نظام ارزشی انسان محوری و حیات محوری ، جای سود محوری و مصرف گرائی محوری را گرفته، صلح محوری جای جنگ افروزی و برابری و آزادی، جای تبعیض و دیکتاتوری را بگیرد، تا  بر اساس تغییر این نظام های ارزشی، فرهنگ و نظام های ارزشی مناسباتی درون ساختارهای اقتصادی را بازسازی نموده و محصولات این ارگان ها را در راه نیازهای انسانیت، بشریت و طبیعت بکار گیرند.

مثال مشخص ایران

 بطور مشخص،  اولویت اولین وظیفه محوری احزاب سیاسی چپ ایران  تاثیر گذاری در سرنوشت سیاسی کشور، تلاش برای حضور تعیین کننده و قدرتمدار در قدرت سیاسی و اقدام برای پیاده کردن طرح و برنامه های سیاسی اجتماعی مردمی انسانیشان میباشد. احزاب سیاسی چپ ایرانی بطور محوری باید تلاش نمایند تا زحمتکشان و روشنفکران و جامعه مدنی را هر چه بیشتر در نهادها و سازمان های سیاسی و صنفی شان سازماندهی نمایند، تا آنها بتوانند از طریق نهادینه شدن خویش در این ساختارها، در مسیر خودگردانی اجتماعی سیاسی توده ای حرکت نمایند.

این استراتژی ایجابی احزاب چپ و دیگر احزاب دموکراتیک و مردمی از دو جهت مختلف بصورت ویرانگرانه ای با تهاجم غیر انسانی جبهه اردوگاه جنگ، و سرمایه داری انحصاری مواجه میباشد. بهتر است اینطور بیان کنیم که، صلح، آزادی، عدالت، ترقی و سعادت انسانی در ایران از دو جهت مختلف مورد تهاجم نابودکننده و ویران گرانه مواجه میباشد.

در درجه اول، هم مردم ایران و هم احزاب چپ و آزاده ایرانی با مانعی که فرزند ناخلف انقلاب سیاسی سال پنجاه و هفت است، با نام حاکمیت قدرتمداری جمهوری اسلامی ایران مواجه میباشند. حاکمیت قدرتمداری جمهوری اسلامی ایران از نظر ارزشی فرهنگی متعلق به نزدیک به هزار و پانصد سال پیش میباشد، و از نظر نمایندگی طبقاتی، به دزد سالاران تجاری، زمین خواران و سوداگران دلّالی متعلّق میباشد که بخش های دیگر سرمایه داری دیوانی، مالی و صنعتی را به دنبال خویش می کشانند. آنها در زمینه های ایجاد خفقان، کشتار، انواع تبعیض های جنسی، ملّی، نژادی و غیره دست جنایت کارترین حکومت های تاریخ را از پشت بسته اند. گذار از این حکومت دزد سالارانه اتوکراتیک و اصلاح ناپذیر ، استراتژی محوری سیاسی چپ دموکرات  سوسیالیستی را تشکیل میدهد. 

از طرف دیگر، مردم ایران همراه با احزاب چپ و سوسیالیستی شاهد آن میباشند که همان گونه که طی چندین صد سال گذشته استعمار و امپریالیسم جهانی، امروز به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، در تلاش میباشند تا حکومت دست نشانده و خدمت گذار دیگر مورد نظر خویش را از طریق شستشوی مغزی انبوه و توده ای، سازماندهی و حمایت های تدارکاتی نیروهای ویژه مورد نظر خویش را بر سر کار بیاورد. ویژگیهای یک چنین حکومتهایی عقیم و وابسته، دیکتاتوری ضد سوسیالیستی و ضد آزادی و دزدسالاری بودن آنها خواهد بود. همانطوری که مردم ایران انقلاب نمودند، و امپریالیستها از طریق کنفرانس گوادلوپ جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردند، همانطور که آنها جنگ هشت ساله را به ما تحمیل نموده و همیشه ایران را تهدید به تهاجم نظامی یا دخالت مستقیم سیاسی امنیتی نموده اند، جا دارد تا این واقعیت را بپذیریم که ما بطور مداوم در خطر تهاجم  مستقیم و غیر مستقیم سیاسی و امنیتی آنها قرار داریم.

اگر استراتژی چپ سوسیالیستی در مورد حکومت جمهوری اسلامی ایران، گذار تحول گرایانه  از آن به قدرتمداری خودگردانی دموکراتیک و آزاد مردمی میباشد. در مقابل؛  استراتژی اردوگاه چپ سوسیالیستی در مقابل دخالت های پایان ناپذیر امپریالیستی، یک استراتژی دفاعی و روشنگرانه میباشد. روشنگری در زمینه خنثی کردن توطئه ها و ماشین های پروپاگاندای امپریالیستی و افشاء گروه های سازمان یافته شیفته امپریالیستی  آنها که جهت کنترل قدرتمداری سیاسی در ایران تحت لوای آنچه که آنها صدور دموکراسی به ایران می نامند، از طریق هرچه گسترده تر سازمان یافتگی کارگران، زحمتکشان، روشنفکران و دیگر لایه های مدنی اجتماعی، به دفاع برخاسته و توطئه های آنها را خنثی نمایند.

در مقایسه استراتژی اصلاحاتی با تحول گرایانه

در میدان چالش های سیاسی، این قدرتمداریست که نقش کنترل و تعیین کننده دارد. برای نیروهای سیاسی چپ سوسیالیستی،  این پشتوانه قدرت بسیج توده ای آنهاست که  میزان و درجه قدرتمداری آنها را به نمایش میگذارد. قدرت اردوگاه سرمایه در زاویه های مختلف از قبیل میزان قدرتمداری امنیتی نظامی، اقتصادی پولی، تبلیغاتی و رسانه ای، کنترل دستگاه های قانونگذاری، قضائی و اجرائی، کنترل فرهنگ و روان اجتماعی و غیره میباشد که دامنه های کنترل قدرتی آنها را در تمامی پهنه های سیاسی اجتماعی کشورها به نمایش میگذارد.

 اگر یک اتحادیه کارگری، در وحله اول با اتکاء به قدرت انسجام داخلی میان اعضا خود و سپس به پشتوانه توان جلب حمایت توده ای در خارج از چهارچوبه ساختاری خود میباشد که میتواند خواسته های خویش را به کارفرمایان تحمیل نماید. در عرصه های سیاسی نیز، احزاب سیاسی چپ سوسیالیستی تنها با تکاء به انسجام سیاسی سازمانی اعضا خود، همراه با قدرت بسیج توده ای خویش از قبیل حمایت سازمان های صنفی مدنی اجتماعی است که میتوانند در عرصه ها و میدان های تحولات سیاسی عرض اندام نموده و تاثیرگذار باشند.

در مقایسه استراتژی تحول گرا در مقابل اصلاحاتی

از این نظر است که استراتژی تحوّل گرا، نظر به توده ها، به ریشه ها، به پایین و زحمتکشان داشته و تلاش می نماید  تا در درجه اول از طریق سازماندهی و روشنگری  در میان مردم ریشه دوانده و پایه های قدرت مردمی خویش را بصورت سازماندهی مدنی مردمی مستحکم نماید. از این طریق احزاب چپ سوسیالیستی  با اتکاء به حمایت های توده ای در میان زحمتکشان میتوانند با استواری و استقامت و بطور طولانی مدّت دستی استوار در سکاّن هدایت تحولات سیاسی جامعه داشته باشند.

در مقابل، استراتژی اصلاحاتی، نظر به بالا و قدرتمداری های حاکمه دارد. این استراتژی غالبا بدون پشتوانه توده ای و حمایت مردمی، از طریق آفرینش و ایجاد شبکه های ارتباطاتی با قدرتمداری های حاکمه، تلاش می نماید تا مناسباتی شبکه ای با قدرتمداران حاکمه برقرار نموده و در خیال خویش بر باورمندی ها و کردارهای سلاطین حاکمه تاثیرگذاری بنماید. در اکثر موارد، پیروان استراتژی اصلاحاتی، خود را مشاورین و راهنمایان قدرتمداران حاکمه فرض نموده، و از طریق نظریه پردازی های خویش تلاش در تغییر نظر، رفتار و کردار، سمت و جهتگیری های برنامه ای قدرتمداران حاکمه می نمایند.

غالبا، قدرتمداری های ارتجاعی از قبیل قدرتمداری جمهوری اسلامی ایران، یا قدرتمداری های وابسته امپریالیستی، آنقدر فهم و شعور دارند که بدانند کنترل قدرت در تمام عرصه ها، از جمله قدرت سیاسی در دست آنها میباشد. از این نظر، آنها نیز بدشان نمی آید تا از طریق ارتباطات شبکه ای با اصلاح طبان در درون جبهه اپوزیسیون و بخصوص چپ سوسیالیستی، بتوانند بخشهایی از آنها را  خنثی کرده و به دنبال خویش بکشانند. از این طریق آنها به راحتی امکان آن را می یابند تا جناح های رادیکال تر  کوبیده و نابود نمایند.

ممکن است مطرح گردد، که باید بطور همزمان، هم در میان زحمتکشان و جامعه مدنی و توده های مردم کار سازمان گرانه و روشنگرانه کرد، و هم تلاش نمود تا در بالا از طریق سیاست ورزی اصلاحاتی در روند تغییرات اجتماعی تاثیر گذاشت. در این مورد باید اول اشاره کرد که سازمان یافتگی زحمتکشان و جامعه مدنی در احزاب و سازمان های صنفی خودشان، بدون کار پیگیر روشنگرانه در میان توده های مردم، احزاب سیاسی چپ از چنان قدرتی بر خوردار نخواهند بود، تا از طریق مناسبات خویش در بالا تاثیر گذار باشند. برعکس، اگر بدون پایگاه مردمی و استراتژی تحول گرانه و بصورت افرادی منفرد و محدود بخواهند یک چنین استراتژی را تعقیب نمایند، به ناچار یا به ستون پنجم مستقیم ارتجاع حاکمه تبدیل خواهند شد، یا در خویبینانه ترین حالت بطور ناخواسته با تحکیم کنندگان قدرت های ارتجاعی تبدیل خواهند شد.

سیاست ورزی اصلاح طلبان در عرصه خارجی

سیاست ورزی اصلاح طلبان استراتژی اصلاحات نظری اجرائی سیاسی و امنیتی را در مورد قدرتمداری امپریالیستی استعماری  نیر تعقیب می نمایند. سیاست ورزی اصلاحاتی تلاش مینمایند، تا در جبهه قدرتمداری امپریالیستی نیز  چنین ارتباطات شبکه ای را با سناتورها، اعضا پارلمان و دیگر شبکه های قدرتمداری انحصاراتی آنها  برقرار نمایند. آنها تلاش می نمایند تا از این طریق در سیاست  های پروژه های اجرائی قدرتمداران امپریالیستی نسبت به مردم کشورهای جهان سوم، از جمله ایران تاثیر گذاری نمایند.

این روزها ما شاهد تحولاتی در آمریکا میباشیم. در شرایطی که یکی دو سال پیش شاهد جنبش عظیم و میلیونی زحمتکشان و فقرا در آن کشور در اعتراض به سرکوب های خشن پلیس که منجر به کشته شدن هزاران نفر در سال میگردد بودیم، حزب دموکرات آمریکا علنا حاضر شده بود در مقابل ممانعت از روی کار آمدن جبهه سوسیالیستی برنی سندرز درون حزب،  به اردوگاه  فاشیستی دونالد ترامپ رای داده، و از این طریق برنی سندرز را از صحنه بیرون نماید. حتی رئیس جمهور منتخب حزب دموکرات حاضر نشد تا یک نفر هم از جبهه برنی سندرز را در کابینه خویش اشتراک دهد.

در شرایطی که آقای جو بایدن، از بازسازی ساختارهای بزرگترین دموکراسی جهان صحبت میکند، تیم خود را از ترکیب ملّیتها، نژادها، جنسیتها و پیروان ادیان مختلف تزیین میکند، اعلام میکند که در عرصه بین المللی، با دشمنان و رقیبان خویش سختگیرتر و با دوستان خویش نزدیک تر خواهد بود، نمودار سیاستهای تجاوزکارانه خارجی آنها امروز از زبان انتونی بلینکین  اعلام شد. ایشان اعلام کردند که حکومت قانونی ونزوئلا را به رسمیت نمیشناسند، به جای آن اپوزیسیون آمریکائی خوان گوایدو  را به عنوان حکومت ونزئولا به رسمیت می شناسند. آقای انتونی بلینکین، وزیر خارجه یهودی آمریکا اعلام کرد که تصمیم دونالد ترامپ مبنی بر انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم، سناخت این شهر بعنوان پایتخت اسرائیل و رسمیت بخشیدن به شهرک سازی ها در مناطق اشغالی را تایید کرده ادامه خواهند داد.

ترجمه فارسی حمایت از خوان گوایدو به این صورت میشود، که از بودجه نظامی هفتصد و پنجاه میلیارد دلاری آمریکا،  چند تک میلیارد دلار بودجه جهت آمریکائی کردن و تغییر حکومت در ونزئولا اختصاص خواهند داد. آنها اقدام به سازماندهی و آموزش ستون های پنجم خویش در آن کشور خواهند نمود. تمامی رسانه های تبلیغاتی خبری آنها تلاش خواهند نمود تا حکومت ونزئولار را یک حکومت دیکتاتوری تعریف نموده، و ستون پنجم آمریکائی را پیشگامان آزادی و دموکراسی معرفی خواهند نمود. آنها تلاش خواهند نمود تا کودتاهای خویش را از طریق پروژه های "میدان"، به همان شیوه ای که در جاهای مختلف دنیا به عمل آوردند، پیاده نمایند. پروژه ای که در مورد روسیه توسط "الکسی ناوالنی"  تلاش در پیاده کردن آن دارند، نمونه ای از پروژه هایی میباشد که در بلاروس، هنگ کنگ، ونزئولا و جاهای دیگر در حال پیاده کردن آنها میباشند.  

استراتژی اصلاحاتی اپوزیسیون، بخصوص اپوزیسیون چپ در رابطه با قدرتمداری انحصارات امپریالیستی تنها در شرایطی قابلیت اجرائی پیدا کرده و میتواند عملی گردد، که سیاست ورزان با استراتژی اصلاحاتی به ستون پنجم امپریالیستها فرا رویی نمایند. بهتر است سیاست ورزان متمایل به مناسبات اصلاح طلبانه با قدرتمداری سیاسی انحصارات کلان، توجه  غالب، عمده و استراتژیک خویش را دنیا به جبهه اردوگاه صلح، رشد و توسعه و کشورهایی که به برابر حقوقی بین المللی معتقد میباشند برقرار نمایند، نه اینکه خود را به ستون پنجم امپریالیسم تنزل داده باشند. امروزه ما نمونه چنین نیروهایی را در درون اپوزیسیون ایران خودمان زیاد داریم که فرق چندانی با ستون پنجم امپریالیستی ندارند.

دنیز ایشچی

23 ژانویه 2021

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.