رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

ابوالفضل محققی
شب یلدا با انار این میوه جادوئی معنا می یابد .شکافتن پوسته، رها شدن صد ها یاقوت سرخ ودرخشان نهان شده دردل تاریکی درون پوسته. 
 اما نظامی نه به میوه بل به سخت جانی درخت انار در نگاه داشتن میوه اش نظر دارد.اودرخت انار را به مادری تشبیه می کند که بسختی میوه خود نگاه می داردو مانع از افتادنشان می شود. 
رضا بی شتاب
یلدایِ غمگینِ زمان؛بانویِ خندان آمده
حُزنِ زمان بگذاشته؛دلشاد وُ رخشان آمده
هادی خرسندی
متن پیام تسلیت خامنه‌ای به آیت الله وحید خراسانی به مناسبت فوت همسرش جماعت را خوش نیامده که چرا از آن مرحومه با لفظ «متعلقه» یاد کرده:

«بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت آیت‌الله آقای حاج شیخ حسین وحید خراسانی دامت برکاتُه. در گذشت متعلقه محترمه را به جناب عالی و دیگر بازماندگان و منسوبان آن مرحومه تسلیت عرض می‌کنم.»
احد قربانی دهناری
یلدا امید پیروزی روشنایی بر تاریکی است. مردم ما هرگز از امید پیروزی روشنایی بر تاریکی و پیروزی بر ضحاک دست نمی‌کشند. امسال شب یلدا را در شرایطی گرامی می‌داریم که کاوه‌ها و فریدون‌های دوران ما با دلاوری‌های که جهان را به تحسین واداشت در حال به زیر خاک کشیدن ضحاک زمانه هستند.
امسال شب یلدا این امید پیروزی روشنایی بر تاریکی و شب طولانی را با یاد کاوه‌ها و فریدون‌های دوران ما ندا، مهسا، نیکا، محسن، حمیدرضا و صدها کاوه‌ و فریدون‌ دیگر در نبرد با ضحاک زمانه، گرامی می‌داریم.
رضا بی شتاب
آقا دُزده به آسِدعلی:بفرما چایِ دبشِ تازه:لبریز وُ لب سوز و لب دوز...بریزم؟لب وُ ریشِ شکرین بجنبان...آسِدعلی بابا:بریز!بریز عزیزِ لذیذ
ابوالفضل محققی
بسیار جنگیده ایم 
خسته از انقلابی تلخ
غمگین بر کشته هایمان!
رضا بی شتاب
آرزوها اشک شد رؤیا نماند/چشمه هم خشکید وُ بی دریا نماند
موجِ دریا سر فروافکند وُ مُرد/ساحلِ آزُرده را هم مرگ بُرد
گر نسیمی بود وُ نان وُ سفره ای/هر سه اکنون خفته اند در حفره ای
گُل به پایِ کودکان افتاد وُ گفت
ابوالفضل محققی
دروازه های شهر را از دور می بیند. شهری آشنا. فکر می کند بیشتر از چند سالی نیست که از این شهر رفته است. تمام خیابان ها کوچه ها وپس کوچه ها را در ذهنش مجسم می سازد. «از دروازه که وارد شوم به راست خواهم پیچید و خیابان باریکی را خواهم دید که به میدان گاهی کوچک منتهی می شود. با آن دکان های کوچک و درهای چوبی آبی رنگ.آیا هنوز آن چشمه از وسط میدان می جوشد؟ از دهان آن سه فرشته سفید سیمانی آب فوران می کند ؟» حال چهره تک تک دکان دار ها را در نظر مجسم می سازد با آن جلو خوان ها و متاع رنگارنگشان.
ابوالفضل محققی
آزادی، با بریدن ازبند ناف مادر آغاز می گردد.

با ضربه ای که بر تهیگاهت نوا خته می شود.
ابوالفضل محققی
.
هر اتفاقی که در پاریس می افتد بی اختیار به این زیبای خفته فکر می کنم .پاریس شهری که دوست دارد بعد نوشانوش شبنگاهی صبح با بوسه ای از خواب بر خیزد . با ظنازی خمیازه ای بکشد . با قهوه و "کوراسانی" و روزنامه ای  در کافه زیر خانه اش  روز را آغازکند.
مسعود اسماعیلو
او یک نمونه از قربانیان جوان این مملکت است، او بسیار  خشن با دختران جوان ما رفتار کرده و می کند، البته زیر فشار اعتیاد و توهم سلطانی، و امین فردین هم یک لات چاله میدانی در خدمت وزارت اطلاعات چه آگاه و چه ناخوآگاه. افسوس چون تتلو بسیار استعداد داشت اما به گفته خودش تربیت خانوادگی نداشت و پدر معتاد و مادرِ خدمتکاری داشت و قربانی شد، اما با اینکه بد دهن و خشونت گرا بود،
رسانه‌های ایران گزارش دادند که پلیس ترکیه ساعتی پیش امیرحسین مقصودلو ملقب به تتلو را که از چندین سال پیش در استانبول ترکیه زندگی می‌کرد در مرز بازرگان به ایران تحویل داده شده است. بنابر گزارش‌ها او پس از بازگردانده شدن به ایران بازداشت شده است.
همکاران تاتری و علاقمندان به هنر نمایش! »چهــــــره« در نــــــظر دارد بــــــسان ســــــالهــــــای پــــــیش یــــــکبار دیــــــگر جــــشن روز جــــهانــــی تــــاتــــر را در ســــال ۲۰۲۴، در شهــــر کــــلن/ آ لمان، برگزار کند. بــه هــمین خــاطــر از هــم اکــنون از هــمهی تــاتــرورزان و عــلاقــمندان بــه هــنر نــمایــش دعـــوت مـــیکـــنیم
مسعود آذر
روز چهارشنبه، هشتم آذرماه آهنگ جدید «ساسی» به نام «برادران لیلا» منتشر شد. نام ترانه از فیلم سینمایی توقیف شده برادران لیلا، ساخته سعید روستایی الهام گرفته شده و به نوعی ادامه همان آهنگ «نرو سمیه» ( اسفندماه سال ۱۳۹۹) است، آهنگی که برگرفته از تکیه کلام فیلم سینمایی «ابد و یک روز» بود
ابوالفضل محققی
معصومیتی کودکانه، ترس خورده،

گرفتار،

وحشت زده!

«نیم‌قرن شعرِ ایران» به‌جز گفت‌و‌گو با شاعران و نویسندگان امروز ایران، حاوی نمونه‌هایی از شعرِ امروز به انتخاب مولف و هم‌چنین نمونه‌های شعری از گفت‌و‌گو شونده‌ها خواهد بود.
رضا بی شتاب
ایران گشود آغوش را،خورشیدِ شب رخشان رسید
تب دار وُ پُر درد وُ ضعیف،زخمی ولی خندان رسید
آن سربدار وُ سروِ ماه،سرسبز وُ زیبای جهان
آن قامتِ غوغایِ او،جانانِ سروستان رسید
او آتشی افکنده بود،در سینۀ نامردمان
منوچهر برومند (م. ب. سها)
دو باره قتالی ز بعد  قتال
به سودای آرام و امنی محال

نه جنگی برابر به میدان رزم 
قتالی ز قتال کشتار عزم 
رضا بی شتاب
بهارِ جاوِدان «یلدا»

برای یلدا آقافضلی.قاضیِ قاتل نوشت:«متهم اظهار پشیمانی نکرد»
ابوالفضل محققی
اما زمان سپری شد. نوجوانی وجوانی جای آن زلالیت و سادگی راگرفت.
حال هر زمان می گردم در پیچ کوچه ای در طاقی چهار سوئی مرد خنذر پنزی هدایت با چهره ژولیده !خنده کریه و دستار سیاهی بر سردر برابرم ظاهر می شود.
فرج بال افکن
برای هواداران موسیقی پاپ ایران، ویگن دردریان، خواننده افسانه‎‌ای است که فرهنگ موسیقی پاپ غربی را با شیرینی نغمه‌های ملی و محلی ایرانی درآمیخت و پیش‌آهنگ دوره‎‎‌ای شد که به عصر طلایی موسیقی ایران معروف است.
رضا بی شتاب
آرمیتا؛کی رفتی؛از خانه،تو تنها
از یادم،کی دوری،یک لحظه،ای زیبا
گفتی تو،ما با هم،همراهیم،هم پیمان
رفتی تو،احن ره را،تنهایی،بی پروا
ابوالفضل محققی
چکیده صحبت با یک دوست که سه سال قبل هم ماحصل صحبت خود با وی را در همین صفحه منتشر کردم .
حال برایم بسیار جالب است که ببینم در این فاصله سه ساله ارزیابی او چه میزان عوض گردیده است.سه سال قبل درجواب تبریک تولدش گفت 
ابوالفضل محققی
اولین باری که نجف را دیدم اصلاً یادم نمی رود.آمده بود خانه همسایه. صادق پسر همسایه آمد و گفت:" بیا!بیا! نجف دیوانه را ببین تو خانه ما داره کار می کنه."

آدمی نبود که او را ببینی و از یادت برود. جثه کوچکی داشت با صورتی تکیده و استخوانی که یک ریش تُنک آن را می پوشاند. با دو چشم کوچک نزدیک به هم که برق عجیبی می زدند. بینی باریک با پره های گشاد که بطور نامرتب دم و بازدمش را فش فش کنان به داخل می کشید و بیرون می داد.
رضا بی شتاب
اشباحِ وحشی وُ شبهایِ آشنا/دستها وُ سایه های سردِ ناخدا
خنجرِ خونین وُ خرقۀ سلاخ/خونِ روشنِ خورشید؛گشته شکوفا
شرحه شرحه سینۀ،نازنینِ عشق/نغمۀ بیداد را،خوانده به نجوا
وای ز سرداب وُ این زخمِ زمانه
ابوالفضل محققی
پشت پنجره ایستاده ام بی خبر از فاجعه به بالا آمدن آقتاب از پشت کوه های چمگان نگاه می کنم .چند روزی می شود که نوک قله ها را برف پوشانده است. از پشت پنجره سکون پائیزی را آحساس می کنم. درختان بارنگ آمیزی سحرانگیز طبیعت در آرامش صبحگاهی کاهلانه غنوده اند

چونان حرکت بطی پیران که بهارجوانی وبار دهی تابستان زندگی را پشت سر نهاده،عضلات در هم پیچیده بدن، سفتی وتنیدگی از دست داده وبه حرکت آرام ومحتاطانه درمحدوده ای کوچک تن سپرده اند.
ابوالفضل محققی
آنقدر به شنیدن ودیدن حوادث هولناک عادت کرده ایم که دیگر شنیدن هیچ حادثه ای ما را به تعجب و واکنش وا نمی دارد.حتی اگر پیکر کارد آجین شده هنرمندی چون داریوش مهر جوئی باش
نیکی صادقی
هوا گرگ و میش بود که از خانه زدم بیرون ، اگر دیرتر می رفتم حتما سر صحبت را با دخترم باز می کردم و دلخوری را از دلش بیرون می آوردم، شخصیت جسور و کمی نافرمان دارد ، دوست دارد هرجیزی را خود تجربه کند، نصایح من و مادرش را نادیده می گیرد اینست که گاها حوادث و اتفاقات ناخوشایندی برایش پیش می آید دیشب باز سر قصد تنهایی سفر کردنش به جنوب  کلی بحث کردیم ازم بسیار دلخور شد و مرا زورگو خطاب کرد، دلم شکست ، نصایح مرا حمل بر دخالت بیش از حد در زندگیش می داند،
ابوالفضل محققی
کلماتی است ،اسامی خاصی است که قدرتی جادوئی دردرون خود نهان دارند.اسامی و کلماتی که توانت می دهند، هویت می بخشند ،عشق می آفرینند،ترا بگذشته ،به حال وآینده پیوند میدهند.کلماتی که باجسم وروح تو عجین می شوند.روحت را صیقل می دهند.آرامشت می بخشند! با شادیهاوغم های تو در هم می آمیزند، ترا متعهد بخود می کنند.چرا که تمامی رگ وپی تو نشات گرفته از این کلمات جادوئیست.
ابوالفضل محققی
زنی فریادی از سر درد می کشد.نوزادی بینوا پای بر هستی می نهد تا فردا شهراورا در میان خشونت ،فقر و بیچارگی در کام خویش بکشد.

فریادهائی دردناک از دیوارهای بلند زندان بزرگ شهرعبورمی کند در فضا می پیچد،طناب های دار بر پا شده در سرتا سر شهر آخرین نفس های قربانی رادر خود می فشارد. تنهاصدای خرناس غریبی که ازحنجره اعدام شدگان بر می خیزد. در فضا معلق می شود.فضائی اندوه ناک آمیخته با ناله مادران وپدران.
بیتا ملکوتی
فردوس کاویانی از بازیگران پیش‌کسوت و توانای تئاتر، سینما و تلویزیون ایران، در نهم مهر ۱۴۰۲، بعد از سالها مبارزه با بیماری پارکینسون در ۸۲ سالگی درگذشت. او که کار بازیگری را در بیست سالگی با صحنه تئاتر آغاز کرد، فارغ‌التحصیل رشته بازیگری از دانشکده هنرهای زیبا بود و در طول پنجاه سال فعالیت بازیگری خود، توانست هم روی صحنه و هم روی پرده سینما و هم در سریال‌های تلویزونی، حضوری چشمگیر و موفق داشته باشد.
هادی خرسندی
خبرش را دارید: خبرش بود که ۷ هزار مدرسه در میهن اسلامی آب اشامیدنی و دستشویی و آبریزگاه ندارند اما عوضش در مدارس «از ما بهترون» در تهران، ظهرها منوی غذاهای چهارصد هزار تومنی به دانش آموزان می‌دهند که سفارش ششلیک و کنتاکی و جوجه کباب مراکشی و کباب برگ گوسفندی بدهند.
ابوالفضل محققی
دقیقا بیاد ندارم که موهایش را پشت سر جمع می کرد یا آن ها را به دوطرف شانه هایش می ریخت . چرا که صورت آکنده از مهر ولبخند همیشگیش مانع از آن می شد که تمامی پیکر اورا به خاطر بسپاری .لباس ساده و راحتی میپوشید .فکر می کنم که با دوچرخه به مدرسه می آمد .
در حاشیه‌ی مقاله‌ی «کتاب(دا)؛ یک واقعیت و صدها دروغ» از آقای اسد سیف
منتشر شده در سایتِ دویچه‌وله به تاریخ 2 مهر 1402
ابوالفضل محققی
برای سالروز تولد حسین منزوی نوشتن کار آسانی نیست . بگذار او خود با شعر خود تحریرکند، آنچه که بر او گذشت. در سرزمینی که حدادیان ها بر کرسی استادی دانشگاه تهران تکیه می زنند .جای منزوی ها کجاست؟ شاعری که با عشق زاده شده با عشق بر بالید وبا عشق رفت .اول مهر روز تولد او بود .