جناب مصطفی بادکوبه ای را برای نخستین بار در دفتر حزب پان ایرانیست در سال ۱۳۸۳ دیدم . در آن روز ایشان یک شعر میهنی خواندند که موهای بدن من سیخ شدند و از آن روز شیفته ایشان شدم ، در همان زمان ها کارهای ایشان را پیگری می کردم و عاشقانه با اشعارشان و به ویژه نوع اجرا ایشان ارتباط برقرار کردم.
عشق من به جناب بادکوبه ای همچنان ادامه داشت تا اینکه برای نخستین بار در سال ۱۳۸۵ ایشان را در روز ضربت خوردن علی (امام اول شیعه) در کانال پنجم صداوسیما دیدم باورم نمی شد ایشان با همان شور و هیجان که از ایران می سرایدند در ارتباط با (علی) چکامه سرایی می کنند ، نخست باورم نمی شد ، اما رفته رفته باورم شد و به شدت شکسته شدم .
پس از آن، ایشان را در خیلی از مراسم می دیدم و با ایشان بحث می کردم و ایشان در فضاهای ملی چکامه هایی بس رادیکال و میهن پرستانه اجرا می کردند که با وجود اینکه چهره دو رویی ایشان را دیده بودم اما بازهم به وجد می آمدم و برای ایشان کف می زدم.
در زندان که بودم شنیدم برای نخستین بار چکامه های ایشان در یوتیوب رفته است، و مردم بسیاری به اشعار کوبنده ایشان ارتباط برقرار کردند، و برای همین غمگین بودم که اگر مردم روی دیگر ایشان را ببینند چه می کنند و چه حالی می شوند. اما هر چه بیشتر کارهای اخیرشان را می دیدم امیدوارتر می شدم، که ایشان از آن یکی روی خود برگشتند و تنها دارند برای فرهنگ ایران می سرایند ، و بهایی دیگر به دین تازیان نمی دهند. اما زهی خیال باطل که من بسیار ساده دل هستم.
جناب مصطفی بادکوبه ای بابت اشعار بسیار زیبا و کوبنده خودشان که سرتاسر میهن پرستانه و فارغ از تازی پرستی بود به پنج سال زندان تعزیزی محکوم شدند، و من بسیار نگران ایشان بودم. اشعار اخیر ایشان مانند (وقتی تو میگویی وطن) بسیار شیوا و کوبنده بود و یک انسان میهن پرست را به شور و ذوق می آورد، اما شوربختانه تا جایی که خبر دارم ایشان در بند ۳۵۰ اوین یعنی همان جایی که من دو سال از عمر خودم را پشت میله های زندان گذراندم ، دوران محکومیت خویش را می گذرانند، و در طبقه بالا بند ۳۵۰ اوین یعنی طبقه ای که مختص به زندانیان حکومتی است نگهداری میشوند و هم اتاق زندانیان اصلاحطلب می باشند.
ارتباط جدید جناب بادکوبه ای با زندانیان اصلاحطلب باعث شده فیل ایشان یاد هندستان کند و دوباره دست به قلم شوند و به یکباره از چکامه های میهنی ایشان که اتفاقا در بیشتر وقتی به صورت مستقیم و غیر مستقیم تیغ قلمشان و زبان شیوایشان اسلام ناب محمدی را نشانه می گرفت اینبار در وصف امامان تازی به خدمت گرفته شود.
چند روز پیش به صورت اتفاقی یکی از یاران لینکی را در فیس بوک برایم ارسال کرد که مربوط به شعر جدید ایشان در سایت وابسته به اصلاحطلبان بود. وقتی چکامه را خواندم بسیار متاثر و متاسف شدم ، جناب بادکوبه ای شاعر محبوب من دوباره مانند خیلی از ایرانی ها دو رویی کرده و شعری در وصف زینب و امامان تازی خوانده بود ، نمیدانستم دردم را به چه کسی بگویم، شعر به شرح زیر است :
( زینب آن آوای عشق و افتخار/ از شجاعتهای زهرا، یادگار … چون که آرد ظهر عاشورا به یاد / هیچ بشمارد دو صد ابن زیاد! / گوید از بیدادها با نام دین / کفر و ظلم و شرک، در اندام دین! / گوید از اشک پلیدی چون یزید / کز ریا در سوگ مظلومان چکید / گوید از لرزاندن کاخ یزید / از هجوم قطرهٔ خون شهید…)
زمانی که شعر ایشان را می خواندم بسیار برایم دردناک بود، وقتی تصور می کردم ایشان در پارک ورشو در خیابان ویلا میخواندند ( در ایران ما به جای خواندن اوستا مشغول دعا تازی میباشند) و حال با غلظت در زندان در کنار یک مشت شورشی و عربده کش دهه ۶۰ که در حرکتهای تروریستی سفارت آمریکا را اشغال نمودند نشسته و دارد در وصف زینب شعر سرایی میکند، خونم به جوش می آمد.
شوربختانه بزرگترین مشکل اپوزسیون و خواص کشور ما این دو رویی است، دو رویی مشکلی است که مبدل به بحرانی در فرهنگ ما شده است.
نگارنده: امید دانا
توضیح ( اینجانب بابت اشعار میهنی جناب بادکوبه ای همچنان به ایشان احترام میگذارم، هدف از مطرح کردن چنین مطلبی فضای دو رویی در بین خواص جامعه ما میباشد که قرار است الگوی جوانان باشند.)
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید