اواخر دهه هشتاد و کل دهه نود اروپای غربی سخن از "چند فرهنگ گرایی" یا همان Multiculturalism بود.
دقیق به خاطر میآورم که در سوئد احزاب دست راستی (که معروف به ناسیونالیستهای افراطی) بودند در انتخابات دهه نود میلادی قرن بیستم نتوانستند بیش از پنج درصد رای بیاورند و فیلسوف تکثرگرایی یورگن هابرماس همه جا حضور داشت و سخن از ارزشهای "دموکراتیک روشنگری" به میان میآورد.
اما امروز از هابرماس در عرصه عمومی خبری نیست و سیاستگذاریهای تکثرگرایی فرهنگی او در اروپا و آمربکا به محاق رفته و از همه مهمتر حضور ماری لوپن به عنوان رقیب اصلی ماکرون در فرانسه است. این "چرخش فرهنگی" قابل مطالعه است و پیامهای جدی برای "جهان پسا-جدید" دارد که در پس کرونا و ظهور "سرمایهداری اقتدارگرایانه چین" آرام آرام در حال ظهور است.
به نظر من، لوپن چه انتخابات را ببرد یا ببازد "برنده اصلی" این انتخابات در اروپا است. زیرا گفتمان "راست افراطی" امروز در حاشیه جامعه نیست بل به عنوان یک "نظم بدیل" خود را پیش روی اروپا قرار داده است و فیلسوف گفتگویی همچون یورگن هابرماس امروز محل رجوع نیست بل "کارل اشمیت" و "لئو اشتراوس" معماران "عصر پساجدید" هستند که نقشه راه آینده را در اروپا و آمریکا ترسیم میکنند.
به عبارت دیگر، پیش از آنکه نتیجه انتخابات فرانسه مشخص شود میتوان نتیجه انتخابات جامعه اروپا و آمریکا مبرهن شده است و آن "چرخش به راست" طبقه حاکمه کشورهای یورو-آتلانتیکی است که خود را برای جهانی پر تنش با حضور چین اقتدارگرا آماده میکنند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید