دکتر حسین فاطمی در باره خاندان پهلوی گفته بود: «تا یک نفر از این خاندان ننگین بر سر کار باشد، محال است پای استعمار از این مملکت به در رود.»
دکتر حسین فاطمی یار و همراه وفادار دکتر مصدق و وزیر خارجه وی بود. او با اینکه جوانترین وزیر خارجه ایران بود، هیچگاه فریفته جاه و جلال و زرق و برق صدارت و وزارت نشد و تنها در فکر خدمت به مردم و وطنش بود.
وی در اوان جوانی، در سرمقالهای در روزنامه باختر، آمادگیاش را برای فدا کردن جان در راه آزادی و استقلال ایران را اعلام کرده بود. فاطمی در این مقاله نوشته بود: « هدف اصلی و بزرگ ما خدمت به ایران و آزادی است… آزادی ـ بزرگترین ودیعه خدایی ـ ﻻزمه حیات انسانی، آن چیزی که خدا به رایگان به ﻫمه ارزانی داشته و آن را از مردم نگیریم.
پس میگوییم ﻫر کس ملت ایران را و آزادی مشروع را محدود کند و به استقلال ایران لطمه بزند، خاﺋن و پلید است».
دکتر حسین فاطمی در مهر ماه ۱۳۳۱ وزیر خارجه و سخنگوی دولت دکتر مصدق شد. او با قاطعیت تمام سفارت انگلیس که محل اجتماع جاسوسان و مزدوران بیگانه بود را تعطیل و همه اعضای سفارت را به عنوان جاسوس اخراج نمود.
ترور توسط ارتجاع همدست استعمار
دکتر فاطمی به علت مواضع ملی و ترقیخواهانهاش، نه تنها مورد غضب استعمار و مزدورانش در دربار بود؛ بلکه به همین دلیل هم ترور شد. وی در روز ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ به هنگام سخنرانی در مراسم روزنامهنگار آزادیخواه محمد مسعود توسط یکی از عناصر فداییان اسلام ترور شد. ضارب محمدمهدی عبدخدایی بود. وی در کمال وقاحت هیچگاه از کرده خود پشیمان نبود و در دشمنی با حکومت ملی دکتر مصدق گفته بود که اگر باز هم به آن زمان بازگردد بیگمان این ترور را اجرا خواهد کرد.
سخنرانی در میدان بهارستان
دکتر فاطمی در کودتای ۲۵مرداد ۱۳۳۲ بازداشت شد اما با شکست کودتا آزاد گردید. وی روز ۲۶مرداد در میتینگ میدان بهارستان، بهشدت به دربار حمله نمود و خواهان برچیده شدن بساط سلطنت پهلوی گردید.
دکتر فاطمی در سخنرانی خود گفته بود:«هموطنان! فرزند آن پدری که قرارداد ۱۹۳۳ را ۶۰سال تمدید کرد، میخواست نهضت شما را از بین ببرد!
پدرش ۲۰سال عامل کمپانی نفت جنوب بود و ۴۰سال دیگر برای پسرش گذاشت…
هموطنان! جنایات دربار پهلوی روی جنایات ملک فاروق(دیکتاتور مصر که سرنگون شده بود) را سفید کرد.
…هموطنان خائن همیشه خائف است… هموطنان امروز شما آمدید و یک بساط ننگینی که یک کلنل انگلیسی ۳۲سال قبل برای حفظ منافع انگلستان در نفت جنوب در ایران پایهگذاری کرد را واژگون و سرنگون کردید.
امروز شما باید دست به دست فرزند رشید وطن دکتر محمد مصدق بدهید برای ایران نو.»
مردم نیز در حمایت از سخنان او، مجسمه شاه را سرنگون کردند. وی از تمامی سفیران ایران خواست که شاه فراری را دستگیر و برای محاکمه به ایران بازگردانند.
تلاش برای ناکام گذاشتن کودتای ۲۸مرداد
روز ۲۸مرداد ۱۳۳۲ دکتر مصدق و دکتر حسین فاطمی در هیأت دولت مشغول تصمیمگیری درباره برخی از مسائل روز بودند که اخباری از حرکت اوباش و نیروهای نظامی در نقاطی از شهر تهران رسید. دکتر فاطمی از مصدق خواست که طی بیانیهیی از مردم خواستار مداخله شود. وی هنگامی نوار ضبط شده را به رادیو رساند، که آنجا توسط کودتاگران تسخیر شده بود.
دکتر فاطمی همان روز در تهران مخفی شد. او در مدت زندگی مخفی، برخی خاطرات خود را نوشت. از جمله در مطلبی، نظر خود را در مورد خاندان پهلوی اینگونه بیان داشت: «تا یک نفر از این خاندان ننگین بر سر کار باشد، محال است پای استعمار از این مملکت به در رود.»
دستگیری دکتر حسین فاطمی
دکتر فاطمی روز ۲۲اسفند۱۳۳۲ در یکی از خانههای کوچه فردوسی تجریش دستگیر و به فرمانداری نظامی در ساختمان شهربانی منتقل شد. در حین انتقال او به ساختمان شهربانی ارازل و اوباش به سرکردگی شعبان بیمخ تلاش کردند او را به قتل برسانند. شاه میخواست کشتن او را به مردم منتسب کند، اما خواهر دکتر فاطمی، جان خود را سپر برادرش کرد و توطئه شاه برای قتل او را با شکست مواجه کرد.
دکتر حسین فاطمی که هنوز از جراحات حمله اوباش بهبودی نیافته بود توسط دادگاه فرمایشی محاکمه شد و همانطور که شاه پیش از آن گفته بود به اعدام محکوم شد.
ایستادگی تا پای جان
دکتر حسین فاطمی در برابر عدهیی تسلیمشده که از او میخواستند خدمت دربار طلب عفو کند، گفت: «اگر من امروز استغفار کنم دیگر هیچکس توی این مملکت حرف کسی را باور نمیکند. جواب جوانهای مملکت را در آینده تاریخ چه کسی خواهد داد که میگویند حسین فاطمی هم وقتی که پای جانش افتاد، تسلیم شد».
سحرگاه روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳ حکم اعدام دکتر حسین فاطمی در لشگر ۲ زرهی تهران به اجرا درآمد. پیش از مرگ تیمسار آزموده با طعنه به دکتر فاطمی میگوید: «اگر وصیتی دارید بفرمایید شما که مکرر میگفتید من از مرگ ابایی ندارم و مرگ حق است».
دکتر حسین فاطمی با آنکه در تب ۴۰ درجه میسوخت پاسخ داد: «آری آقای آزموده، مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری، من میروم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.
آقای آزموده! مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب ناز… مرگی در راه شرف و افتخار، و من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم، خدای را شکر میکنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملّت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کردهام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند.»
هنگامی که او را در میدان تیر به چوبه تیرباران میبستند ۳بار فریاد برآورد: زنده باد آزادی! زنده باد مصدق! زنده باد ایران!
فریاد آن بزرگمرد تاریخ، در ۷ دهه گذشته چراغ راه آیندگان بوده است.
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / توییتر / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید