رفتن به محتوای اصلی

رویای تجدد در ایران

رویای تجدد در ایران

اندیشه تجدد در تاریخ معاصر ایران، یکی از مهم‌ترین مفاهیم در حوزه اندیشه سیاسی و اجتماعی است که هرچند ریشه‌های تاریخی آن را به‌طور محدود می‌توان در عصر صفویه جست‌وجو کرد، اما عصر قاجاریه و مشروطیت را باید سرآغاز جدی تجددگرایی در ایران به شمار آورد. تکوین و شکل‌گیری اندیشه تجدد در ایران از پیوند تنگاتنگی با اندیشه ترقی در ایران برخوردار است. اندیشه‌ها و تکاپوهای تجدد‌طلبانه در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت از همان آغاز با مخالفت جدی و سرسختانه گروه‌های مختلفی از جامعه سنتی ایران روبه‌رو شد. استبداد سیاسی داخلی، استبداد مذهبی و تحجر فکری سنت‌گرایان افراطی، مهم‌ترین جبهه‌های مخالفت و مقاومت در برابر تجددگرایی و تجددگرایان در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت را شکل داده بود. این مخالفت ابعاد مختلفی داشت که از مفاهیم و نهادهای جدید سیاسی چون مشروطیت پارلمانی و دموکراسی، آزادی‌ها و برابری‌های دموکراتیک تا تجدد در حوزه‌هایی چون آموزش‌وپرورش، صنعت، اقتصاد، فرهنگ و مذهب را دربرمی‌گرفت.
واقعیت تاریخی مخالفت جدی و سرسختانه گروه‌های استبدادی و متحجر سیاسی و مذهبی و سنت‌گرایان افراطی در ایران که مطلق‌گرایانه و جزم‌اندیشانه با هرآنچه نام تجدد را بر خود داشته باشد به ستیز برخاسته است، عامل مهمی است که به شکل‌گیری نظریه «سنت مانع اصلی تجدد در ایران» در میان غالب پژوهشگران و تحلیل‌گران تاریخ، علوم سیاسی و علوم اجتماعی در ایران انجامیده است. از دیدگاه این نظریه، مهم‌ترین چالش و بحران تجدد و تجددگرایی در ایران نتیجه و نشانه مقاومت و مخالفت سنت‌ها و سنت‌گرایان است. هرچند این نظریه بخشی از واقعیت بحران تجدد در ایران را به درستی توضیح می‌دهد، اما دربردارنده همه واقعیت نیست زیرا بخش مهمی از بحران تجدد در ایران و موانع گسترش و تعمیق آن در جامعه را می‌توان و باید در ماهیت و مبانی تجددطلبی در ایران جست‌وجو کرد.
هرچند اندیشه‌ها و تمایلات پیشگامان تجددطلبی در ایران در ماهیت خود معطوف به اصلاحات و ترقی ایران و پاسخگویی به نیازهای جدید در جامعه ایران بود، اما در مبانی فکری خود به شدت تحت‌تاثیر اندیشه تجدد در غرب بود. البته نمی‌توان و نباید از رویکرد غربگرایانه تجددگرایان ایران و تاثیرپذیری و اقتباس آنان از غرب، تلقی ضدبومی و ضد ملی داشت و از آن انتقاد کرد زیرا درک از عقب‌ماندگی‌های ایران و سرخوردگی از ناتوانی ساختار و نهادهای سنتی جامعه برای پاسخگویی به نیازهای جدید و تحقق ضرورت اصلاحات در راستای پیشرفت و ترقی ایران در شرایطی شکل گرفت که در ذهن و زبان و تجربه‌های تاریخی و اجتماعی ایران و ایرانیان، برای تعریف و تدوین اندیشه ترقی و تجدد در ایران، الگویی جز پیشرفت و ترقی جوامع غربی که در مقایسه با عقب‌ماندگی‌های انباشته‌شده در ایران از جلوه‌ها و جاذبه‌های خیره‌کننده‌ای برخوردار بود، وجود نداشت. درواقع ورود مفاهیم و واژگان غربی در ادبیات تجدد و تجددگرایی ایرانیان یک ورود و حضور ناگزیر بود. این ورود و حضور ناگزیر از آن رو که معطوف به انگیزه‌ها، تمایلات و اهداف ترقی‌خواهانه در ایران بود، حتی در ماهیت خود می‌توانست مثبت و سازنده باشد زیرا بومی بودن و ملی بودن الزاما به مفهوم دوری کردن و کناره جستن از دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها نیست. آنچه این رویکرد ماهیتا مثبت را با بحران روبه‌رو کرد، از فقدان آگاهی لازم و بسنده تجددگرایان ایران نسبت به غرب و تجدد غربی و چگونگی نسبت جنبه‌های مختلف فرهنگ و تمدن متجدد غربی با فرهنگ، جامعه و تاریخ ایران ریشه گرفته است.
نوگرایانی چون عبدالطیف موسوی‌شوشتری، میرزا ابوالحسن شیرازی معروف به ایلچی، آقا احمد بهبهانی معروف به کرمانشاهی، سلطان‌الواعظین، رضا قلی میرزا، زین‌العابدین شیروانی و میرزا صالح شیرازی از مهم‌ترین نوگرایان پیشگام ایرانی عصر قاجاریه بودند که هر یک با درجات متفاوتی، آگاهی‌هایی را درباره غرب و تجدد غربی به خوانندگان ایرانی روزگار خود ارائه کردند. بدون تردید این آگاهی‌ها در روزگاری که ایران در عقب‌ماندگی‌های شدید و نابسمانی‌های فراوانی به‌سر می‌برد، دستاوردهای مهم و ارزشمندی به شمار می‌آید.
اما به رغم اهمیت و ارزشمندی‌ پاره‌ای از آگاهی‌هایی که نخستین اندیشه‌گران ایران عصر قاجاریه درباره جنبه‌هایی از پیشرفت‌ها و نوآوری‌های جوامع غربی سده نوزدهم میلادی ارائه کردند، نقش و مواضع این گروه از اندیشه‌گران در چگونگی رویارویی‌شان با غرب و تجدد غربی خالی از بعضی غلط‌اندیشی‌ها و ضعف‌ها نبود. درست است که آثار این گروه از نوگرایان ایرانی بعضی از آگاهی‌های سودمندی را درباره بعضی از جنبه‌های نوآوری و پیشرفت‌های جوامع غربی ارائه داده است، اما این آثار نتوانست به شیوه‌ای جدی یک تصویر و تصور همه‌جانبه و عمیق از غرب و تجدد غربی را برای ایرانیان ارائه کند.
در شرایطی که جامعه ایرانی در عصر قاجاریه نیازمند تلاش برای برون‌رفت از نتایج و پیا‌مدهای زیانبار عقب‌ماندگی‌های انباشته‌شده بود و آگاهی‌های نوگرایانه باید و می‌توانست نقش مهمی را در تحقق تدریجی این ضرورت ایفا کند، این نقش در نوشته‌های نویسندگانی چون شوشتری، ایلچی، سلطان‌الواعظین، آقا احمد بهبهانی و شیروانی به توصیف غالبا نارسا و گاه نادرست از غرب محدود شد و نتوانست به‌طور جدی و کارآمد موضوع بررسی علل و عوامل عقب‌ماندگی ایران را دربرگیرد و راهبردهایی را برای نجات ایران از عقب‌ماندگی ارائه دهد.
یکی از مهم‌ترین جنبه‌های بحران تجدد در ایران، از این واقعیت خبر می‌دهد که غالب پیشگامان تجددطلبی در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت - و حتی پس از آن - رویکرد خود به غرب، به رغم دلبستگی فراوانی که از خود برای پیشرفت و ترقی علوم و فنون، فرهنگ، صنایع و اقتصاد در جوامع پیشرفته غربی و ایجاد آن پیشرفت‌ها در جامعه ایران نشان داده‌اند، نتوانسته‌اند به شیوه‌ای بسنده به کانون‌های فکری سازنده آن پیشرفت‌ها و ترقی راه یابند. و در واقع نه از موضع تولید‌کننده تجدد و ترقی، بلکه با قرار گرفتن در جایگاه مصرف‌کننده، به مصرف محصولات و مصنوعات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی غرب و تجدد غربی محدود شدند.
درست است که امتناع اندیشه سیاسی و اجتماعی ایرانیان برای زایش و پویش اندیشه‌های جدید و کارآمد، قرن‌ها بود که هرگونه زمینه و امکان خلاقیت فکری در ایران و در میان ایرانیان را در بسیاری از حوزه‌های گوناگون از بین برده بود، اما افراط در شیفتگی غالب پیشگامان تجددطلبی در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت و اخلاف آنان در ادوار بعدی تاریخ و جامعه ایران نسبت به غرب و تجدد غربی، عامل مهمی است که هرگونه فرصت شناخت نقادانه آنان از غرب، تجدد غربی و نیز سنت‌ها را تا حدود زیادی سلب کرد.
غالب تجدد‌طلبان ایران در ستیزه خود با سنت‌ها، متفاوت از همتایان غربی خود که با نقد سنت‌ها، از جنبه‌های مثبت و کارآمد سنت‌ها بهره گرفتند، بر ضد هر آنچه نام سنت دارد به نام تجدد شوریدند و در واقع تمایلات تجددطلبی خود را در مسیر گسست کامل از فرهنگ، جامعه و تاریخ ایران به کار گرفته‌اند. در حالی که رنسانس غربی به‌رغم وجود جنبه‌های ضدسنتی در آن، در واقع تلاش نوگرایانه خود را نه برپایه نفی مطلق سنت‌ها، که بر شالوده نقد سنت‌ها و بهره‌گیری از دستاوردهای مثبت سنت‌ها و احیا و هرچه کارآمدتر کردن آن دستاوردها برای تناسب با نیازها و مقتضیات جدید و نیز استفاده از آن‌ها در غنی‌سازی عناصر جدید فرهنگی و تمدنی جوامع غربی بنا نهاد. در واقع اندیشه تجدد در غرب با چنین نگاهی انتقادی به سنت‌ها بر آن شده است تا میان سنت به عنوان یک مولفه تاریخی، فرهنگی و تمدنی متحول و پویا با تجدد به مثابه ضرورتی برای غنی‌سازی عناصر تحول‌پذیر و پویایی فرهنگی و تمدنی خود پیوند ایجاد کند. رنسانس غربی ضمن نفی سنت‌های افراطی، ناکارآمد و تحول‌گریز، در واقع خود نوعی احیای سنت‌های کارآمد تاریخ و جامعه کهن یونان باستان بود. در حالی که باستان‌گرایی و ناسیونالیسم تجدد‌گرایانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده به سبب افراطی‌گری در آن، پیش و بیش از آن‌که بر دستاوردهای مثبت ایران باستانی تکیه داشته باشد، معطوف به اهداف ضدعربی و ضداسلامی بود.
غالب اندیشه‌گران و روشنفکران تجدد‌طلب ایران رویکرد و دلبستگی خود به غرب و تجدد غربی، توجه بسنده‌ای به تفاوت‌های شرایط جامعه ایران با جوامع غربی نداشته و حداکثر تمایلات تجدد‌طلبانه این گروه از تجدد‌گرایان ایران، از محدوده تقلید کورکورانه‌ای که محصول نوعی تاریک‌اندیشی‌ها به نام و در لباس روشنفکری است فراتر نرفته است. در حالی که تقلید نظری صرف از تجدد غربی در عمل نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست زیرا به سبب وجود پاره‌ای تفاوت‌ها و گاه تضادهای اساسی در نوع شرایط، امکانات و نیازهای جامعه ایران با جوامع غربی و فقدان پاره‌ای از مقدمات و لوازمات ذهنی و عینی تجدد غربی در ایران نمی‌توان و نباید انتظار داشت تجدد غربی عینا در ایران تکرار شود. مطلوب نیست زیرا هر جامعه، فرهنگ و تمدنی به رغم پاره‌ای اشتراک و مشابهت‌ها با سایر جوامع، به سبب پاره‌ای تفاوت‌ها در نوع نیازها و نیز شرایط، امکانات و توانایی‌های بنیادهای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خود، تجدد خاص خودش را تجربه می‌کند. فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف، در نتیجه همین تفاوت‌ها، از خود پاسخ‌های متفاوت و مختلفی را ارائه می‌کنند. در نتیجه ناآگاهی و کم‌آگاهی بسیاری از تجدد‌طلبان در ایران نسبت به ماهیت و مبانی فرهنگ و تمدن متجدد غربی است که بسیاری از تجدد‌گرایان ایران از راهیابی به اهمیت نقش تفاوت شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی جامعه ایران با جوامع غربی بازمانده‌اند. این واقعیت را باید مهم انگاشت و در عمل به نوگرایی جدی گرفت که نوع تجدد در غرب، به رغم وجود پاره‌ای از وجوه جهانی در آن، در ماهیت خود یک پروسه تاریخی و محصول تدریجی قرن‌ها تحولات تاریخی و اجتماعی در آن جوامع و مبتنی بر شکل‌گیری مجموعه‌ای از مقدمات و زمینه‌های فکری و عینی متعدد و متناسب با نیازها و مطالبات جدید آن جوامع بوده است.
درک صحیح از وجود پاره‌ای از تفاوت‌ها و نیز پاره‌ای از اشتراک‌های فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف، از این واقعیت خبر می‌دهد که در جامعه‌ای مثل جامعه ایران، مانند هر جامعه دیگر، نه می‌توان کوشید آن چنان از غرب متمایز بود که لازمه این تمایز به نفی مطلق غرب و تجددغربی و دستاوردهای فرهنگی و تمدنی آن بینجامد و نه آن چنان به تقلید از غرب و غربی شدن اندیشید که یکسره گسست از گذشته تاریخی و فرهنگی جامعه ایران را به دنبال داشته باشد. آنچه را که بسیاری از تجدد‌طلبان ایران کمتر به آن توجه کرده‌اند درک این واقعیت است که اندیشه‌ها و تکاپوهای تجددطلبانه در ایران، آنگاه و آنجایی که بخواهد یکسره به تقلید از غرب بپردازد، دچار گسست از تاریخ و فرهنگ جامعه خود خواهد شد و آنگاه و آنجایی نیز که بخواهد یکسره به نفی مطلق غرب بپردازد، فرصت و امکان تعامل فرهنگی و تمدنی میان یک جامعه با جوامع دیگر را که لازمه تحول و کارآیی فرهنگ و تمدن هر یک از جوامع بشری است، از دست خواهد داد.
برخلاف آنچه غالبا پنداشته می‌شود، به رغم دلبستگی و تحت‌تاثیر قرار داشتن شدید غالب تجددگرایان ایران به تجدد غربی، بسیاری از آنان به همان اندازه که به سبب افراطی‌گری در تقلید از غرب نتوانسته‌اند ایرانی بیندیشند، به سبب آن‌که دلبستگی‌های آنان به غرب و تجدد غربی غالبا متکی بر یک شناخت سطحی و روبنایی از غرب بوده و در بسیاری از موارد نیز در عمل در جهت مخالف اندیشه تجددغربی به کار گرفته شده است، در واقع غربی نیز نیندیشیده‌اند.
به رغم اشتراک لفظی غالب تجدد‌گرایان ایران با تجددگرایان غرب و همزبانی با آنان در اظهار علاقه و دلبستگی به مفاهیم و نهادهای جدیدی چون مشروطیت، پارلمان، دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق شهروندی و آزادی‌ها و برابری‌های دموکراتیک، میان تاویل بسیاری از این گروه از تجدد‌طلبان ایران از آن مفاهیم و نهادها با واقعیت آن مفاهیم و نهادها به شیوه پذیرفته‌شده آن در فلسفه سیاسی جدید در جوامع غربی، تفاوت و گاه تعارض جدی دیده می‌شود. ریشه اصلی شکل‌گیری و به وجود آمدن این تفاوت‌ها و تعارض‌ها را می‌توان در کوشش و اقدام مصلحت‌اندیشانه بسیاری از تجدد‌طلبان و روشنفکرانی چون میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله در عصر قاجاریه و مشروطیت و هم‌اندیشان و پیروان آنان در ادوار بعدی تاریخ و جامعه ایران برای جلوگیری یا کاهش مخالفت‌های نیروهای مذهبی و رهبران روحانی در ایران از طریق تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی و همانندسازی‌ها و انطباق‌ دادن‌های تجدد غربی با اسلام، جست‌وجو کرد.
تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی در اندیشه و اقدامات تجدد‌طلبانه بسیاری از مشروطه‌طلبان روحانی و روشنفکر عصر قاجاریه و مشروطیت و هم‌اندیشان و پیروان آنان در ادوار تاریخی پس از عصر مشروطیت، یکی از مهم‌ترین علل و عواملی است که به سلب امکان شناخت هرچه صحیح‌تر از غرب و تجدد غربی و عدم آمادگی و توانایی لازم و کافی جامعه ایران برای نقد هرچه آگاهانه‌تر آن مفاهیم و نهادها و چگونگی نسبت آن‌ها با سنت در ایران انجامیده است. براساس همانندسازی‌های بی‌بنیاد و نامتناسب میان تجدد غربی و اسلام از طریق تقلیل مفاهیم جدید بود که غالب علمای دینی مشروطه‌طلب در تلقی نادرست و پراشتباه خود از مشروطیت و دموکراسی(1) تا جایی پیش رفتند که حاج آقا روح‌الله نجفی‌اصفهانی یکی از علمای دینی مشروطه‌طلب ادعا کرد که نه تنها مشروطیت موجب استحکام اسلام می‌شود،(2) بلکه «مشروطه عین اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه‌خواهی اسلام‌خواهی است.» (3) و عماد العلماء خلخالی یکی دیگر از علمای دینی مشروطه‌طلب بر این باور بود که: «اگر خوب و به دقت ملاحظه کنید معلوم و منکشف می‌شود که اصول قانون اروپاییان مأخوذ از قرآن مجید و از کلمات ائمه و از کتب فقهای امامیه است.»(4) وملاعبدالرسول کاشانی نیز ادعا کرد: «اگر وقت و همت باشد برای هر یک از اصول و عقاید مشروطیت و فروع آن یک کتاب مفصلی می‌توان نوشت که جز از قواعد شریعت ما برنداشته‌اند.»(5)
تقلیل دادن‌ها و بدخوانی‌های مفاهیم و نهادهای جدید، تنها محدود به علما و روحانیان مشروطه‌طلب نبود. این تقلیل دادن‌ها و بدخوانی‌ها، بسیاری از روشنفکران عصر قاجاریه و مشروطیت را نیز دربر گرفته بود.(6) میرزا یوسف خان مستشارالدوله به رغم دلبستگی فراوان به آزادی‌های دموکراتیک، به سبب مصلحت‌اندیشی در هماهنگ نشان دادن آزادی‌های دموکراتیک با اسلام برای جلوگیری و کاهش مخالفت‌های نیروهای مذهبی و روحانیان سنت‌گرا، با تقلیل و تنزل مفهوم آزادی‌های دموکراتیک به اصول اسلامی «امر به معروف و نهی از منکر» (7)، تفسیر و معرفی خود از مفهوم جدید آزادی را از ارزش‌های دموکراتیک تهی ساخت. و میرزا ملکم‌خان نیز یکی دیگر از روشنفکران تجدد‌طلب و آزادیخواه بود که با اتخاذ سیاست مصلحت‌اندیشی برای تطبیق و همانند نشان دادن تجدد غربی با اسلام، اصل آزادی در یک نظام مشروطیت و دموکراسی را به «امر به معروف و نهی از منکر» در اسلام، تقلیل داد. (8) ملکم خان حتی آنگاه و آنجایی که از «قانون اعظم» سخن گفته است، بر این پندار بود که «اصول این قانون به‌طوری مطابق اصول اسلام است که می‌توان گفت سایر دول، قانون اعظم خود را از اصول اسلام اخذ کرده‌اند.» (9)
اگر پاره‌ای افراطی‌گری شیوه فکری روشنفکرانی چون میرزا فتحعلی‌آخوندزاده با برانگیختن واکنش متقابل عالمان دینی سنت‌گرای افراطی و احساسات ضدروشنفکران در میان گروه‌هایی از نیروهای مذهبی معتدل، هرگونه امکان معرفی صحیح مفاهیم و نهادهای جدید در جامعه ایران را سلب و با دشواری روبه‌رو ساخت، همانند‌سازی‌ها و تطبیق دادن‌های غیرواقعی آن مفاهیم با قوانین واحکام شرعی که از سوی روشنفکرانی چون مستشارالدوله و ملکم خان مطرح و مورد استقبال گروه‌هایی از علمای دینی و نیروهای مذهبی مشروطه‌طلب ایران و هم‌اندیشان روحانی و روشنفکر آنان در ادوار بعدی تاریخ معاصر ایران نیز قرار گرفت، صورت دیگری از بدفهمی‌هایی است که امکان نقد و معرفی صحیح مفاهیم جدید و نهادهای دموکراتیک و نسبت آن با سنت‌ها را در جامعه ایران، با دشواری‌های جدی روبه‌رو ساخته است.
***
پی‌نوشت‌ها:
1. ر. ک. لطف‌الله آجدانی. علما و انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم، تهران: نشر اختران، 1385
2. حاج آقا روح‌الله نجفی‌اصفهانی. رساله مقیم و مسافر، نسخه خطی، جلد اول، 1327 ق، ص 16
3. همان. ص 29
4. سیدعبدالعظیم عماد العلماء خلخالی. در بیان معنی سلطنت‌المشروطه و فوایدها، نسخه خطی (تحریر در رمضان 1327 ق)، تحریر از چاپ سنگی، طهران‌: دارالخلافه، شوال 1325 ق، ص 7. (ورق 4 - آ)
5. ملا عبدالرسول کاشانی. رساله انصافیه، «در اصول عمده مشروطیت»، چاپ سنگی، کاشان: مطبعه ثریا، 1328 ق، صص 47 و 48
6. برای آگاهی بیشتر در این‌باره نگاه شود به: لطف‌الله آجدانی. روشنفکران ایران در عصر مشروطیت. تهران: نشر اختران. چاپ دوم، 1387
7. یوسف خان مستشارالدوله. یک کلمه، 1287 ق / 1870 م، ص 35
8. میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله. مجموعه آثار میرزا ملکم خان، به کوشش و با مقدمه محمد محیط‌طباطبایی، تهران: انتشارات علمی (بی‌تا)، صص 207 و 208؛ و نیز: میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله. روزنامه قانون، به کوشش و با مقدمه هما ناطق، چاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر، 2535 شاهنشاهی، صص 18 و 19 رساله ندای عدالت
9. میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله. روزنامه قانون، همان، شماره 5، ص 2

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
منبع:
بهار

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید