بيش از يك سال پيش اخوانالمسلمين و محمد مرسي توانستند با اندكي بيش از 50 درصد آرا، كرسي نخستين رييسجمهوري پس از مبارك در مصر را تصاحب كنند. دولت اما مستعجل بود و روزهاي داغ تابستان مصر خبر از« نه» 22 ميليوني به مرسي و سياستهاي او در اين يك سال ميدهد. اخوانيها كه سال پيش مسرور از پيروزيشان در روياي فتح سنگر به سنگر قدرت در مصر بودند، اكنون سرانش را يا در زندان ميبيند يا در آستانه دستگيري. اما چه شد كه ستاره بخت اين گروه چنان زود به خاموشي گراييد؟ و آيا حذف مرسي از قدرت همه ماجراست؟ آغاز داستان روشن است، شكلگيري اعتراضات براي بركناري مرسي كه ناكارآمدياش براي تودههاي مردم و به ويژه حاشيهنشينان كه دل به تغييرات جدي در وضعيتشان بسته بودند، عيان شده بود. ارتش وارد عمل شد و دولت مرسي ساقط. اينجا مساله غامضتر ميشود؛ چرا ارتش چنين كرد و آيا اين شيوه ورود ارتش براي بركناري دولت مشروع را به بهانه تظاهرات ميليوني در ميدان تحرير ميتوان كودتا ناميد؟ فارغ از اين مساله، بحثهاي جدي درباره ماهيت اين اعتراضات، چند و چون دخالت ارتش، ماهيت دخالت نظاميان مصر در اقتصاد كشور و ميزان اثرگذاري اين عامل در بركناري مرسي مبهم است. در گفتوگويي اختصاصي با «طارق علي» تاريخنگار، فيلمساز و فعال سياسي بريتانيايي-پاكستاني كه از اعضاي هيات ويراستاران مجله New Left Review است بر آن بودم كه اين ابهام را برطرف كنم.
در سالگرد پيروزي اخوان المسلمين در انتخابات رياستجمهوري درگيريهاي خونيني در اين كشور رخ داده است. مردمِ معترض به خيابانها آمدند، دولت برآمده از انتخابات ساقط شد و ارتش قدرت را عملا در اختيار گرفت. به نظر شما آيا ميتوان اين رخداد را انقلاب ناميد؟
من فكر ميكنم اين روزها واژه «انقلاب» بسيار به كار رفته است. اتفاقي كه هماكنون در مصر رخ ميدهد، بارها در نظر بسياري به انقلاب تعبير شده است. يك جنبش تودهيي به خودي خود يك انقلاب نيست. «مبارك» و «مرسي» به دليل فشار تودهها از پايين، توسط ارتش برداشته شدهاند. اما سيستم دست نخورده باقي مانده است. چه كسي ارتش را برميدارد؟
نظر شما درباره نقش ارتش در بركناري مرسي چيست؟ به نظر شما آيا ميتوان ارتش مصر را نيرويي در جهت جلوگيري از تعميق جنبش مردمي در مصر تلقي كرد؟ برخي مانند «جان ريز»، معتقد هستند كه اگر ارتش مصر در مبارزات مردم دخالت نميكرد، اين موجي كه به راه افتاده بود ميتوانست نهتنها دولت مرسي و اخوانالمسلمين را كنار بگذارد بلكه ميتوانست كل ساختار قدرت سرمايهداري نئوليبرال را نيز مورد تهديد جدي قرار دهد؟
اعتراضات جاري در مصر عليه دولت مرسي و اين بسيج تودهها عليه او، انعكاسي از شكاف قديمي بين سكولاريسم و اسلامگرايي است. من اعتقاد ندارم كه ساختار قدرت در مصر به واسطه اين بسيج مردمي تهديد شده بود. در اين خيزش اخير، هيچ نهاد جايگزيني (براي سيستم سابق) ايجاد نشده بود. اين اتفاقات را در واقع ميتوان يك جنبش اعتراضي عظيم از پايين دانست كه فاقد هر گونه ساختار سياسي متحد بود كه بتواند در نهايت يك چالش سيستماتيك را تحميل كند. (يك سال پيش و در خيزش اوليه مردم مصر)، اخوان المسلمين تنها گروهي بود كه توانست چالشي ايجاد كند اما سياستهاي آنها - جدا از اسلامگراهاي سني- نئوليبرالي و امريكايي بود.
آيا ميتوانيم اين اعتراضاتي كه در خاورميانه و اروپا و حتي اخيرا در برزيل رخ داده است را يك جنبش واحد جهاني در نظر بگيريم يا اينكه اين جنبشها تنها يكسري عكس العمل مجزا به مشكلات مشخص آنها است؟ به زبان ديگر آيا ميتوان اين جنبشها را به عنوان عكس العملي به جنبههاي مختلف نئوليبراليسم كه در اين كشورها اجرا شده است تلقي كرد؟
تا حدودي جنبههايي عمومي و مشابه در اين جنبشها وجود دارد، اما فاكتورهاي محلي هم -كه برخي از آنها، البته در اين عصر سرمايه داري تهاجمي و امپراتوري ظالم، جهاني هستند- نقش بازي ميكنند. در تركيه، شيلي و برزيل سياستهاي اقتصادي شان ترويكايي است (سياستهاي اقتصادي اي كه بيش از سه دهه توسط بانك جهاني، صندوق بينالمللي پول و خزانهداري اميريكا بر كشورهاي توسعهنيافته يا در حال توسعه اعمال ميشود). در مصر در هر دو خيزش، دولت غيردموكراتيك و نمايندگان آن مورد هدف قرار گرفتهاند.
شما در مصاحبهيي به اين نكته اشاره كرده بوديد كه اعتراضات اخير تركيه، بهار پراگ و جنبش مه 1968 را به يادتان ميآورد. آيا شما چنين تلقي نيز از مبارزات مردم در مصر داريد؟ اگر اين گونه است المانهاي مشترك اين جنبشها چيست؟
تا حدودي بله اما مردم مصر در سال گذشته در حال مبارزه با ديكتاتوري پوسيدهيي بودند كه همچنان هم قدرت را در مصر در اختيار دارد. مرسي در عين اينكه قادر به مبارزه با اين ساختار فرسوده نبود، تمايلي هم به از بين بردن اين بخشهاي سركوبگر دولت نداشت. او قصد داشت كه اين بخشهاي قدرت را به خدمت اخوانالمسلمين در آورد و اين دقيقا همان چيزي بود كه در نهايت باعث سرنگوني مرسي شد. در تركيه اما، ماجراي اعتراضات به اين شكل بود كه يك دولت اسلامي تودهگرا وقتي ميخواست قدرتش را افزايش دهد مورد اعتراض وسيع و سراسري مردم تركيه قرار گرفت.
نظر شما درباره سياست اقتصادي اخوان المسلمين چيست؟ برخي از صاحب نظران معتقدند كه اخوان المسلمين به بحران جاري در مصر تنها يك پاسخ نئوليبرالي داده است و تنها تغييري كه رخ داده و ما ميتوانيم ببينيم اين است كه آنها سرمايه داري ارتجاعي را جايگزين سرمايه داري بورژوازي دوستان مبارك كردهاند.
اين دقيقا عقيده من هم هست. «مرسي» در مصر، «غنوشي» در تونس و «اردوغان» در تركيه، متصل به احزاب اجتماعي محافظهكار با رويكرد اقتصادي نئوليبراليستي هستند. آنها اميدوارند كه بتوانند از اسلام استفاده كنند تا بر ضعفها و نقصانها غلبه كنند. اما اين بيفايده است.
با نگاهي به خيزشهاي سالهاي اخير، با شكلي از جنبشهاي مردمي مواجه ميشويم كه رهبري مشخصي ندارند. نظر شما درباره ساختار جنبشهاي اخير چيست؟ آيا ما با عصر جديدي از برآمدن جنبشهاي بيسر روبهرو هستيم؟
مشكل به سياستها برميگردد. خواست سقوط رژيم فوقالعاده است. اما شما چه چيزي در اين جا ميخواهيد جايگزين كنيد؟ شما وقتي ميتوانيد چيزي را جايگزين كنيد كه يك جنبش سياسي يا يك سازمان داشته باشند كه براي گرفتن قدرت بر مبناي اراده مردم، مبارزه ميكند.
اگر نگاهي به عملكرد دولت مرسي در طول اين يك سال داشته باشيم متوجه شباهتهايي در عملكرد اخوان المسلمين در طول اين يك سال و حزب عدالت و توسعه در تركيه ميشويم. هر دو گروه تلاش كردند كه اختيارات خود را افزايش دهند. به عنوان مثال اردوغان تلاش كرده است ضمن اينكه قدرت خود را افزايش ميدهد قدرت ارتش را نيز كاهش دهد و در اين راه هم موفق بوده است. آيا محدود كردن قدرت ارتش سبب نگراني ارتش مصر نشده است كه مبادا الگوي تركيه در اينجا پياده شود؟
به هر حال تفاوتهاي مهمي هم وجود دارد. ارتش مدرن مصر در دهه پنجاه قرن بيستم به عنوان نيرويي ضدامپرياليستي توسعه و سامان يافت. به همين دليل ناصر محبوبيت بالايي در سراسر جهان عرب و حتي فراتر از مرزهاي آن دارد. اما در طولانيمدت اين ميراث ناصر در ارتش مصر رو به انحطاط رفت و اين نيروي نظامي بهشدت به كمكهاي ايالات متحده امريكا وابسته شد و ارتش، اين ميراث گرانبهاي به جا مانده از ناصر را به لقمه ناني به امريكا فروخت. ارتش مصر طي اين سالها سعي كرد تجهيزات نظامي و صنعتي خود را توسعه دهد و به طور موثري افسران را با پول و امكانات بخرد. پس ارتباط بين ارتش فعلي مصر و سلف ناصري آن تا حدود زيادي ضعيف و كمرنگ است. اما حافظه تاريخي تودههاي مردم و حتي برخي از روشنفكران نميخواهد اين واقعيت را بپذيرد. ارتش تركيه توسط «آتاتورك» و «عصمت اينونو» تاسيس شد با اين هدف كه دولت جديدي را بر ويرانههاي دولت عثماني بنا كند. اما با آغاز جنگ سرد ارتش تصميم گرفت از غرب حمايت كند. ارتباط دولت و ارتش تركيه با آلمان بسيار واضح بود اما بعد از سال 1945 ارتش تركيه به ستون مركزي ناتو در جبهه شرقي تبديل شد و اين داستان تا همين امروز هم ادامه دارد. ديكتاتوري ارتش تركيه در سالهاي گذشته بسيار وحشيانه بود (بسيار بيشتر از سادات و مبارك در مصر) و آثار عميقي بر پيكره تركيه بر جاي گذاشت. بنابراين هرچقدر هم تودههاي مردم در تركيه از اردوغان بيزار باشند تعداد كمي را ميتوان يافت كه از ارتش براي بركناري و سرنگوني اردوغان كمك بخواهند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید