رفتن به محتوای اصلی

پزشک احمدی؛ سوزنِ مرگِ زندانیان در زندان رضاشاهی

پزشک احمدی؛ سوزنِ مرگِ زندانیان در زندان رضاشاهی

احمد احمدی فرزند محمد علی مشهور به پزشک احمدی در سال 1266 در یکی از محلات تبریز به‌دنیا آمد. در سنین نوجوانی به کار فروش دارو سرگرم شد. حدود سال 1307 در 41 سالگی به تهران آمد و در بیمارستان احمدی تهران که بعدها به بیمارستان سپه موسوم گردید ، به کار پرستاری پرداخت. او با مشاهده اعمال پزشکان سعی می‌کرد امور پزشکی را بیاموزد. سر و کار با بیماران متعدد اهمیت واقعی بیماری و درد را در نظرش کم اهمیت جلوه می‌داد. او زمانی اقدام به دایر کردن داروخانه کوچکی در مشهد نمود. همین که می‌گفتند از تهران آمده و در یکی از بیمارستان‌های مهم مرکزی کار می‌کرد، برای معروفیتش کافی بود تا مردم به او مراجعه نمایند هر چند که سواد اندکی داشت. در سال 1310 در دوران ریاست آیرم بر شهربانی وارد یکی از مهم‌ترین ادارات مرکز شد . به ظاهر گفته می‌شد که طبیب مخصوص شهربانی است و تنها رئیس کل آن اداره و شاید چند نفر مامورین عالی‌رتبه از کارهای او خبر داشتند.

احمدی در زمان ریاست رکن‌الدین‌مختار، نام‌آورتر گردید. مشهور است که وی اغلب شب و نصف شب در سر خدمت حاضر می‌شد و با آمپول‌های مخصوص خود «انژکسیون»[1] آمپول داغ ، آمپول هوا و ... بیماران را راحت می‌کرد. وی مردی به ظاهر مقدس بود یکی از همسایگانش در خیابان ناصرخسرو قسم می‌خورد روزی به خانه ما آمد و گفت مگر شما مسلمان نیستید؟ پرسیدم چرا؟ در این موقع اشاره‌ای به آن اطاق که ویالون و قرآن در آن بود، نمود و گفت در قیامت جواب خدا را چه می‌دهید؟ همیشه تسبیح در دست داشت و پیوسته وردی را زیر لب زمزمه می‌کرد.[2] او را زمانی شفاءالدوله[3] نیز می‌خواندند. تکیه کلام این مرد کوتاه قد، عبارات  بهمرگِ عزیزت، بهمرگِ عزیزم و قسم به قرآن مجید و به ایزد منان بود. اهل دعا و عبادت بود. بسیار زبان‌باز، پرحرف و مأکول بود و هیچ واقعه‌ای سبب ترک صبحانه و ناهار و شامش نمی‌شد. وی می‌گفت: «حرف حق بسیار ارزنده و قابل احترام است، اما نباید حرف حق را به صرف حق بودن بر زبان راند باید همیشه گوش به فرمان و مطیع بودو از بیان حقایق ابا داشت»[4].

به دستور رضاشاه و ریاست شهربانی ، زندانیانی که دیگر ضرورتی به زنده ماندن آنها احساس نمی‌شد، با بهره‌گیری از تخصص پزشک احمدی در تزریق آمپول هوا در بیمارستان شهربانی یا محل دیگر کشته می‌شدند.

در زمان سلطنت رضاشاه، دستگاه اطلاعاتی به معنای خاص آن یعنی جمع‌آوری خبر از کشور هدف، در ایران وجود نداشت. رضاشاه همه چیز را از نظمیه که بعدها به شهربانی تغییر نام یافت، می‌خواست ولی شهربانی برای کسب اطلاعات، سازمان نیافته بود لذا بیشتر اطلاعات از طریق سفارتخانه‌های ایران در کشورهای مورد نظر و کانال وزارت امور خارجه به شاه می‌رسید[5]. شاید به توصیه انگلیسی‌ها شاه از شهربانی خواست تا به فعالیت‌های سیاسی که به ضرر حکومت بود رسیدگی کند. شهربانی رضاشاه نیز با حدّت و شدّت به این کار مبادرت ورزید[6]. در زمان ریاست رکن‌الدین مختار بر شهربانی جوّ خفقان و خوف‌انگیز به اوج رسید و فعال‌ترین ادارات شهربانی‌کل در این دوره، اداره پلیس سیاسی و اداره زندان بودند. اداره پلیس سیاسی وظایف پلیس امنیتی را انجام می‌داد و اداره زندان، مقصرین عادی و سیاسی را نگه‌داری می‌کرد[7].

زندان دوران رضا شاه دروازه گورستان بود. فقط ساعات و روزهای انتظار فرق می‌کرد[8] این جوّ مخوف ادامه داشت تا در سوم شهریور 1320 شمسی با حمله نیروهای انگلیس و شوروی به ایران و اشغال آن و از آنجا که دو کشور با ادامه سلطنت رضاشاه به خصوص در اثر سیاست نزدیکی به آلمان، موافق نبودند، با گفتگوهای انجام شده میان تهران-مسکو- لندن موجبات استعفای اجباری رضاشاه و به قدرت رسیدن پهلوی پسر فراهم شد.

پس از این تغییر و به قدرت رسیدن محمدرضاپهلوی و برقراری آزادی نسبیِ مطبوعات و آزادی‌های سیاسی، تعدادی از کسانی که خود یا بستگان آنان (خانواده تیمورتاش، سردار اسعد وزیر جنگ رضاشاه ...) از رژیم گذشته صدمه دیده بودند، به دادسرای دیوان کیفر شکایت نمودند و با مطرح شدن توقیف‌های غیرقانونی و شکنجه و قتل اشخاصی چون مدرس، سردار اسعد، فرخی یزدی، تیمورتاش ... که به دستور شاه وقت توسط مأمورین شهربانی (نظمیه سابق) در زندان یا تبعیدگاه‌ها صورت گرفته بود، در محافل سیاسی و روزنامه‌ها و لزوم بررسی و کیفر مجرمین که واکنش مجلس را نیز به همراه داشت و شیخ‌الاسلام ملایری نماینده گروس علیه مختار (رئیس شهربانی رضاشاه 1320-1314) اعلام جرم کرده و از دولت خواست پیش از آن که مختار با کمک دوستان صاحب نفوذش در کرمانشاه از طریق قصر شیرین به عراق برود، دستگیرش کنند، جریان شکایات وارد مرحله تازه‌ای گردید[9].

دولت فروغی در اثر فشار افکار عمومی، به دستگیری افراد بنامی مانند رکن الدین مختار، مصطفی راسخ رئیس زندان و پزشک احمدی و چند نفر دیگر اقدام نمود[10] و از مهر ماه سال 1320 مقدمات محاکمه عمّال نظمیه آغاز شد و مختارکه قصد خروج از ایران را داشت، تعقیب و به تهران منتقل گردید[11].

 احمدی هم چون می‌دانست که ایران تیمورتاش و خانواده دیگر قربانیان که با مشارکت او به قتل رسیده بودند در صدد شکایت و بازداشت وی بر خواهند آمد، ابتدا از خانه‌اش به خانه این و آن پناه می‌برد و بالاخره با مقداری پول و یک گذرنامه جعلی راهی عتبات شد، اما ایران تیمورتاش که برای انتقام خون پدر قسم یاد کرده بود، در جستجوی احمدی، کربلا، نجف و کاظمین را پشت سرگذاشت تا سرانجام پزشک مجاز شهربانی را در فندق‌المناف بغداد در حالی که مویش را رنگ کرده و ریش گذاشته بود، یافت. ایران به کمک آشنایی که از متنفّذین شیعی عراق بود، به شرطه خانه رفت و احمدی را یک فرد خطرناک معرفی نمود[12].

احمد احمدی فرزند محمدعلی که توسط مأمورین عراق دستگیر شده، به درخواست دولت ایران تحویل مأمورین ایرانی گردید[13].

«حدود 4 ساعت بعد از ظهر پنجشنبه 20 فروردین 1321 به تهران وارد شده و بلافاصله پس از ورود به دیوان کیفر تسلیم و در همان موقع تحقیقات و بازپرسی از مشارالیه برای تکمیل پرونده آغاز گردید[14]». محاکمه رئیس شهربانی رضا شاه و سایر متهمین شهربانی (مختار و حدود 14 نفر از افسران و مأمورین شهربانی) در مرداد 1321 در شعبه یکم دیوان کیفر پشت کاخ گلستان عمارت وزارت امور خارجه سابق به ریاست علی‌اکبر موسوی زاده در دادستانی جلال عبده آغاز گردید که تا شهریور ادامه یافت و نتیجه نشان داد قسمتی از قتل‌های رخ داده در زمان سرلشکر آیرم و قسمت عمده آن در زمان رکن‌الدین مختار صورت گرفته است و در مورد تعدادی از قتل‌های رخ‌داده، پزشک احمدی عامل اصلی جنایت بوده‌است. از آنجا که رسیدگی به جرائمی که مجازات آن اعدام بود در حدود وظایف دیوان عالی جنایی بود، پرونده احمدی پس از تکمیل در دیوان کیفر در بهمن ماه 1322 در دادگاه دیوان عالی جنایی مورد بررسی قرار گرفت[15].

پزشک مجاز زندان قصر به موجب قرار صادره در پرونده مربوط به قتل سردار اسعد بازداشت گردید. وی علاوه بر آن متهم بود به آزار و اذیت و قتل محمد فرخی یزدی به دستور و امر مختار و نیرومند[16] و علاوه بر این اتهامات، متهم به قتل تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه نیز بود. شاه پس از بدگمان شدن به تیمورتاش وی را از وزارت دربار عزل و دستور زندانی شدنش را صادر نمود و عبدالحسین تیمورتاش در زندان شماره 4 قصر زندانی شد[17].

پزشک احمدی تیمورتاش را بر اساس دستور رئیس کل شهربانی (آیرم) با تزریق استریکنین[18] مسموم می‌کند ولی چون هنوز مختصر حیاتی داشته به گواهی دکتر محمد خروش و اظهارات معین طبیب و ابوالقاسم حائری برای این که کارش زودتر تمام شود، بالش را بردهانش گذاشته و او را خفه می‌کند[19]. تیمورتاش در مهرماه 1312 برابر سپتامبر 1933 م به قتل رسید و طبق گفته دخترش ایران، این بالش خون‌آلود تنها چیزی بود که از زندان پدرم برای ما ارسال داشتند[20].

این موارد نمونه‌ای از اتهامات پزشک احمدی بود. وی افراد گمنامی را نیز به قتل رساند که اولاً به دلیل گمنامی و ثانیاً برای اینکه کسی نبود که علیه او اعلام جرم کند، بیشتر جنایاتش برای همیشه مخفی باقی ‌ماند.

در دادگاه عالی جنایی، پرونده‌های قتل فرخی، ارانی، سردار اسعد و خان‌بابا اسعد در پشت کاخ گلستان عمارت سابق وزارت امور خارجه مورد رسیدگی قرار گرفت و همان‌طور که پیشتر اشاره شد، موارد اتهام پزشک احمدی توسط دادستان با حضور وکلای مدعیان خصوصی ارسلان خلعتبری وکیل ورثه سردار اسعد. عباس نراقی وکیل ورثه فرخی و احمد کسروی وکیل مدافع احمدی مطرح گردیده[21] که بیان می‌گردد.

در دادگاه عالی جنایی متهمین مختار، راسخ، نیرومند و احمدی ، کنار هم در ردیف اول قرار گرفتند. احمدی با پالتوی قهوه‌ای رنگ و ریش گندمگونش از بدو ورود به دادگاه زیرلب چیز‌هایی می‌گفت. قبل از بیان موارد اتهام رئیس محکمه از متهمین سوالاتی می‌پرسد به دلیل ارتباط با موضوع این تحقیق تنها به یک مورد اشاره می‌شود نام؟ احمد، نام‌خانوادگی؟ احمدی، سابق چه شغلی داشتید؟ پزشک مجاز بودم، سن؟ حدود 61 سال، ساکن؟ تهران (حال ساکن زندان)، عیال و اولاد داری؟ یک عیال و پنج طفل صغیر دارم[22]، سابقه محکومیت؟ سابقه بدی ندارم، سواد دارید؟ سواد جزئی دارم، مسلمان و تابع ایران هستید؟ بلی مسلمان خداشناسی هستم و تابع ایران می‌باشم[23]

بعد از پایان تحقیقات، ارسلان خلعتبری وکیل ورثه سردار اسعد در دیوان عالی کشور علیه احمدی بیاناتی ایراد می‌کند که به اختصار به گوشه‌ای از آنها اشاره می‌گردد: در زندان شهربانی اسم احمدی و لفظ موت با هم مترادف بودند. اینکه احمدی می‌گوید به مریض‌ها او هرگز آمپول نمی زد صحیح است زیرا او هرگز آن آمپول کذایی را برای شفاء و معالجه یک مریض به‌کار نبرده است که درد مریض را تخفیف بدهد بلکه او همیشه آمپول خود را به محبوسین سیاسی و بی‌گناه و از قضا سالم و تندرست می زد از قبیل مرحوم سردار اسعد و فرخی و غیره[24] «احمدی از تمام لوازم و اسباب طبی یک کیف کوچکی داشت و یک انژکسیون بزرگ و از لوازم زهد و تقوا تسبیحی همیشه به دست و کتابچه کوچکی هم در بغل که کتاب دعایش بود و وقتی آمپول نمی‌زد، تسبیح می‌چرخاند و خود را یک زاهد مصنوعی جلوه می‌داد و بعد از آمپول زدن هم از کتاب دعا می‌خواند و ثواب آن را نثار روح شهدای خود می‌کرد. احمدی برای هر قتلی انعامی می‌گرفت. خرده پاها و اشخاص غیرمعروف کمتر و معروفین بیشتر»[25] این‌که گفته برای زیارت حسین (ع) به کربلا رفتم، دروغ است. او در کربلا در تجسس مقبره همکاران و هم مسلکان خود یعنی شمربن ذی‌الجوشن و یزید بن معاویه بوده تا با روح آنها صحبت کند که کاری که شما در صحرای کربلا کردید من با آزادیخواهان ایران در زندان قصر کردم.

اگر اوضاع شهریور پیش نمی‌آمد، احمدی بقیه رجال و آزادی‌خواهان را از زحمت حیات خلاص می‌کرد[26] تمام مسائلی که در پرونده جمع آوری شده، منشأش در زندان بود و از جزئیات این اعمال، زندانی‌ها خبر داشتند. پاسبان‌ها و مأمورین محبس می‌دانستند آلت جنایتاند. شهربانی امنیت کُش است نه امنیت بخش. لذا با آن دستگاه صمیمی نبودند و در مقام پول و انعام همه چیز را می‌گفتند. آقای دادستان می‌فرمایند این شخص (احمدی) شریف‌ترین شغل را آلت جنایت قرار داده و به جای کمک به مردم، موجب هلاکت آنان می‌شده. احمدی هم تا حدی که توانست زحمت کشیده و اوقاتی که همه خواب بودند یعنی نصف شب به بعد مشغول کار می‌شد. اطباء سعی می‌کنند از بروز سکته جلوگیری کنند وی طریقه ایجاد سکته قلبی را کشف کرد. این محاکمه عادی نیست. قتل معمولی واقع نشده. افراد حکومت که خود حافظ جان و حقوق مردم بوده‌اند، مرتکب قتل شده اند. افکار عمومی از این محاکمه استقبال می‌کند. زیرا نظم آینده جامعه را در مجازات مسئولین و کسانی می‌دانند که آن نظم را از بین بردند. مسئولین جنایات بیست ساله، آنهایی هستند که ما را تا لب پرتگاه آوردند ، یعنی تا وقتی که تمام قدرت را به یک نفر تسلیم نمودیم و خود نشستیم و تماشا کردیم او چه می‌کند. در آن دستگاه هرکس کار کرد، از روی اجبار نبود لذا چنین اشخاصی اعم از وزیر و مستشار و قاضی و مدیر کل و احمدی تماماً مسئولند زیرا عالماً و قاصداً خود را به آن دستگاه فروخته بودند. احمدی به قیمت کمتر و آنها به عوض بیشتر . چون احمدی برای ریاکاری اغلب قرآن می‌خواند، من حکم خداوند را که در این آیه شریفه است تذکر می‌دهم تا او بداند خداوند رحم و دلسوزی درباره مجرمین را نمی‌فرمود[27] : « قُل سیرُوا فِی الارضِِ فَانظُِروُِا کَیفَ کانَ عاقِبه المُجرِمینَ وَ لاتَخزَن عَلَیهِم وَ لاتَکُن فی صَبقٍ مِمّا یَمکُرُون »[28] .

بعد از پایان بیانات خلعتبری وکیل ورثه سردار اسعد ، پزشک احمدی آخرین دفاعش را اظهار می‌دارد: پدرم مرد  مقدس و با تقوایی بود. مادرم علویه و از اولاد امام زین العابدین(ع) بود. آیا وجدان و انصاف اجازه می‌دهد که این اتهام را به من ببندید ؟ همه اینها دروغ گفته‌اند. احمدی قرآنی از جیب درآورده و دست روی آن گذاشته و گفت شما را به این قرآن من در عمرم کیف نخریده‌ام، نه اینجا و نه مشهد. کیف نداشته‌ام .آقای خلعتبری می‌گوید همه را من آمپول زده‌ام. دروغ می‌گویند. من غرضی با اینها نداشته‌ام . دست من مرتعش است چه طور می‌توانستم آمپول بزنم. در این دنیا اول وکیل من خدا است، دوم وکیلم علی‌بن‌ابیطالب، سوم هیات قضات دادگاه ،چهارم آقای کسروی است. رئیس خطاب به احمدی بیان می‌دارد که بقیه مدافعات شما را آقای کسروی ادامه خواهند داد .

آقای کسروی اظهار می‌دارد که اگر احمدی آدم کشته است باید بالای دار برود و مرا از او دفاعی نیست لیکن باید دید آیا قضیه مسلم است ؟ آیا گناه احمدی ثابت می‌باشد؟

مقدمه‌ای عرض می‌کنم : احساسات و تمایلات هرزمان رنگ تازه‌ای به خود می‌گیرد. روزی در این کشور مردی نیرومند برخاسته در آن روز همگی ستایشگر می‌شوند همگی چاپلوسی می‌کنند. کسی که ستایشگر یا چاپلوس نیست باید عقب بماند و صدمه آزار یابد. روزی آن مرد نیرومند از کشور بیرون می‌رود. در این هنگام همگی نکوهشگر می‌گردند. شما که می‌خواهید هر روزی رنگ دیگری پیش‌آورید، ما را چه را افزار کار خود می‌گردانید. این مقدمه بود مقصودم این است آیا با این پیشینه و بازگشت احساسات می‌توان به این پرونده اطمینان کرد؟ گواهان کیستند؟ آیا نه همان کارکنان شهربانی‌اند؟ این گواهان کسانی‌اند که به گفته خودشان در زیر دست احمدی و راسخ و نیرومند و مختاری اجرای جنایت کرده اند. می‌پرسیم چرا دیروز آن کارها را کرده اید ؟ خواهند گفت مجبور بودیم. می‌گوییم از کجا که امروز مجبور نباشید؟ کسی که دیروز مجبور شده جنایت کرده، امروز هم مجبور شده گواهی دروغ تواند داد. آیا احمدی را می‌توان قاتل سردار اسعد فرخی .... محسوب کرد؟ آیا ماده 170 ( حکم اعدام ) را شامل او  می‌توان دانست. منشأ تردید این است که قاتل کسی است که قصد قتل کند و مقصود از آن قتل در اندیشه خود داشته باشد. احمدی نه قصد قتل کرده و نه مقصودی او را بوده است. احمدی افزار قتل بوده نه عامل آن. احمدی گلهمند بود که از او دفاع نکردم. من خیلی مختصر دفاع کردم ولی حقایق را گفتم. با این پرونده احمدی را نمی‌توان متهم دانست. (تطبیق با ماده170 ) و محکوم کرد مقدرات او در دست شما پنج قاضی است که حکم تبرئه او را صادر کنید[29].

علی ابوالحسنی در خصوص وکالت کسروی می‌نویسد : «دلایل کسروی در لوث کردن جنایات پزشک احمدی همگی سست و بیبنیاد بود»[30]. دادگاه بعد از بررسی‌های  لازم به جهت ارتکاب احمدی به قتل عمدی جرم وی را محرز و بنا به ماده 170 قانون مجازات عمومی وی محکوم به اعدام گردید و در مورد سایر مجرمین (مختار ...)  به دلیل معاونت در قتل به حبس‌های طولانی اکتفا گردید[31].

 

پایان کار احمدی

غلام حسین بقیعی در کتاب خاطراتش می نویسد: «یکی از مسائل مهم روز که پیوسته در مطبوعات منعکس می‌شد، محاکمه پزشک احمدی بود. یک روز روزنامه‌فروش‌ها داد می‌زدند: فوق‌العاده ! به دار زدن پزشک احمدی ! .... فردا در میدان توپخانه! ... فوق العاده ! .... اذان صبح خود را به آنجا رساندم غوغای غریبی بر پا بود. یک تیر چوبی بسیار بلند با قرقره  و طناب مخصوص در ضلع غربی میدان به چشم می‌خورد. نماینده دادستان حکمش را قرائت نمود و قاضی عسکر گفت: استغفار و توبه کند و از مامورین تقاضا نمود که اجازه دهند محکوم دو رکعت نماز بخواند. پس از نماز روی چهارپایه زیر چوبه دار ایستاد و فریاد زد: ای مردم من قاتل نیستم ! ... یگانه گناهم اینه که دستور مافوقم را اجرا کرده ام ... و حالا چون از همه ضعیف‌ترم، همه چیز به‌گردن من افتاده ... قاتل اصلی سرتیپ مختار و خود رضا شاهه.  پاسبان‌ها بیش از این مهلت ندادند. حلقه طناب را به گردنش انداختند و به سرعت بالا کشیدند[32]» قبل از خاتمه دادن به زندگی احمدی از وی خواسته شد که اگر چنانچه تقاضایی دارد اظهار نماید. محکوم قلم و کاغذ خواست و چنین نوشت: «این حکم غیر قابل قبول شما 22/7/1323 ساعت 5:30 صبح که قبلاً اظهار می‌دارید، اولاً لازم بود قبلاً نتیجه حکم دیوان عالی کشور را به بنده اعلام دارید تاکنون تا این ساعت نشده. نسبت به مفاد حکم صادره جداً معترضم و تقاضای رسیدگی دارم. ضمناً از آقایانی که اسامی آنها در این ورقه نوشتم، حاضر فرمایید امانتی نزد بنده است در حضور آقای دادستان تقدیم دارم. 1. نماینده سفیر جمهوری دولت آمریکا 2. سفیر بریتانیا 3. نماینده سفیر دولت شوروی 4. آقای شیخ علی مدرس مقیم خیابان خانی آباد ... و بعد از حضور آقایان یک ساعت اجازه نطق مرحمت فرمایید و اطفالم را حاضر کنید ببینم و خرده ریز و اسبابی در شهربانی کربلا دارم آنها را بخواهید به اطفالم بدهید ». وقتی احمدی قلم بر زمین گذاشت نماینده دادستان گفت: انجام تقاضای شما برای ملاقات این اشخاص مقدور نیست. امانت خود را به ما بدهید درخواست اجازه نطق وی نیز در اثر عدم تطبیق با مقررات و قانون و ذیق وقت ممکن نبود . محکوم گفت: «جنازه مرا  در قم خاک کنید. سپس اضافه کرد من هیچ دارایی ندارم. بیست سال است در یک اتاق کرایه نشین هستم. مردم به من کمک میکنند. مخارج بچه های مرا تا اتمام تحصیل باید دولت بپردازد[33]» . شیخ حیدر علی نیاورانی گفت: پرداخت خواهد شد. نماینده دادستان پرسید چه کسی پرداخت می‌کند: قاضی پاسخ داد اعانه برای این کار جمع‌آوری شده است. بعد حکم دیوان کشور مبنی بر اعدام در مورد وی اجرا شد. در ساعت 6:20 صبح روز 22/7/1323 ، بعد از یک ساعت جسدش به گورستان منتقل گردید[34].

آنچه باید در اینجا بدان اشاره نمود، این است که ماجرای اعدام پزشک احمدی و تاریخ دقیق آن به جز در روزنامه اطلاعات در هیچ کتابی دیده نشده است. تمامی کتبی که مورد مطالعه نگارنده قرار گرفته، یا به ذکر نام احمدی اکتفا کرده و یا اگر توضیح هم داشته‌اند با استناد به چند منبع مشخص بوده که تمامی آن منابع استناد در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته است.

به هر حال احمدی اگر چه به قول آقای خلعتبری (وکیل ورثه سردار اسعد) مسئول بود، مافوقان او (مختار، راسخ،نیرومند و ...) هم مسئول بودند. شاید دیواری کوتاه‌تر از او پیدا نکردند یا به قول خودش «ضعیف‌تر» از او نبود، و «زورشان به بزرگ بزرگ‌ها نمی‌رسید[35]» تا لااقل با صادر نمودن یک حکم اعدام اندکی از اندوه وکینه آنانی را که یکی از اعضای خانواده‌شان توسط آن دستگاه مخوف، بی‌گناه مجازات یا به قتل رسیده بودند ، بکاهند. اگر چه عدالت در مورد احمدی اجرا شد اما در مورد مختار، راسخ و نیرومند که حتماً از نفوذ بیشتری برخوردار بودند این گونه نشد .

متن بازخوانی اسناد

درخواست کمک به خانواده پزشک احمدی

از طرف بانو فاطمه احمدی دارای چهار نفر اطفال صغیر و پریشان و هیچ محلی برای امرار معاش ندارد مستدعی بذل عطیه ملوکانه است که امرار معاش نماید .

اداره کلانتری                                                                                وزارت دربارشاهنشاهی

                                                                                                        21/8/23

پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ایران ارواحنافداه

عاجزانه به خاکپای همایونی معروض می‌دارد کمینه[36] با داشتن چهار اولاد صغیر و کبیر از بدو دستگیر شدن مرحوم احمدی الی روز 22/7/1323 در مدت سه سال و کسری . آنچه مایحتاج زندگانی بوده تدریجاً به‌فروش رسانده مخارج اعاشه و تحصیلات و غیره اطفال معصوم و خود مرحوم احمدی در زندان نموده برای امیدواری آتی. امروز که فاقد از هر چیز بدون سرپرست در نهایت بیچارگی در مضیقه با داشتن مخارج حتمی و ضروری مخصوصاً در فرا رسیدن زمستان بی‌اطلاعی اطفال عقل نارس یکتنه چه می‌تواند بنمایم در این موقع پناهندة جز آستان مبارک آن شهریار تاجدار غم‌خور عموم ملت ایران کسی را نداریم عاجزانه استدعا می‌نمایم بنام سلامتی وجود مقدس و علیا حضرت ملک ایران و علیاحضرتین تقاضای استمداد نموده اوامر ملوکانه صادر فرمائید در کمک خرج تحصیلی و مساعدتهایی که نظر ملوکانه از راه بنده‌نوازی قرار می‌گیرد عطف توجهی مبذول فرمائید عین صواب است.                                                   

  کمینه فاطمه احمدی

نشانی خیابان ناصر خسرو کوچه خدا بنده‌لو  منزل اولاد صغار مرحوم احمدی

[نشان تاج و شیر و خورشید]

شماره 675، شماره خصوصی 13635، بتاریخ 11/10/1323

اداره کل شهربانی

از نخست‌وزیری عین عریضه بانو فاطمه همسر مرحوم پزشک احمدی را که به پیشگاه مبارک ملوکانه تقدیم نموده بضمیمه رونوشت گزارش شماره   بـ آن اداره به این وزارت فرستاده و استعلام نموده‌اند. چه نوع مساعدتی ممکن است برای امرار معاش بازماندگان پزشک مزبور نمود. قدغن فرمایند در این‌باب دقیقاً بررسی نموده از هر گونه اقدامی که در این مورد می‌توان بعمل آورد. وزارت کشور را آگاه سازند.

 وزارت کشور

رئیس اداره کارگزینی

9/10/1323

 

[نشان تاج و شیر و خورشید]

نخست وزیر، مورخه 25/9/23

نمره 49723/5344/بـ

جناب آقای نخست وزیر

مرجوعه شماره نمره   عریضه بانو فاطمه احمدی به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تقدیم و معروض می‌دارد. بر طبق گزارشی کلانتری مربوطه مشار الیها عیال مرحوم دکتر احمدی پزشک سابق شهربانی که اعدام شده است و دارای چهار فرزند صغیر بشرح زیر می باشد.

مریم احمدی متولد 1304، فخر الملوک احمدی متولد 1311، مهر الملوک احمدی 1313 ، محمد احمدی 1316، کلیه دارایی آنها عبارت از مقداری اثاثیه جزئی بوده است که از فروش آن و کمک اهالی محل امرار معاش می‌کنند مشارالیها هیچ‌گونه در آمدی ندارد و بسختی زندگی می‌نمایند.

رئیس شهربانی کل کشور سرپاس سیف

پیام بهارستان شماره 18




[1]. در برخی منابع این اصطلاح به کار رفته است. انژکسیون یک لغت فرانسوی در پزشکی است تزریق آمپول دوایی، آمپول زدن و وارد کردن دارویی مایع در رگ به وسیله‌ی سرنگ. علی اکبر دهخدا، لغتنامه، (تهران : دانشگاه تهران، 1372)، ج3، ص 2547.

[2]. ع امیرانی، «گرفتار پنجه عدالت»، روزنامه اطلاعات، سال هفدهم، شماره 4948، (2 مرداد 1321)، ص 3. البته لازم به ذکر است برخی منابع به این مقاله استناد کرده‌اند. کتاب شکنجه‌گران می‌گویند. ص 336. و کتاب محاکمه جهانگیر موسوی‌زاده ج اول انتهای صفحه در قسمت اسناد و تصاویر. 

[3]. رسا «حاج آقا نورالله روحانی بزرگ اسلام را چگونه کشتند»، مجله خواندنیها، سال ششم، شماره 17، (24 آذر 1324)، صفحه 15-10 این ماجرا در کتاب حسن مکی، تاریخ 20 ساله ایران، جلد 4 ، تهران، علمی، 1374 صفحه 415-403 آمده است

[4]. خسرو معتضد، پلیس سیاسی عصر بیست ساله، تهران، جانزاده، 1369، ص 273-271.

[5]. قاسم حسن‌پور، شکنجه‌گران می‌گویند، تهران، موزه عبرت ایران، 1386، ص 22. 

[6]. حسین فردوست، ظهور و سقط پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج1، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 80

[7]. مرتضی سیفی قمی تفرشی، پلیس خفیه ایران، تهران، ققنوس، 1367، ص 210.

[8]. گذشته چراغ راه آینده است : تاریخ ایران در فاصله دو کودتا 1332- 1299، پژوهش جامی، تهران، ققنوس، 1377، ص149.

[9]. جهانگیر موسوی زاده، محاکمه، ج 2، تهران، موسوی زاده، 1377، ص 1141- 1140 .

[10]. گذشته چراغ راه آینده، ص134 .

[11]. جهانگیر موسوی زاده، تبریز زیر چکمه‌های ارتش سرخ، ج2 ، تهران، موسوی زاده، 1381، ص 1473 .

[12]. مسعود بهنود، همان، ص 336-334 . 

[13]. سیفی قمی تفرشی، همان، ص 293. 

[14]. «ورود احمدی به تهران»، روزنامه اطلاعات، سال شانزدهم، شماره 4843، 20 فروردین 1321، ص1.

[15]. جلال عبده، خاطرات چهل سال در صحنه قضایی، سیاسی، دیپلماسی ایران و جهان، ویرایش مجید تفرش، ج 1، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1368، ص 174-156

[16]. روزنامه اطلاعات، سال هجدهم، ش 5279 ، 4 بهمن 1322، ص4.

[17]. محمود پورشانچی، قزاق: عصر رضاشاه پهلوی بر اساس اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، (تهران، فیروز، 1384)، ص571.

[18]. کلمه فرانسوی از یونانی استروخنس به معنی جوز القی، اذاراقی ماده سمی که از پوست دانه اذاراقی گرفته می‌شود. علی اکبر دهخدا، همان، ج2، ص1818.

[19]. جلال عبده، همان، ص 172.

[20]. محمود پورشانچی، همان، ص 573.

[21]. روزنامه اطلاعات، سال هجدهم، ش 5279، 4 بهمن 1322، ص1.

[22]. بر طبق محتویات سندی که پیوست این مندجات آمده وی 4 فرزند داشته است، سازمان اسناد ملی ایران، شماره سند 293003121، محل در آرشیو، 109 ع 3 ب آا.

[23]. محمد گلبن و یوسف شریفی، محاکمه محاکمه گران، تهران، نقره، 1363، ص 29-28.

[24]. کیوان پهلوان، رضا شاه و دیدگاه ما، تهران، خاور زمین، 1384، ص 413-407.

[25]. ارسلان خلعتبری، «شرکت احمدی با عزراییل»، روزنامه ستاره شماره، 1731، 13 بهمن 1322، ص1.

[26]. کیوان پهلوان، همان، ص 413- 407

[27]. محمود حکیمی، داستان‌های از عصر رضا شاه، تهران، قلم، بی‌تا، ص 424-384 .

[28]. آیه 70-68 سوره نمل. ای رسول ما به این کافران بگو در روی زمین سیر کنید تا بنگرید عاقبت کار بدکاران به کجا کشید و چگونه همه هلاک شدند. ای رسول تو بر کفر و بدبختی این کافران، اندوهناک مشو و از مکر آنان نیز دلتنگ مباش که ما قادر به انتقام آنهاییم.

[29]. حمید رضا دالوند، همان، ص 188-178.

[30]. علی ابوالحسن، شیخ فضل الله نوری و مکتب تاریخ نگاری مشروطه، تهران، موسسه تاریخ معاصر ایران، 1385، ص240.

[31]. محمد گلبن و یوسف شریفی ، همان ، ص 406 – 405.

[32]. غلام حسین بقیعی، انگیزه: خاطراتی از دوران فعالیت حزب توده، تهران،  خدمات فرهنگی رسا، 1373 ، ص 252-251

[33]. این تقاضا نیز تأمین نمی‌شود همسر احمدی بعد از اعدامش تقاضا کمک می‌نماید، سازمان اسناد ملی ایران، همان سند.

[34]. اعدام پزشک احمدی، «نامه پزشک احمدی»، سال نوزدهم، ش 5589، 22 مهر 1323 ، ص 1

[35]. گذشته چراغ راه آینده است، ص150.

[36]. کمینه. کمترین علی اکبر دهخدا، همان ج11، ص16401.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
منبع:
پیام بهارستان شماره 18

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید