رفتن به محتوای اصلی

مصاحبه خبرنگار روزنامه شرق در ایران با مهناز هدایتی

مصاحبه خبرنگار روزنامه شرق در ایران با مهناز هدایتی

در پروفایل فیسبوک و وبلاگتان خود را شاعر، نویسنده و خبرنگار معرفی کرده اید، اگر شرایطی پیش بیاید که مثلأ مجبور شوید از این سه عنوان، فقط یک مورد را برای خودتان نگه دارید، بیشتر دوست دارید با کدام یک شناخته شوید؟ شاعر؟ نویسنده؟ یا خبرنگار؟

برای من نویسندگی وشعر تقریبا می شود گفت مکمل هم هستند چون از هر دو ابزار درحال حاضر استفاده می کنم برای بیان ابرازعقایدم اما من شاعربودن را بر نویسندگی دردرجه الویت قرار می دهم چون از کودکی با شعر زندگی کرده ام و تقریبا تمام زندگی من شعر شده است و جدا شدنی نیستیم من شعر هستم وشعر هم مهنازهست هر دو گویا یکی هستیم موجودی زنده که در من زندگی می کند با من از من می گوید و من کسی نیستم جز تمام مردم کشوری که از آن دورم اما با آن زندگی میکنم مجموعه ای از تمام حرف های گفته شده وناگفته ای که درزمان معینی بر من پدید می آید و شاید تبدیل به یک پدیده در زمان مشخصی می شود که لازم بوده است و لازم می شود آن را به صورت شعر بسرایم اما خبرنگاری حرفه کوتاه مدت من بود به صورت افتخاری که سعی می کنم تا همیشه با همین افتخار نامش زندگی کنم نه به صورت حرفه ای چرا که دیگر درحال حاضربا وجود نویسندگی و شاعری نمی شود هم زمان وارد این سه مشغله شد چون به حد کافی همین نویسندگی و شاعری برایم پر مشغله شده است .

بر اساس تعاریف و استانداردهای جهانی، خبرنگار تعریف مشخصی دارد و با نویسنده مقاله یا تحلیل متفاوت است، آیا شما تاکنون برای رسانه خاصی خبرنگاری کرده اید؟ اگر بوده چه رسانه ای؟

من به این موضوع اشاره کردم که خبرنگار افتخاری بوده ام درروزنامه اعتماد در سال 1381 وکوتاه مدت بود به این دلیل که من به انگلیس آمدم و فرصت ادامه کار نبود در روزنامه اعتماد به هرحال می شود یک خبرنگار خوب بود و در کنارش یک تحلیل گر و یک نویسنده هم ایفای نقش کرد این بستگی به توان یک انسان دارد که چگونه می تواند ایفای نقش کند هم زمان در کنار کار نویسندگی خبرنگاری و تحلیل گر مسایل سیاسی هم بود که البته با استانداردهای شورو شوق و بی باکی و از خودگذشتگی که من در خودم می دیدم چه بسا اگر در ایران بیشتر می ماندم هم به سرودن شعر و نویسندگی هم به تحلیل مسایل سیاسی و هم به خبرنگاری ادامه می دادم و می پرداختم که البته تا حدودی شانس آوردم در ایران نماندم چون معلوم نبود بعد از این فداکاری ها الان چه روزگاری داشتم خدا می داند اما به هرحال در خارج از ایران منهای خبرنگاری همچنان دست به قلم هستم .

عکس کاور فیسبوک شما تصویر مصاحبه ای است که در سال 81 روزنامه اعتماد با شما انجام داد، تیتر مطلب نوشته شده " کبوترها سرنوشتی شبیه من دارند " خیلی مشتاقم در باره این تعبیر جالب بدانم، چرا فکر میکنید سرنوشت کبوترها شبیه سرنوشت شماست و اینکه سرنوشت کبوترها چگونه است؟

آن مصاحبه با من در سال 1381 صورت گرفت در دفتر روزنامه اعتماد من تازه از هلند به ایران برگشته بودم بعد از سال ها دوری و غربت و مثل خیلی از ژورنالیست ها شاعرها و نویسندگانی که در حال حاضر آرزوی بازگشت به ایران را دارند من هم به این آرزویم رسیده بودم و مثل یک کبوتر آسمان غربت را دور زده بودم در این آسمان چرخ ها خورده بودم در نهایت کوچ کردم به ایران یعنی پرواز کردم به ایران به وطنم به زادگاهم آنجا که خاطراتش مثل سلول های تنم به تنم وصل هست وجدا شدنی نیست و نخواهد بود رفته بودم تا بمانم . به هرحال بعد از بازگشتم به ایران مصاحبه ای داشتم با روزنامه اعتماد البته چون مصاحبه کننده یکی از بچه های انجمن شعرخواجوی کرمانی بود که خبرنگارروزنامه اعتماد هم بود وقتی در حال و هوای مصاحبه بودیم پشت پنجره یک کبوتر آمد نشست و دوباره پرواز کرد و رفت من نگاهی به خبرنگار روزنامه اعتماد انداختم و گفتم ببین این کبوتر مثل من آمد و دوباره پرواز کرد و رفت چرا چرا ؟ که خبرنگار روزنامه اعتماد گفت اسم مصاحبه را می گذاریم کبوترها سرنوشتی شبیه من دارند که دست بر قضا هم همان شد دوباره من از ایران کوچ کردم آمدم به انگلیس وشاید آن کبوتر که آن روز از پشت پنجره به مصاحبه من با علیرضا بندری خبرنگارروزنامه اعتماد گوش می داده است می دانسته من هم مثل خودش دنبال آسمانی آبی تر بی دلهره تر و امن تر می گردم شاید هم اصلا من ذاتم همین باشد که یک جا نمی توانم ماندگار بشوم و همیشه دوست دارم پرواز کنم بروم و بروم .

در قسمت انتهایی بریده همین روزنامه اعتماد، بخشی از یک شعر شما پیداست، که با "چرا آه بکشم؟ چرا آه بکشم؟" شروع می شود. در شعرهای جدیدتان هم برخی عبارتها، مصراع ها و گاه بیت ها را دو یا چند بار تکرار میکنید، این نشان می دهد شما از گذشته شعرهایتان را اینگونه می سرودید، آیا این صنعت خاصی در کار شعر است، یا این ویژگی فقط مشخصه شعرهای شماست؟

بهتر است اول بگویم که آن شعرم چرا آه بکشم چرا آه بکشم تقریبا در سال 2000 در روزنامه کیهان لندن چاپ شده بود زمانی که در هلند بودم وشعری بود در مورد غربت و آوارگی هایش .اما در مورد اصل سئوال شما در مورد سبک شعری ام باید بگویم این مورد صنعت تکرار فقط در اشعار من هست ومی بینم به نام من هم ثبت شده است یک سبک جدید در شعر فارسی به نام سبک تکرار که خالق این سبک مهناز هدایتی شده است ابتدا برای هیچ شاعری قابل پیش بینی نیست که می تواند خالق یک سبک جدید در ادبیات شعری و نوشتاری باشد چنانچه دست برقضا من خالق سبک جدید دیگری به نام شعر مقاله هم شده ام . یعنی از تلفیق شعر و مقاله آمده ام یک سبک جدید مختص به خودم را وارد ادبیات تحلیل مسائل سیاسی فرهنگی و اجتماعی کرده ام این نوع خالق پدیده سبک نوین شدن تنها براثر مرور زمان و با کسب تجربه و پشتکار و جدیدت و بخصوص نوآوری ناخودآگاهانه استفاده ازواژه ها در ترسیم اندیشه درونی شاعرو نویسنده بدست می آید که تنها زمانی می تواند مورد حمایت و مورد قبول و پذیرش مخاطبین قرار بگیرد که آن سبک را قبول داشته باشند و به رسمیت بشناسند که من بدون اینکه بدانم و با خبر باشم با قبولی از طرف مخاطبین به این نوآوری در سبک جدید شعری به نام صنعت تکراردرشعرو درعرصه مقاله نویسی به سبک جدید شعرمقاله هم رسیده ام که در مرحله اول باید ازجامعه ادبی تشکر کنم به خاطرقبولی این نوآوری و اختصاص این دوسبک جدید به من .

در برخی از شعرها و نوشته هایتان آینده را پیش بینی میکنید، مثلن اینکه در یکی از شعرها گفته اید میدانید اسرائیل بالاخره به ایران حمله میکند، در برخی مواقع هم گفته اید که پیش بینی های شما تحقق پیدا کرده ، آیا این پیش بینی ها از جایی خاص یا در حالتی ویژه به ذهن شما الهام می شود؟

در بدترین زمان ممکنه باید به این سئوالتان پاسخ بدهم یعنی در شرایط زمانی که جهان در حال تصمیم گیری مهم در مورد سوریه و ایران هست یعنی حتی امریکا و اروپا هم با اینکه سیاست مداران کار کشته ای دارند در جوابگویی و اقدام سیاسی و نظامی بر علیه ایران و سوریه دچار شک و تردید هستند و یا نمی دانند اصلا چه باید در مقابل این دو کشور انجام بدهند در دقیقه نود هم دچار دوگانگی تصمیم گیری می شوند حال با این شرایط نباید انتظار داشت من به صراحت بتوانم پاسخ کلی به این سئوال شما بدهم . اما آنچه که در عرض این سال ها در نوشته هایم دیده ام تحلیل نسبتا دقیق در مورد حوادث و مسائل سیاسی ایران و خاورمیانه بوده است ودر شرایط زمانی مناسب تقریبا پاسخ مثبت در نوشته هایم بوده است . 10- به طور مثال قبل از حمله امریکا به عراق و پیش بینی این جنگ ومرگ صدام حسین و یا در مورد رئیس جمهورسابق مصرحسنی مبارک که در روز دادگاهی اش نوشتم که اعدام نمی شود که باید بگویم در آن روزها خیلی سخت بود که درآن شرایط کسی پیش بینی کند حدس بزند و یا تحلیلی داشته باشد به صورت صددرصد اینکه امریکا به عراق حمله می کند و مرگ صدام حسین به صورت ذره ذره و زجر کشی خواهد بود . 11- و یا حسنی مبارک را که به آن صورت وحشتناک در یک قفس آهنی به دادگاه پر از انقلابیون مصری بیاورند که داغ محاکمه های فوری سران رژیمی هستند که بر علیه آن برخاستند و حالا رئیس جمهور برکنار شده در دادگاه نشسته است برای محاکمه و مجازات که تمام مردم جهان انتظار اعدام او را می کشیدند که من همان روز و همان ساعت نوشتم حسنی مبارک اعدام نمی شود و احتمال آزادی اش هست . 12- و یا در مورد انقلاب ناتمام جنبش سبزایران که قبل از وقوع آن پبش بینی کردم و نوشتم که این انقلاب ناتمام صورت می گیرد و نوشتم که اما شکست می خورد یعنی به پیروزی ختم نمی شود که نوشتم به سکوت نشست و یا آزادی خانم نسرین ستوده و موارد دیگری که احتیاج نیست به آن بپردازم که ترجیحا از آن می گذرم.

اگر جواب سوال قبلی مثبت است مایلم بدانم بیشتر از همه این الهام های خاص در چه وقت هایی از شبانه روز به شما می رسد؟ در خواب یا بیداری؟ و آیا درمابقی امور مثل کارها و زندگی روزمره هم مشابه این پیش بینی برایت اتفاق افتاده که مثلن از آینده مطلع بشوی؟ مثل پیش بینی دیدن یک دوست در چند روز بعد، یا رخدادن اتفاقی خوب یا بد برای یکی از نزدیکان و مانند این ها؟ میتوانید مثال بزنید؟

متاسفانه یک حس پیش بینی یا حس تیزبینانه ای گاهی وقت ها شیطنت هایی با من می کند که مثلا زودتر می توانم نتیجه یک پروسه ای را ببینم حال این پروسه مربوط به زندگی خصوصی من باشد یا مسایل سیاسی اجتماعی باشد که زودتر از زمان وقوع خود حادثه آن را حدس می زنم اصولا این مسئله را که می تواند تیزبینی مرا در بعضی ازمسائل واموری که روی آن تمرکز می کنم بوجود بیاورد دوست ندارم یعنی دوست ندارم تند تر از زمان پیش بروم و مثلا بگویم من می دانم از حالا این مسئله صورت می گیرد یا صورت نمی گیرد به هرحال نمی دانم از این وضع زیاد خوشحال نیستم گاهی وقت ها به ضررم تمام می شود اما باید بگویم این تمرکز من بیشترروی مسائل سیاسی هست که البته اسمش را تحلیل نزدیک به واقعیت می گذارم که کمی رسمی تر و روشنفکرمآبانه ترهست .

به نظرتان در آینده، مثلن 10 سال دیگر، شما کجا هستید؟ آیا ممکن است وضعیت ایران عوض شود و شما بتوانید آزادانه به داخل کشور سفر کنید؟

اینکه وضعیت ایران عوض بشود و باید عوض بشود تا 10 سال دیگر حتی تا یک سال دیگر این یک خواست عمومی در داخل ایران و خارج از ایران هست خواست منه تنها نیست میلیون ها ایرانی به ناچاربه خارج از ایران آواره شده اند به هر دلیلی که اسمش را بگذاریم حداقل چند میلیون ایرانی در حال حاضراجبارا درکشورشان زندگی نمی کنند . خیلی از این ایرانی ها نمی توانند به ایران رفت و آمد کنند به این دلیل که می ترسند به ایران بروند و بیایند . حالا اینکه اینها در خارج از ایران چند مقاله نوشته اند چند مصاحبه کرده اند چند سخنرانی داشته اند در چند تظاهرات شرکت کرده اند اینکه حق طبیعی شان هست که در یک کشور آزاد برای برقراری آزادی و بهتر شدن وضعیت کشورشان تلاش کنند مرتکب جرم وجنایت و خلافی هم نشده اند . برای رساندن صدایشان به مسئولین حکومتی راه مسالمت آمیز را انتخاب کرده اند اما برخورد سیاستمداران در راس امور نباید با آنها تند و خشن باشد . اینکه عده ای را به این عناوین ممنوع الورود به ایران کنند به جای برخورد خشن و تند آنها هم راه مسالمت آمیز را انتخاب کنند و اجازه ی ورود به اهل قلم و سیاست در خارج از ایران را بدهند . به هر حال آن روی سکه هم اینکه در 10 سال آینده من 10 سال پیر شده ام آقای خامنه ای هم 10 سال پیرتر شده اند آقای جنتی و رفسنجانی و دیگر سیاستمداران کهنه کار کنونی هم 10 سال پیرتر شده اند اصلا شاید تا 10 سال دیگر هیچ کدام از ما ها نباشیم . به هرحال مطمئنا تا 10 سال دیگر تغییرات عمده ای در ایران صورت خواهد گرفت که به نفع مردم ایران تمام خواهد شد.

سالهاست که شعر می گویی، اما معروفیتتان به خصوص در فیسبوک و شبکه های اجتماعی بیشتر از همه مربوط به دو سه سال اخیر است. به نظر خودت چه اتفاقی افتاد که به یکباره اینقدر معروف شدی؟

در پاسخ باید بگویم که تقریبا برداشت شما درست هست من سال هاست می نویسم حتی حدود 10 سال هست از طریق اینترنت اشعار و مقاله ها و مطالبم را منتشر می کنم علاوه بر کتاب های من که منتشر شده است اما مخاطبین من در این چند سال اخیرخیلی بیشتر شده است شاید به این دلیل باشد که تمام زندگی ام را درراه نوشتن گذاشته ام و با تمام وجودم دارم می نویسم از دردها و رنج ها واین مسئله ازدید مخاطب هم وطن من پنهان نیست کاملا درک می کنند که یک شاعر و نویسنده چه می نویسد پس این خودشان هستند که افتخار حضوردرکنار شاعرو نویسنده مورد علاقه شان را به شاعر و نویسنده مورد علاقه شان تقدیم می کنند و بالعکس شاعر و نویسنده هم سعادت افتخار حضوردر کنارمخاطبینش را ازهمین طریق پیدا می کند . که البته زمانی مخاطب زیاد هست و زمانی کم باز هم باید بگویم من هرگز به دنبال بالابردن مخاطب به صورت صوری نبوده ام هدفم هدف خاصی هست که برای خودم محفوظ است و طریقه رسیدن به این هدف بیشتر درعمق نوشته هایم پیداست اینکه شما می بیند مهناز هدایتی که من باشم ویدئویی منتشر نمی کند به جز دو سه ویدئو و آنچنان تبلیغات رسانه ای برای تحمیل اشعارش یا مطالبش ندارد . مهناز هدایتی می توان گفت شاعری هست که به دور از تمام این تبلیغات رسانه ای که یک شاعر را معرفی میکند این تبلیغات مصنوعی را در دست ندارد و یا نمی خواهد اصلا داشته باشد به عبارتی میوه ی افکارش تنها در ویترینی به نمایش دید مخاطب قرار می گیرد که مخاطب عاشقانه و با میل و رغبت بدنبال آدرسش می گردد تا پیدایش کند که برای من یک رویداد استثنائی ست . البته ناگفته نماند باید از دوستان عزیزم سپاسگزار باشم که دررسانه هایی که در دست دارند گاها اشعارم را منعکس می کنند و اما مسئله دیگری که می تواند عامل نزدیک به موفقیت من باشد برای گرایش بیشتر مخاطبین اینکه من در عرض این چند سال اخیرمقاله های پر مخاطبی هم نوشته ام که خوانندگان خاص خودش را دارد که از طریق همین تجربه درنوشتن مقاله ها و با الهام از قوه ی ادراک شعری ام ادامه دهنده همان سبک شعرمقاله ام خواهم بود که از هر دو در کنار هم استفاده می کنم و اما بقیه دلایل را نمی دانم شاید این سئوالی باشد که باید از مخاطبین پرسید . عشق در شعرهایی که می نویسی جایگاه بسیار مهمی دارد، مثلن معروف ترین اثر شما " چه شبهایی سفر کردم به دنیای تخیل ..." که بیش از هزاران هزار بار خوانده شده عاشقانه است.

از چگونگی و حال و هوای سرودن این شعر بسیار مشهور برایمان بگویید، آیا آنچه مخاطب در این شعر میخواند بر اساس یک داستان واقعی در زندگی شماست و چقدر از آن واقعیت دارد یا فقط از ترواشات ذهن خلاق شماست ؟

می توانم بگویم صد درصد واقعیت دارد متاسفانه عشق به صورت بی رحمانه ای درزندگی من ناخوداگاه وارد شد بدون اینکه خودم بخواهم و ناگهان عشق برمن هجوم آورد وناگهان عاشق شدم و ناگهان عاشق شدم و ناگهان جهانم پر شد ازعشق و ناگهان جهانم پر شد از عشق / دوست دارم بقیه این شعر ناتمامم را بنویسم . اما آنچه که این غزل عاشقانه چه شب هایی سفر کردم به دنیای تخیل از خود به یادگار باقی گذاشت پذیرش اجتماعی ادبی این غزل عاشقانه بود که برای من طعم شیرین و شوک آوری را به همراه داشت گرچه با تمام وجودم و با اشک چشمانم این غزل را سرودم و سوزو گداز عاشقانه ای شد که در این شعرکاملا پیداست واقعیت عاشق شده ی درون من بود و هست اما آنچه که عاشقان این غزل را به خود بیشترجذب کرد علاوه بر مضمون عاشقانه اش زیبایی ساختار ادبی کلاسیک اما مدرن این شعر بود که توانست جامعه ادبی را به یکباره تکان بدهد و به اقرار جامعه ادبی انقلابی بود در ادبیات شعر و غزل ایران واین صفتی بود که خود جامعه ادبی با نقد ها یشان بارها درمورد من اقرار کردند . جامعه ادبی که بسیار سخت پذیرهست بسیارپرمدعا هست جامعه ادبی که هزاران منتقد ادبی دارد و سرزمین شاعر پرورهست و به این راحتی برهر شعروشاعری مهر پذیرش و عامل نوآوری و مدعی ساختارشکنی و ابداع کننده سبک جدید نمی زند اما این اتفاق که به ندرت در تاریخ ادبیات ایران صورت می گیرد ازمهناز هدایتی شاعره ای که در غربت در لندن زندگی می کند صورت گرفت وجامعه ادبی ایران پذیرفت که یک شاعره زن در طول تاریخ ادبیات ایران هم می تواند هم پای شاعران مرد که مدعی المدعا هستند صورت بگیرد که صورت گرفت . و دیگر امتیاز آن برای جامعه ادبی خارج از ایران بود که اگر در آزردگی یا غم زدگی این اندیشه به سر می بردند که چون در خارج از ایران افتاده اند قابل قبول برای جامعه ادبیات داخل ایران نیستند این موج و هجوم میلیونی می توانم بگویم به سمت این غزلم چه شب هایی سفر کردم به دنیای تخیل که مخاطبین بی نهایتش از دور افتاده ترین نقطه ایران بود تا دور افتاده ترین نقطه در خارج از ایران را جذب کرد از بچه های نوجوان تا آنها که مسن سال تر بودند به هرحال یک نوع زنجیره ی اتصال بود که عاشقانه تمام هم وطنان ایرانی داخل و خارج از ایران را به یکدیگر متصل نمود و یک نوع حس امیدواری برای جامعه ادبی دور از وطن بود .

اگر از شما بخواهم 10 شاعر برتر ایران زمین، یعنی 5 شاعر کلاسیک‌سرا از گذشته تا امروز و 5 شاعر نوپرداز ایرانی که از نظر شما بهترین هستند را نام ببرید چه کسانی را انتخاب میکنید؟ آیا خودتان را جزو این 10 نفر می دانید آگر بله در چه رده ای و در چه سبکی؟

این سئوال سختی هست که من بخواهم 10 شاعر کلاسیک و یا غیر کلاسیک را گلچین کنم در انبوه شاعران خوب وصاحب نام ایران اما این انتخاب برترین شاعر ایران زمین توسط مخاطبین انتخاب می شوند برحسب قبولی و پذیرش اشعارشان توسط مخاطبین در حال حاضر اما اشاره ای می کنم به شاعرانی که هم اکنون صاحب نام و شناخته ترهستند که ما با هم در یک انجمن شعر بودیم انجمن شعر خواجوی کرمانی که فقط یاد آورنامشان در اینجا می شوم زنده یاد حسین منزوی آقای سهیل محمودی مهناز هدایتی خلیل جوادی عباس سجادی رسول یونان علیرضا بندری شهرام شکیبا سعید میرزایی ناصر فیض که از اعضای این انجمن بودیم که احتیاج به توضیح بیشتر نیست که از چهره های ماندگارشعر و ادبیات ایران به حساب می آیند که اشعارشان سینه به سینه نقل می شود و خواهد شد در حال حاضر و در آینده . اما تاحدودی هم دنیای مجازی داورنسبتا خوبی هست در این زمینه یعنی تمام شاعران ایران هر کدام صفحات مخصوص به خودشان را دارند چه شاعرانی که در قید حیات هستند و چه آنها که در قید حیات نیستند آنها هم که نیستند هوادارانشان به یادشان صفحه هایی ایجاد کرده اند و آنها هم که در قید حیات هستند با اشعارشان حضور دارند شاعران عزیزی چون حافظ سعدی شاملو مهناز و یا دیگر شاعران نام آورایران عزیزمان البته در ایران ملاک را هم کتاب می توان قرار داد که چه شاعرانی پر مخاطب تر هستند . اما در این برحه از زمان که دست ما شاعران خارج از ایران برای چاپ اشعارمان در ایران کوتاه هست ناچارا داورقضاوت این امر مهم را همین دنیای مجازی می شناسیم و اما اینکه من خودم را در این رده 10 شاعر برتر ایران می دانم یا نه باید بگویم بله من در این آزمون و امتحان قبول شده ام بعد از انتشارغزل های جدیدم خوشبختانه جامعه ادبی و مخاطبین عزیزم خودشان قبولی من را به عنوان 10 شاعر برتر ایران و به تعبیر گفته های بعضی از مخاطبینم هم برترین و پرمخاطب ترین شاعرزمان حال برگزیده شده ام که البته نظر لطفشان هست و مهم تر اینکه به عنوان نوآور درارائه سبک جدید هم شناخته شده ام وباید تشکر کنم از جامعه ادبی ایران که افتخار این جایگاه شایسته ادبی را از آنه من دانستند . و البته که زحمات چند دهه سرودن شعرهایم از دید آنها پنهان نمانده است از این بابت احساس می کنم که دستمزد گرانمایه ی این سال ها نوشتن و سرودن هایم را از این طریق از هم وطنانم دریافت کرده ام .

به غیر از شعر و قدرت پیشگویی یکی دیگر از چیزهایی که شما همیشه به آن افتخار می کنید و گاهی با ستایش برخی افراد در کامنتهای فیسبوکی هم همراه می شود، فرم چهره و تیپ‌تان است، اگر از شما بخواهم به زیبایی خود نمره بدهید از 20 چه نمره ای می دهید؟

من به خودم نمره ی صفر می دهم چرا که احترامی به زیبایی خدا دادی ام نگذاشتم آنطور که باید بود از زیبایی ام استفاده و استقبال نکردم ّبه زیبایی ام اهمیت ندادم زیبایی ام مورد بی اعتنایی و کم لطفی ام قرار گرفت حالا که فکرش را می کنم کمی این موضوع عذابم می دهد به گونه ای دیگر مثل نعمت فرزند داشتن است که وقتی انسان فرزندی را بدنیا می آورد نسبت به نگهداری اشن سهل انگاری می کند کم کاری می کند من حتی نخواستم درشرایط داشتن زیبایی ام یک فیلم کوتاه و یا چند عکس حرفه ای از آن زیبایی که قبلا خیلی بیشترداشتم بگیرم همیشه ازخودم تند گذشتم یا اصلا نخواستم باورش کنم آنقدر گرفتار شعر و نوشتن شدم که رقیب سرسختی شد در برابر زیبایی ام به طور کلی زیبایی ام قربانی اشعارم شد جوانی ام هم قربانی اشعارم شد حتی نوجوانی ام هم قربانی اشعارم شد.

شما در فیسبوکتان 5 هزار دوست و حدود 33 هزار فالوئر دارید که کارهای شما را می خوانند و درباره آنها نظر می دهند، مثل همه جای دیگر طبیعتن در بین این افراد کسانی هستند که طرفدار آثار شما باشند و گروهی هم مخالف، به نظر خودت چند درصد آنها جزو هواداران شما هستند و چند دسته جزو مخالفین؟

برای من همه در یک سطح هستند مخالفین و موافقینم را جزء هوادارانم می دانم برایشان احترام مساوی قائل هستم احساس می کنم آن شخصی که از دورافتاده ترین نقطه ایران با سختی و هزینه زیادی وارد صفحه فیس بوک و یا سایت من و یا دیگر سایت های معتبری که اننتشار دهنده اشعار من هست وارد می شود و افتخار خواندن اشعار من را به من منعکس می کند زحمت قابل ستایشی کشیده است وقت گذاشته است و به سوی شعرها و مطالب من آمده است . حالا در این میان اگر مخالف شعرهای من هم باشد و تندترین نقد ها و گاها حتی توهین ها را هم بنویسد که می نویسد ودر این زمینه کوتاهی نمی کند باز هم به گرایشش به سمت شعرهایم احترام می گذارم و تا حدودی هم اجازه کامنت نوشتن و اظهار نظر برایشان در صفحه فیس بوکم ایجاد کرده ام البته گاها آزرده خاطر می شوم از آنچه می نویسند و دیگر دوستانم به طور خصوصی به من می گویند که اجازه ندهم که هر آنچه را که دوست دارند مخالفینم بنویسند و دستشان را از فیس بوکم کوتاه کنم و بلاکشان کنم و از شرشان برای همیشه راحت بشوم اما من معتقد به این برخورد تند و خشن نیستم چون همه ی این راه ها را رفته ام وموثر نبوده است پس ناچارا تسلیمشان شده ام چون چاره ای ندارم در حال حاضر .

شما به غیر از شعر در فعالیت های سیاسی هم مشارکت دارید، در برخی جلسه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم شرکت کرده اید و این شم سیاسی شما را نشان میدهد. اگر امکان فعالیت آزادانه و برابر در داخل ایران برایتان وجود داشت مایل بودید در چه سطحی فعالیت سیاسی انجام دهید، مثلن آیا برای نمایندگی مجلس یا نامزدی سمت ریاست جمهوری یا مقامات دیگر ثبت نام کردید؟

این یک خیال بافی محض و توهم زدگی ست که من بگویم اگر در ایران بودم کاندید پست ریاست جمهوری می شدم اینکه در جمهوری اسلامی اصلا زنان ایرانی حق رئیس جمهور شدن ندارند پس خواه ناخواه جواب منفی است چون به طور کل اجازه ی ثبت نام ندارم اما به عنوان یک زن من هم دوست دارم رئیس جمهور بشوم دوست دارم وزیر بشوم دوست دارم سفیر بشوم حتی دوست دارم رهبر بشوم این حق انسانی و قانونی من هست . مگر من با مردانی که در اریکه قدرت و سیاست نشسته اند چه فرقی دارم ؟ من معتقد بر این امر نیستم که تنها اختلاف بین زن و مرد داشتن چند سانتی متر اضافه گوشت هست که در مردان چند سانتی متر اضافه تراز زنان هست و این تنها مبنای اختلاف زن و مرد بخصوص در ایران محسوب بشود که خود مانع بزرگی برای رسیدن به آنچه مردان می توانند در عرصه سیاسی بدست بیاورند اما زن ها از آن محروم می شوند که من معتقدم تبعیض در این زمینه خیلی عمیق تر از این استدلال های جنسیتی هست بلکه باید در ابعاد فرهنگی مذهبی به آن اندیشید . اما آرزوی دیرینه من حتی از زمان کودکی وارد شدن به دنیای سیاست بود حتی آن موقع ها که خیلی بچه بودم تنها نقشی را که بازی می کردم نقش نماینده مجلس شدن بود و منتظر بودم که خانواده ام از خانه بیرون بروند تا من بتوانم آینه ای را که مادرم روی طاقچه اتاق مهمانخانه مان گذاشته بود بردارم بیاورم پایین دیواراتاق بگذارم و خودم را در آینه تماشا کنم حتی آنقدر قدم کوتاه بود که به طاقچه هم نمی رسید یک صندلی زیر پایم می گذاشتم تا بتوانم آینه را بردارم و نهایتا با همان سادگی بچه گانه ای که داشتم با لوازم آرایش مادرم خودم را آرایش می کردم کفش پاشنه بلند مادرم را پایم می کردم یک دامن کوتاه با یک بلوز آستین کوتاه می پوشیدم موهایم را گوجه ای مدل فرحی درست می کردم و در آینه خودم به خودم می گفتم به به چه نماینده مجلس قشنگی شده ام و این نماینده می تواند برای مردم خانه بسازد جاده ها را آسفالت کند مدرسه بسازد هر روزبعد ازظهرها کارم همین بود که برای خودم نماینده مجلس بشوم .

اگر برای یکی از این سمت ها مثلن پست ریاست جمهوری ثبت نام کنید به نظر خودت چند درصد امکان اقبال عمومی مردم به سمت شما خواهد بود و شانس پیروزی خود را در یک رقابت برابر و آزادانه چند درصد می دانید؟

اینکه من کاندید بشوم یک بحثی هست و اینکه من رای بیاورم یک بحثی دیگر هست فرض را براین می گیریم که تند و سریع ما وارد یک جامعه ای شده ایم که به من که یک زن هستم اجازه ی کاندید شدن داده اند و من هم کاندید شده ام مثل همین کمپین های در خواست از مهناز هدایتی برای پست ریاست جمهوری که برایم به راه انداخته اند بچه ها و هواداران مخالف و موافقم در دنیای مجازی پس شرط اول کاندید شدن هست اما شرط اصلی نیست . شرط اصلی رای آوردن هست اینکه اصلا جامعه ایرانی که صدها سال از جامعه اروپایی و غربی عقب مانده است هیچ تردیدی در این نیست اینکه این جامعه بتواند من را یا اصلا زنان ایرانی دیگر را به ریاست جمهوری اتنخاب کند یک بحث مهم تری هست و اصلا مهم تر اینکه حتی در همین جامعه اروپایی و غربی اصولا زنان رئیس جمهورکمترهستند که البته یک بحث طولانی دارد دلیل اینکه چرا زنان کمتر رئیس جمهور می شوند در همین جامعه های پیشرفته و دارای دمکراسی و دارای پرستیژ حکومت های دمکراتیک منشانه که در این مصاحبه جای پرداختن از نظر کمبود وقت نیست . به هرحال مهم انتخاب مردم هست اینکه من روزگاری اصلا اقدام بکنم برای ریاست جمهوری یا اقدام نکنم و اصلا باخبر نیستم و نمی دانم در صورت کاندید شدن آیا رای می آورم یا رای نمی آورم و آیا اصلا مردم ایران می خواهند رئیس جمهور داشته باشند یا به نوع دیگری از نظام حکومتی گرایش داشته باشند من که کل مردم ایران نیستم ولی به هرحال برایم جالب خواهد بود که باز هم اگر کاندید بشوم از اینکه لجاجت کرده ام با خودم که باز هم بخواهم خودم را آزار بدهم که حتی دست بردار نیستم از اینکه باید در دام سیات بی افتم ومابقی عمرم را هم باز هم باید از خودم جان فشانی و فداکاری کنم و زمان استراحت و آرامشی برای خودم در نظر نگیرم . چرا که ریاست جمهورشدن کار آسانی نیست بخصوص درصورت داشتن یک جامعه آزاد چرا که درآن صورت زیر نگاه ذره بینی مردم و نمایندگان واقعی مردم قرار دارید تمام کارها حساب و کتاب دارد باید حساب پس بدهیم البته من رشته ام بازرگانی هست حسابداری ام بد نیست بلدم چه جوری حساب پس بدهم .

از بین گروه ها و جریان های سیاسی خارج از ایران شما خود را جزو چه گروهی میدانید؟ و بیشتر از همه با چه کسانی از افراد معروف اپوزویسیون ایران رابطه نزدیک دارید؟

خدا را شکر من خودم را وابسته به هیچ حزب و هیچ گروه و هیچ سازمانی نمی دانم و آلوده این بازی های سیاسی نشده ام و نمی شوم البته به عقاید و عضویت و مشارکت هم وطنانم در این گروه ها و سازمان ها و و احزاب غیر خشونت طلب احترام می گذارم دوستشان دارم و می دانم که من را هم دوست دارند اما من فقط یک شاعرم که زبانم شعر و سیاست هست اما خط مشی ام سیاسی و فعالیت سیاسی نیست نوشتن از من هست مبارزه از آنها هست من می نویسم و می سرایم برایشان آنها هم زحمات خاص خودشان را می کشند . تا حدودی هم سعی کرده ام موضع بی طرفانه نسبت به جریان های سیاسی خارج از ایران داشته باشم اگر نوشته ام در مورد همه و برای همه نوشته ام گاها اشاره خاصی به جریان سیاسی خاصی نداشته ام حالا گاهی وقت ها مثلا از آقای میرحسین موسوی از آقای کروبی یا آقای رضا پهلوی نوشته ام در کنارش تمام گروه های سیاسی را هم نوشته ام حتی از داخل ایران هم نوشته ام گاهی وقت ها هم برای آزادی زندانیان سیاسی به اقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی هم التماس و التجا کرده ام با شعرهایم . به هرحال روزگار می گذرد و می گذرد واز اینکه ما اینگونه در دام نفاق و جدایی افتاده ایم گاهی وقت ها گریه می کنم اشک می ریزم باورکنید گاهی وقت ها حتی در حین نوشتن از مردم کشورم صورتم خیس از اشک هایم می شود حتی وقت پاک کردن اشک هایم را هم ندارم چون دستم روی کیبورد لپ تاپ ام هست و دارم می نویسم ومی نویسم نمی دانم نمی دانم چرا سرنوشت ما این شد که غمگین باشیم حتی وقتی شخصا مسئله ای برای غمگین بودن خودمان نداریم اما احساس می کنیم غم هم وطنان گرفتارمان را داریم در هر گوشه ای از این جهان پهناور و بی حد و مرز که باشند .

هر شخصیت سیاسی و مدنی برای به روز بودن نیاز با حضور در جمع های همفکران و تبادل نظر با آنها دارد، آیا شما برای بحث و تبادل نظر پیرامون مسائل روز و موضوعات سیاسی کشور با همدیگر جلسه های مداوم دارید، هر چند وقت یکبار این جلسه ها برگزار می شود؟

نه به طور کل من از این جریانات دور هستم کمتر پیش می آید به طور حضوری در کنار اهل سیاست یا در کنار همفکران سیاسی مدنی باشم به جز شرکت در چند کنفرانس که آن هم به صورت آنلاین تمام بحث ها و گفتگوها درایران و خارج از ایران پخش شد حال اصلا من به صورت فیزیکی در این نشست ها شرکت بکنم یا شرکت نکنم تاثیری ندارد چرا که در خانه ام هم بنشینم می توانم به صورت آنلاین این جلسات مهم یا غیر مهم را هم نظاره گر باشم همانطور که بقیه هم وطنان می توانند شاهد باشند چرا که اصولا اصلا شرکت در چنین نشست ها حرف پنهانی برای گفتگو و تبادل نظر ندارند در دنیای امروزی در همین دنیای مجازی می شود به راحتی با نظرهایشان آشنا شد مقاله هایشان مصاحبه هایشان به صورت مداوم هر روز منتشر می شود . پس حرف تازه ای برای گفتن در این جلسه ها نمی ماند که بشود هزینه کرد و وقت گذاشت و رفت و آمد به خارج از لندن را متحمل شد البته گاها این نشست ها برای دیدارهای دوستانه مفید هستند چرا که غبار غم غربت و تنهایی را می زداید اما بار سیاسی مفید آنچنانی ندارند البته در حال حاضراین شرایط وجود دارد تا بعد ها دید چه می شود و نمی خواهم در این مورد زود قضاوت کرده باشم . البته من تشکرمی کنم از دوستان عزیزم که به یادم هستند وگاها برایم دعوتنامه برای شرکت در این نشست ها را می فرستند و بعضی از دوستانم هم دعوتنامه نمی فرستند اما وقت من کم هست فرصت زیادی برایم پبش نمی آید در کنارشان باشم گاهی وقت ها دوست دارم به عنوان یک شاعر در جمعشان باشم که تا به حال به دلیل گرفتاری های شخصی و کاری این فرصت برایم کم پیش آمده است .

شما با اینکه در لندن زندگی میکنید و این شهر یکی از گرانترین شهرهای دنیاست، اما بخش زیادی از وقت و انرژی خود را صرف فعالیت های مدنی از جمله سرودن شعر، فعالیت های سیاسی و نوشتن تحلیل برای رسانه های مختلف می کنید و گفته اید این کار را برای اگاه‌سازی هموطنان انجام میدهید، با این حال هواداران شما ممکن است این نگرانی برایشان پیش بیاید که خانم هدایتی از چه راهی امرار معاش و کسب درآمد می کند، درامد و هزینه زندگی شما از چه منبعی تامین می شود؟

این از آن سئوال های شیطنت آمیزهست پس بگذارید من هم یک جواب شیطنت آمیز بدهم اینکه یک کمی اسراییل غاصب به من کمک می کند و یک کمی جمهوری اسلامی خبیص به من کمک می کند یک کمی امریکا شیطان بزرگ یک کمی انگلیس روباه مکار به من کمک می کند و یک کمی هم عربستان بدجنبس و خلاصه ماهیانه کلی حقوق آنها می گیریم و نمی دانم با این همه پول چه کار بکنم اما جدای از این شیطنت بازی ها من مدیریت و حسابداری یک شرکت خصوصی را انجام می دهم وامورات زندگی ام اینگونه می گذرد خوشبختانه مشکلی از این بابت ندارم مهم تر اینکه حتی حتی اگر من روزی روزگاری بیکار هم که بشوم دولت انگلیس و اصولا در اروپا قانونی هست که ماهیانه به بیکاران حقوق بیکاری می دهند و پول اجاره خانه شان را هم دولت می دهد تا زمانیکه مشغول به کار بشوند یعنی دولت اجازه نمی دهد یک فرد به دلیل بیکاری و یا از دست دادن شغلش گرسنه و بی خانمان بشود کمک کمی دولت در این زمینه می کند .

همیشه مردم به شنیدن اخبار و جزئیات زندگی افراد مشهور و سلبریتی علاقه داشته اند. حتمن بسیاری از کسانی که شما را به عنوان یک فرد مشهور و معروف می شناسند، دوست دارند جزئیاتی از زندگی شما بدانند کمی از زندگی شخصیتان بگویید؟ آیا ازدواج کرده اید؟ الان با چه کسی زندگی میکنید؟ فرزند دارید؟ بیشتر از همه وقتتان را در اوقات بیکاری چگونه سپری می کند؟

حقیقت این هست که من از همسرم رسما جدا شده ام سال ها پیش و در واقع تنها هستم البته تنها نیستم با شعرهایم زندگی می کنم و 2 تا هم سگ کوچولودارم و یک گربه ی قشنگ هم دارم به هرحال بیشتر وقتم به نوشتن دارد می گذرد گاهی وقت ها پیاده روی می کنم گاهی وقت ها با دوستان خوبم وقت می گذرانم و گاهی وقت ها هم فیلم های داخل ایران و خارج از ایران را می بینم ولی از همه بیشتر عاشق موزیک های روز هستم که بیشتر بچه ها در ایران منتشر می کنند حتی قبل از انتشار هم بعضی از دوستان برایم کارهایشان را می فرستند گوش می کنم احیانا یک نظری هم می دهم در مورد کارشان و بیشتر وقت ها هم در ذهنم به ایران می روم و می روم و ایران را می بینم و اشک می ریزم .

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
منبع:
ایمیل رسیده از خانم هدایتی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید