رفتن به محتوای اصلی

ماندلا، شخصيتی که به تاريخ پيوست و جاودانه شد

ماندلا، شخصيتی که به تاريخ پيوست و جاودانه شد

 

ماندلا، شخصيتی که به تاريخ پيوست و جاودانه شد، گفت‌وگوی مهدی کشاورز با مصطفی دانش

 

مصطفی دانش، خبرنگار جنگی و تحليلگر سياسی ایرانی نخستين بار از طريق آلفرد نوزو، وزير امور خارجه دوران رياست جمهوری نلسون ماندلا، در سال ۱۹۹۰ با ماندلا ملاقات کرد. او با ماندلا و کنگره ملی آفريقا رابطه دوستی برقرار کرد و چندين بار با رهبر مبارزات ضدآپارتايد ديدار داشت. وی نه تنها بآ ماندلا شنا بود، بلکه خانواده او را نيز از نزديک می‌شناخت. اين گفت‌وگو بخشی از خاطرات مصطفی دانش از ماندلای فقيد است .
با دکتر مصطفی دانش (خبرنگار جنگی و تحليگرسياسی)

مصطفی دانش در کنار نلسون ماندلا

مهدی کشاورز: آقای دکتر دانش خيلی لطف کرديد اين فرصت را به من داديد تا به مناسبت درگذشت آقای نلسون ماندلا، مصاحبه ای با شما داشته باشم. بعنوان نخستين پرسش ممکن است بفرمائيد مرگ ماندلا چه تاثيری در شما بوجود آورد؟
دکتر دانش: اول اينکه رابطه من با ماندلا که بيش از ۵ بار با او ملاقات کرده ام را تنها در چهار چوب فعاليت های خبرنگاری صرف نبايد در نظر گرفت چرا که من با ماندلا و کنگره ملی آفريقا رابطه دوستی هم برقرار کرده بودم. در واقع مرگ ماندلا باعث اندوه بزرگی برای من شد برای اينکه اين شخصيت بزرگ ديگر در بين ما نيست
مطلب دوم اينکه من نه تنها با او آشنا بودم، بلکه خانواده ماندلا را نيز از نزديک ميشناختم. مرگ ماندلا باعث اندوه بسيار زيادی در من شده است

مهدی کشاورز: کمتر ايرانی و شايد خارجی موفق شده مانند شما ۵ بار با ماندلا ملاقات و مصاحبه کند چگونه چنين موفقيتی نصيب شما شد؟ 
دکتر دانش: من درجوانی هنگاميکه دانشجو بودم، فعاليت سياسی ميکردم. شخصی بودم که هميشه از کنگره ملی آفريقا پشتيبانی ميکردم و در تمام تظاهرات ها چه در آلمان و چه در اروپا که بخاطر آزادی ماندلا برگزار ميشد شرکت ميکردم و در واقع بين رهبران کنگره ملی آفريقا اين شناخت وجود داشت که شخصی مانند دانش در کنار کنگره ملی آفريقا قرار دارد و از مبارزات ضد آپارتايد در آفريقای جنوبی و شخص ماندلا دفاع ميکند. دليل ديگری که بسيار مهم است اينکه من با رهبران کنگره ملی آفريقا آشنائی نزديک پيدا کرده بودم و حتی رابطه دوستی داشتم. بطور مثال با آلفرد نوزو که دبير کل کنگره آفريقا بود و زمانيکه به بوزاکا پايتخت زامبيا تبعيد شده بود من به ديدارش ميرفتم و با هم صحبت وگفتگو ميکرديم. از اينرو رابطه بسيار نزديک و صميمانه ای بين ما بوجود آمده بود. در ضمن يک سازمان جهانی وجود داشت بنام صلح و همبستگی که مرکز آن در قاهره پايتخت مصر بود. در راس اين سازمان جهانی، طرفداران ناصر قرار داشتند. البته از کشورهای ديگرهم بويژه از کشور های سوسياليستی و کشورهای غير متعهدها نيز نمايندگانی در اين سازمان بودند که در قاهره فعاليت ميکردند. کنفرانس های اين سازمان در سراسر جهان برگزار ميشد ازجمله درشوروی، چين، افغانستان، هندوستان، يمن جنوبی و ديگر کشورها که بهنگام برگزاری اين کنفرانس ها از من هم دعوت به عمل می آمد و بدين طريق من با دبير کل کنگره آفريقا يعنی آلفرد نوزو آشنا شدم و در پروسه ای، با او رابطه دوستی برقرار کردم و از طريق او با رهبرکنونی آفريقا آفريقای جنوبی يعنی آقای جيکوب زوما و نيز رهبر آنزمان کنگره ملی آفريقا، آقای آليور تامبو و ديگران آشنا شدم و اين امر طبيعتا کمک کرد برای آشنائی من با ماندلا.
من بياد دارم در سال ۱۹۸۰ ميخواستم از طريق کشور آفريقای جنوبی سفری به جنوب آنگولا بکنم، يعنی منطقه يونيتا که مرکز شورشيان آن کشور بود و رهبر اين شورشيان هم شخصی بود بنام يوناس ساويمسی که مورد حمايت شديد دولت نژاد پرست آفريقای جنوبی بود که بطور پيوسطه از کمکهای مالی و نظامی آفريقای جنوبی برخوردار ميشد. در چنين شرايطی وقتيکه از پايتخت آفريقای جنوبی مجبور بودم بطور مخفيانه به آنگولا بروم، بايستی از منطقه ای جنگلی و بسيار متراکمی عبور ميکردم بنام جامبا (يعنی فيل) که شورشيان و رهبرشان يوناس ساويمسی در درون اين جنگلها مخفی شده بودند تا از تير رس هواپيما های شوروی که در آنگولا بسيار فعال بودند، در امان باشند. از اينرو تصميم گرفتم ابتدا به زامبيا يعنی مرکز کنگره ملی آفريقا رفته تا با رهبران آن از جمله دوست خودم آلفرد نوزو که بعدا وزير امور خارجه در دولت ماندلا شد، ملاقاتی داشته باشم. در آنجا وقتيکه به او گفتم در حال سفری هستم از طريق پرتوريا پايتخت آفريقای جنوبی به جنوب آنگولا، وحشت زده شد، تعجب کرد!. چطور امکان دارد من که دوست کنگره ملی آفريقا هستم اولا بکشور آپارتايد بروم و از آنجا هم بسراغ رهبر شورشيان يونيتا که دشمن سرسخت کنگره ملی آفريقا بودند!!. ولی بعد از اينکه گفتم از طرف تلويزيون آلمان ميروم و نقش من تنها برای فيلمبرداری و تهيه خبر و گزارش از واقعيت ها برای مردم آلمان است، خوشحال شد و از من درخواستی کرد. به من گفت اگر امکان دارد اين خواهش من را به اجرا در آوريد. اوچنين مطرح کرد که دو تن از دوستان و نمايندگان مهم کنگره آفريقا توسط اين شورشيان دستگير شده اند واکنون هم نزد آنها اسير ميباشند. از من خواست ترتيبی بدهم تا مصاحبه ای هم با آنها داشته باشم و از طريق مهارت های خبرنگاری، اطلاعات مخفی ای را که بشما ميدهيم در اختيار آنها قرار دهيد. خوب وظيفه من اين نبود که چنين کاری بکنم ولی از آنجائيکه من فقط کارخبرنگاری نميکردم، بلکه فعال سياسی هم بودم، اين کار را برای نجات جان آن دو نفر قبول کردم. بنابراين، سفرم را از طريق لوزوکا پايتخت زامبيا به ويندهوک پايتخت ناميبيا طوری ترتيب دادم تا سازمان امنيت آفريقای جنوبی متوجه نشود که به چه دليل من به لوزوکا و سپس به زامبيا رفته و با رهبران کنگره ملی آفريقا گفتگو کرده ام والا اجازه سفر به آنگولا برايم امکان پذير نميتوانست باشد
من ساعت يک و نيم بعد از ظهر وارد پرتوريا پايتخت آفريقای جنوبی شدم. درآنجا من و تيم پنج نفره ام را که برای تلويزيون آلمان فيلمبرداری ميکردند، سوار ماشين هائی کردند که در واقع شيشه های دودی داشتند تا ما متوجه نشويم در چه مسيری در حرکت هستيم و بالاخره ما را در پايگاهی نظامی که در کنار شهر پرترويا واقع بود بردند تا بتوانيم با هواپيمائی که سازمان امنيت آفريقای جنوبی برای ما آماده کرده بود از طريق اين کشور به ناميبيا و سپس به آنگولا برسيم. يادم هست که در حدود سه ساعت پرواز ما طول کشيد تا به شهر جمبا رسيديم. وقتيکه هواپيمای ما خواست فرود بياد من متوجه شدم باند فرودگاه با مشعل روشن است! مشعل ها را روشن ميکردند تا هواپيماهای آفريقای جنوبی بتوانند اسلحه و موادی را که همراه دارند، سريع تخليه کنند تا دوباره پرواز کرده از منطقه خطر دور شوند چونکه نيروهای شوروی و بويژه کوبا در آنجا بسيار قدرت داشتند. در چنين شرايطی بود که من وارد آنگولا شدم
در مصاحبه با ژنرال يوناس ساويمسی، رهبر شورشيان يونيتا مطرح کردم که در آلمان چنين مطرح ميشود که شما حقوق بشر را زير پا ميگذاريد وبا زندانيان خود بد رفتاری کرده بسياری را هم اعدام نموده ايد. آيا شما اين خبر را تائيد ميکنيد؟ يوناس ساويمسی به استخبارات و يا سازمان امنيت خود دستور داد تا دو تن از اسرائی را که من خواسته بودم آماده مصاحبه کنند و اين مصاحبه دو روز بعد انجام شد. من هنگام مصاحبه موفق شدم در حين سوال هائی که با اين دو تن مطرح ميکردم، اطلاعات مخفی ای که داشتم به آنها برسانم و همين اطلاعات باعث نجات جان آنها شد و بعدا آنها از اسارت ژنرال يوناس ساويمسی و شورشيان يونيتا، آزاد شدند. اين کمک من باعث شد تا رهبران کنگره آفريقا نه تنها سپاسگزار من باشند، بلکه بعدا سعی کردند من را با ماندلا آشنا کنند. در حقيقت بايد بگويم با اينکار جايگاه ويژه ای در کنار ماندلا و کنگره ملی آفريقا پيدا کردم.
آشنائی من با ماندلا به اين ترتيب بود که در سال ۱۹۹۰ کشور ناميبيا مستقل ميشود ميدانيد که ناميبيا زمانی در قرن گذشته مستعمره آلمان بود من که از مبارزات جنبش آزاديبخش سواپو و مردم ناميبيا حمايت ميکردم، جايگاه بلندی هم در رابطه با ناميبيا داشتم و توانستم چندين بار با نويوما رئيس جمهور ناميبيا مصاحبه بکنم. بعد از مصاحبه، رئيس جمهور از من خواست تا در جشن استقلال آنکشور شرکت کنم. در آن جشن بيش از شصست رهبر جهان دعوت شده بودند. من يادم هست درابتدای در ورودی سالن با آلفرد نوزو که بعدا زمانيکه ماندلا بقدرت رسيد در دولت ماندلا وزير امور خارجه و يکی از قدرتمندان حکومتی شد، روبرو شدم. او با همان سنت زيبای آفريقائی دست مرا گرفت و به زور مرا بطرف ميزی برد که ابتدا متوجه نبودم که ميخواهد با من چه کار بکند ولی بعدا متوجه شدم مرا سر ميزی ميبرد که ماندلا و دکلارک رئيس جمهور آنزمان آفريقای جنوبی در حال گفتگو با هم بودند. پشت سر آنها هم ميز بسيار بزرگی قرار داشت که روسای کشورهای مختلف در کنار نويوما، رئيس جمهور ناميبيا نشسته بودند. من بياد دارم آلفرد نوزو دست زد به پشت ماندلا، ماندلا از روی صندلی اش بلند شد و او من را به عنوان يکی از دوستان بسيار قديمی که برای آزادی ماندلا وحمايت از مبارزات کنگره آفريقا فعاليت ميکرده به ماندلا معرفی نمود. وقتی ماندلا مرا به آغوش کشيد متوجه شدم که جايگاه بزرگی در کنگره ملی آفريقا دارم واين خود باعث شد که من چندين بار ديگربه آفريقای جنوبی بروم و با ماندلا ملاقات و مصاحبه داشته باشم و بدين ترتيب اولين آشنائی من با نلسون ماندلا صورت گرفت.
اين هم تصويری است (تصويری را به من نشان ميدهد) که در آنگولا با رهبر شورشيان آنگولا يعنی ژنرال يوناس ساويمسی گرفتم. من بارها با اين شخص مصاحبه کرده ام.

مصطفی دانش و ژنرال يوناس ساويمسی

مهدی کشاورز: پس آشنائی با ماندلا از طريق دوست شما آلفرد نوزو برقرار شد
دکتر دانش: بله. البته من رهبران ديگر کنگره ملی آفريقا از جمله جيکوب زويا و آليور تامبو را که آنموقع رئيس کنگره آفريقا بود و نيز برخی ديگر را که الان اسامی آنها را بخاطر ندارم، ميشناختم ولی رابط من برای آشنائی با ماندلا همانطوريکه گفتم، آلفرد نوزو بود

مهدی کشاورز: آقای دکتر دانش ممکن است بفرمائيد قبل و يا بعد از بقدرت رسيدن ماندلا در سال ۱۹۹۴ چند ملاقات ديگر با او داشتيد؟
دکتر دانش: ملاقات دوم من با ماندلا در همان سال ۱۹۹۰ در آلمان بود. ويلی برانت صدر اعظم آنموقع آلمان غربی از ماندلا دعوت بعمل آورده بود تا در ضيافت بزرگی که در بن، پايتخت آنزمان آلمان برگزار کرده بود، شرکت کند. منهم از طرف حزب سوسيال دموکرات آلمان و هم از طرف کنگره ملی آفريقا به اين ضيافت دعوت شده بودم. يادم هست از دخترم ياسمين که به ماندلا بسيار علاقه داشت خواستم که با من در اين ضيافت شرکت کند و همانطوريکه در اين عکس ملاحظه ميکنيد عکسی هم به يادگار در کنار ماندلا گرفته است. بايد بگويم که دخترم در نوجوانی در فعاليت هائيکه برای آزادی ماندلا صورت ميگرفت شرکت فعال داشت و ماندلا از او هم تشکر کرد.
در تصوير ديگری که بشما خواهم داد ويلی برانت صدر اعظم آلمان غربی در سمت چپ عکس و ماندلا در وسط و دخترم و من در کنار او ايستاده ايم افراد محافظ در پشت سر ويلی برانت و ماندلا و ما ايستاده اند.

ياسمين دانش، دختر مصطفی دانش در کنار نلسون ماندلا

اولين مصاحبه من با ماندلا، بعد از آزادی او، در آفريقای جنوبی صورت گرفت اين مصاحبه را من برای روزنامه دی ولت آلمان انجام ميدادم و اين هم کپی آن روزنامه است که تمام صفحه را به اين مصاحبه اختصاص داده بود. پس از آن در سال ۱۹۹۲ دو مصاحبه ديگر با او برای تلويزيونهای آلمان انجام دادم

مهدی کشاورز: طی اين پنج بار مصاحبه و شناخت نسبی که با ماندلا پيدا کرده بوديد، شخصيت او را چگونه ارزيابی ميکنيد؟
دکتر دانش: شخصيت بزرگ ماندلا فقط به اين علت نبود که ۲۷ سال در زندان آفريقای جنوبی بود. او بخاطر مبارزات زير زمينی، در سال ۱۹۶۲ دستگير ميشود و در سال ۱۹۶۴ او را به حبس ابد محکوم ميکنند و به جزيره روبن آيلند واقع در دماغه اميد در جنوب آفريقای جنوبی که شکنجه گاه مخوف رژيم آپارتايد بود منتقل ميکنند. ماندلا روزی ۱۴-۱۵ ساعت در معادن تراش سنگ، کار ميکرد. جالب اينکه بدانيد ماندلا وقتيکه آزاد شد و من با او مصاحبه کردم اصلا نفرتی از زندانبان ها و کسانيکه او را شکنجه کرده بودند نداشت اين نيزيکی ديگر ازخصلت ها و منش بزرگ اين شخصيت استثنائی تاريخ را نشان ميدهد. من در مصاحبه ام در سال ۱۹۹۰ از او سوال کردم، بعد از۲۷ سال زندان و اينهمه شکنجه، خستگی احساس نميکنيد و همچنان ميخواهيد در پروسه تحولات کشورتان حضور فعال داشته باشيد؟ ماندلا در پاسخ چنين ميگويد: خيلی سخت است با يک سياستمدار متعهد در اين کشوراز خستگی صحبت کنيم. در زندگی هميشه مبارزه وجود دارد و اين يک وظيفه است و من خوشحالم که اين امکان را داشته ام. من تا آخرين روز زندگی ام به مبارزه ادامه خواهم داد. از او پرسيدم چه احساسی داری نسبت به کسانيکه تو را ۲۷ سال زندانی و شکنجه کردند؟ جواب داد: من خودم را موظف کرده بودم که در نابودی آپارتايد شرکت داشته باشم، اين سيستم را تخريب کنم. مبارزه بر عليه آپارتايد را من به مبارزه بر عليه کسانی تبديل نميکنم که با اين سيستم همکاری ميکنند. من قصدم از بين بردن اين سيستم بود. من تفاوت اساسی قائل هستم بين اين سيستم و افرادی که در حفاظت از آن بکار گرفته ميشوند.
از او سوال کردم آيا واقعا شما نفرتی به هيچيک از محافظين و شکنجه گران خود نداريد؟ جواب داد: مشکل است به کسی نفرت داشت که او زندانبان بوده است. بين زندانبانان ها، جنايتکار زياد بودند اما همزمان افراد بس محترم و خوب هم وجود داشتند. به آنها که جنايت پيشه بودند فکر نميکم يعنی فکرم را متوجه آنها نميکنم، زندانبان های خوب در افکارم نقش بسته اند. اينها جوابهائی است که ماندلا بمن ميدهد. اينکه ميگويم شخصيتی است استثنائی و غير قابل وصف، بخاطر همين خصائل انسانی است که در اوبسيار متبلور بود. همانطوريکه ميدانيد اين مرد بزرگ با چنين تفکری موفق ميشود از يک جنگ داخلی گسترده در کشورش جلوگيری کند. شما تصور کنيد بعد از سال ۱۹۶۸ موقع ايکه قوانين نژاد پرستی يعنی آپارتايد در اين کشور تصويب ميشود، بخش اعظيمی از مردم اين کشور که سياهپوست بودند زير فشار گسترده يک حکومت نژاد پرست و ظالم در بدترين شرايط زندگی قرار داده شدند و اگر رهبری داهيانه ماندلا و کنگره ملی آفريقا نبود مسلم بدانيد بعد از پيروزی مردم، اين پتانسيل عظيم مخالف سفيد پوستان که سالها نهفته باقی مانده بود، به چنان جنگ مهيب داخلی منجر ميشد که از تصور خارج است. ماندلا با بزرگی طبع و ديد عميق انسانی توانست نه تنها مانع چنين کشتار وسيعی در آن کشور شود، بلکه پايه گذار صلحی با دوام در آن کشور شد که تحسين دشمنان ديروزی خود را نيز بهمراه آورد و با اينکار مانع از کشتار دها هزار نفر درهمان روز اول پيروزی مردم شد. پيشبرد چنين سياست هائی است که ميگويم ماندلا بزرگترين خدمت را به بشريت کرده است. چنين شخصيتی استثنائی را ما نه در قرن گذشته و نه حال داشته ايم.

مهدی کشاورز: دکتر دانش، در مورد شخصيت سياسی ماندلا مطالب آموزنده بسياری از جانب شما در ذهنم نقش بسته است. ممکن است از شما خواهش کنم کمی هم در ارتباط با زندگی خصوصی او برايمان صحبت کنيد؟ حتما بياد داريد در آنزمان اخبار بسيار متضادی در مورد همسر او يعنی خانم وينی در روزنامه ها، مجلات و وسايل ارتباط جمعی منتشر ميشد که ذهن بسياری از جمله من را به خود معطوف مينمود شما که ميگوئيد از نزديک با خانواده ماندلا آشنا بوديد تحليل تان از آن وقايع چيست؟
دکتر دانش: من درمنزل خود ماندلا درهمين زمينه با او صحبت کردم. او در آن زمان رئيس کنگره ملی آفريقای جنوبی شده بود. مردم ميآمدند و ازاو پرسش های بسياری ميکردند از جمله در همين زمينه او هم مردم را در جريان آنچه ميدانست قرار ميداد. همانطور که ميدانيد واقعيت ها آنطور که ميبايست از طرف حکومت آپارتايد بگوش مردم رسانده نميشد. رژيم آپارتايد حداکثر کوشش خود را در بد نام کردن ماندلا و همسرش بکار ميبرد. اگر خاطرتان باشد گفتم در ضيافتی که بخاطر استقلال ناميبيا تدارک ديده شده بود بيش از ۶۰ تن از رهبران جهان در آن شرکت داشتند. حدود ۳۰ رئيس جمهور از کشورهای سفيد پوست شرکت کرده بودند. ما ميدانيم همين کشورها ماندلا را تروريست و کنگره ملی آفريقا را سازمانی تروريستی نام می نهادند! دو روز پيش، آقای کامرون نخست وزير انگلستان از شخصيتی بزرگ صحبت ميکند از ستاره ای صحبت ميکند که از ميان ما رفته است!! ميدانيم آقای کامرون از حزب محافظه کار انگلستان است. خانم تاچرهم در زمانی که ماندلا در زندان بود هميشه صحبت از اين ميکرد که ماندلا تروريست سياهی است که نبايد بقدرت برسد. اصلا توی ذهنشان خطور نميکرد که روزی کنگره ملی آفريقا به قدرت برسد
صحبت از ريگان بکنيم، جالبست بدانيم زمانيکه ماندلا در زندان بود يعنی در سالهای ۱۹۸۰، دو بار نمايندگان کنگره آمريکا رای به تحريم حکومت نژاد پرست آفريقای جنوبی دادند ولی رونالد ريگان رئيس جمهور آمريکا آنرا وتو کرد و گفت ماندلا و کنگره ملی آفريقا تروريست هستند!. يکی از کسانيکه دو بار رای منفی و در مخالفت با ماندلا داد همين ديگ چينی بود. امروزه وقتيکه از او در اين رابطه سوال ميکنند ميگويد سياست آنروز ما ايجاب ميکرد. ديگ چينی در اين مورد درست ميگويد. در واقع بايد بگويم که ماندلا هيچوقت کسی را ترورنکرده بود. مضحک آنکه اين ۳۰ رئيس جمهور در آن ضيافتی که گفتم، برای ملاقات با ماندلا صف کشيده بودند

مهدی کشاورز: ميخواستم بار ديگر سوال قبلی خودم را تکرار کنم. با آشنائی زيادی که شما با خانواده ماندلا داشتيد، اخبار و گزارشات مربوط به تخلفات وينی، همسر ماندلا را چقدر به حقيقت نزديک می ديديد؟ 
دکتر دانش: ببينيد، آنچه در باره وينی، بايد گفت اين است که در آنزمان که ماندلا دستگير شد شخصيت معروف ديگری هم دستگير شد بنام والتر سی سی لو. والتر سی سی لو، کسی است که در آفريقای جنوبی او را پدر ماندلا مينامند. يعنی در واقع اين والتر سی سی لو بود که ماندلا را به فعاليت های سياسی در آفريقای جنوبی کشاند (اين عکس که ملاحظه ميکنيد و دخترم نيز در آن حضور دارد، سمت راست اين تصوير امضا والتر سی سی لو است و در سمت چپ تصوير امضا ماندلا). جالب اينکه بعد از دستگيری اين دو که در جزيره روبن آيلند در جنوب آفريقای جنوبی زندانی بودند، کسی جز وينی يعنی همسر ماندلا در کشور نمانده بود. همه رهبران به خارج از کشور فرار کرده بودند از جمله جيکوب زويا( رئيس جمهور کنونی آفريقای جنوبی)، آلفرد نوزو، آليور تامبو(که رئيس کنگره ملی آفريقا بود). بنابراين فقط وينی، همسر ماندلا در کشور باقی مانده بود. وينی دومين زن ماندلا بود او در سنين جوانی فکر ميکنم در سال ۱۹۵۸ با ماندلا ازدواج ميکند که صاحب دو دختر هم ميشوند. در سال ۱۹۶۲ که ماندلا دستگير ميشود، ديگر وينی را نمی بيند. بنابراين تمام فشارها را رژيم آپارتايد بر وينی وارد ميکند. وينی چندين بار به زندان می افتد، کار خودش را از دست ميدهد و هنگاميکه به زندان می افتد بسيار تحت فشار رژيم آپارتايد قرار ميگيرد ولی با همه اين فشارها دست از مبارزه نميکشد. او کسی است که تمام سياست کنگره ملی آفريقای جنوبی را در آن کشورنمايندگی ميکند. در تمام تظاهرات های دانشجوئی شرکت فعال ميکند و در راس اين تظاهرات ها قرار دارد بطوريکه در سال ۱۹۷۶ در يک تظاهرات بسيار بزرگ دانشجوئی، پليس به او حمله ميکند و او را مجروح کرده دوباره بزندان می اندارد. در اين تظاهرات بزرگ چند نفر هم کشته ميشوند. در مدتی که ماندلا در زندان است يعنی طی ۲۷ سال، او فقط دوبار موفق ميشود به ملاقات ماندلا برود. بنابراين در غياب ماندلا و رهبران کنگره ملی آفريقا، اين وينی است که بعنوان مادر ملت توسط سياهپوستان معرفی ميشود و برای آزادی شوهرش پيگيرانه فعاليت ميکند. ولی در سال ۱۹۸۹ به او تهمت ميزنند که باعث کشته شدن يکی از اعضای تيم فوتبال اش ميشود. ميگويند او دستور آن قتل را داده است. متاسفانه عده ای هم که آشنائی به تاريخ آفريقای جنوبی ندارند چنين مطرح ميکنند که ماندلا بخاطر اين از وينی جدا شد که دادگاه، وينی را محکوم کرده بود. در حالی که محکوميت وينی در سال ۱۹۹۲ يا ۱۹۹۳ است. 
بايد بگويم که ماندلا هميشه از وينی پشتيبانی ميکرد. در سال ۱۹۹۰ يعنی زمانی که به وينی نسبت ربودن و قتل را ميدهند، ماندلا، کاملا از وينی دفاع ميکند. بنابراين جدائی او از وينی بخاطر حکم دادگاه و محکوميت او نبود. در سال ۱۹۹۰ که من برای دی ولت آلمان با ماندلا مصاحبه ميکردم از او پرسيدم آقای ماندلا به وينی چنين تهمت هائی زده شده است نظر شما چيست؟ ميگويد تا زمانيکه دادگاه خواهان روشن کردن اتهامات است بايد سکوت کرد اين سنتی است در کشورم. ولی بايد اين مطلب را هم بگويم که اکثريت مطلق سياهپوستان اعتمادی به قوه قضائی کشور ندارند زيرا اکثريت اعضای دستگاه قضائی از سفيد پوستان هستند. سياهپوستان نميتوانند باين دستگاه قضائی اعتماد داشته باشند 
من دادستان دادگاه قضائی را نميشناسم و نميتوانم نظری بدهم ولی من معتقدم وينی کاملا بيگناه است. من و فاميلم معتقديم او گناهی ندارد و بايد تبرئه شود.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید