رئیس یک دولت در واقع رهبری گروهی را بر عهده دارد که دولت اش مینامند و این گروه «هیئت دولت» و رئیس آن در کشوری مانند فرانسه رئیس دولت یا همان رئیس جمهوری نام ميگيرد.
چنین نوع رهبری براي اداره کشور به شکل مستقیم با رای مردم و برای مدت زماني محدود انتخاب میشود.
در ایران بر خلاف فرانسه نه تنها وظيفه تشکيل دولت بلکه تمام امور شخصی آحاد یک ملت در دست فردي قرار دارد که این فرد نه بر اساس رای ملت و نه برای مدت محدود بلکه بر اساس تعاریف دیگری چون داشتن صلاحیت مذهبی و احادیث و تمسّک به روایات دینی و به شکل دائمی بر مصدر رهبری مینشیند.
گر چه در ظاهر امر چنین رهبری با انتخاب مجلسی به نام خبرگان صورت میپذیرد اما در حقیقت بر اساس توجه به نحوه تشکیل مجلس خبرگان و ترکیب اعضای آن که همگی از بین روحانیون مذهبی هستند ميشود نتيجه گرفت که آنها خود، منتخب رهبری هستند نه اینکه رهبر به انتخاب آنها باشد. کسانی در این مجلس حضور دارند که مورد تایید رهبر و نظام مبتنی بر رهبریت دینی باشند.
سیستمی که خمینی با تشکیل مجلس خبرگان به وجود آورد در واقع ایجاد «ماشین مشروعیت دهی ساختگي مادام العمر» به عنصر رهبری مذهبی بود که اکنون نیز خامنه ای با استفاده از چنین ساختاری ادامه حاکمیت میدهد
به صحبتهای خمینی در بدو پيروزي انقلاب توجه کنید: من دولت تعیین میکنم . من به پشتوانه این ملت دولت تعیین میکنم!
اگر دقیقتر به این گفته توجه کنیم تناقض آشکار و منیت و فرد محوری را در این جمله میتوان به وضوح دید ودريافت که کلمه ملت در مصاف با کلمه تاکیدی «من» کاملأ رنگ میبازد. اصولا «من» با ملت دو کلمهی هستند که باهم در یک جمله قابل جمع نیستند، حتا اگر ملت «من»ی را انتخاب کنند به قول اولاند ملت تغییر را و یا سیستم متفاوت ديگري را انتخاب میکنند و دیدیم که اولاند رئیس جمهور جدید فرانسه بلافاصله پس از پیروزیاش در انتخابات فرانسه از جمله «مردم فرانسه تغییر را انتخاب کردند» به جای من را انتخاب کردند استفاده میکند.
دولت را ملت تعیین میکند اما خمینی در قسمت اول سخن خود میگوید من دولت تعیین میکنم، یعنی اینکه من هر چه بگویم حرف ملت است! در قسمت دوم ایشان میگویند من به پشتوانه این ملت دولت تعیین میکنم،اینجا باز هم با اینکه از ملت سخن به میان آمده اما باز هم در نهایت، تشکیل دولت را وظیفه خود دانسته نه ملت.
از دید ایشان، ملت فقط پشتوانه محسوب میشود اما پشتوانه يک فرد در داشتن حق تعیین دولت نه پشتوانه خود دولت.
پشتوانه مورد نظر خميني هرگز به رای گذاشته نشد و تنها بر اساس شعارهای اولیه انقلاب، حکم مشروعیت و مقبولیت ابدي خمینی از سوي سيستم و ماشين مشروعيت بخشي ساختگي خود وي به وی اعطا گردید .چنين ماشيني ،هرگز تشکیل دولت را وظیفه ملت ندانسته بلکه وظیفه رهبرديني میدانست و ميداندو نقش ملت را فقط در حضور مقابل دوربینهای تلوزیون و برای مصرف خارجی مورد اهمیت قرار میدهد نه برای بهبود اوضاع داخل کشور و ایجاد مردم سالاری.
خمینی «خود مشروع ساز»ی بود که خود را نماینده خدا میدانست و به جای مشروعیت عینی معتقد به مشروعیت ذهنی و متافیزیکی بود لذا محصول چنین تفکری، نظامي هست که به هر قیمتي مردم را فقط برای اثبات حقانیت خود لازم دارد، حتي اگر شده به زور و يا با فریب و نیرنگ، مردم ميبايست به منتخب حاکم مذهبي رای دهند.
رژیم اسلامی هرگز نیازی به مشروعیت مردمی در داخل احساس نمیکند و برايش مهم نیست که مردم راضی باشند یا نباشند چنین حاکمیتی فقط برای کسب مشروعیت در بعد سیاست خارجی نیاز به انتخابات دارد تا خود را نماینده مردم ایران معرفی کند.نکته مهم اینجاست، جمهوری اسلامی در داخل کشور خود را نماینده خدا میداند و در جهان آزاد خود را نماینده مردم ایران.
در داخل، تقلب و در خارج به تقلب خود استناد میکند که نماینده ملت ایران است.
نکته مهم همینجاست که تو گویی در داخل ایران خدا و نیروی پنهان ماورایی حکومت میکند و در خارج کشور و مجامع جهانی افراد حقیقی و آشکار، نماینده چنین حاکمیت ماورايي! معرفی میشوند. در داخل کشور به رای مردم اهمیتی قائل نمیشوند و در خارج کشور به آرا مردم ایران استناد میکنند.
اینجاست که در مواجهه با جمهوری اسلامی با دو حاکمیت عینی و ذهنی روبه رو هستیم. یک جا خود را نمایندگان مردم و جایی نمایندگان خدا عنوان میکنند.
انتخابات نیز به دو روش عینی و ذهنی انجام میپذیرد ،عینی آن مربوط به لزوم حضور مردم در پای صندوقهاميباشد و ذهنی آن «نظر من به فلانی نزدیک است» و نتیجه نهایی انتخابات مربوط میشود.
در نظامهای توتالیتر، مردم ابزار عینی انتخابات هستند و کاریزما و رهبران، ابزار ذهنی تلقی میشوند که نتیجه نهایی توسط آنها تعیین میشود. از دید چنین حاکمیتهایی، ابزار عینی و مادّی کافی نیست چرا که ممکن است این ابزار دچار خطا گردد لذا تعيين نتیجه نهایی بر عهده موجودی مادّی و عینی است که خود را منتسب به موجود ماورايي یا قدرت خیالی و ذهنی باشد که در ایران آنرا ولایت فقیه مینامند و در نظامهای توتالیتر دیگر اسامی مختلفی چون رهبر مادام العمر و از این دست بر آنها اطلاق میشود.
این وابستگان به قدرتهاي خيالي، نه تنها خود را مجاز به تعیین دولت بلکه مجاز به انحلال دولت نيز ميدانند. نه تنها خودرا مجاز به دخالت در امور عمومی مردم بلکه خلوت خصوصی مردم را نيز متعلق بخود ميدانند.
حاکمیتهای توتالیتر حوزه نفوذ خود را روز به روز در امور خصوصی مردم گسترش میدهند و حتا زوایای ذهنی افراد آن جامعه از چنین نفوي مصون نیست، تبلیغات مداوم در رسانهها عدم امکان نشو و نشر افکاری غیر از آنچه که خود میخواهند، از آن جملهاند.
در چنين نظامهايي واز نظر افرادي نظير خمینی، دولت مشروعیتاش را از شخص رهبر میگیرد همانگونه که اگر رهبرحکم رئیس دولت را تنفیذ نکند رای ملت باطل خواهد بود.
در کشوری نظیر فرانسه کسی جرات نمیکند بگوید؛من دولت تعیین میکنم حتی اگر آرا مردم آن کشور را پشتوانه خود داشته باشد اما در کشوری نظیر ایران فردی چون خمینی از خود رهبر مادام العمری میسازد و فریاد میزند من دولت تعیین میکنم، فردی که در هیچ انتخاباتي خود را کاندید نکرد و غیر از شعارهای احساسی اولیه انقلاب هیچ پشتوانه دمکراتیکی از جانب ملت ايران نداشت و معلوم نیست به پشتوانه کدام انتخابات و کدام آراي مردمی و ملت آنچنان گفت.
در کشوری نظیر فرانسه هیچ دولتمردی نگفت نظر من به سرکوزی یا اولاند نزدیک است و هیچ کاندیدی طرفداران رقیب را خس و خاشاک ننامید اما در ایران، فردی که رهبر و ولی فقیهاش مینامند از کاندیدای مورد نظر خود نه تنها حمایت کلامی میکند بلکه عملا با تقلب، وی را انتخاب کرده و به جای منتخب مردم معرفی مینماید.
در کشوری نظیر فرانسه به طرفداران کاندید شکست خورده تجاوز نمیشود اما در ایران، طرفداران کاندید پیروز واقعی را مورد شکنجه و تجاوز قرار داده و از روی آنها با ماشین پلیس میگذرند، از پلها به پایین پرتابشان میکند واجسادشان را آتش میزنند.
این همه تفاوت فقط برای آن است که در ایران دولت را رهبر تعیین میکند و در فرانسه ملت.
انتشار از: امین موحدی
افزودن دیدگاه جدید