نقدی بر نقد ده سئوال از استفن هاکینگ

 دوست عزیز وبیامی که در پیرو نظرهای استفن هاوکینگ نظر خود را نوشته و پخش نموده. از نوشته ایشان اینگونه برداشت میشود چون نمیتوان عدم وجود خدا را ثابت کرد بنا براین نباید وجود خدا را انکار، و اضافه نموده چون دانشمندان وجود خدا را بازداره پیشرفت علم میدانند بنا براین عدم وجود خدا در ریشه فکری آنها نهادینه شده و نمیتوانند مسائل هستی را بدرستی داوری کنند.

 من تا اندازه ای (میگویم تا اندازه ای که در زیر خواهم گفت چرا؟) با نظرات این نویسنده موافقم وآنرا اینگونه خلاصه میکنم فرض کنیم هستی را بگونه بازی شطرنج نگاه کرده که انسان هیچگونه اطلاعی به چگونگی بازی و حرکت مهره ها ندارد، بعد از مدتها پی میبرد مثلأ حرکت سرباز چگونه و بعد فیل ووووو تا بلاخره از این بازی سر در آورده و میتواند بگوید راه بازی را آموخته و میدانم.

 ما انسانها در مورد هستی شاید بتوان گفت به این نقطه از بازی رسیده ایم که به خیلی از چیزهای هستی پی برده اما اگر وانمود کنیم که بازی را کاملأ آموخته و یاد گرفته ایم حتمأ اشتباه خواهد بود چون هنوز به آگاهی کامل آن دست نیافته. مانند بازی شطرنج چون بازی را تازه آموخته هنوز نمیدانیم بعنوان مثال زمانی که سرباز به بالای زمین مخالف میرسد تبدیل به وزیر شده و چون این حرکت در بازی شطرنج بسیار کم اتفاق میافتد و ما بازی را تازه آموخته بنا براین احتمالأ به این درجه آگاهی از بازی نرسیده که بدانیم سرباز هم میتواند در شرایطی وزیر شود بنا براین اگر بگوئیم بازی را کامل میدانیم حتمأ اشتباه خواهد بود.

 همینگونه، چون انسان به خیلی از اسرار هستی پی برده اگراشتباهأ فکر کند همه چیز را میداند نیز اشتباه خواهد بود بنا بر این نویسده در اینمورد که ما هنوز همه چیز را نمیدانیم کاملأ درست گفته اند.

 تا این حد با نویسنده موافقم که زود است داوری را بر عدم وجود خدا سد در سد بازگو کنیم چون همانگونه که دوست عزیز نوشته اند عدم وجود خدا ثابت نشده اما اگر این دوست مبنای فکری خود را بر این پایه گذاشته چون دانشمندان خدا را بازدارنده پیشرفت انسان میدانند پس چون بنیان فکریشان براین پایه گزارده شده و قبول کرده اند که خدا وجود ندارد بنا براین نمیتوانند داوری درست در امور راز پنهان خلقت و یا خدا باشند.

 اما آنچه از نوشته ایشان فهمیدم، نوشته اند داوری اگر بر مبنای این تفکر استوار باشد که خدائی نیست در حالی که نبودش هنوز ثابت نشده نمیتواند درست باشد؟

 خدمت ایشان عرض میشود همانگونه که شما در مورد دانشمندان اینگونه پایه داروری خود را بدرستی بیان نموده اید. فراموش نکنید همانگونه که نبود خدا ثابت نشده. بودن خدا هم ثابت نشده پس اگر شما هم در همان اشتباه که در بالا نوشته شد وارد شده و 180 درجه بر عکس دانشمندانی که ریشه فکریشان بر اساس عدم وجود خدا است در بن فکرتان وجود خدا باشد نمیتوانید در مورد کسانی که عدم وجودش را قبول دارند داوری درست باشید.

 همه میدانیم ریشه وجود خدا بر پایه تفکر وجدانی در ما نهادینه شده نه بر پایه علمی یا واقعیت. چون از بچگی بما گفته شده خدا وجود دارد بنا براین کسانی که هنوز نتوانسته این فکر که بر پایه تفکر وجدانی در آنها کار گذاشته شده را از خود بزدایند آنان نمیتوانیم در مورد کسانی که وجود خدا را انکار میکنند داوری درست کنند.

 اما فرقی بین آن دسته که وجود خدا را انکار و آن دسته که به وجودش اعتقاد دارند است. گروهی که وجودش را انکار میکنند با نشان دادن آزمایشات گوناگون نزدیک و نزدیکتر به عدم وجودش میشوند اما آن دسته که وجودش را حتمی، هنوزنتوانسته از طریق علمی به وجودش نزدیک ونزدیکتر شوند.

 به نظر من داوری در مورد شخصی که سالیان سال در رشته فیزیک تئوریک کار کرده و تنها بعد از اثبات تئوریش گفته هایش به حقیقت پیوسته را به این راحتی او را به کلی گوئی متحم کرد صیح باشد و فکر میکنم این دلیل عدم دید باز درنبود یا بود خدا میباشد.

 با اینکه تمامی شواهد نشان بر عدم وجود خدا است اما باید تأمل داشت تا بلاخره روزی انسان با دستگاهائی که اختراع خواهد کرد نبود وجودش را ثابت کند تکرار میکنم اینکه باید (تأمل کرد) نباید باز دارنده در روشن بینی در عدم تحقیق و گفتگو در این مورد باشد.

 با اوضاعی که مردم در این جهان جنگلی بخصوص در ایران خودمون میبینند همه به فریاد آمده و به این درجه فکری رسیده و فریاد میزنند کاشکه خدائی بود؟

 لندن 15 می 2012 ترسائی