در يکی از روزهای پايانی خرداد ۱۳۹۰ فردی به نام "ميثم خوشگله" در خيابانهای تهران گردانده شد. در سال های گذشته افراد ديگری با نامهايی مثل "حسن گاوان"، "رسول ترک" و "اسمال تيغ زن" به همين سرنوشت دچار شدند. در هفتههای اخير نيز اين سياست پيگيری شده است. نتيجهی سه دهه گرداندن اين گونه افراد در خيابانها به وضعيتی تحقير آميز چه بوده است؟ با چه ديدگاهی اين عمل انجام می شود؟ راه حل کدامست؟
قلدر محله
" مگر تو قُلدرِ محلهای پسر؟". اين جملهای آشناست که بعضا بزرگترها به پسر بچههای کوچولو که قدرت و زورشان را به رخ می کشند می گويند. اين بچهها از بقيه بچههای هم سن و سال خود به لحاظ فيزيکی فعال تر و بعضا بزرگترند، حالت تهاجمی و پرخاشگر دارند و به همسالان و حتی بزرگترها توهين زبانی می کنند. مطمئنا اگر از اين بچههايی که با اختلالات رفتاری دست و پنجه نرم می کنند بپرسيد که در آينده می خواهی چه کاره شوی هيچکدام نمی گويند "قُلدر محلّه". در اين طنز، واقعيتی تلخ نهفته است.
اين بچهها مطمئنا به دلايل مختلف رفتاری، روانی و محيطی مستعد تبديل شدن به يک قلدر واقعی در دوران بزرگسالیاند و بايد با شناسايی مشخصات بچههای پرخاشگر به کنترل و تصحيح رفتاری آنها پرداخت و از تبديل شدن آنها به قلدر بزرگسال جلوگيری کرد. عوامل روانی عمدتا به برهم خوردگی هورمونها و عوامل ارثی و ژنتيکی بر می گردد. برخورد خشن والدين، عدم تعامل والدين با فرزندان، انحراف والدين، سرکوب شخصيت، فقدان اعتماد به نفس، فقر و محروميتهای اجتماعی، خودکم بينی، حسادت، تمايل وصف ناپذير به معروف شدن و به نمايش گذاشتن زور و قدرت با ضرب و جرح در اثر سوء تربيت در محيط خانوادگی و مولفههای بيرونی مثل همسايگی جزو عوامل روحی و محيطی هستند.
برچسبها و تنبيهات
نياز به معروف شدن از مشخصات اصلی يک قلدر است. انتخاب اسامی، نقش موثری در معروف شدن آنها دارد. اسامی که اين افراد برای خود بر می گزينند عمدتا دو بخشی است که بخش دوم مشخصهای است که اين افراد دوست دارند با آن معروف شوند. اين اسامی بيانگر جثه (حسن گاوان)، قوميت (رسول ترک)، نوع خلافی که انجام می دهند (اسمال يا اسی تيغ زن)، خصوصيت اخلاقی قلدر که زير دستان قلدر به آن اعتقاد دارند (حيدر خوش مرام)، اسم محلهای که در آن ساکنند (علی گندابی) يا زيبايی و زشتی آنهاست (ميثم خوشگله). در ميان اين اسامی شعبان بی مخ و اکبر خوش کوش که جزء قلدرهای بزرگسال محسوب می شوند و به خدمت حاکمان در آمدهاند نيز نام آشنا هستند.
رسانههای داخلی افرادی را که به دلايل مختلف دچار اختلال رفتاری "قلدری" شدهاند با برچسبهايی چون زور گير، باج گير، قلدر، گردن کلفت، شرور، اراذل و اوباش معرفی می کنند. اگرچه ذکر اين اسامی برای اجرای مجازات شديد مثل شلاق زدن اين افراد در ملاء عام دستِ حکومت را باز تر کرده اما به کم شدن، کنترل و بهبود اين سوء رفتار ميان نوجوانان و جوانان کمکی نکرده است. اين افراد که به خاطر شرايط نابسامان خانوادگی، مشکلات روانی، نارسايیهای ارثی و عوامل محيطی درگير چنين اختلالات رفتاری شدهاند هرگز با روش تنبيهی افراطی و خشونت بار به زيان باری اين اختلال رفتاری برای خود و جامعه پی نخواهند برد.
اصلاح با آفتابه
علاوه بر ناميدن اين افراد با اسامیای که ياد آور مجرم بودن آنهاست و شلاق و زندان، گرداندن قلدرها در خيابانهای شهر در حالی که آفتابه بر گردن آنهاست روش ديگر برخورد و کنترل قلدری بوده است. گرداندن افراد قلدر با آفتابه و مجبور کردن انها به بردن سر آفتابه به دهان در ملا عام حتی با فرض مجرميت آنها اوج هتک حرمت به انسان و انسانيت است. اين روش تنبيهی با نشانه گرفتن حرمت ذاتی و درونی فرد نه تنها موثر نمی افتد نتيجهی عکس دارد. مجازات های فيزيکی مثل شلاق زدن در ملا عام و فشارهای روحی و روانی افراد قلدر که قبلا بر اثر فشارهای روحی و روانی و محيطی دچار سوء رفتار شدهاند نه تنها آنها را کنترل نمی کند بلکه آنها را بيشتر تحريک خواهد کرد. ساده ترين نشانه برای ناکارا بودن اين روش تربيتی فقدان نشانه برای کاهش قلدران در سطح شهرهاست.
افراد دارای اختلالات رفتاری يک بار طعم تلخ له شدن شخصيت و بی احترامی را بر حسب وضعيت اقتصادی و اجتماعی در دوران بچه گی چشيدهاند. اين افراد در مناطق محروم و عمدتا حاشيهی شهری بزرگ شدهاند. آنها اکثرا در خانوادههای بی سواد و فقير که خشونت جزء جدايی ناپذير خانواده است رشد و نمو کرده و خشونت ورزی برای به دست آوردن پيش پا افتاده ترين امور تنها راه ارتباط گيری آنها بوده است. حال با توسل به خشونت بيشتر به بهانهی تنبيه افرادی که برای سالهای طولانی زورگويی و خشونت ورزی محور اصلی زندگی آنها بوده است هرگز نمی توان قدمی در حل معضل قلدری در جامعه به طور موثر برداشت.
کنترل رفتار يک قلدر با آموزش آنها و معرفی و آشنا کردن افراد با پيامدهای منفی عملکرد قلدر و کسی که مورد قلدری واقع می شود صورت می گيرد. مطمئنا آموزش، شناسايی، اطلاع رسانی، پيشگيری و کنترل اين اختلال رفتاری با روشهايی که بر اساس تحقيقات علمی به کار گرفته شده نتايج موثرتر و عميق تری در مقايسه با شرمسار کردن قلدران با گرداندن آنها در سطح شهر با دست بند و پا بند و آفتابه است.
اسی خُلهی قديم، حاج اسماعيل فعلی
در بسياری از جوامع استفاده از روشهای معنوی و روحانی در مراحل بازپروری افرادی که درگير اختلالات رفتاری هستند به عنوان يک روش موثر مورد استفاده قرار می گيرند. اما به کارگيری اين روش به عنوان تنها روش ترميمی و پيشگيری پيامدهای منفی به دنبال دارد.
تصحيح يک سوء رفتار با پيوستن به گروهی مذهبی فی نفسه مشکلی ندارد اما برپا کنندگان و دست اندر کاران اين گروهها بايد عوامل به وجود آمدن اين معضل اجتماعی را به درستی بشناسند. به عنوان مثال "حلقههای معرفت" نام يکی از اين گروههای فعال مذهبی در قم است که برای برطرف کردن اين سوء رفتار در ميان جوانان قم تشکيل شده است. اين گروه صرفا با استفاده از روشهای دينی و آموزشهای مذهبی در صدد از ميان برداشتن اين سوء رفتار جوانان هستند.
محمدرضا شمسآبادی گردانندهی اين گروه معتقد است که عامل به وجود آمدن اين معضل اجتماعی لقمهی حرام، بی دين و ايمان بودن والدين، ماهواره و اينترنت است. وی بهترين راه نجات اين افراد را در توبه و گوش دادن به روضه ی امام حسين می داند: "روضه امام حسين کارخانه آدمسازی است و ما مدام بر روی اين عزيزان کار میکنيم؛ اگر فعاليتهای ما استمرار داشته باشد، آنها را پخته میکند و چيزی که پخته شد، خام نمیشود." (الف،۱۸ خرداد ۱۳۹۰)
روش استفادهی صرف از آموزه های دينی- بدون استفاده از روشهای علمی- در فرآيند درمانی دچار اشکالات جدی است. در اين روش قلدران تواب، بندگان بسيار محبوب خداوند معرفی می شوند که با نيروی ويژهای که خداوند به آنها بخشيده توانستهاند به راه راست برگردند. اين سوءتفاهم يعنی خود برتر ديدن و قدرت بخشی بی اندازه برای نشان دادن توانايی انجام ندادن يک رفتار سوء برای افرادی که با اين نوع خاص از اختلال رفتاری درگير هستند نه تنها نتيجه ای ندارد بلکه خطرناک و مضر است؛ فراموش نکنيم اين افراد، قلدری را آنجا آغاز کردند که نشان دهند از ديگر افراد بهترند و زورشان بيشتر است.
تعزيه راه ديگر علاج
روشهای اطلاع رسانی و آگاهی دادن به منظور ترميم سوء رفتار ميان جوانان با تمسک به مولفهها و آموزههای دينی در قالب فيلم و سريال هم در سالهای اخير موثر نبوده است. معضلات اجتماعی و اختلالات رفتاری يک شبه و فقط با يک علت اتفاق نمی افتد که تنها يک محرک سبب توقف و بهبود آن شود. در فرآيند تغيير يک کودک به قلدر و نهايتا قلدر بزرگسال عوامل متعددی دخيل هستند که فقط با انجام آيينهای دينی مثل تعزيه آن هم در ده شب نمی توان آن را متوقف کرد.
به عنوان نمونه موضوع سريال تلويزيونی "شب دهم " به راه راست برگشتن يک لات سرشناس با توسل به واقعهی عاشورا است. گرچه اين سريال می تواند در نوع خودش کار قابل توجه ای در طرح اين معضل اجتماعی به حساب آيد اما از آنجا که عامل واقعی در بهبود يک سوء رفتار را ناديده گرفته و به راه حلی غير واقعی و کاملا استثنايی می پردازد پيامی منطقی در بر ندارد. در حقيقت تنها پيامی که اين مجموعه تلويزيونی در ذهن متبادر می سازد اين است که خلاف کنيد، بزنيد، باج گيری کنيد، زور بگوييد، به حريم افراد تجاوز کنيد، عربده بکشيد و بعد وقتی گير افتاديد توبه کنيد.
آرتميز دانهکار (مددکار اجتماعی ساکن امريکا)
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید