بخش دوم: فرار به عنوان مفهوم کلیدی برای شناخت ساختار جمهوری اسلامی—پیشنهادی برای همبستگی نسل ها
در بخش اول مطرح کردم که من اصطلاح یا مفهوم جدیدی را مطرح می کنم و بحثم را پیرامون پدیده ی جلای وطن در سی و سه ساله ی گذشته دور این مفهوم پی می افکنم. این مفهوم مفهوم فرار است وتا به حال در ادبیات فارسی، تا آن جا که من اطلاع دارم، تنها در کانتکست فرار مغزها مطرح شده است و برای تعریف و توضیح جلای وطن انبوه ساکنان خطه ی ایران از سال پنجاه و هفت تا به امروز استفاده نشده است. نو آوری من در تعمیم این مفهوم برای بررسی چرایی پدیده ی دایاسپورای ایرانیان است. این نو آوری از این تیز بینی ناشی می شود که مفاهیم مهاجرت و پناهندگی برای درک و چرایی این پدیده ی اجتماعی گسترده در کانتکست ایران قاصر هستند. از این زاویه ایرانیان در دایاسپورا همه هویت تبعیدی دارند.
با توجه به پاسخ های خوبی که در مورد بخش اول مقاله تا امروز دریافت کرده ام و به این خاطر از پاسخ گویان سپاسگزارم، پیش از شروع این بخش، لازم می دانم شش موضوع را یادآوری و مشخص کنم: 1) این مقاله مفهوم فرار را برای بررسی چرایی جلای وطن پنج میلیون ایرانی از اول انقلاب پیشنهاد می کند و به چگونگی به بدن در آمدن یا ریشه گیری این دایاسپورای گسترده در نقاط مختلف جهان نمی پردازد. بی شک این مفهوم برای توضیح آن بخش کارآیی و استفاده کامل و دقیق ندارد. 2) این مقاله یک مقاله ی مقایسه ای برای مقایسه دلایل مهاجرت انبوه ایرانیان با دلایل مهاجرت ساکنان کشورهای همسایه یا خاور میانه یا آسیایی مانند افغانستان و هند نیست. 3) (مهمتیرن نکته) متدولوژی ارائه شده در این مقاله روش پدیدارشناسانه است. مفهوم فرار و زندان مفاهیم پدیدارشناسانه هستند نه مفاهیم دقیق حقوقی. به همین خاطر نمی توان آن ها را به سادگی در سیاست گذاری ها و طبقه بندی های مربوط به مهاجرت و پناهندگی وارد کرد. یعنی نمی توان به هر کس که از ایران به کشور دیگری پناهنده می شود یا توجه به این مفهوم پدیدارشناسانه حق پناهندگی داد. 4) مفهوم فرار ارائه شده توسط من یک نوع نوع آوری است و فرار به معنای عام ترو متفاوتی از تعریف های تا حالا ارائه شده مانند مفهوم فرار در رابطه با جنگ جهانی دوم که به ادعای یکی از خوانندگان در کلمه آلمانی
Kriegsflüchtlinge
مستتر است به کار برده شده است. در شرایط جنگی از مهمترین ویژگی های فرار این است که افراد بیش و کم در یک زمان و به شکل دسته جمعی و بدون آمادگی قبلی فرار می کنند. همانطور که در قسمت اول توضیح دادم، فرار ایرانیان از ایران در کل از لحاظ پدیدارشناسانه به فرار از زندان می ماند که به لزوم یکباره بدون آمادگی قبلی و همه گانی و بدون برنامه و در یک زمان نیست. همانطور که در بخشی از این مقاله توضیح خواهم داد تبعید و گریز که بیشتر به ایرانیانی که در دهه ی شصت خارج شدند ربط پیدا می کند بیشتر بدون آمادگی و همه گانی و یک زمانی بوده است و فرار مهاجرین کمتر این حالت ها را داشته است. اما مفهوم فرار از زندان محوریا طیفی است که هر دو بخش را پوشش می دهد و جلای وطن هر شخص خاص در یک نقطه ی این محور یا طیف قرار می گیرد. دیگر این که: از آن جا که مفهوم ها مقولات در تغییری هستند، وقتی مفهومی به وسیله ی شخصی ارائه می شود نباید به طور دقیق با شکل های ارائه شده ی قبلی تطبیق داشته باشد. نو آوری در همین تغییر و ارائه ی مفهوم با تغییرات جزئی یا
subtle
با توجه به خاص بودن کانتکست و موضوع تحت بررسی بوجود می آید. 5) این مقاله یک پژوهش جامع جامعه شناسی نیست. بلکه یک مقاله ی سیاسی است. نگارنده در این جا ادعای بی طرفی کامل و نقش محقق را داشتن نمی کند. 6) همانطور که در بخش اول توضیح دادم پنج نوع دایاسپورا از ابتدای تاریخ تا امروز وجود داشته است که سه تای آن ها دایاسپورای پناهندگی، دایاسپورای بازرگانی و دایاسپورای کارگری هستند (مانند دایاسپورای ترک های ترکیه در آلمان). و همانطور که اشاره کردم دایاسپورای ایرانی را می توان جزو دایاسپورای پناهندگی محسوب کرد. این درست است که بر فرض کشور کانادا چند کاتاگوری عمده برای پذیرش مهاجر دارد که دو تای آن این ها هستند: کارگر ورزیده و ماهر که مشمول تحصیلکردگان و صاحبان حرفه می شود، سرمایه گذاران. اما این کاتاگوری های مهاجرتی تعریف شده توسط اداره ی مهاجرت کانادا با کاتاگوری های مطالعات دایاسپورا یعنی کارگری و بازرگانی تطبیق ندارند و متفاوت می باشند. در نتیجه این واقعیت که مهاجرین ایرانی طبق این تقسیم بندی های اداره مهاجرت درخواست مهاجرت داده اند ربطی به انگیزه ی اصلی مهاجرت آن ها ندارد. بحث اصلی من این است که مهاجرت انبوه ایرانیان یک نوع فرار از ایران است و به حس آن ها از شرایط ایران و موقعیت خود در ایران بستگی دارد. استدلال من این است که از لحاظ پدیدارشناسانه، امروزه بسیاری از ایرانیان بخصوص جوانان ایران را به عنوان یک زندان بزرگ تجربه-حس می کنند. پدیدار شناسی با حس هستی شناسانه انسان ها از خودشان و موقعیت شان در ارتباط است. این مقاله بحث می کند که شکل کلی این حس هستی شناسانه حس زندانی بودن است، زندانی که بهترین راه خود را فرار می بینید. مسلم است که آن ها طبق کاتاگوری های اداره مهاجرت کشورهای مهاجرت پذیر درخواست می دهند. اما این مسئله نافی بحث اصلی من در فراری بودن آن ها از ایران و هویت تبعیدی داشتن نیست. همچنین نمی توان در بررسی های دایاسپورایی آن ها را دایاسپورای بازرگانی یا کارگری محسوب کرد. البته تقسیم بندی من یا موضع مطروحه در این مقاله می تواند جای بحث داشته باشد. ولی حداقل از لحاظ پدیدار شناسانه شواهد گواهی بر صحت و احتمال بالای طبقه بندی من که از حس جمعی هستی شناسانه بسیاری از جوانان ایران ناشی می شود هستند.برای نمونه به قسمتی گفتگویی فیس بوکی زیر که امروز صورت گرفت توجه کنید:
"آي مردم ! مبادا گول بخوريد! به بهانهي مهاجرت به كانادا جيب مباركتان را خالي نكنند. وزارت مهاجرت دولت فدرال و ايالت كبك اعلام كرد تا پايان مارس 2013 پروندهي جديد نميپذيرد. ميبينيد ملت ايران چه قدرتي دارد! آنچنان بر سر اين كشور پيشرفته پرونده مهاجرت ريختند كه كل نظام مهاجرت آن به حالت تعليق در آمد و حالا حالاها از محاق در نخواهد آمد!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید