خجسته یادروزِ شکستِ "کودتایِ ۲۵ امرداد" بهدستِ ملتِ ایران در «رستاخیزِ ملیِ ۲۸ امرداد» را، به ملتِ ایران یادآوری، و دلسوزیِ خویش را رَوایِ مرد-ای که میتوانست بهتر از آنچه بود باشد(دکتر مصدقالسلطنه)، میدانم. درودِ من رهسپارِ همهیِ فرماندهانای باد، که، خویشکاریِ ملی-شان در آن برهه را نفراموشیده، و با جان-و-دل از پادشاهِ قانونیِ ایران و بنابراین از قانونِ اساسیِ ایران[جدایِ اینکه؛ من بخش
هایی از آن قانونِ اساسی را برایِ امروزِ ایران و بخشهایی را برایِ هتا، همان هنگام نیز ناروا و نادرست میدانم.] دربرابرِ قانونشکنان پَدافندیدند. پیشاپیش روبه فریادکشانای که در هیچیک از زمینههایِ فرهنگ، فناوری، سیاست، اقتصاد و... هیچ سخنای برایِ بهپیش نهادن ندارند، و وارونه نمایاندنِ این رستاخیزِ ملی، به نهتنها "ناندانیِ سیاسی"، بساکه، به همهیِ بود-و-نبودشان در میدان هَمبودمانیک(اجتماعی) دِگَرشده ست، میگویم: گاهنامه ست، گذشته ست و کاریاش هم نمیشود کرد. بهجایِ کُلُفتیدنِ رگهایِ گردن و گاهنامه را به گروگانیِ سنگینی و زیستِ سیاسیِ خود گرفتن، آن را با گاهنامهپردازان و گاهنامهورانای چون عباسِ میلانی و علیِ میرفطروس و بابک امیرخسرُوی و ...[که بیشترشان از زندانیانِ سیاسیِ همان دوره نیز بودند] بِدُنبالید. گرهتان را که با آنان گشودید، آنگاه اگر خواستید، باز به "کودتاگویی"هایتان بپردازید!
نگارنده بردیا پارس
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید