رفتن به محتوای اصلی

ایران کهن، ایران امروز و عدالت، آزادی

ایران کهن، ایران امروز و عدالت، آزادی
کجاست آن سرزمین کهن و پر عدالتمان؟ آیا اینجا ایران است؟ که از عدالت و برابری خبری نیست. در این سرزمینی که در آن هزینه نگهداشتن حکومت اسلام؛ تن فروشی بچه‌ها و زنانش شده. جایی که بر خلاف همه کشورهای جهان به جای پیوند اعضاء بدن، دست می‌برند و چشم در می‌آورند. جایی که جرثقیل را نه در ساختمان سازی که برای به دار کشیدن مردم استفاده می‌کنند؛ و هر صدایی را در گلو خفه می‌کنند که مبادا ظالمان رژیم آخوندی به خطر بیافتند و خود به اسم دین و مذهب دست به هر جنایتی که می‌خواهند می‌زنند. 
کشوری که حکومت اسلامی است و مردمش ضد دین شده‌اند. دیکتاتورش خسته و مردمش دست بردار نیستند. موقع آن رسیده که بدانیم در ایران ما چه می‌گذرد. در ایران دو نوع کلی مذهب (دین) وجود دارد: 
ــ دینی که در خدمت زورمندان و حاکمان و ظالمان است. 
ــ دیـن و مذهبی که در خـدمت مردم و بـرای برپـایی عدالت، توحید حقیقـی و بازگشت به فطرت و روشن نگـاه داشتن چراغ عقل و عدالت است. 
پس نباید از مقابله با دین حاکمان ایران ترسید؛ و باید با جاهلان و جانیان و زورگویان رژیم مبارزه جـدی کرده و مذهـب حقیقی را تبلیغ نماییم؛ نه مذهب خرافه و منحرف شده‌ای که حاکمان خود را مفسران آن میدانند. در این دنیای عجیب، حوادث فراوان است و نباید از تهمت‌ها و سختی‌ها گریزان بود. نباید از مبارزه و سختی‌های مسیر دلسرد شد. باید تا آخر ایستاد و به خداوند توکل کرد. ملتی که به خدا توکل کند و ملتی که شهامت داشـته باشد، شکست ندارد و ملتی که برای هوای نفس و خواسته‌های دنیایی تلاش کند، قهراً شکست خورده اسـت و عاقبتی جز خواری؛ سرخوردگی و پوچی و اضمحلال نخواهد داشت؛ که این روش از مسخره‌ترین کارهای ممکن است. 
بارها گفته و نوشته شده است که رهایی ایران از تسلط استبداد مذهبی جز از راه برکناری نظام ولایت فقیه و جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست، به همانگونه که جلوگیری از تکرار استبداد در آینده ایران، در سایه تحقق آزادی های فردی و اجتماعی و استقرار حاکمیت مردم امکان پذیر خواهد بود.
در کشورهای صاحب دمکراسی گرایش مردم به شخصیت ها و احزابی است که به آنچه در جهت تحقق منافع ملی عنوان می کنند وفادارند. چنانچه مشاهده شود پس از رسیدن به قدرت از مسیر منافع ملی و تعهداتی که کرده اند منحرف می شوند مردم از آنان روی برگردانده و در نخستین فرصت بدست آمده از قدرت برکنارشان می سازند. از این روست که سازمان ها و شخصیت های سیاسی در این کشورها برای برخورداری از حمایت مردم نسبت به خواست و منافع ملی وفادار و پای برجا باقی می مانند.
در ایران، اما قضیه برعکس است. شخصیت هایی که نسبت به خطر استبداد مذهبی حتی پیش از استقرار جمهوری اسلامی هشدار می دادند و بر این باور که تنها راه رهایی ایران جلوگیری از تکرار استبداد است پایدار ماندند، یا جان باختند یا آنکه کنار گذاشته شده اند. در عوض کسانی مطرح و خبرسازند که داغ همکاری و خدمت گذاری به سردمداران جمهوری اسلامی را بر پیشانی داشته و اکنون هم که به ظاهر از نظام ولایت فقیه بریده اند جز انتقاد کردن از کارکرد سردمداران اسلامی بویژه آنها که در رأس قدرتند حرفی نمی زنند.
اگر انتخابات در ایران آزاد بود، رژیم کنونی در خطر از دست دادن قدرت قرار می گرفت.
جمهوری اسلامی با گوشه گیری خود و فقدان ابزار سیاسی برای حل بحران کنونی، راههای زیادی را برای خود باقی نگذاشته است، که در این میان برای تضمین بقای خود از زور و ترور استفاده می کند. به نظر می رسد که در حال حاضر ارعاب (ترور) روش ارجح فرماندهان سپاه پاسداران می باشد، که حتی ممکن است بحران فعلی را به عنوان فرصتی مناسب برای پاکسازی رژیم از عناصر نامطلوب و اختیار دادن به نیروهای نظامی ایدئولوژیک برای دخالت هر چه بیشتر در زندگی سیاسی، اقتصادی و معنوی جمهوری اسلامی بداند. در برخی موارد، حتی ممکن است رهبر خودش را به عنوان بازیچه سپاه پاسداران ببیند که اجازه قتل عام مردم را می دهد.
با این حال، نفی اختلافات داخلی بحران مشروعیت رژیم ایران را حل نمی کند، و دشمنان خارجی فرضی نمی توانند بیش از این مردم را تحت لوای پرچم خود جمع کنند. بسیار جای تردید است که جمعیت ایران بتوانند برای مدت طولانی وادار به تسلیم در برابر تهدید و ارعاب شوند، حال اینکه افزایش تهدید و ارعاب جامعه را در جنگ علیه حکومت زور رادیکالیزه خواهد کرد.
روی صحبت من در این مقاله فقط و فقط با میلیونها هموطنی است که به این حداقل ها چه در حرف و چه در عمل باور دارند: 
۱- از استبداد، سرکوب وحشیانه، فقر و نابرابری حاکم بر جامعه ایران بمعنای واقعی‌ خسته شده اند. 
۲- به این درک مقدماتی رسیده اند که این رژیم تحت هیچ شرایطی قابل رفرم و اصلاحات نیست و باید سرنگون شود. 
۳- به این درک پایه ای رسیده اند که در نظام سیاسی آینده ایران، اسلام باید از محدوده‌های سیاست، دولت و نظام آموزشی‌ ایران برای همیشه بکنار رانده شود. 
۴- به این درک ابتدایی رسیده اند که هیچ فرد، جریان و سازمانی به تنهایی‌ قادر به سرنگونی این رژیم و جایگزین کردن آلترناتیو مورد دلخواه خود نخواهد بود. 
۵- به یکپارچگی کامل ایران و برقراری آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و امکانات برابر برای تمامی‌ کسانی‌ که در محدوده جغرافیایی ایران زندگی‌ میکنند، از صمیم قلب وفادارند. 
اکنون با وجدان های ایران متحد شوید
وقتی یک فرد به پیچ و خم های مشکلات سهمگین زندگی برخورد می کند اگر به خود باور نداشته باشد تسلیم می شود و حیات و آینده ی خویش را تباه می سازد. اما این پدیده در مورد یک جامعه چگونه است؟ وقتی یک جامعه خودباوری ندارد چگونه می تواند از منجلابی که او را در آن فرو کرده اند بگریزد؟ به نظر می رسد شانس جامعه برای نجات بیشتر باشد. فرد اگر نتواند در ذهن خویش دست آویزهایی را برای کمر راست کردن بیابد برای همیشه به زمین می خورد و می ماند، اما جامعه متشکل از میلیون ها فرد است و همیشه هستند معدود افرادی که در میان آنها توانایی این را دارند که برخلاف جریان آب شنا کنند و راه درست را به دیگران نشان دهند
اگر بحث را به شرایط امروز ایران برگردانیم کم نیستند ایرانیانی که می دانند چه می گذرد، از ظلم و ستم و درد و رنج سایرین باخبرند، خوب هم باخبرند. مگر می توان نبود؟ مگر می توان ندانست چند میلیون ایرانی فقیر و گرسنه و معتاد و تن فروشند؟ مگر می توان ندانست که کودکان پنج ساله در میان اتومبیل ها در فصل سرد زمستان در پی لقمه نانی ساز می زنند و اشک می ریزند؟ مگر می توان شرمساری مردی را که به چشم های افسرده ی دختری که نمی تواند برایش جهاز تهیه کند می نگرد نفهمید؟ مگر می توان خجلت زنی را که می داند فرزندانش از تن فروشی او برای تهیه ی لقمه نانی باخبرند درک نکرد؟ مگر می شود از درد تنهایی و زجر و شکنجه ی هزاران زندانی بیگناه در زندان های ضد بشری رژیم بی اطلاع بود؟ آری همه می دانند. کم یا بیش. اما چنانچه گفتیم وجدان، پاسخ به احساس رنج ناشی از دانستن است، نه خود دانستن. اینجاست که شمار ایرانیان با وجدان به شدت کاهش می یابد. شمار آنان که جرات می کنند به آن چه می دانند و به آن چه می فهمند و به آن چه فهم در وجودشان بر می انگیزد پاسخ دهند. 
این که چرا میلیون ها ایرانی به وجدان خویش، به معنایی که آمد، پشت کرده اند جای بحث مفصلی دارد که منظور این نوشتار نیست. اشاره ی ما در اینجا به آن ایرانیانی است که عنصر وجدان در آنها عمل می کند. همان هایی که حاضرند بهای سخت پاسخگویی به تعهد ناشی از درک خویش را پذیرا باشند. آن چه جای شوربختی دارد این است که این انسان های باوجدان ایرانی، با شمار اندکشان، دچار پراکندگی و تفرقه ی بسیار هستند. یعنی همدیگر را در نمی یابند تا در کنار هم عمل کنند. همین امر سبب شده است که به علت ۱) شمار اندک ایرانیان دارای وجدان {فعال} و ۲) به دلیل جدایی آنها، نیروی کافی برای شکل گیری یک قدرت قابل توجه جهت تغییر شرایط فراهم نشود. همه خوب می دانیم که شرایط را حرکت تغییر می دهد و حرکت در صورت با هم بودن است که ممکن و موثر خواهد بود. 
به همین خاطر شاید بد نباشد که از یکسو ایرانیانی را که به طور آگاهانه و برای چشیدن طعم ثروت و امنیت و رفاه به آگاهی و تعهد ناشی از آگاهی خویش پشت کرده اند به بازگشت به اصالت انسانی ومسئولیت اخلاقی خویش فراخواند و از سوی دیگر، ایرانیان با وجدان را تشویق کرد که بر مبنای همین درد مشترک ناشی از درک خویش، اختلافات دیگر را کنار گذارند و در مسیر رهایی خود و جامعه از چنگ استبدادی ضد بشری در کنار هم قرار گیرند و فعالیت جمعی کنند. قبل از این که به هر ایده آل سیاسی و مکتبی و حزبی بخواهیم برسیم باید دست در دست هم، کرامت انسانی خود را تامین کنیم. 
پشتیبانی از آن جناح از حاکمیت که طرفدار بقای نظام است و ادامه سیاست های کنونی را باعث سقوط جمهوری اسلامی می داند مفهومی جز ضدیت با خواست های مردم ندارد که به تجربه دریافته اند که خودکامگی، آنگاه که با ارتجاع همراه باشد، از بدترین نوع استبدادهاست و برای رهایی از آن راهی جز پایان دادن به عمر آن وجود ندارد.
اکنون آن جنبش یا همبستگی ملی که آزادیخواهان عاشق ایران سالهاست که به شکوفایی و پدید آمدنش امید بسته اند از قوه به فعل در آمده است و می رود طومار عمر استبداد و ارتجاع را در ایران برای همیشه در هم کوبد، سرنوشت آنرا به دست کسانی نسپاریم که سالها در رأس هرم قدرت بوده اند و با سیاست های نادرست و ضد ایرانی خود مردم را به روز سیاه نشانده و هدفی جز حفظ بقای نظام و بدست آوردن قدرت از دست رفته برای سوءاستفاده های مالی و سیاسی ندارند.
چرا باید مردمی را که برای تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری قیام کرده، بازداشت، شکنجه و کشته می شوند درگیر مبارزه کسب قدرت جناحی از میان جناح هایی کرد که برای دست یافتن به قدرت فدا شدن جان مردم برایشان اهمیتی ندارد. 
به امید این که هر چه زودتر پیروزی را در سرزمین عزیزمان جشن بگیریم و ریشه ظلم و ستم از این سرزمین کهن کنده شود. 
شهریار کاشانی 
فعال دانشجویی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید