پس از انتشار بيانيهای که به قلم آقای بابک اميرخسروی و امضای تنی چند از کنشگران ايرانی انتشار يافت، شاهد واکنش تقابلآميز شديد و قاطعانهی فعالين کردستان نسبت به آن بوديم؛ چند صد نفر، يعنی چند برابر تعداد امضاکنندگان "بيانيه"ی آقای اميرخسروی، طی بيانيههای متقابلی موضعگيری تحريفانه و خصمانهی "بيانيه" را محکوم کردند. اين "بيانيه" حتی عدهای را به اين استنتاج رساند که ماندن کردستان در چهارچوب ايران ديگر بلاموضوع است؛ اين کنشگران گفتند: حال که حاکميت جای خود دارد، "اپوزيسيون" نيز همان موضع شووينيستی را دنبال میکند و "نويد" برخورد مشابه حاکمان در فردا را میدهد و در همين راستا از همين امروز مردم ايران را بر عليه کردستان میشوراند ـ از همان سنخ که اوايل انقلاب بهمن شاهد آن بوديم ـ و حال که هيچ روزنهای برای تحقق مطالبات کردستان در ايران پيش رو نيست، چرا نبايد از همين اکنون دنبال گزينهی استقلال بود؟" [نقل به مضمون]
اينجا بايد خطاب به آقای اميرخسروی گفت: "دست شما درد نکند به کمک خاله خرسهيتان به تماميت ارضی!"
علاوه بر فعالين کُرد، حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کوملهی کردستان ايران نيز در پاسخی تعرضی اين تبليغات مسموم را محکوم کردند. آنها ضمن تأکيد بر مفاد "توافقنامه" تصريح نمودند که در هيج جای "موافقتنامه"ی مشترک آنها سخنی از استقلال نيامده و در پی آن نيز نبودهاند. آنها ـ همانطور که در "توافقنامه" نيز آمده است ـ خواهان تحقق خواستههای کُرد در چهارچوب ايران فدرال، سکولار و دمکراتيک بودهاند و هستند.
آقای بابک اميرخسروی ـ که خود چندين دهه مبلغ مفاهيم مندرج در توافقنامهی دو حزب مزبور بود و اما امروز به مبلغ دستهراستیترين جناح اپوزيسيون تبديل شده ـ پس از تحريف مضمون و روح غالب بر "توافقنامه"ی اين دو حزب، اينبار نيز پاسخ اين دو حزب را منقلب و به نفع خود مصادرهی به مطلوب کرده و گفتهاند که اين دو حزب "عقبنشينی" کردهاند و اين از اثرات شاهکار وی میباشد!! گويا آقای بابک اميرخسروی چشمبندی هم میدانند! چرا که هر انسانی با کمترين درجه از دانش زبان پارسی میتواند به جشمان خود ملاحظه کند که توضيح اخير دو حزب مزبور بطور مطلق، باز تکرار میشود: بطور مطلق عقبنشينی از مواضع منعکس در "توافقنامه" نيست، بلکه تلاش برای رفع کژفهمیهای عمدی و غيرعمدی امضاکنندگان "بيانيه" از آن است. در اين "توافقنامه" چيزی گفته نشده که هزاران بار در ادبيات اين دو حزب منعکس نشده باشد. آيا بابک اميرخسروی اولين بار است چشم نازنينشان به چنين ترمهايی در يک سند مربوط به اين احزاب میافتد؟!! اين بسيار بعيد بهنظر میرسد. حال که اين بعيد بهنظر میرسد، چگونه است تاکنون لام تا کام چيزی نگفته، و اما اکنون، به اين شيوه به چنين اقدامی دست میزنند و برايش طومارنويسی میکنند؟! آيا اين گمانبرانگيز نيست؟
آقای بابک اميرخسروی در هيستریای که بر عليه جنبش کردستان براه انداخته، همچنان آشکارا تحريف میکنند و سخن هيچ ناصحی را نمیپذيرند؛ در پاسخ به انتقاد آقای مهدی فتاپور و همهی آنانی که معتقدند که حرکت وی آب به آسياب جمهوری اسلامی ريخته است، باز تحريفانه نوشتهاند: "توافقنامه" آشکارا دم ازجدائی و تجزيهی ايران میزند و برای تحققِ آن، صريحاً دست بسوی محافل بينالمللی دراز میکند." آيا آقای بابک اميرخسروی اين بار نيز سهو نامسؤولانهای را از سر سهلانگاری و ندامکاری مرتکب شدهاند و سوء نيتی نسبت به ايران و کردستان نداشتهاند؟
تصور من ابتدای کار اين بود که آقای اميرخسروی به هر حال امروز انديشهای دارند که در تعارض 180 درجهای با انديشهی سابقش میباشد و در اين چهارچوب میخواهند دين خود را به مکتب جديد ادا کنند و برای اينکار بام کوتاهتری از جنبش کردستان نيافتهاند. اکنون اما با رؤيت تداوم برخوردهای دماگوژيک وی فکر میکنم که اين تنها يک خصومت عامدانه برای خدمت به مقاصدی گمانبرانگيز است. شايد هم برای خودمطرحکردن باشد. آخر مدت مديدی بود که نه رفقای سابقش برايش تره خورد میکردند، نه روشنفکران آذربايجان جايگاهی برايش قائل بودند (چه که میخواهد در کهولت و در نقش "احمد کسروی" و در تطهير شووينيسم به نفی و انکار ملت خود بپردازد) و نه راست ناسيوناليسم ايرانی برايش بازارگرمی میکند. ای کاش پشت آن تنها اين جاهطلبی باشد.
اگر دليل واقعی جوش و خروش وی تنها سوءتفاهم و سوءتعبير وی از "توافقنامه" میبود، ديگر میبايست دست کم بعد از انتشار اطلاعيهی بعدی دو حزب مزبور برخوردی متفاوت میداشت. اما آن را نيز روز روشن وارونه جلوه داد و همچنان گستاخانه به اشاعهی اکاذيب خود پرداخت.
من به نوع تنظيم توافقنامهی دو حزب دمکرات و کومله ايراد داشتهام، اما در همان حال معتقدم که اين دو حزب بطور مطلق نه در پی استقلال بودهاند (بدون آنکه آن را جرم و جنايت بپندارم) و نه همچون چيزی در "توافقنامه"ی مورد نظر آقای اميرخسروی بازتاب يافته است، اما ـ همانطور که بالا اشاره رفت ـ آقای اميرخسروی باری ديگر در نامه به آقای فتاپور مدعی شدهاند که
1) دو حزب مذکور "دم از جدايی و تجزيهی ايران" زدهاند،
2) اين کار را "آشکارا" کردهاند،
3) دست به سوی محافل بينالمللی دراز کردهاند،
4) اين کار را برای تحقق تجزيهی ايران نمودهاند،
5) اين کار را صريحا انجام دادهاند.
درحاليکه از اين پنج ادعا تنها يکی از آنها درست است و آن کار برای جلب افکار و حمايت بينالمللی برای مسأله کُرد بوده است. اين از ديرباز جزو سياستها و بخشی از فعاليتهای احزاب کُردی بوده است. و اما هر چهار ادعای ديگر دروغ محض است. لازم به ذکر است که وی در پاسخ به مجری تلويزيون بیبیسی که میپرسد "آقای اميرخسروی، کجا چنين چيزی طرح شده است" میگويد که از مفاهيم بکار برده شده، میتوان چنين برداشت نمود!! بنابراين اين تنها يک استنباط غرضورزانه بيش نبوده است.
اين مفاهيم و ترمنولوژی ("ملت"، "حق تعيين سرنوشت"، ...) قريب 70 سال است جزو ادبيات حزب دمکرات کردستان ايران و قريب سه دهه و نيم است جزو ادبيات حزب کوملهی کردستان ايران میباشد. جالب اينکه آقای بابک اميرخسروی تعلق به حزب و تفکری داشته که برای اولين بار اين مفاهيم را به ادبيات سياسی ايران وارد ساخت. حال بايد گفت که آيا آن هنگام خود وی و بعدها کل سوسياليستهای ايران تجزيهطلب بودهاند؟!!
من امروز خود را به مفهوم ديروزی "چپ" و "سوسياليست" تعريف نمیکنم، اما شهادت میدهم که سوسياليستهای ايرانی بهترين سياست را در اين ارتباط گرفته و بيشترين سهم را در نزديکی خلقهای ايران به همديگر داشتهاند. راست و "ناسيوناليست ايرانی" در بين مليتهای غيرفارس ايرانی همواره آنتیپاتی ايجاد و حس گريز از مرکز و بدگمانی به مرکز را تقويت نمودهاند. البته جالب است بدانيم که بخشهای مهمی از "ناسيوناليستهای ايرانی" و بهقول خودشان "ملیگرا" معترف به وجود "ستم قومی" در ايران هستند. آقای اميرخسروی اما کلام آنها را نيز نمیپذيرند و منکر چنين ستمی در ايران هستند، طوريکه در نامه به آقای فتاپور از "ستم مذهبی" سخن میرانند!! براستی اين مهمل نوبافته بلاهتوارتر از آن است که نيازی به پاسخ داشته باشد.
آقای اميرخسروی اينجا و آنجا مزورانه از دکتر قاسملو برای حمله به حزب دکتر قاسملو وام گرفتهاند! در حاليکه تکتک اين مفاهيم از خود دکتر قاسملو هستند و در زمان وی در ادبيات حزب رايج گرديدهاند. خود من اولين بار در زندگیام در يکی از کتابهای وی از زبان وی خواندم که مفهوم "ملت ايران" نادرست است و "ملت کرد" و غيره درست میباشد. وی همچنين از مروجان و تئوريپردازان "حق تعيين سرنوشت بود. و اگر اشتباه نيز نکنم نشريهی خود آقای اميرخسروی (شايد هم خود وی) با دکتر قاسملو مصاحبه کرد. در مصاحبه دکتر قاسملو با اين پرسش روبرو میشود که: "از کجا معلوم که خودمختاری که امروز آن را میخواهيد فردا در ايران به استقلال تبديل نمیشود؟" پاسخ دکتر قاسملو بس فکورانه بود: "از کجا معلوم آن دمکراسی که شما از آن دم میزنيد، فردا در ايران به ديکتاتوری تبديل نمیکنيد؟" اين معنايی جز اين ندارد که وی به حق تعيين سرنوشت کردستان معتقد بوده و از اين حق تا حد جدايی، آن هم زمانی بهره گرفته میشود که دمکراسی واقعی و در چهارچوب آن حقوق ملی مردم کردستان تحقق نيابد. دکتر قاسملو و بعدها دکتر شرفکندی در مصاحبه با راه ارانی و پژواک هرگونه حق ويژهی ايرانیبودن را از آنها سلب نمود. اين بدان معنا بود که ما از کسی نمیپذيريم با شمشير "دفاع از تماميت ارضی ايران" در مقابل ما عرض اندام کند. پيداست کهولت سن به برخی فراموشی داده است. اين مصاحبهها از سوی خود حزب دمکراتيک مردم ايران متعلق به آقای اميرخسروی چند بار هم تجديد چاپ شدهاند. وی اما با وصف اين روز روشن باورهای ضدمکراتيک و شووينيستی و ترمنولوژی راستگرايانهی خود را به دکتر قاسملوی چپ نسبت میدهند. اگر اين تحريف نيست، چيست؟!
وانگهی، گيريم اين دو حزب و کل احزاب کردستان در پی استقلال باشند. مگر شيوهی برخورد اين "بيانيه"، اين احزاب را از انجام چنين عملی برحذر میدارد؟! مگر نه اين است که اين "بيانيه" با پاسخ قاطعانه و راديکال کنشگران کردستان روبرو گشت؟ مگر نه اين است که عدهای را به سوی طرح مطالبهی رفراندوم نيز سوق داد؟ من تا اين مورد هيچ بيانيهای را از فعالان کردستان نديده بودم که چنين آشکارا و با نام و امضای خود چنين مطالبهای را طرح کرده باشند. از اين نظر نيز بايد به آقای بابک اميرخسروی "دست مريزاد" گفت! دو "بيانيه"ی تحريکآميز اين چنينی، شايد حزب دمکرات و کومله را هم به جرگهی استقلالطلبان سوق دهيد! "تماميت ارضی" ايران مدافعانی چون شما داشته باشد، استقلالطلبان واقعی ديگر نگرانیای نخواهند داشت!
اما واقعيت چيست؟
واقعيت اين است که نه اين دو حزب، بلکه به تصورم اکثريت قريب به اتفاق احزاب کردستان و کنشگران مستقل کُرد
1) کردستان را يک "ملت" میدانند،
2) بر اين باورند که "ستم ملی" سيستماتيک بر کردستان اعمال میشود (بخشی ـ به نظر من به درستی ـ از "استعمار داخلی" سخن میرانند)،
3) جنبش آن برای خلاصی از اين ستم را "رهائیبخش ملی" میدانند (کوملهی حزب کمونيست ايران آن را "جنبش انقلابی مردم کردستان" میداند)،
4) از نظر آنها مردم کردستان حق تصميمگيری در مورد سرنوشت خود در چهارچوب "حق تعيين سرنوشت خود تا مرز جدايی" را دارند،
5) اکثريت قريب به اتفاق اين احزاب در همين چهارچوب ماندن در چهارچوب ايران را به سود کردستان و ايران میدانند،
6) در چنين حالتی اکثريت "فدراليسم" را طرح کردهاند، حزب حيات آزاد کردستان کنفدراليسم و سازمان کردستان حزب کمونيست ايران نيز برنامهی ويژهای برای کردستان دارد، "هر چند در چهارچوب نظام سرمايهداری فدراليسم را بهترين شکل عدم تمرکز میداند" (حس شمس از رهبری حزب کمونيست ايران). محافل چندنفرهای نيز هستند که استقلال کردستان را توصيه میکنند. کمونيستهای کارگری حکمتيست نيز میگويند يا "استقلال يا حقوق شهروندی برابر". بنابراين اين گروه نيز حق استقلال را برای کردستان بخاطر ستم تاريخیای که بر اين خلق رفته، برسميت میشناسد، هر چند که به تبعيت از مرجع تقليد متوفیشان همانند راستها و شووينيستها و ناسيوناليستها سر ستيز با فدراليسم دارند.
اين تصوير کلی از جامعهی سياسی کردستان است. آيا هيچکدام از شقههای آن کوچکترين تقاربتی با آنچه از آقای اميرخسروی میشنويم، دارد؟
اين يک واقعيت انکارناپذير است که دغدغهی اصلی احزاب کردستان "تماميت ارضی" نيست، بلکه رفع ستم از مردم کردستان و تحقق آمالهای آن در چهارچوب آن است. "تماميت ارضی" از نظر مردم کردستان جادهی يک طرفه نيست، بلکه يک توافقنامهی اجتماعی است که حقوق و وظايفی را نيز شامل میشود. انتظاريست عبث از من که مرزهای کشور را نگه دارم، در همان حال که با پيشرفتهترين تجهيزات نظامی با بربرمنشانهترين شيوه مورد يورش قرار گيرم، چون خواهان رفع ستم ملی در چهارچوب نظام فدرال در ايران بودهام. برای من ايران تنها با کردستان آزاد در آن معنا دارد. برعکس هيچ تعهدی به ايرانی که مردم کردستان را سرکوب نمايد، ندارم. آيا در اين کلام شخصی من کمترين ابهامی ديده میشود؟ به شما اطمينان میدهم اين روانشناسی اجتماعی کُرد است. اگر اين را تجزيهطلبی میناميد، بناميد. من ممکن است از خاک دل بکنم، اما آزادگیام را قربانی خاکپرستی کسی نمیکنم. اين هيچ تعارضی با آنچه ميليونها ايرانی در سالهای اخير کردهاند، ندارد. آنها خاک وطن را ترک کردهاند، چون حاضر نبودهاند، تسليم ارادهی جمهوری اسلامی شوند. و تعداد بسياری از آنها حتی به قيمت ترک تابعيت ايران تابعيت کشور ميزبان خود را نيز گرفتهاند. اين ظاهرا برای بسياری امری بديهی، اما برای کردستان کفر و جنايت است!
تصريح میشود:
هيچگاه درک يک کنشگر سياسی کُرد نسبت به تماميت ارضیای که کردستان را چند پارچه کرده است، همانی نخواهد بود که "بيانيه"ی مزبور به تزوير و يا بهراست برای آن سينه چاک کرده است، چه برسد به اينکه آنرا "کارپايه" و شرط هر عمل و ائتلاف سياسی بداند. میدانيم مفهوم "تماميت ارضی" به دليل اينکه دستاويز و شاهبيت جنايتکاران حاکم بر ايران بوده است، در بين کليت طيفهای سياسی کردستان بار معنايی بسيار منفی دارد، حتی آنتیپاتی نيز ايجاد میکند، آن هم بدون اينکه اين طيفها خواهان جدايی از ايران باشند. تأکيد تورمبار بر اين مفهوم آن را لوس میکند. اما اگر کسانی "تماميت ارضی" دغدغهی واقعیيشان است و ليل و نهار به آن فکر میکنند و نيات پنهانیای را دنبال نمیکنند، بايد از زاويهی بهرسميتشناسی پيشاپيش حقوق ملی و جمعی مردم کردستان و با ابزار استدلال و قواعد دمکراسی واقعی به ميدان بيايند. خصومتپراکنی و پايفشردن بر ترمهايی که دهها تعريف و توصيف از آنها میتوانند وجود داشته باشند، تحريف مواضع شفاف احزاب کردستانی و کينهتوزی کودکانه به آنها تنها میتوانند موجبات دوری احزاب کردستان و کردستان را از ايران فراهم آورد. اين همان چيزی است که آقای اميرخسروی باوجود انتقادات دوستان خودش لجوجانه بر آن اصرار دارند.
آيا وی به "تماميت ارضی" مورد نظرش خدمت نموده و يا خواسته يا ناخواسته به دشمنان وحدت مبارزاتی مردم ايران؟
آيا وی توانسته است دو کنشگر کُرد را نسبت به اين دو حزب دلسرد کند و به جبههی مدافعان "تماميت ارضی" بکشاند، يا اينکه تعداد بيشماری از کنشگران مستقل و منفرد و منتقد اين احزاب را نيز بر ضد خود و به جانبداری از اين احزاب برانگيزاند؟
آيا وی موجب تفرق احزاب ايرانی و بهدورانداختن پروژهی اتحاد آنها نشده است؟
آيا وی موجب بدبينی نخبگان کردستان نسبت به اپوزيسيون ايران نشده است؟
و آيا هيچکدام از اينها در راستای خدمت به امر مبارزه بر عليه جمهوری اسلامی و به "تماميت ارضی" اييران بوده است؟
من که ترديد جدی دارم.
15 سپتامبر 2012
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید