رفتن به محتوای اصلی

وحدتِ ملّی و رسالتِ آموزش و پرورش در ایران-باسات قورقود

وحدتِ ملّی و رسالتِ آموزش و پرورش در ایران-باسات قورقود

امر تعلیم و تربیت نسل آینده برای ادامۀ حیات و ترقّی مملکت اولویّت خاص خود را دارد، بدین سبب  سیاستمداران هر مملکت و متولّیان این امر با مدّ نظر قرار دادن اهمیّت آن چنان برنامه ریزی می کنند که ضمنِ تضمینِ ترقّیِ پایدار، ارتباطِ نسلِ آتی را با نسل ماقبل حفظ و اولادی را به صحنۀ حیات وارد کنند که حسّ وطنپرستی در آنها همیشه زنده و پویا بماند. برای نیل به این مقصود انتخاب ادبیّاتی که باید از طریقِ کتبِ  درسی این حسّ را در نسلِ بعدی ایجاد کند سلیقۀ خاصِّ خود را می طلبد. این سلیقه و این سیاست  گذاری نه تنها هرگز جدای از سیاست کلّی نظام حاکم بر آن مملکت نیست، بلکه در واقع شامل و دربردارندۀ عینِ سیاست و ایدئولوژی همان مملکت است و باید هم چنین باشد. در غیر اینصورت متولّیان امرِ خطیرِ تعلیم و تربیت در ادای وظیفۀ خویش مقصّر شناخته خواهند شد و نتیجۀ طبیعی آن نیز استیضاح و سلب مسئولیّت این افراد است.

       سیاست گذاری و عملکرد کلّی نظامِ آموزش و پروش در ایران زمین نیز طبیعتاً از این اصول کلّی مستثنی نیست. این بدان معنی است که تعلیماتِ نظامِ آموزش و پرورش باید در چارچوبِ سیاستِ کلّیِ نظامِ جمهوریِ اسلامیِ ایران باشد و نسلِ آتیِ ایرانیان را در مسیری پیش ببرد که سیاستِ کلانِ نظام انتظار دارد. بنابراین محتویِ تعلیماتِ آموزش و پرورش امری شوخی بردار نیست و چیزی نیست که نظام از آن غافل باشد یا مورد سهل انگاری قرار بگیرد. بعبارت دیگر محتویِ کتبِ درسیِ منتشر شده توسط آموزش و پرورش نه تنها نتیجۀ سلیقۀ شخصی نبوده و نیست بلکه کاملاً مورد تأیید سیاست کلی نظام جمهوری اسلامی ایران است. بدین دلیل بهیچ وجه نمی توان موردی یافت که در نتیجۀ اعمال نفوذ بیگانگان در کتب درسی گنجانده شود. بنا بر این موردی نیز برای تکذیبِ آتی باقی نمی ماند.

        با مدّ نظر قرار دادن مقدّمۀ فوق الذّکر ضرورت دارد تنها بر ادبیات یکی از کتب درسی منتشر شده توسط آموزش و پرورش نظری اجمالی بکنیم. کتاب فارسی ششم دبستان در مقطع ابتدایی[i]، نشر اداره ی کل چاپ و توزیع کتاب های درسی، چاپ اوّل 1391، با توجّه به محتویِ خاصِ خود در میان کتب درسی بیشتر از سایرین خودنمایی می کند. این کتاب شامل هفت فصل است که به ترتیب عبارتند از: آفرینش و زیبایی، زبان و ادب، دین و اخلاق، آداب زندگی، نام آوران، ایرانِ من، و فرهنگ و هنر. تعداد دروس کتاب هفده است و در 120 صفحه چاپ شده است. روی جلد کتاب با پرچم سه رنگ ایران در پشت سر فردوسی تزیین شده است. پشت جلد کتاب نیز با دو بیت از شعر آقای غلامعلی حدّادِ عادل با عنوان "ای زبان فارسی" مزیّن شده است. محتویِ تصویری و کلامی جلد کتاب بخوبی نمایانگر محتویِ داخل کتاب است، که از همان لحظه ای که دانش آموز کتاب را در دست می گیرد حسّ وطن پرستی را در او القا می کند.

       نگاه اجمالی به عناوین فصول کتاب نیز مطابقت عینی با سیاست کلّی نظام را مجسّم می کند. بنابراین تا اینجا در این که انتخاب محتویِ کتاب از روی سلیقۀ خاص، زیرکانه و مبتنی بر سیاست کلّی نظام انجام گرفته است شکّی باقی نمی ماند. در تألیف این کتاب هشت مؤلف با مدرک دکتری مشارکت داشته اند. زیرکانه بودن انتخاب محتویِ کتاب را از روی عناوین فصول نیز می توان تأیید کرد، بعد از فصل آفرینش و زیبایی فصل دوّم "زبان و ادب" است. چرا فصل سوّم که "دین و اخلاق" است بعد از مبحث "زبان و ادب" آمده است؟ آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در مصاحبه ای  در روزنامۀ اطلاعات، روز سه شنبه، 26 فروردین 1382، به شمارۀ 22747 می فرماید: "حق داریم اگر گروهی متخصّص و عالم تشخیص دادند که این مصلحت است یک حکمی را ندیده بگیرند که این کار را ما داریم می کنیم. امام هم اینها را خیلی صریح گفتند. بارها این را گفتند. زمانی گفتند نماز و روزه را می توانید به خاطر مصالح نظام تعطیل کنید[ii]." به نظر می رسد که از منظر مؤلّفین این کتاب – همانطوریکه قبلاً ذکر شد نظر آنها کاملاً منطبق بر سیاست کلّی نظام است – دین و اخلاق از لحاظ اهمیّت بعد از زبان و ادب قرار می گیرد؛ و زبانی که از نظر آنها قبل از دین و اخلاق قرار می گیرد زبان پارسی است! چرا زبان پارسی؟ جواب این سؤال را باید از زبان خود مؤلّفین شنید که در کتاب آمده است.

       عنوان درس سوّم در صفحۀ 23 این کتاب "من و شما" است. این "من" در متن درس خود را بدین صورت معرّفی می کند: "... من با همۀ نسل های مختلف تاریخ ایران، همراهی کرده ام و بر زبان همۀ آنان جاری بوده ام؛ من، هموطن شما هستم. هر ایرانی، از بدو تولّد با آواهای دلنشین و نغمه های مهربانی من، بزرگ و پرورده شده است. ... آری، گمان شما درست است؛ نام من فارسی است؛ زبان فارسی. همان که اینک جلوی چشم شما روی صفحۀ کتاب و بر سر زبانتان است." با خواندن این سطور هستی، هویّت، و تاریخ همۀ کسانی که زبان مادریشان پارسی نیست زیر سؤال می رود و خوانندۀ غیر پارس ناخودآگاه از خود می پرسد: "حتّی اگر من آبا و اجداد خود را بالفرض ندیده بگیرم، آخر چطور می توانم پدر و مار خود را ندیده بگیرم و به خودم بقولانم که زبان مادری من فارسی نیست؟ چاره ای ندارم جز اینکه پدر-مادر و اصل و نصب خویش را انکار کنم!!!" به نظر شما فردی که در نتیجۀ تعالیم شما هویّت، اصل و نصب، و والدین خود را انکار می کند، چگونه می تواند در آینده وطن خود را انکار نکند و فردی وطن پرست ببار آید؟

       از طرف دیگر با ادعّای این امر که هر ایرانی از ابتدای تولّد با زبان پارسی بزرگ و پرورده شده است، شما علناً بیش از نصف شهروندان این مرز و بوم را یا نادیده می انگارید و یا اگر آنها می خواهند شهروند ایرانی در نظر گرفته شوند باید زبان، هویّت، فرهنگ و تاریخ خود را کنار بگذارند و به زبان پارسی تکلّم کنند! شما خود چنین رذالتی را قبول می کنید؟

       جناب آقای صالحی، وزیر محترم امور خارجه، در مصاحبه ای در ترکیه اعلام کردند که بیش از 40% مردم ایران به زبان تورکی سخن می گویند[iii]. این سخن از طرف مقامی مسؤل در نظام جمهوری اسلامی ایران در موقعیتی کاملاً رسمی مطرح می شود، از اینرو کاملاً معتبر و مستند است. با ادعای اینکه زبان پارسی زبان مادری هر ایرانی است، شما علناً به غیر پارسها اعلام می دارید که آنها ایرانی نیستند! آیا مسؤلیّت این امر را می پذیرید؟ آیا با این ادعای علنی در موقعیتی کاملاً رسمی و قانونی تخم تجزیۀ ایران را نمی پاشید؟ آیا برای غیرپارس زبانان چارۀ دیگری باقی می گذارید؟

       در خاتمۀ همان درس مرقوم فرموده اید: "وطن، خانۀ شماست و من عامل پیوستگی و اتحّاد همه ی اعضای این خانه ام. شناسنامه و سند شناخت شما در هر بخش از ایران و در هر گوشه ی جهان، من، زبان ملّی ایرانیان یعنی زبان فارسی هستم." در این که وطن خانۀ ماست شکی نیست. اما اینکه زبان پارسی شناسنامه و سند شناخت هر ایرانی در هر بخش از ایران و در هر گوشه ی جهان است بدین معنی است که از نظر مؤلّفین این کتاب که نظر نظام نیز است بیش از نصف ساکنین فعلی ایران زمین ایرانی شناخته نمی شوند چون سند شناخت ایرانی ها زبان پارسی است و آنها به زبانی غیر از پارسی تکلّم می کنند. اگر چنین است تکلیف آنها چیست؟ جواب را خودتان علناً داده اید: آنهایی که پارسی زبان آنها نیست ایرانی نیستند. آیا شما از آنها خواهید خواست که خاک مقدس ایران را ترک کنند؟ آیا می خواهید آنها را به قتل برسانید؟ روشی که شما بصورت علنی در این کتاب اعلام کرده اید روش مسالمت آمیز قتل عام فرهنگی است. برای از بین مردن یک ملّت کافی است زبان آن ملّت را از بین برد. آیا گمان می کنید بیش از 45 میلیون ایرانی غیرفارس زبان این قتل عام را به همین سادگی خواهند پذیرفت؟!

       و اما اصطلاح "زبان ملی" که در اینجا بکار برده اید جای بحث خود را دارد که در اینجا لازم است حداقل اندکی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. اگر به دایره المعارف انگلیسی ویکی پیدیا مراجعه بفرمایید در تعریف آن اصطلاح چنین نوشته شده است: "زبان ملّی زبان مردمی است که می خواهند به نحوی قلمروی را که اشغال کرده اند گسترش دهند. زبان ملّی برای مثال ممکن است نشانگر هویّت ملّی این ملّت یا مملکت باشد."[iv] مصداق این تعریف را بعداً در شعر آقای حداد عادل خواهیم دید. در ادامۀ تعریف زبان ملّی در همانجا می آید: زبان رسمی و زبان ملّی گاهی مترادف هم بکار می رود، اما ملّتهایی که دولت ندارند در موقعیتی نیستند که بطور قانونی بتوانند زبان خود را رسمی بکنند، اما بهر حال زبان آنها زبان ملّی در نظر گرفته می شود." بنا بر این مطرح کردن علنی مفهوم زبان ملّی در مملکت ایران که ساکنان آن به زبانهای غیر فارسی من جمله تورکی با جمعیّت 35 میلیونی، عربی با جمعیت 3 میلیونی، بلوچی، کردی، ترکمنی، و غیره تکلم می کنند عملاً مفهوم خود را از دست می دهد. ملل مختلف ساکن ایران خود را تابع ایران می دانند و این را با جانفشانیهای خود در حراست از این مرز و بوم به اثبات رسانده اند. اما با ژست رسمی و قانونی و خودبرتربینانه که اقلّیت فارس زبان در مقابل این ملل فداکار می گیرند عملاً خود ریشه به تیشۀ اتحّادی می زنند که ادعای آنرا دارند. آیا شما فارس زبانان قبول می کنید که زبان تورکی که زبان اکثریّت مردم ایران است زبان ملّی ایران بشود و وحدت ملّی حفظ بشود؟ زبان عربی که زبان اوّل اسلام است چطور؟ از آن بیش از همه نفرت دارید؟ با اینهمه نفرتی که از تورک و عرب به دل دارید چگونه می خواهید وحدت ملّی را حفظ کنید؟

       از طرف دیگر با ادعای اینکه در هر گوشۀ جهان هر کسی که  به زبان پارسی صحبت می کند ایرانی است و سند و شناسنامۀ ایرانی بودنش تکلّم به زبان پارسی است همزمان دو معنی به خواننده القا و تفهیم می شود: 1 – از نظر شما قاچاقچی های مواد مخدّر افغانستانی و پاکستانی صرفاً بخاطر تکلّم به زبان پارسی ایرانی به حساب می آیند، اما ساکنین تورک و عرب و بلوچ ایران زمین را چون غیر فارس زبان هستند بیگانه محسوب می کنید! 2 – هر جا فارس زبان ساکن است آنجا را ملک ایران به حساب می آورید و این ها همان تعریف پان ایرانیسم است! شما با این کار ادعای ارضی بر کشورهایِ همسایه و حتّی شهرهایی چون لوس آنجلس را دارید که بیش از دو میلیون ایرانی در آنجا سکونت دارد! و این ادعاها در کتب درسی شما به فرزندان این مرز و بوم تعلیم و القا می شود! اگر فرزندان این مرز وبوم که خود در راه صیانت حکومت شما شهدا، جانبازان، اسرا، و ایثارگرانِ صدها هزاری را تقدیم شما کرده اند، خواستند زبانشان رسمی شود با مارک فرسودۀ پان تورکیسم یا تجزیه طلب تحقیرشان کردید؛ اما خود علناً ادعای ارضی از استرالیا تا آمریکا دارید!!! مطالبات هر ملّتی بر اساس شخصیت اجتماعی یا همان فرهنگ حاکم بر جوامع آنهاست. آنچه ملل غیر فارس ساکن ایران طالب آن هستند تنها احقاق حقوق طبیعی و شهروندی آنها با شرایط برابر و مساوی برای همۀ ساکنان ایران زمین است و درخواستی کاملاً قانونی و مطابق بر اصل 19 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. اما مطالبات شما فارس زبانان مبتنی بر پان فارسیسم و از بین بردن حق و حقوق مشروع سایر ملل و در نتیجه ادعاهای واهی ارضی بر ملک آبا و اجدادی سایر ملل و همسایگانتان است. کدام یک منطقی است؟ ذرّه ای از انصاف و مروّت نیز بد نیست!

       در ادامه شعرِ "ای زبان فارسی" در صفحۀ 26 آمده است. در این که شعر سخن دل است شکّی نیست و مقبول عامّ وخاصّ است. شاعر محترم در مصراع اوّل حرف دل خود میفرماید: "ای زبان فارسی، ای دُرِّ دریایِ دَری" ، یعنی زبان دری دریا و گسترۀ جغرافیایی آن به وسعت دریاست (پان ایرانیسم). "ای تو میراثِ نیاکان، ای زبانِ مادری" که اشاره دارد به سابقۀ تاریخی و ادعای کهن بودن و مطرح کردن زبان ملّی برای القای هویّت ایرانی مساوی با زبان پارسی. "در تو پیدا فَرِّ ما، فرهنگِ ما، آیین ما" یعنی شکوه ایرانی بودن، فرهنگِ ایرانی، و آیین یا دینِ ایرانی در زبان پارسی متجلّی می شود. خوانندگان محترم می توانند برای مطالعۀ بیشتر آثار مخرّبِ باستان پرستیِ ایرانی به مجموعه آثار استاد مرتضی مطهّری، جلد 14، صفحات 48 – 89 مراجعه فرمایند.

       در بیت چهارم میفرماید:

"کابل و تهران و تبریز و بخارا و خُجَند           جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هَری"

و این بیت مصداقِ عینیِ تفکّرِ پان فارسیستی است. آیا شما فکر می کنید کشورهای همسایۀ افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، پاکستان و غیره ادعای ارضی پان فارسیستی شما را قبول خواهند کرد؟ آیا گمان می کنید با وجود سه چهار نفر گمراهِ از خود بیگانه شدۀ تبریزی یا مهاجرِ فارس زبانِ ساکنِ تبریز، آن مرکز تورک زبانانِ آذربایجان بهمین سادگی در محدودۀ زبانِ دَری فارسی قرار خواهد گرفت؟ شما نقشه های زبانی و اتنیکی معتبر تورک زبانان جهان موجود در سایتها، منابع علمی معتبر، و کتابخانه های معتبر جهان را چگونه نادیده می گیرید؟ حالا که آستین همت پان فارسیستی تان را بالا زده اید دو مصرع دیگر نیز به شعرتان اضافه کنید تا هم حداقل فرم ظاهری غزل را بخود بگیرد و هم ادعایتان را بالا ببرید و از پکن تا لوس آنجلس را ملک زبان دریتان بکنید!

       هر سال بیش از میلیونها کتاب و مقاله به زبان انگلیسی منتشر می شود، اما باور بفرمایید هیچ شاعر انگلیسی زبان که عملاً زبان علمی دنیاست نمی تواند چنین ادعایی بکند که شما کرده اید:

"جاودان زی، ای زبانِ دانش و فرزانگی            تا به گیتی نور بخشد آفتابِ خاوری"!!!

در این بیت شما ادعا  و آرزو می کنید که "آفتاب خاورمیانه ای" یا همان زبان پارسی که تنها زبان دانش و فرزانگی است جاودان بماند و با دست و دلبازی به عالم هستی نور بخشش کند! 

       در نتیجه احساسات پان فارسیستی شما در بیت پنجم به معراج نهایی اش می رسد و می فرمایید:

"فارسی را پاس می داریم، زیرا گفته اند         "قدرِ زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری""

و این بیت بدین معنی است که زبان پارسی طلاست  و حتی گرانبها تر از آن، گوهر است و جواهرات؛ و تنها زرگرهایی مثل شاعر محترم قدر این پارسی را می دانند و آنهایی که قدر آن را نمی دانند زرگر نیستند و زبانشان پشیزی نمی ارزد! آیا کسی که خود را عالم و باسواد می داند هرگز به خود اجازه می دهد که متکبّرانه و به این راحتی به زبانها و فرهنگهای دیگر اهانت بکند؟ همه اش تقصیر آن آفتاب خاورمیانه ای است!

       در صفحۀ 27 درس چهارم با هفت خان رستم ادامه می یابد و با تمسّک به چهرۀ اسطوره ای رستم و قدرت اساطیر نقشِ القایِ روحِ مبارزه جویی در خوانندگان جوان را پیش می برد. اما در ادامۀ درس در صفحۀ بعدی گفتاری حکیمانه و معروف از لقمان حکیم روایت می شود:

لقمان را گفتند: "ادب از که آموختی؟" گفت: "از بی ادبان؛ هر چه از ایشان در نظرم ناپسند می آمد، من از آن عمل دوری می کردم!"

       در زیر این روایت از گلستان سعدی چنین سوالی مطرح کرده اند: "به نظر شما چگونه می توان از بی ادبان ادب آموخت؟" گفتیم که هشت نفر با مدرک دکتری در تألیف این کتاب درسی مشارکت کرده اند، بنابراین انتخاب و چینش مطالب آن می بایست هدف خاصی را دنبال بکند. به نظر شما هدف این کهنه کاران از مطرح کردن این سوال چه می تواند باشد؟ آنها با طرح این سوال از بچه های 11 سالۀ مردم انتظار چه پاسخی دارند؟ مسلّماً معلّم باسواد و آموزش دیدۀ آنها بعد از تظاهر به استماعِ پاسخهای بی ربط دانش آموزان خواهد گفت: جواب شما در صفحۀ بعدی است؛ و یقیناً چنین است! حال ببینیم این بی ادبان کیستند!!!

       در صفحۀ 34 درس با عنوان "بخوان و بیندیش" داستان کوتاهی با عنوان "دوستانِ همدل" مطرح می کند. عنوان درس اشاره به شعر مولانا دارد که در آن میگوید: "ای بسا دو تورک چون بیگانگان ... همدلی از همزبانی خوشتر است". متن داستان شرح حال کودک فارس زبانی را بیان می کند که وارد مدرسه ای در تبریز می شود و احساس غریبی به او دست می دهد چون زبان آنها یعنی تورکی را نمی فهمد. او در این مدرسه با شیرازیِ دیگری بنام مهدی آشنا و دوست می شود. عنصری از داستان که در قسمت اوّل بیشتر جلب نظر می کند طرز برخورد تبریزیها با اوست، به او می گویند: "فارسدی، فارسدی!" و می خندند. همین برخورد دو اثر متفاوت در ضمیر ناخودآگاه خواننده های فارس زبان و تورک زبان ایجاد می کند – نفرت و خود بزرگ بینی در خوانندۀ فارس زبان و شرمندگی و خود کم بینی در ناخودآگاه خوانندۀ تورک زبان!

       نکته ای که در ادبیات و فرهنگ فارسی، من جمله همین داستان قابل توجه است این است که آنها ملّت آذربایجان را تورک و زبان آنها را تورکی می دانند، طبیعتاً واقعیت امر نیز همین است. اما در اصطلاحات روزمرّۀ سیاسی خود و در رسانه های جمعی تورکهای آذربایجانی را آذری خطاب می کنند. این برخورد دوگانه با ملّت آذربایجان یا ناشی از ترس و یا نفرت بی مورد آنها از هویّت واقعی ملّت تورک آذربایجانی است.

      در ادامۀ داستان پسر شیرازی با همولایتی خود اختلاط می کند و با همدیگر تا هشت روز سوار اتوبوس می شوند و از مدرسه فرار می کنند. اما در پایان مشکل فرار حل می شود و پسرک شیرازی بالاخره می تواند جمع بچّه های تورک زبان تبریزی را قبول کند و با آنها فوتبال بازی کند. در خاتمۀ داستان نصیحت کلیشه ای رُبات-معلم قابل توجه است: "همزبان بودن مهم نیست، مهم این است که همۀ شما یک دین و یک فرهنگ دارید و همه تان اهل یک کشورید، و با کمی تلاش خیلی راحت می توانید زبان همدیگر را یاد بگیرید!" در این داستان نویسنده با حرفه ای کاری خاص فارس زبانان انتظاری را که سیستم آموزش و پرورش و متولّیان امر و در کل نظام از نسل آتی دارد از زبان آن معلم مطر ح می کند و با قربانی کردن پیادۀ خود – مهدی، پسرک شیرازی دوّم – می خواهد فرهنگ و زبان ملّت آذربایجان را کیش و مات  کند!

       در عناصر داستان طرح کلی(plot ) ممکن است شامل طرح زیرین (subplot) نیز باشد که در این صورت تأثیری که دومی دارد اولی ندارد. در این داستان بی ادب در ظاهر مهدی است که به قهرمان داستان فرار از مدرسه را یاد می دهد. اما در اصل نویسنده زهر خود را در ناخودآگاه خواننده در اوّل داستان با ایجاد فضای بیگانگی و غربت و رفتار بی ادبانۀ تبریزیهای داستان ریخته است. در این صورت نصیحت کلیشه ای معلم مبنی بر همدلی و دوستی آب در هاون کوبیدنی بیش نیست. پس از خواندن این داستان خواننده جواب اصلی بی ادب کیستِ مطرح شده در درس قبل را در سیمای تورک زبانان می یابد و این توهینی علنی بر ملت فداکاری است که صدها سال است دار و ندار خود را در اختیار کامل کسانی گذاشته است که قرنهاست نفرت بی مورد آنها را در دل منفور خود می پرورانند. در مقدمه گفته شد که مطالب درسی کاملاً تحتِ نظارتِ نظامِ حاکم است و بهیچ وجه نمی تواند در اثر سلیقۀ شخصی یا نفوذ عمّال بیگانه باشد. سوسک خطاب کردن تورکها در روزنامۀ دولتی ایران، توهین های بیشمار صدا و سیمای جمهوری اسلامی و غیره را به آمریکا و اسرائیل نسبت دادند، اما این یکی را دیگر نمی توان به آنها نسبت داد. چون در آن صورت یا سردمداران امر خود عمّال بیگانه هستند و یا توهین و تحقیر به ملّت های غیرپارس ایران حاصل کینۀ درونی آنهاست که رفته-رفته شعله ورتر می شود. اگر خواهان اتحّاد و وحدت ملّی در ایران هستید، وجود ملّیّت های غیرپارس در ایران را قبول کنید و به حقوق طبیعی و مشروع آنها احترام بگذارید.

       چرا وقتی سخن از زبان پارسی است، فرهنگ و آیین و تاریخ و شکوه ایرانی و زبان پارسی مطرح است؛ اما وقتی سخن از زبان تورکی مطرح است، هیچ گونه فرهنگ و تاریخ و هویتی در میان نیست؟ هر ملتی زبان و فرهنگ و هویّت تاریخی خود را دارد و ملّت آذربایجان مستثنی نیست. شما نمی توانید 000،000،35 آذربایجانی را قوم حساب کنید. این شما روشنفکرنمایان و قوم خودبرتربینتان است که در اقلّیّت قرار دارید. تا زمانی که یاد نگرفته اید به دیگران احترام بگذارید این  کشور همچنان در مسیر تفرقه و سقوط به وادی تکبر و نفرت ابدی خواهد رفت. حداقل به خاطر خودتان این آخرین فرصت را جدّی بگیرید و از مرکبِ تکبّرِ خود فرو آیید. اما با شناختی که از شما در دست است امید به هر گونه اصلاحات و تغییر محتمل در رفتار و دیپلماسی شما اتلاف وقتی بیش نیست.




[i] کتاب فارسی ششم دبستان در مقطع ابتدایی، نشر اداره ی کل چاپ و توزیع کتاب های درسی، چاپ اوّل 1391، تهران

[ii] هاشمی رفسنجانی اکبر، واکاوی رویکردها در حوزۀ سیاست خارجی، بخش دوم، روزنامۀ اطلاعات، سه شنبه 26 فروردین 1382، شماره 22747

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید