جناب آقاي عقاب علي احمدي،
با درود و سپاس از کامنتتان زير مطلب بنده در سايت "روژههلاتتايمز"، به استحضار برسانم که واقعا به خال زدهايد. اين از قضا همان تفکري است که شما قدري عيانتر و صادقانهتر از برخي ديگر عنوان کردهايد و من آن را دقيقا شووينيستي ميدانم؛ شووينيسمي که تن به تنهي فاشيسم ميزند.
اين مطلب شما را براي اطلاع خوانندگان اين سطور عينا ميآورم:
"زبان فارسي « زبان جنبش استقلال ايران » است . اين زبان از همان روز که يعقوب سيستاني گفت : « چرا چيزي که من درنيابم بايد گفت » ، به زبان تيره هاي ايراني اي تبديل شد که براي بيرون کردن عرب و ترک و تاتار و مغول با يکديگر متحد شده بودند و در دشت ها و کوه ها را به دنبال آنان مي تاختند و با هديه خون خود ، ايراني را نگاه داشتند تا تو بتواني به کردي در آن سخن بگويي . اگر فردوسي بزرگ ، زبان فارسي را به اين اوج نرسانده بود ، تو در برابر عرب هاي وحشي و ترک ها و تاتار ها و مغول ها ، به جز پذيرفتن زبان آنها چه مي توانستي بکني ؟ نيمزبان هاي ايراني گيلکي ، تاتي ، تالشي ، خراساني ، لکي ، لري ، سيستاني ، هرمزگاني ، کردي ، مازندراني ، راجي ، آذري ، بلوچي و.. . در سايه کاخ بلند و باشکوه زبان فارسي توانستند به زندگي خود ادامه دهند . « جنبش فارسي نويسي » به روزگاراني نعلق دارد که ايرانيان با خون خود ، از کشور و فرهنگ خود نگاهباني مي کردند . اين به روزگاراني بر مي گردد که مانند امروز ، ايرانيان به دريوزگي مدرسه زبان هاي شرقي پاريس و بنياد هاي آمريکايي و فرانسوي و انگليسي و يهوديان اروپاي شرقي نرفته بودند . گفته مي شود ، روشنفکران کرد در خانه با فرزندان خود به انگليسي سخن مي گويند ! به عنوان يک موضوع ، بنشين و در اين باره پژوهشي کن و اين شايعه را راستي آزمايي کن ."
دوست عزيز، کدام مقاومت؟ کدام "استقلال"؟ در مقابل کي؟ در مقابل چي؟ با کدام پيامد؟ از وضع و حال شاهان پيش از دورهي پهلوي همه آگاهيم. واقعا اگر نامههاي ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه به کنسولهاي "فرنگ" را ميخواندم، به خود ميگفتم عجب امپراطورياي داشتهايم که نميدانستم. اين از دوران قاجار. مگر از جنگهايي که آنها به ويژه صفويهها دو بار با منشاء اسلامي راه انداختند و هر دو بارش را شکست خوردند و بخشهاي از ايران را پيشکش کشورهاي همجوار کردند، خبر نداريد؟ و مگر غير از اين است که خود پهلوي پدر و پسر را هم انگليسيها و آمريکائيها سر کار آوردند؟ و مگر غير از اين است که در دفاع از مثلا "مليگرايي" و "استقلالطلبي" مصدق چهار نفر خيابان نيامدند و "مليون" ايران (غير از شايگان و فاطمي که در واقع به حزب تودهي ايران پناهنده شده بود) جملگي خادم دربار و کودتا شدند؟ اين از حکومتهاي وابسته. و مگر حکومت "مستقل" اسلامي ايران چه تاجي بر سر استقلال و کرامت ايران و ايراني و حتي زبان فارسي زده است؟ و مگر غير از اين است که بخش عظيمي از همين مردم صد رحمت به کفن دزد "وابسته"ي پيش ميفرستند؟ اين همه خودشيفتگی و نفرت از "بيگانه" از کجا ميآيد؟
از کدام "کاخ" رفيع زبان فارسي سخن ميگوئيد؟ مگر من و شما ميتوانيم دو جمله فارسي بنويسيم، بدون وامگرفتن از زبان غني عربي؟ و مگر غير از اين است که ناسيوناليستترين ناسيوناليستهاي ايراني حتي عناوين تشکيلاتهاي خود را با نامهاي عربي ("نهضت" و "جبهه" و "ملي" و ...) ميآرايند؟! مگر غير از اين است که خود واژهي "استقلال" عربي است؟ مگر غير از اين است که ناسيوناليستترين ناسيوناليستهاي ايراني هويت خود را اول اسلامی و تنها بعد از آن ايراني ميدانند؟! از مصدق و بازرگان و طالقاني و غيرهوغيره برايتان نمونه بياورم؟
به خود مردم برگرديم: چند درصد از ايرانيان نام واقعا فارسي و ايراني بر فرزندانشان ميگذارند؟ من به ياد دارم حتي دوستان نزديک و صميمي فارسيزبان من اوايل تعجب ميکردند که من و خانمم نام کردي (روژين و شهوين) بر فرزندانمان ميگذارم و با زبان کردی با آنها صحبت میکنيم! اين کار ما برايشان بسيار نامأنوس بود. از نظر آنها احمد و محمود و محمد و علي و رضا و حسن و حسين نامهاي ايراني (بخوان قرآني) هستند! و از نظر آنها زبان فارسی زبان مادریمان است!!
گفتهايد که روشنفکران کرد با فرزندانش به زبان انگليسي صحبت ميکنند! هر جا که هستيد لطفا خانوادههاي کرد را با خانوادههاي فارسيزبان در همين اروپا مقايسه کنيد. به يقين درخواهيد يافت که شمار خانوادههايي که کرد هستند و با فرزندانشان کردي صحبت ميکنند، بسيار بسيار بيشتر از خانوادههاي فارسزباني ميباشد که با فرزندانشان فارسي صحبت ميکنند. اصلا در جوي که من ميشناسم، خانوادهاي که هر دوي زوجين در آن کرد باشند، اگر با فرزندانشان غير از کردي صحبت کند، منزوي و زبانزد مردم ميشود.
اگر اين "ناسيوناليسم" هم باشد، از نوع بسيار مترقي و خوب آن است، چون خود را در ضديت با اين يا آن ملت تعريف نميکند. ميدانيد فرهيختهترين و آزادمنشترين اديب معاصر کشورمان شاملو در همين ارتباط چه گفته است؟ من با صداي خودش شنيدم که خانوادههاي فارسيزبان خارج از کشور را سرزنش ميکرد که اين چه فارسياي است که صحبت ميکنند و چون الگو از کردها نمونه ميآورد و ميگفت از کردها بياموزيد که با اين همه ستم و محروميت و ممنوعيت زبان خود را حفظ کردهاند.
در ضمن، بنده خارج از اين موضوع، ضمن تأکيد و پافشاري براي اينکه فرزندانم درست و حسابي کردي صحبت کنند، بخاطر علاقهاي که به زبان فارسي دارم، بخاطر اينکه بخشي از هموطنانم فارسيزبان هستم و نميخواهم ارتباطم با آنها قطع شود، فرزندانم را چند سالي نيز کلاس زبان فارسي فرستادم، آن هم در يک شهر ديگر. و باز تأکيد کنم که کمتر جشن و عيد و مراسمي است که کردها برگزار کنند، در آن اما موسيقي فارسي غيبت داشته باشد. اين در حالي است که زبان و فرهنگ کردها در ايران دفاکتو ممنوع است و اگر شما با اين تفکرتان جاي من و امثال من ميبوديد از زبان فارسي نفرت پيدا ميکرديد. اما روشنفکران کرد، نه زبان و اصل و نسب و هويت خود را فراموش ميکنند، نه تن به آسيميلاسيون و زورگويي فرهنگي و سياسي ميدهند و نه به دام ناسيوناليسم از نوع شما ميافتند. آري، بايد با تمام تواضع خدمتتان عرض کنم که اين کردها هستند که بايد به فرهنگ سياسی خود که جوهر غنی دمکراتيک دارد، ببالند. مليگرايي آنها خود را در لباس و موسيقي و زبان و صدالبته در حقخواهي ملي مييابد و نه در ستيز با ديگران (فارس و ترک و عرب و غرب و شرق). ناسيوناليسم آنها سمت و سوی درونی دارد، در برتریجويی، خودبزرگبينی و پستشماری ديگران معنا پيدا نمیکند. اين فرهنگ سياسی جاافتادهی احزاب کردستان نيز میباشد.
ميهنپرستي نوع ايراني، اما، تاکنون در فخرفروشی تاريخی، در زبانستيزي، در خاکپرستي و به قول آرامش دوستدار در دينخويي و من اضافه ميکنم در بيگانهستيزي تبلور يافته است. اين بهويژه اين روزها به صريحترين و عريانترين شکل ممکن در حملهی هيستريک به احزاب اصيل کردستان خود را نمايان ساخت.
فراموش نکنيد، همان عربي که به آن ميتازيد، برايتان اسلام آورد. شما آن را نه تنها از آن گرفتيد، بلکه غلظت آن را بيشتر نيز کرديد و به مردم ايران که چه عرض کنم، به خود عرب هم ميفروشيد و از شما نميخرند. شيعه پدر ايران و ايراني را درآورده و شما هنوز متوجه نشدهايد! بدون اين اسلام و غليظکردن و شيعهناميدن آن غيرقابل تصور است که معجوني به نام "جمهوري اسلامي ايران" ميداشتيم. آن وقت از مقاومت و جنبش استقلالخواهي صحبت ميکنيد؟! آن هم با حربهي زبان فارسي؟! هنوز هم که هنوز است سهم بزرگي از ثروت مردم ايران قرباني خرافات اسلامي ميشود و نه اعتلاي فرهنگي و زباني! بخش شيعهمذهب ايران چنان از رضا و حسين و حسن و علي و فاطيخانم و زهراخانم صحبت ميکنند، گويي آنها اندرالنسل دايي و عمو و خاله و عمهي آنها بودهاند و صدالبته ايراني! آن وقت از استقلال در مقابل عرب سخن ميگوئيد؟! تصور نميکنم در خود عربستان عقبمانده هم پديدهاي مانند چاه جمکران وجود داشته باشد، آن وقت فخر هم ميفروشيد؟
از طريق همين اسلام و تشيع پدر زبان بسيار بسيار شيرين وزيباي فارسي را دراوردهاند و شما هنوز متوجه نشدهايد. من حاضرم شرط ببندم، ده درصد ديپلمهي ايراني نميتوانند يک پاراگراف درست و حسابي فارسي بنويسند. هر روز به دليل شغلم با اين پديده سروکار دارم. اما آن هنگام که من آموزش زبان مادري خودم را میخواهم، شکه ميشويد، بيتاب ميشويد، غناي زبان "ملي" فارسي در مقابل زبان "بومي" کردي مرا را به رخم ميکشيد و شما يکي حتي زبانم را "نيمزبان" ميناميد! اي کاش ميدانستم، از اين زبان غني فارسي چه باقي ميماند اگر هزاران هزار عالم غيرفارس سدهها در پرورش و اعتلايش نميکوشيدند، اگر حکومتي آن را از طريق نظام آموزشي، رسانهاي و غيرهوغيره به بخش غيرفارس ميهنمان نيز منتقل نميکرد، اگر حکومتي شووينيستی پاسدار آن نميبود، اگر دست کم به لحاظ نوشتاري ممنوع ميشد. آيا آن هنگام نيز ميتوانستيد جسارت داشته باشيد، آن را با زبانهايي که فرصت رشد و اعتلا داشتهاند، مقايسه کنيد و زبان آنها را در مقابل زبان خود "نيمزبان" بناميد؟!
مشکل نيست زبان فارسي را "کاخ" بناميد و کل زبانهاي ديگر را "نيمزبان"، اما آن گاه توقع نداشته باشيد که متکلمين اين "نيمزبانها" حاضر باشند در يک چهارچوب جغرافيايی با شماي "کامل" و "کاخنشين" زندگي کنند!
ناسيوناليستهای حتی لائيک ايرانی چپ و راست به عربها بدو بيرا میگويند، اما ناسيوناليسم آنها شباهت کمی با اسلاميسم مورد ستيزشان ندارد. اسلام عزيز هم زنان، بيش از نيمی از بشريت، را نيمانسان میداند، همانطور که ناسيوناليسم شما زبانهای ديگر را "نيمزبان" میداند.
آری، واقعا از نظر من چنين تفکري تفاوتي با دينخويي ندارد. دينگرايان نيز اديان و مذاهب ديگر را فرومايه و پست ميپندارند و مخصوصا اسلاميستها خود را عقل کل و دين خود را "حقيقت مطلق" ميدانند! چنين گرايش منزهطلبانه، ضددمکراتيک و هژمونيطلبانهاي همچنين در ناسيوناليسم نوع ايراني قابل رؤيت است. اين مکتب زبان و ملت خود را برتر از ديگران معرفي و از همين منظر ترکستيزی و عربستيزی و اين آخريها کردستيزی و حتي غربستيزی میکند. اين ناسيوناليسم متأخر هيچ قرابتي با دمکراسي و مدرنيته و هيچ سنخيتی با همزيستي مسالمتآميز ندارد؛ دفعکننده است تا جذبکننده، آنتيپاتي ايجاد ميکند، تا سمپاتي. بعنوان مشت نمونهي خروار ميتوان به اين کامنت آقای علی احمدی و انديشهي ناظر بر آن اشاره کرد.
جالب است که وی به استقلال و سپری که گويا زبان فارسی در مقابل عرب و زبان عربی ايجاد کرده، تا من کرد بتوانم به زبان خود سخن گويم، اشاره فرمودهاند. لابد به اين دليل آموزش زبان مادری را بر من ممنوع کردهاند!! لابد به اين دليل وضع و حال زبان کردی در ايران چنين بوده (غيررسمی و آموزش آن ممنوع) و در کردستان عراق زير حاکميت ملت عرب چنان (رسمی و آموزش آن مجاز)!!
در پايان جا دارد اشارهای کوتاه به تفاوت فاحشی که بين آنچه نخبگان و روشنفکران و سياسيون و اديبان کرد در مورد فرهنگ و ادب پارسی میگويند و آنچه از نخبگان و روشنفکران و سياسيون فارسیزبان کشورمان به نسبت فرهنگ و ادب کردی میشنويم داشته باشم. درحالی که اکثريت قريب به اتفاق فرهيختگان سياسی، فرهنگی و ادبی کرد از ستم ناليدهاند و به جهت دفاع از اين فرهنگ و زبان آواره بودند و کل نظام سياسی، آموزشی و رسانهای کشور بر محوريت زبان فارسی بوده است، هيچگاه کلامی ناشايست و ناشکيبا در مورد فرهنگ و اديبات فارسی، در مورد مردم فارسیزبان کشورمان بر زبان نياوردهاند. آيا همين را میتوانيم در ارتباط با اکثريت روشنفکران فارسیزبان کشورمان بگوئيم؟ برای آنها من تنها زمانی ارزش ذکر دارم که خود را کمتر از آنها بدانم، زبانم را "بومی" و زبان آنها را "ملی" بنامم و البته خود را نيز "قوم" بدانم. در غيراينصورت دشنهها از غلاف بيرون خواهند آمد...
تفاوت معامله در اينجاست.
11 اکتبر 2012
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید