رفتن به محتوای اصلی

گفتگو با جمشید طاهری پور در باره مسایل ملی _قومی
12.10.2012 - 16:21

گفتگو سایت تلاش  با جمشید طاهری پور 

 

ت- آ: گفته‌اید اپوزیسیون ایران – که احتمالا" منظورتان بخشی از اپوزیسیون ایران است- در مرز بین دو استراتژی سیاسی، یکی معطوف به جنبش رهایی بخش برای "دولت- کشور" و دیگری الهام گرفته از جنبش حقوق مدنی- شهروندی معطوف به "دولت- ملت" قرار دارد هر چند که در عمل و بویژه در مواجه با هویت‌خواهی ملی و قومی، در چهارچوب استراتژی " دولت- کشور" عمل می‌کند.
پرسش این است: با نگاهی که در چهارچوب استراتژی "دولت- کشور" یا استقلال خواهی که به گفته‌ی شما با ایستا‌نگری، دگرگونی‌های صورت گرفته در ایران و ایرانی را نمی‌بیند چگونه باید روبرو شد؟ در لزوم گفتگو، و ادامه آن تردیدی نیست ولی پرسش از این فراتر است. نگر استراتژیک به این مقوله و هموطنانی که اینگونه می‌اندیشند را چه می‌دانید و تجربیات شما گویای چیست؟

ج – ط: اگر از انگشت شمار فعالین مدنی - سیاسی و لایه نازکی از اپوزسیون دموکراسی خواه بگذریم، به تقریب مجموع اپوزسیون، هم احزاب سراسری و هم سازمان های سیاسی منطقه –ای و محلی، مشخصه های رفتاری-شان با استراتژی "دولت – کشور" در انطباق است. می پرسید: نگر استراتژیک به این مقوله و هموطنانی که اینگونه می اندیشند را چه می دانید؟ باید تصریح کنم که این مقوله مربوط به جهان دوقطبی و دوران سپری شده-ی جنگ سرد و مقوله – ای جهان سومی است که توان و اراده پاسخ گفتن به نیاز جامعه ایران به دموکراسی، حقوق بشر و حقوق برابر برای همه ایرانیان را فاقد بود. خواست محوری آن استقلال و حاکمیت ملی بود، و در افق این خواست ها و مقوله های مرتبط با آن؛ جهان به دو قطب " دشمن - دوست" و ایرانیان به دو جنس "خودی - غیر خودی" تقسیم و تجزیه می شدند. ویژگی بارز گفتمان ناظر بر این استراتژی؛ غرب ستیزی و لیبرالیسم گریزی است. سیاست در آن دوره بر محور دشمن پنداری و دشمن ستیزی می چرخید؛ هم در نگاه به جهان بیرون و هم در نگاه به درون جامعه ایران! غرب و در راس آن آمریکا دشمن اصلی بود و غیر خودی های داخلی هم یا سگهای زنجیری آن بودند و یا غربزده، پرورده بیگانه و جاده صافکن غرب! فکر می کنم توافق داشته باشیم اگر بگویم حکومت کنندگان و دولتمردان جمهوری اسلامی، ایران و جهان را، کماکان بر مدار همین نگاه می بینند و در پوشش اسلامی رهبری، سیاستگزاری و مدیریت می کنند! پرسش اصلی در مقاله " هویت خواهی ملی و هویت خواهی قومی انکار یکدیگر نیستند"،پرسش در باره تجانس و همسوئی میان خصیصه های گفتاری و رفتاری بسیاری از فعالین اپوزسیون با سرشت راهبردها و سیاستگزاری های جمهوری اسلامی است که کماکان ایران و جهان را در مختصات دوران جنگ سرد می پندارد! پرسش هائی که من در جستجوی پاسخ آن هستم عبارت از این است که چرا در اپوزسیون ایران تعامل با غرب تابو است؟ چرا خطر حتمی و فوری در نگاه ما؛ جنگ و تجزیه ایران از سوی بیگانه – غرب – است؟ چرا در مواجه با دگر اندیشان – کسانی که گفتار و کردار سیاسی متفاوتی دارند – حربه اصلی؛ دشمنخوئی، شبهه افکنی و انواع تهمت ها و افترا ها دایر بر همسوئی و همدستی با بیگانگان است؟ به این چرا ها که فکر می کنم به این نتیجه می رسم که شبح دوران جنگ سرد و روح گفتمان آن دوره، کماکان در آسمان اپوزسیون ایران در جولان است! پی آمد این واقعیت تلخ از نگر استراتژیک؛ بقاء و دوام استبداد و عقب ماندگی، گسترش فقر و انحطاط، و انواع خطراتی است که ایران را تهدید می کنند. بنظر می رسد محتمل ترین این خطرات؛ بمباران تاسیسات هسته-ای ایران، جنگ داخلی و خونریزی و ویرانی، و بالا گرفتن جدائی خواهی در درون کشور است. 
از من می پرسید: با نگاهی که ... با ایستانگری، دگرگونی های صورت گرفته در ایران و ایرانی را نمی بیند چگونه باید روبرو شد و ... تجربیات شما گویای چیست؟ برای دیگران من نسخه – ای نمی توانم بپیچم. خودم سعی کرده و می کنم اشتباهات گذشته را تکرار نکنم، البته دیده –ام که کار بسیار دشواری است. تا آنجا که به تجربه من مربوط است کارساز ترین روش؛ شجاعت آموختن، و بر این بنیاد؛ نگاه نقادانه به خود و گفتگوی نقادانه با خود است. هر یک از اعضای دموکراسی خواه اپوزسیون ایران باید برای چیرگی بر ایستانگری در درون خود تلاش کنیم. اگر هریک از ما بکوشیم دگرگونی های صورت گرفته در ایران و ایرانی و همچنین در جهان و دورانی را که در آن زندگی و کار می کنیم ببینیم و در نگاه و نظر خود بنشانیم، آن وقت امید عافیت می تواند واقعیت پیدا کند. این روبرو شدن با ایستانگری که برشمردم البته روشی در سطح افراد است، چون هرکس این فرایند را بنحوی طی می کند که منحصر به فرد خودش هست. از این ملاحظات نباید این نتیجه را گرفت که در عرصه عمومی روبرو شدن با گفتار و کردار ایستا منتفی است. برسمیت شناختن متفاوت ها و همانگونه که شما هم تاکید دارید؛ لزوم گفتگو و تداوم آن، از نظر من بایسته ترین راهکار است. نکته مرکزی پایبندی به این راهکار در عمل، یعنی فرا رویاندن آن از یک فعالیت صرفا"نظری به رویکردی سیاسی در عرصه عمومی، یعنی گذار از گفتار دموکراتیک به کردار دموکراتیک است. من آنرا در مشارکت و همگامی با فعالیت هائی می جویم که همرائی و اتحاد برای دموکراسی را در رنگین کمان جنبش حقوق شهروندی و دموکراسی خواهی ایرانیان در درون و برون مرز پیش می راند. منظورم همبستگی و اتحاد ایرانیان برای دموکراسی؛ مستقل از آرمان سیاسی؛ اعم از جمهوری یا پادشاهی پارلمانی، مستقل از پیشینه و تبار، جنس و مذهب و مسلک، و تعلق به همبود های قومی – زبانی و دینی کشور است. این راهی است که آینده ایرانیان را در دموکراسی، حقوق بشر و برابر حقوقی شهروندی تضمین می کند، و ضامن استوار وحدت ایران است. 

ت – آ: گفته‌اید : آن "منازعه سياسی" و "جدال سياسی" که پيرامون هويت‌خواهی ملی و هويت‌خواهی قومی در اپوزسيون برون‌مرز درگرفت و خوشبختانه تلاش شد تا دامنه پيدا نکند، فضائی پر تشنج و اعتماد سوز آفريد." پرسش این است اگر عرصه گفتگو و عرصه موضع‌گیری سیاسی را متفاوت بدانیم. فعال سیاسی چگونه می‌تواند به جای پاسخ و موضعگیری سیاسی – همه در حوزه عمومی- این امر را به "گفتگو"یی در زمانی نامعلوم و با شنودگانی نامشخص واگزارد آنهم در زمانی که خطر جنگ ایران را تهدید می‌کند

ج – ط: ما بیش از پیش محتاج گفتگو در حوزه عمومی هستیم. گفتگوی رودرروی متفاوت ها در کنفرانس ها و سمینار ها نیز اثر و عملش در کم و کیف بازتابی است که در حوزه عمومی پیدا می کند. به این ترتیب گفتگوئی در زمانی نامعلوم و با شنودگانی نامشخص مورد نظر من نیست. مشکل ما این است که ما ناتوان از گفتگو با یکدیگر هستیم! ما دوستار مونولوگ هستیم و نه دیالوگ! گفتگو ابزار فهم یکدیگر، برای شناسائی نقاط اشتراک و رسیدن به تفاهم و توافق است در حالی که ما با یکدیگر مشاجره می کنیم به قصد افشاء و منزوی کردن یکدیگر! در تعبیری دیگر گفته-ام بجای گفتگو؛ بحث و جدل طلبگی می کنیم برای اثبات برحق بودن خود و باطل نشان دادن طرف مقابل! یعنی در دور هفت هزار ساله حق و باطل در حبسیم! چرا چنینیم؟ چرا ما نمی توانیم گفتگو کنیم؟ بنظر می رسد علت اصلی عبارت از این است که هریک از ما بر سر باورایمانی خود می جنگیم! همین سرشت ایمانی است که نمی گذارد گفتگو در صفوف اپوزسیون جا باز کند و منزلت بیابد. از اینجاست که نیاز به سکولاریزه کردن باورها و معتقدات در نزد ما اولویت و اهمیت پیدا می کند. پس باز به این نتیجه می رسیم که بجای غواصی در باورها و پیش داوری ها و معتقداتی که به آن مومن و پایبند باقی مانده ایم، لازم است در پی شناخت حقیقت در بیرون از خود برآئیم؛ یعنی در این راه بکوشیم که دگرگونی ها در ایران و ایرانی، و در جهان و جهانیان را ببینیم و در نگاه و نظر خود بنشانیم. در اینجا خوب است اشاره-ای به تجربه خودم بکنم؛ 
دوم خرداد سال هفتاد و شش، در همان ماههای نخست پیروزی خاتمی بر ناطق نوری که با رای بیست ملیونی مردم ممکن شد، من در مقاله "بیست سال انقلاب؛ برآمد جنبش حقوق مدنی در ایران" و در گفتارم در کنگره ششم سازمان اکثریت ( آرشیو سایت ایران امروز)، بر این حقیقت انگشت گذاشتم که یک جنین صدساله در این روز متولد شد! برای من این که چه کسی انتخاب می شود، بی آنکه کم اهمیت باشد، تعیین کننده نبود زیرا بر این نظر بودم و هستم که نظام حقوقی – سیاسی دینی بر بنیاد خود، بسود حقوق بشر و برابرحقوقی شهروندان اصلاح پذیر نیست. زیرا چنین اصلاحی انکار حکومت اسلامی است و حکومت کنندگان، دل بستگان و پایندان نظام اسلامی به آن تن نخواهند داد. برای من، جنبش و خیزش مردم در عینیت بخشیدن به حق انتخاب خود، واجد اهمیت تعیین کننده و منبع الهام بود. بر این بنیاد بود که نوشتم؛ جنبش و خیزش حقوق مدنی مردم ایران نه تنها جمهوری اسلامی را در برابر سرنوشت تازه-ای قرار می دهد بلکه در برابر ما نیز چشم اندازی از یک سرنوشت تازه می گشاید؛ این سرنوشت تازه، بدست دادن تعریف جدیدی ازخود؛ موافق روح جنبش و خیزش حقوق مدنی مردم ایران است. ضرورتی که در برابر ما قد افراشته و بر ماست تا به آن پاسخ بگوئیم؛ ضرورت گذار از سوسیال اتوپی به سوسیال دمکراسی است.
برای لنینیست مومنی که من بودم، این روشن رائی به یمن دیدن دگرگونی های ایران و ایرانی – و البته دگرگونی ها در جهان - با نشاندن آنها در نگاه و نظرم میسر شد. این تجربه را نقل کردم تا با استحکام بیشتری یادآور شوم که گفتگو اگر ناظر بر واقعبینی و آینده نگری باشد راهگشا، تفاهم آفرین و عافیت بخش است. واقعبینی بر این گواهی می دهد که همبود های قومی، زبانی و دینی ایران نه تنها بیرون از جنبش حقوق مدنی و شهروندی قرارندارند، بلکه از برپادارندگان موثر آن به حساب می آیند. جنبش مردم در کردستان ایران ، سرشت مدنی و ماهیت شهروندی دارد و مطالبه اساسی مردم کرد و سمتگیری اصلی جامعه مدنی - سیاسی کردستان با همه تکثر و تنوع گرایش ها که در آن مشهود است؛ رفع تبعیض، دموکراسی برای ایران، مشارکت سیاسی برابر حقوق در مدیریت کلان کشور و خود گردانی در همه امور مربوط و مختص کردستان و مردم آن است. تداوم برخی مفاهیم، دیدگاهها و رویکردهای ناهمزمان و مربوط به دوران سپری شده –ی گذشته، یک ضعف و نقص همگانی در صفوف اپوزسیون ایران است. وجود چنین نقص و عیبی در این یا آن رویکرد نام آشناترین احزاب کرد، که در موارد بسیاری جلوتر از احزاب سراسری می اندیشند، امر خاص و ویژه-ای نیست. نکته این است که برخورد دوگانه و گزینشی با این پارادوکس ها که خود را نمی بیند و همه عیب و ایراد ها را در دیگری خلاصه می کند، و نتیجتا"موضعگیری سیاسی مبتنی بر تهمت و طرد علیه دیگران، راه حل ضعف و نقص نیست. برساختن تاویل و تفسیر دلبخواه از این پارادوکس ها و تعمیم نا موجه آن، برای نمونه متهم کردن احزاب کردی و یا فعالین چپ ایران به "تجزیه طلبی" و طرفداری از "حاکمیت قومی" نه تنها دور از منطق و دور از واقعیت است بلکه به کلی بیرون از انصاف و مرووت است، زیرا از جمله در هیچیک از اسناد مصوب کنگره های کومله و حزب دموکرات کردستان ایران – تا آنجا که من دیده-ام- چنین رویکردی وجود ندارد. توافق حزب دموکرات و کومله بر سر حل اختلافات خود – در اکنون و آینده – از طریق مسالمت و مذاکره، باید همه ما را خوشحال کند زیرا این احزاب در مناسبات خود در گذشته با جنگ و خونریزی و برادرکشی رویارو بودند. هیچکدام از این تصریحات بمعنی این نیست که نباید نگاه و نظری متفاوت از آنچه که توافقنامه بیانگر آنست داشت! من نیز برخی مفاهیم بکار رفته در آن توافقنامه را نمی پذیرم و متفاوت فکر می کنم، اما معتقدم در مواجه با اختلاف نظر و تفاوت راهکار و رویکرد در صفوف اپوزسیون نباید اقدام به منازعه سیاسی کرد و آن را بجای گفتگوی نقادانه نشاند. موضعگیری سیاسی این چنین؛ یک اشتباه فاحش است. مثلا" من درک نمی کنم چرا وقتی بر این نظریم که خطر جنگ ایران را تهدید می کند، باید انگشت اشاره بسوی مردم کردستان و احزاب کردی دراز شود!؟ من حقیقتا" این را درک نمی کنم. 

ت – آ: شما بدرستی از لزوم دگرگونی فرهنگی ما در مسیر دریافت و فهم حقوق شهروندی و تلاش برای آن سخن گفته‌اید. از نیاز عدم‌تمرکز در اداره ایران آینده بدرستی یاد کرده‌اید و پایه این امور و خواستگاه آن را اعلامیه جهانی حقوق بشر دانسته‌اید. بفرمائید منظور شما از عبارت : ".. معنای روشن اين انديشه به رسميت شناختن حقوق شهروندی برابر برای همبودهای قومی – زبانی بر اساس اعلاميه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن است" آیا "افراد متعلق به اقوام است" یا ترم‌هایی مثل "حقوق سیاسی اقوام" مورد نظر است؟ 

ج – ط: افراد متعلق به اقوام مورد نظرم هست. اما من این را رویکردی در انکار تعلق قومی و مخالفت با خواست ها و علایق برخاسته از آن درک نمی کنم، زیرا احساس تعلق قومی – اتنیکی- جلوه- ای از حق هر انسان ایرانی و در اینجا " افراد متعلق به اقوام"، در عینیت بخشیدن به فردیت خود در منزلت یک شهروند است. شاید لازم است توضیح کوتاهی در این باره بدهم: قوم و ملت در متن جنبش حقوق مدنی و شهروندی یک تعریف دارد و در متن جنبش رهائی بخش یک معنای دیگر. من تعلق ملی و تعلق قومی را در متن جنبش حقوق مدنی و شهروندی در مد نظر دارم. از این منظر حامل احساس تعلق ملی و تعلق قومی، توده بی شکل – در اصطلاح ایدئولوژیک؛ "خلق" - نیست بلکه انسان در مقام فرد و در منزلت شهروند است. میان هویت فردی و هویت جمعی پیوند ناگسستنی وجود دارد. انسان شهروند، حق دارد تا از هویت ملی –قومی، فرهنگی، زبانی و دینی، یعنی از تعلق قومی / ملی خود، بدون ترس و تحقیر و تبعیض برخوردار باشد. در بر خورداری از این حق، او این اختیار و آزادی را دارد با تشکیل احزاب و نهاد های مدنی، تعلق قومی و علایق ملی/ قومی خود را نمایندگی کرده و در همه عرصه ها، از سیاست و اقتصاد گرفته، تا فرهنگ، زبان و دین، مطالبات خود را پیگیری و از حقوق خود، بمثابه شهروند پاسداری کند. انسان شهروند؛ صاحب حق انتخاب است و در عینیت بخشیدن به حقوق شهروندی خود، مختار و آزاد برسمیت شناخته می آید. به این ترتیب محتوای آنچه که زیر عنوان " حقوق سیاسی اقوام / ملل"، زیر عنوان حاکمیت ملی / حاکمیت قومی در قریب به اتفاق موارد، منجر به برپائی حکومت های خودکامه یک کاریزما، یک حزب و فرقه، یا مسلک و مذهب می شد، تغییر ماهیت می دهد و تعریفی نوپدید پیدا می کند. این تعریف نوپدید، در مرکزی ترین معنا، عبارت از؛ حق انتخاب و در کانون آن حق شهروندان و در اینجا – افراد متعلق به همبود های قومی، زبانی و دینی - در انتخاب و عزل و نصب حکومت کنندگان، مشارکت برابر حقوق در مدیریت کلان کشور و حقوق و اختیارات مترتب بر خودگردانی محلی است. این فرایند در دو سطح سراسری و منطقه -ای، بر بنیاد داوری صندوق رای، مطابق حقوق و اختیاراتی که قانون اساسی آینده ایران – مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن - مقرر می دارد انجام می پذیرد.

ت – آ: با اجازه شما گفتگو بر سر برخی مفاهیم نظری بکار رفته مانند"دولت- ملت" و آن چه شما از آن بنام "دولت – کشور" نام برده‌اید به زمان دیگری واگذاشته و میل دارم اشاره‌ای به آن‌چه شما از آن به " متهم کردن احزاب کردی و یا فعالین چپ ایران به "تجزیه طلبی" و طرفداری از "حاکمیت قومی" نه تنها دور از منطق و دور از واقعیت است بلکه به کلی بیرون از انصاف و مروت است، زیرا از جمله در هیچیک از اسناد مصوب کنگره های کومله و حزب دموکرات کردستان ایران – تا آنجا که من دیده-ام- چنین رویکردی وجود ندارد. " داشته باشم
از فواید "توافقنامه" دو حزب کُردی در جلوگیری از تکرار تاسف‌بار جنگ و کشت و کشتار یکدیگر بسیار گفته شده است. اما برجسته کردن این موضوع و خلاصه کردن موضعگیری این دو حزب به آن، ما را به حقیقت مساله "توافقنامه" نزدیک نمی‌کند. پنج سال از پایان این زد و خوردها گذشته است. جنگی که با حمله حزب دمکرات کردستان ایران به کومله در اورامانات آغاز شد و بیش از هر چیز بر سر هژمونی یکی بر دیگری و بر سر گسترش مناطق نفوذ بود.
اینک و در بیرون از کردستان ایران، موضوعی برای جنگ این دو در میان نیست و "توافقنامه" ‌ای را آنهم بعد از پنج سال "آرامش" ضروری نمی‌کند. خاطر نشان می‌کنم، بعضی از احزاب کُرد، هدف این "توافقنامه" را کسب هژمونی در کردستان و بر خود دانسته‌اند که می‌کوشد در عمل دست بالا را بر منشعبین پیشین از این احزاب بیابد. این البته فقط بخشی از موضوع است. مهم‌تر از آن، "توافقنامه" می‌کوشد جریانات و نهادهای مدنی و دمکراتیک کردستان را در سایه برده و دست بازتری در برابر جریانات درونی مخالف این خط‌مشی در درون این احزاب نیز، بیابد. اما همه‌ی اینها در خدمت ارتقا و گسترش "حق تعیین سرنوشت ......" و " مبارزه رهایی بخش" 
"بیانیه حفظ استقلال و تمامیت ارضی.." بر مقولاتی مانند "جنبش رهایی‌بخش ملت کرد در کردستان ایران" "حقوق سیاسی ملت کُرد که در رأس آنها حق تعیین سرنوشت قرار دارد" "تکیه بر ملیت‌های ایران فدرال" انگشت نهاده و این مقولات را در رابطه با ایران بی‌ربط و زمینه تجزیه ایران دانسته ‌است. 
چنانکه از پاسخ‌های شما برمی‌آید با کاربرد این مفاهیم از طرف نویسندگان "توافقنامه" موافق نیستید. می‌دانم که بخوبی آگاه هستید که این مفاهیم بدلیل بار و معنای سیاسی مشخصی که دارند بسیار مهم بوده و نشان‌دهنده منظور و هدف‌های نویسندگان "توافقنامه" هستند و بهیچ ‌وجه در سطح یک "اشتباه" یا "تصادف" نمی‌توانند ارزیابی بشوند. بویژه که در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها "مسئله کرد و حق تشکیل کشور کردستان از بخش‌هایی از کشورهای ایران و عراق و ترکیه و سوریه در صورت فراهم آمدن و شرایط مناسب منطقه‌ای و بین المللی" یک "حق" دانسته شده و یا از زمانِ فراخوان از بیگانگان برای ایجاد منطقه‌ی پرواز ممنوع برای کردستان بیش از چند ماه نمی‌گذرد. این‌ها در ارزیابی هستی و برنامه‌ها و هدف‌های یک حزب، نمی‌توانند به حساب نیایند.

"بیانیه"‌ای که در برابر این "توافقنامه" به امضاء کوشندگان سیاسی رسید برگ زرینی از تاریخ سیاسی ما است.
عده‌ای از کوشندگان و فعالان ایرانی با نظریات سیاسی گوناگون، اما همرای بر سر کارپایه‌های اولیه‌ برای استقلال، دمکراسی، آزادی، عدم‌تمرکز و حقوق شهروندی همه‌ی ایرانیان متنی را امضا کردند که بویژه هیچ تبعیض سیاسی و فرهنگی را بر هیچ یک از ایرانیان بر نمی‌تابد. این "بیانیه" از سوی دیگر تبلوری از همان دگرگشت فکری و نظری در میان ما ایرانیان از "جهان دو قطبی" و مقولات مرتبط با آن است. 
این حرکت اما نکته درخشان دیگری نیز دارد و آن شفافیت و بی‌پرده گویی آن است. این بی‌پرده گویی، بی‌تردید از پشتوانه‌ای به درازای سال‌ها گفتگو و همین‌طور شرایط حساس کشور نیز متاثر بوده است. گفتگو بین ما ایرانیان بی‌تردید باید ادامه یابد اما نباید دست و قلم را در ابراز نظر و تحلیل سیاسی – تاریخی روشن، مسدود کرد؛ حتی اگر بنظر "منازعه سیاسی" بیاید. بویژه "منازعه‌" ای که یکی ریشه در مناسبات و افکار پیشامدرن و دیگری بر اساس مدرنیته و حقوق شهروندی برای همه ایرانیان صرف نظر از زبان، مذهب، قوم و منطقه جغرافیایی بدنیا آمده دارد

ج – ط: بهتر است در باره مطالبی که در اظهار نظرتان آورده-اید، به طور مشروح در مجالی دیگر گفتگو کنیم! تاکید بر اجتناب از جنگ و کشت و کشتار در مبارزه سیاسی و در یک کلام تاکید بر خشونت پرهیزی در حل و فصل اختلافات؛ برای ما اهالی سیاست در ایران که آموخته و معتاد خشونتیم! همیشه و هر زمان حائز اهمیت است. حضور مفاهیم و گرایش های زیانبار در همه احزاب اپوزسیون و از جمله در صفوف احزاب کردی برکسی پوشیده نیست اما من حقیقتا" بر این نظر هستم که راهگشائی برای فهم عیب و نقص ها، اصلاح آنها، و جستجوی راه بهینه برای رفع سوء تفاهم ها، تنها با گفتگو ممکن است. به نظر من شرط پاسخ گفتن به این نیاز قرار داشتن در موقعیت نابرابر حق و باطل نیست! شرط-اش این است که متفاوت ها در اپوزسیون یکدیگر را برسمیت بشناسند و در مقام برابر حقوق، همدلانه به گفتگو بنشینند. دامن زدن به منازعه سیاسی با احزاب کردی، آنهم در هیات صاحب خانه و مستاجر! چاره نقص و عیب ها نیست، بویژه هرگاه با چشمپوشی بر سمتگیری اصلی جامعه مدنی - سیاسی کردستان که پدیداری متکثر و رنگین کمانی است، همراه باشد! من کوشیدم این توجه را برانگیزم که نباید نشانی عوضی داد! خطر تجزیه ایران و جدائی خواهی، خاستگاه و سرچشمه-اش؛ حاکمیت استبداد و تبعیض در کشور است. انتقاد من ناظر بر این مسائل است.
اپوزسیون با مسائل متعددی دست بگریبان است. دستیابی به حقیقت مسائل در یک فضای خالی از پیشداوری و سوءتفاهم ممکن است. نباید دست و قلم را در ابراز نظر و تحلیل سیاسی – تاریخی روشن، مسدود کرد. من با این نظر شما موافق هستم. نظر و تحلیل سیاسی – تاریخی، سیاست نیست بلکه راهنمای سیاست است و بهمین جهت نیز وارسی نقادانه آن بسیار مهم است. از جمله عبرت های تجارب من که خوب است در اینجا اشاره-ای به آن بکنم، عبارت از این است که تحلیل سیاسی – تاریخی هنگام که از منظر احکام نظری و سیاسی پیشینی بدست داده شوند، به راهبردهای خطا و زیانبار می انجامد! مثلا" نباید میان فدرالیسم و تجزیه طلبی یا جدائی خواهی علامت مساوی گذاشت!! ارزش و اعتبار هر نظر و تحلیلی در محتوای واقعی آن، و نقش و اثر آن در حوزه عمل سیاسی است و در تحلیل نهائی با این میزان که ما را به کدام سمت می راند سنجیده می شود. من بر این نظر هستم که تقویت و تحکیم اعتماد میان احزابی که در مقیاس سراسر ایران فعالند با احزاب اتنیکی که جغرافیای فعالیت-شان اساسا" محلی و منطقه-ای است، برای وحدت ایران دارای اهمیت سرنوشت ساز است. پس باید به این مساله حساس بود؛ مواضعی که اتخاذ می کنیم تا چه اندازه بر این اعتماد می افزاید!؟ تردیدی نیست که استبداد؛ محوری ترین واقعیت امروز ایران است. خطراتی که استقلال و تمامیت ارضی ایران را تهدید می کند، سرچشمه و خاستگاهش همین استبداد است. بایسته این است که مقابله موثر با این خطرات را در کارپایه های سیاسی بجوئیم که سرآغاز خود را همرائی و اتحاد اپوزسیون علیه استبداد ولائی – پادگانی برای دستیابی به دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر و حقوق برابر شهروندان می دانند.
از باز نشر نوشتارم در "سامانه تلاش" و ابتکار این "گفتگو"، متشکر و خوشحال هستم زیرا نشانه –ی همصدائی ماست در این که: هویت خواهی ملی و هویت خواهی قومی انکار یکدیگر نیستند.

سپاسگزارم آقای طاهری پور
10/10/2012

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.