بیا و نگه کن کنار قلـعه شاه (۱)
چگونه فتاده ست خانه های سیاه
که خانه گرچه سیاه، قلبهای سپید
که ثروت اَرچه به چاه، حجب بر چهره چو ماه
میان مهان راز که چه می جویی
سـواره چه دارد بر پیـاده نگاه
بسان شفق در افق نمایان است
نـوای آه زنـی در آستان پگاه
ز درد مستمندان رخت به غره مپیچ
که خشم چشم دلیران ترا کند همراه
به سیم و زر خویش بی سبب چه می نازی
چو یک نظر به دراویش می نمایی گاه
که شانه گر چه زیر بار فقر خم گشته
سرم به فراز و خیره بر توام بدخواه
حقوق حقهء خود را ز آنکسی مطلب
که با ریا سر صد کس گذاشت کلاه
تو چنان پر توان حقت طلب بنما
که فاسدان ز ترس عیان کنند گناه
ز یک گناه مترس و رخت به آب بشوی
گرفته زاهد مفسد پس فریب پناه
توان بگیر ز رنج و تنگدستی و فقر
بکن سیاه زندگی به فاسدان تباه
به رزم و نظم بزی و زمانه را نو کن
که چرم پاره کاوه بدین دلیل گواه
مپیچ هیچ تو "پویا" سرت ز محرومان
اگر چه تو هیچی بروی آب چو کاه
مسعود دلیجانی
(۱) "قلعه شاه" اشاره ایست به قلعه یزدگرد سوم در شهرستان نهاوند که به "سر قلعه" مشهور است و منطقه ایست کارگر نشین و قدیمی که همواره منطقه ای انقلابی بوده و در تمام شورش ها و انقلابات از دیر باز نقش تعیین کننده ای را بازی کرده است
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید