
اکثر مردم فقط قهرمانان مرده را می خواهند (2)
از سال سیاه ۶۰ تلاشم این بود که از یاسوج هر چه دورتر باشم (3)
اینها که با زورو جنگ روزگار مردم را سیاه کردهاند، نمی توانند از خنده کودکان جلوگیری کنند(4)
ازپاقدم هدیه پاریسی یک طرف مملکت در جنگ میسوخت و طرف دیگر در سیلاب(5)
بستری با برگ و خاشاک ساختم ؛ دور و برم را از نگرانی وجود مار لگد زدم 6
قدم و فکر آغاز این سفرم از پشت بام خانه میر جعفرهفده سال قبل شروع شد 7
کسی بدرستی نمیتوانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8
کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9
ستاره ها می توانند راه را نشان دهند (10)
تردید داشتم چه اسمی را انتخاب کنم(11)
چند سال بود که خودم نبودم (12)
اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم (13)
هیچ قاعدهای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)
اولین روزی که در خاک اتحاد شوروی بودم از در بیرون رفتم(15)
شما بدون اجازه از مرز شوروی گذشتید و ما سوالاتی داریم که شما جواب دهید(16)
رسید :اسم غیر واقعی شما چیست؟(17)
لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت(18)
تولد ما احتیاج به ثبت کردن نداشت!(19)
من فکر می کردم که حق تقدم برای رفتن به شوروی از آن اعضا و طرفداران حزب توده بود(20)
از نظر حکومت مذهبی هر کسی که با آنها نیست مجرم و گناهکار است(21)
22
طوری به من نگاه میکردند که انگار خطایی از من سرزده بود ، یا اینکه من فکر میکردم که یرداشت آنها چنین است. حدس زدم که کلمات محارب با خدا و یا ترجمهی آن، آنها را گیج کردهاست. اولین بار نبود و اولین اصطلاحی هم نبود کهمردم هم در ایران و آنطور که در اخبار رادیو های فارسی زبان شنيده بودم در خارج از ایران از اصطلاحات آخوندی و اسلامی سر در نمی آوردند یا مثل رادیو بریتیش بروود کاستینگ در لندن ،با لحن طنز و پدرانه به امت اسلامی قوت قلب میداد که جدی نگیرید،از سر نا چاری و فشار مخالفان است که حکو مت چنین احکام و اعمالی را انجام میدهد. از گفتارهای رادیو مسکو که انگار برای مردمی آنسوی قطب شمال ،آن سوی سیبری حرف می زد نمی شد چیزی به معلومات شنونده اضافه شود و پژواک صدا هم طوری بود که به نظر میرسید از سفینه سایوزی به زبان فارسی برای کرات دیگر صحبت میکند نه برای مردم ایران . من و امثال من دوست داشتیم رادیو های فارسي از اینکه میلیون ها جمعیت دارد زیر فشار تنگی قبر، نکیر و منکر، شکیات آب کر و جاری ،اسلحه، شکنجه و کشتن مخالفان عقیدتی، موشک و بمباران جنگ پر برکت آخوندها له و لورده و خفه میشوند ،حرف بزنند . افسره رو کرد به مو مشکی چیزی گفت ،تن صداش کمی بلندتر شده بود . مثل اینکه متوجه شده بود که من حواسم پرت شده ویا از نفهمید ن محارب با خدا صدایش را بلند تر کرد. مو مشکی پرسید شما با آنها در جنگ بودید ؟ خودم هم انگار کمی گیج شده بودم ،گفتم با کی ،با حکومت؟ گفت بله با حکومت ایران شما در جنگ بودید .گفتم خیر . برای افسر ترجمه کرد و گفت ایران با عراق درجنگ است،و با شما در جنگ است. قسمت آخر جمله را طوری گفت که لحن شوخی نداشت .من متوجه شده بودم که زبان فارسی مو مشکی کتابی بود و زیر و بم و بازی با کلمات را مثل یک فارسی زبان واقعی نمیداند. من صبر میکردم که خودش تصحیح کند . گفتم بله با کشور عراق در جنگ است وبا من و میلیون ها ایرانی هم در جنگ است. ترجمه کرد و مو مشکی ادامه داد: خوب حکومت چطور هم با عراق و هم با میلیون ها ایرانی می جنگد؟ من جواب دادم که برای ما که در ایران هستیم و حکومت دینی را کم و بیش میشناسیم مسئله روشن است . نصف جمعیت ایران در فقر و بیکاری زندگی میکنند. حکومت کودکان و تهی دستان و تهی مغزان را هزاران هزار به جبهه ها میفرستد هم برای توليد شهید و هم راحت شدن از دست آنها . آخوند ها با ساواکیها ی قدیم و نیروهای زبده تر همدست آنها هم در داخل به سرکوب و قلع و قمع دانشگاهيان ،سازمانها و احزاب سیاسی فعال در انقلاب و مخالف حکومت دینی مشغولند از جمله حزب توده که در نوبت آخر قرارداشتند. مو مشکی با تعجب به من نگاه میکرد و با عجله براي افسره ترجمه میکرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید