
سال ۱۴۰۱ هنوز به نیمه نرسیده که پنج نویسنده و شاعر ممتاز ایران، خارج از وطنشان فوت کردند.
پنجم فررودینماه رضا براهنی و پنجم اردیبهشتماه محمدعلی اسلامیندوشن هر دو در تورنتو کانادا چشم از جهان فرو بستند، ۲۷ خردادماه احمد مهدوی دامغانی در آمریکا از دنیا رفت، نوزدهم مردادماه هوشنگ ابتهاج در آلمان فوت کرد و اینک نوبت به عباس معروفی رسید تا او جدیدترین فردی باشد که در غربت میمیرد.
از این پنج نفر، پیکرهای ابتهاج و مهدوی دامغانی را به ایران برگردانند و در مشهد و رشت به خاک سپردند و مراسم مفصلی برگزار کردند. اسلامی ندوشن و براهنی در کانادا به خاک سپرده شدند و مراسم تدفین معروفی هم در آلمان خواهد بود.
مرگ این نویسندگان با واکنشهای گستردهای در داخل ایران روبرو بود و رسانهها، شخصیتها و مقام سیاسی و فرهنگی در رثای آنها مطالب متعددی گفتند و نوشتند. از آنها به یک میزان تعریف و تمجید نشد اما «غربت» و دور از «وطن» مردن، فصل مشترک، بسیاری از این نوشتهها بود.
رسانههایی نزدیک به حکومت نیز در این ماتم نویسی «مایه» گذاشتند، نوشتههای متعددی در روزنامهها، خبرگزاریها و شبکههای آنلاین منتشر کردند و حتی دستاندرکاران مراسم تشیع هوشنگ ابتهاج، عکسی از آیتالله خامنهای، آیتالله خمینی و ابراهیم رئیسی در کنار آقای ابتهاج گذاشتند و به نوعی مراسم را «مال خود» کردند و صاحب عزا شدند. در این میان کسی نمیپرسید با این همه ناله و زاری، چرا آنها در کشوری دیگر مردند؟
مرگ در غربت
مرگ هنرمندان و نویسندگان، موضوع جدیدی نیست و اختصاص به ایران هم ندارد اما آنچه مرگ آنها را پررنگ و پردرد میکند، تبعیدهای ناخواسته و از سر اجبار است چنانکه عباس معروفی میگفت«هر بار که رادیو و تلویزیون آلمان میگوید "عباس معروفی نویسنده تبعیدی از ایران" دلم گر میگیرد».
لیست نویسندگانی که مجبور به جلای وطن شدند و دور از خانه، مرگ به سراغشان آمد، کم نیست. غلامحسین ساعدی (۱۳۶۴)، صادق چوبک (۱۳۷۷)، بزرگ علوی (۱۳۷۵)، محمدتقی مدرسی روحانی (۱۳۷۶)، اردشیر محصص (۱۳۸۷)، رضا دانشور (۱۳۹۴)، ابوالفضل زرویی نصرآباد (۱۳۹۷) و...از جمله کسانی بودند که در این سالها رفتند و گاهی و به مناسبتی نوشتهای و مطلبی درباره آنها نوشته شد.
شماری از آنها زندان رفتند، محاکمه شدند یا ممنوعالکار بودند و کسانی مانند عباس معروفی، سایه قتلهای زنجیرهای روی سرشان بود و ممکن بود به سرنوشت نویسندههایی مانند محمدجعفر پوینده یا محمد مختاری گرفتار شوند.
مهدی شجاعی نویسنده «ارزشی- مذهبی» و از دوستان دوران دبیرستان آقای معروفی در رثای دوست قدیمیاش نوشته « عباس اساساً قصد رفتن نداشت. تمام صبوری و سماجتش را برای ماندن به کار گرفت اما عزم این سو برای راندنش جزم بود. باید بین کشته شدن و گریختن یکی را انتخاب میکرد، راه سومی وجود نداشت».
آقای شجاعی در این نوشته که در همشهری آنلاین منتشر شده گفته «زنجیر قتلهای زنجیرهای دور خانهاش و خودش حصار کشیده بود و هر لحظه این محاصره تنگ تر میشد».
موجسواری با مرگ نویسندگان
رفتار این روزهای حکومت و رسانههای نزدیک به آن در قبال مرگ کسانی مانند احمد مهدوی دامغانی، محمدعلی اسلامی ندوشن و هوشنگ ابتهاج متفاوت از رفتار معمول و موارد سالهای گذشته است.
آنچه این روزها و ماههای اخیر رخ داده، شعر سهراب سپهری با عنوان «آمدم مجلس ترحیم خودم» را یادآوری میکند. در این شعر، سهراب سپهری صحبت از «مرده پرستی» میکند و با تعجب از مردمی میگوید که در مراسم ترحیماش، از او تعریف و تمجید میکنند. رسانههای نزدیک به حکومت نیز در تمام سالهایی که این افراد زنده بودند علیه آنها نوشتند یا دستکم دربرابر تهمتها و فشارهای پیدا و پنهان حکومت سکوت کردند و حالا برای آنها ویژهنامه درست میکنند.
به نظر میرسد بعضی از رسانهها در کنار این تعریف و تمجیدها تلاش کردند از مرگ نویسندگان به اصطلاح «کلاهی» یا «قبایی» برای مسئولان بدوزند و تصویر پاک و آراسته و رئوفی از آنها نشان داده شود. چنانکه همشهری آنلاین روز پنجشنبه (دهم شهریورماه) دست به باز نشر گفتوگوی عباس معروفی با نشریه ادبی «الفبا» زد.
همشهریآنلاین توضیح نمیدهد که این مصاحبه چه زمانی انجام شده و با استفاده از بخشی از این گفتوگو تلاش میکند خاطره دیدار عباس معروفی با ابراهیم رئیسی (دادستان انقلاب تهران در سال ۱۳۷۰) را زنده کند و اعتبار و امتیازی به رئیس جمهور امروز ایران ببخشد.
بر اساس این گزارش، این مصاحبه در بیست صفحه به رنج و مشکلات عباس معروفی در ایران میپردازد و میگوید پس از صدور حکم اعدام برای او، به دیدار ابراهیم رئیسی میرود و پس از چهار بار تلاش، سرانجام برای پنجمین بار موفق به دیدار با آقای رئیسی میشود و یک هفته پس از این دیدار حکم اعدام آقای معروفی لغو میشود.
این مصاحبه در سال ۱۳۹۵ منتشر شده بود. در اسفندماه ۱۳۹۷ همزمان با انتصاب ابراهیم رئیسی به ریاست قوه قضاییه، بخشی از آن در روزنامه شرق باز نشر شد.
عباس معروفی در اسفند همان سال در واکنش به انتشار «گزیده» این گفتوگو به رادیو فردا میگوید «اینها وقتی اسم مرا میبرند دهانشان را آب میکشند... و میخواهند (از این مصاحبه) برای بزک کردن یک آدم بسیار مخوف استفاده کنند و ... روایتم را آبتوبه کنند بر سر ابراهیم رئیسی».
همچنین مدیر مسئول وقت ماهنامه ادبی «الفبا» در اسفندماه ۱۳۹۷ در یادداشتی با عنوان«جنجالی که با شرق شروع شد»، صحبت از «موج سواری» نشریات و خبرگزاریهای اصلی کشور میکند و آن را «شور و شوقی کودکانه» و «نمایش سیاسی» این رسانهها توصیف میکند و از روزنامه شرق و به دنبال آن رسانهها، به خاطر انتشار گزینشی مصاحبه انتقاد میکند.
احمد راهداری مدیر سابق «الفبا» در توصیف رفتار این رسانهها مینویسد «فرض کنید شخصی از زندان آزاد شده و در بیان خاطراتش از سختیهای زندان میگوید و در کنار این، نقل میکند عدسیهای صبحانه خوشمزه بود. یک بازی رسانهای میتواند با استفاده از جملهی دوم، زندان را بهتر از منزل شخصی تصویر کند».

احمد مهدوی دامغانی (نویسنده و اسلام شناس) و محمدعلی اسلامیندوشن (نویسنده، شاعر و حقوقدان)
در نمونه دیگر، همزمان با فوت هوشنگ ابتهاج، رسانههای حکومتی تلاش کردند از مرگ این شاعر، برای آیتالله خامنهای که خود اهل شعر و ادبیات است، اعتباری بگیرند.
علیرضا مختارپور رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی در حساب کاربریاش با نقل خاطرهای که با استقبال رسانههای اصولگرا روبرو شد، صحبت از دفتر شعری میکند که در سال ۱۳۹۵ به دست آیتالله خامنهای میرسد و رهبر جمهوری اسلامی «با توجه به اشعار و اشارات دفتر، احتمال میدهد که دفتر مربوط به آقای ابتهاج باشد».
کم و کیف و چگونه گم شدن این دفتر شعر و اینکه آیا این دفتر دست نیروهای امنیتی بوده یا در دوران زندان آقای ابتهاج ثبت و ضبط شده جای سوال و ابهام است اما پاسخ آقای ابتهاج نیز در هنگام دریافت این دفتر از زبان آقای مختارپور جالب است که میگوید «سلام مرا به آیتالله خامنهای ابلاغ کنید. خیلی خیلی خیلی، هزاران هزاران بار از جانب من از ایشان تشکر کنید، اصلاً حیف است وقت ایشان که صرف این امور جزیی شود».
در نهایت درباره احمد مهدوی دامغانی که فرد شناخته شده در عرصه ادبیات و علوم دینی بود این پرسش در رسانهها مطرح شد که چرا در آمریکا فوت کرد و چرا امکان بازگشت او به ایران فراهم نشد. از قول نزدیکان محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران گفته شد که او بارها برای بازگشت آقای دامغانی با آیتالله خامنهای صحبت کرد اما رهبر حکومت مخالفت کرده بود. انتشار این خاطره از طرف نزدیکان محمد خاتمی، دفتر رهبر ایران را مجبور کرد که آن را تکذیب کند.

عکس هوشنگ ابتهاج در کنار رهبران گذشته و فعلی جمهوری اسلامی و ابراهیم رئیسی در مراسم تشیع شهر رشت
مرگ به وقتی دیگر
نهم شهریورماه سال گذشته یکی از نخستین دستوراتی که حسین امیرعبداللهیان در مقام وزارت خارجه صادر کرد، افزایش روزها و ساعات کاری بخش تایید اسناد وزارتخارجه بخاطر «ازدحام صفوف مراجعین و درخواست مردم» بود.
اگرچه این دستور در ظاهر به عنوان یک خدمت به مردم عنوان شد اما در بطن آن چنین تعبیر و تفسیر شد که مسئولان نمیپرسند دلیل اذحام مردم برای تائید مدارک و خروج از کشور چیست و غیرمستقیم علاقمندان و سرمایهها و نیروی متخصص را تشویق به مهاجرت از کشور میکنند و در عمل اقدامی برای بازگشت فرهیختگان، نویسندگان، هنرمندان و افراد متخصص انجام نمیشود.
احمد زیدآبادی روزنامهنگار در یادداشتی برای عباس معروفی نوشت « وطن ما، گویی منحصر به باورمندان عقاید خاصی شده و بقیه حکم بیگانه را پیدا کردهاند».
از این رو، دایره «خودی»ها سال به سال تنگتر شده و مهاجرت «بیگانهها» بیشتر شده است و مرگ هنرمندان و نویسندگان ایران از جمله عباس معروفی نیز جدا از همین قاعده نیست.
در حالی که خبرگزاریها و وبسایتهایی داخلی مانند ایسنا و همشهری برای امثال معروفی، مهدوی دامغانی، اسلامیندوشن و ابتهاج، مصاحبه ترتیب میدهند، «نماهنگ» و ویدئوهای جورواجور درست میکنند اما حکومت در عمل عرصه سیاسی و فرهنگی را برای فعالان سیاسی، هنرمندان و نویسندگان چنان تنگ میکند که چارهای جز انزوا یا مهاجرت نداشته باشند هر چند به تازگی به گونهای در مرگ نویسندگان عمل میکند که انگار نقش صاحب عزا را در این میان دارد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید