
57
الکساندر چند دقیقه ای به نوشته های قبلی نگاه کرد ، بعد سرش را بلند کرد و گفت: -شما گفتید که با این شناسنامه زندگی میکردید واز طرفی اسم واقعی تان نیست ،پس چرا نگران بودید که برای شما مشکلی پیش آید؟ -تا آنجا که من اطلاع دارم و شنيده ام خیلی از مخالفین حکومت تصادفی در راهبندانهایی که توسط ماموران حکومت در خیابانها و جاده ها ایجاد شده دستگیر شدهاند. من هم نگران بودم که در همین بازرسی ها گیر بیافتم و چه بسا که آنها شک کنند و قضیه بر ملا شود. - از این نام ،آیا مدرک دیگری دارید ؟ -همراهم نیست ،یک دفترچه با عکس به نام دفترچه بسیج اقتصادی از روی همین شناسنامه گرفتم. -خوب ،آنرا چه کار کردید؟ - وقتی قصد داشتم که به سمت مشهد بیایم ،آنرا به یک دوست دادم که نگه دارد و از روی آن کالاهای کوپنی بگیرد. - الکساندر سرش را از روی نوشته بلند کرد و به من نگاه کرد . قربان هم که تاکنون ساکت نشسته بود اول به من نگاه کرد و بعد رو به الکساندر چیزی گفت و او هم به نوشتن ادامه داد و مکثی کرد وبه پرسشهای خود ادامه داد. - با این دفترچه چه کاری میشه کرد ،چه استفاده ای دارد ؟ - برای حکومت استفاده چند منظوره است و کسانی که این دفترچه را دارند میتوانند کوپن بعضی کا لاها راا دریافت کنند. - خوب منظور حکومت چیست؟ - منظور حکومت در درجه اول امنیتی و کنترل مردم است و وابسته کردن مردم به حکومت. صدور دفترچه بسیج یک طرح امنیتی بود. از این طریق امکان شناسايي مخالفان حکومت که بخواهند از این امکان استفاده کنند زیاد است و من مثلا با اسم واقعی خودم نمیرفتم که دفتر چه بسیج کالا بگيرم ولی با این شناسنامه، به پوشه الکساندر اشاره کردم، به عنوان یک جنگ زده و سیل زده توانستم اینکار را بکنم. الکساندر رو به قربان کردو چیزی گفت، کمی با هم صحبت کردند .پیگیری سوالها دست آنها بود و هر سؤالی که می پرسید توضیح میدادم و دنبال توضیح سوال دیگری مطرح میشد، برای من راحت بود دنبال یک رشته را میگرفتی و غلتان می رفتی جلو ،من هم چیزی غیر از حقایقی که میدانستم و به نظرم می رسید نمی گفتم. صحبت شان که تمام شد قربان بلند شد و گفت که می رود بیرون و از مغازه خرید کند و برگردد و افزود شما به صحبت تان ادامه دهید . همزمان که قربان داشت بیرون میرفت الکساندر بلند شد و برای خودش یک سیگار روشن کرد ،دود سیگارش یک ابر کوچک بالا ی میز تشکیل میداد و به آرامی رقیق می شد و از پنجره پشتی اتاق نشیمن بیرون می رفت . تعدادی گنجشک روی شاخه های درختان بیرون جیک جیکشان بلند بود. الکساندر چند پک جانانه به سیگارش زد و آنرا در زیر سیگاری خاموش کرد و نشست کمی ساکت بود و بعد شروع کرد. -شما قبلا گفته اید که مخالف حکومت ایران هستید ، آیا عضو حزب ویا سازمان مخالف حکومت هستید؟ - نه من هنوز عضو حزب و سازمانی نیستم.
اکثر مردم فقط قهرمانان مرده را می خواهند (2)
از سال سیاه ۶۰ تلاشم این بود که از یاسوج هر چه دورتر باشم (3)
اینها که با زورو جنگ روزگار مردم را سیاه کردهاند، نمی توانند از خنده کودکان جلوگیری کنند(4)
ازپاقدم هدیه پاریسی یک طرف مملکت در جنگ میسوخت و طرف دیگر در سیلاب(5)
بستری با برگ و خاشاک ساختم ؛ دور و برم را از نگرانی وجود مار لگد زدم 6
قدم و فکر آغاز این سفرم از پشت بام خانه میر جعفرهفده سال قبل شروع شد 7
کسی بدرستی نمیتوانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8
کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9
ستاره ها می توانند راه را نشان دهند (10)
تردید داشتم چه اسمی را انتخاب کنم(11)
چند سال بود که خودم نبودم (12)
اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم (13)
هیچ قاعدهای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)
اولین روزی که در خاک اتحاد شوروی بودم از در بیرون رفتم(15)
شما بدون اجازه از مرز شوروی گذشتید و ما سوالاتی داریم که شما جواب دهید(16)
رسید :اسم غیر واقعی شما چیست؟(17)
لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت(18)
تولد ما احتیاج به ثبت کردن نداشت!(19)
من فکر می کردم که حق تقدم برای رفتن به شوروی از آن اعضا و طرفداران حزب توده بود(20)
از نظر حکومت مذهبی هر کسی که با آنها نیست مجرم و گناهکار است(21)
حکو مت ایران با من و میلیون ها ایرانی هم در جنگ است(22)
مقام مسلمانی در ایران از جایگاه تمساح و افعی جنگلهای سریلانکا پایین تر رفته بود(23)
کاروانها در راه بودند تا مواد برای کارخانه جنگ ، تولید شهید و عذا و نوحه فراهم کنند(24)
سالها قبل نا خواسته در هنگام بازی های کودکانه در دسته روسها قرار داشتم(25)
مردم آن موقع بنا به خوی طبیعی خود بدون ترس تصمیم گرفته و عمل میکردند (26)
آهنگران ده از تکه های آهن و لوله های آبرسانی که از شهرها بدستشان می رسید تفنگ های سر پر(27)
یوری گاگارین سمبل انسان شوروی(29)
کانال قراقوم از آمودریا سرچشمه میگیرد(31)
این کوه های بلند مانع شنیدن روزه خوانی و زوزه کشيدن آخوند هاست(32)
آیا شیر الاغ حلال است یا حرام؟34)
سرزمین پر گهر کجا و کی به و برای کی بوده ؟(35)
فصل تابستان است و فصل عروسي هاست ،و هرشب موزیک است(36)
اولین تصویر تلویزیون شوروی اتاق خبر بود.(37)
دوبره وی چر(38)
ناامیدی رها کردن هدف و بی عملی است!(39)
پرندگان و گنجشکان روی شاخه های لخت بادام پیر نمی نشستند.(40)
سگ و الاغ زبان همدیگر را علیرغم اینکه صداهای مختلف داشتند میفهمیدند.(41)
کندن قبر در زمین نمناک راحت بود.(42)
اعدام افراد بیگناه برای رعب و وحشت و نشان دادن قدرت و ابهت حکومتها ی مرکزی یک قاعده بود.(43)
تودهایها تجربه عبور از مرزها را هم فراموش کرده بودند .(44)
خمینی، ؛رحمت الهی؛ توسط ایر فرانس به فرودگاه مهرآباد وارد شد(45)
این سالها، سالها ی آوارگی عمومی در کل خاورمیانه بود .(46)
پیامد می خوری و باده نوشی بسته به این است که کی بخورد و با کی بخورد.(47)
شجاعت خطر کردن وتلاش برای زنده ماندن امید به آینده را در من زنده نگه می داشت!(49)
این آتش به یاد آنها،قربانیان جنگ همیشه روشن است (50)
حکومت اعلیحضرت نظرکرده ،سید ملکالملوک را برای تربیت آخوند و آخوندپروری به شیراز فرستاد(52)
ژاندارمها بسیجی های اعلیحضرت بودند ولی رونق کارشون بیرون مسجد بود(53)
در دوران پیش به سوی تمدن بزرگ، ،مرغهای مصنوعی وارد بازار شد- 54
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید