رفتن به محتوای اصلی

جَنگِ ناگزیرِ ایرانیان با زمامداران و ارگانهای حکومتِ فقاهتی
12.07.2023 - 13:25

تاریخ نگارش:11.07.2023

جَنگِ ناگزیرِ ایرانیان با زمامداران و ارگانهای حکومتِ فقاهتی

 

وقتی که سخنهای منطقی و گفتارهای فکورانه و استدلالهای مُتّقن نتوانند کارساز شوند. وقتی که اعتراضها و قیامها و کشمکشها و مقاومتهای مسالمت آمیز، کاربُرد و نفوذ نداشته باشند. وقتی که سرنوشت ظهور و سقوط زمامداران و سلاطین و جبّاران و ستمگران درگذشته، هیچ درس عبرتی نباشند. وقتی که مُدارایی و صبوری و متانت و اندرزگویی و خوشزبانی با بن بست صخره سان روبرو شوند. وقتی که تمام آنهمه نصایح و توصیه ها و راهکارها و روشهای خردمندانه و خوشگوار و صمیمی بزرگان و نوابغ به گوش احدی فرو نروند. وقتی که تمام راهها و بیراهه ها و کوره راهها و سوراخ سُمبه ها با شدّت تمام مسدود و قیراندود شوند. وقتی که هر فرصت و امکان و رُخصت و مهلت با قصد و هدفمند به باد فنا رود.

وقتی که حتّا ریزترین حقّ زندگی و آزادیهای فردی و اجتماعی با شدّت و رفتارهای ددّخویانه سرکوب و پایمال و لت و پار شوند. وقتی که سفره کثیری از مردم حتّا نان خشک و خالی نیز نداشته باشند که سق بزنند. وقتی که بی لیاقترینها و احمق ترینها و خبیث ترینها و خونریزترینها و جنایتکارترینها و بی منش ترینها و رذل ترینها و تاجران دختر و خواهر و همسر و مادر خود به مناصب و ریاست و فعّال مایشاء بودن ارگانهای کشوری گمارده شوند. وقتی که تمام دار و ندار منابع طبیعی، غارت و سوخته و نابود شوند. وقتی که برای ماندن در قدرت مطلق و اقتدار ناحقّ، هر گوشه ای از وطن به فروش برود و بر میراثهای تاریخی اش چوب حراج زده شود. وقتی که هر دست و پایی به انواع و اقسام غُل و زنجیرها و قفلهای کمر شکن اسیر و محکوم شوند. وقتی که فرزندان جوان و بی گناه و آرزومند و توانمند و آینده ساز میهن به دار آویخته شوند. وقتی که گندیده مغزان  کپک زده و پیر پاتولهای فسیل شده عقیدتی در مقام مشاور و مصلحت بین و مصدر امر گذاشته شوند.

وقتی که خرافات و روایات و احادیث و لاطائلات به جای دانش و جستجو و تفکّر به برنامه تعلیم و تربیتی تبدیل شود. وقتی تمام فرزندان مستعد و ایده آفرین و دانشجو از هر چیزی محروم و مجبور به ترک وطن شوند. وقتی که هر بیسواد و جاهل و شیّاد و عالم نما به استادی و آموزگاری و مُدرّسی منتصب شود. وقتی که مادران و پدران برای تامین حدّاقل مایحتاج مخارج روزمره برای بقآء به هر ذلّت و خفّت و خواری تن در دهند. وقتی که ثروت سرشار از منابع میهنی در راه خرید وسایل قتل و کشتار و خونریزی و سرکوبگری و جنایت و خشونت تباه شوند. وقتی که هر امکان و راه مراودتی و معاشرتی به بلندگوی تبلیغاتی و تحمیق و تحقیر و تلقین تبدیل شود. وقتی که کرامت و شرافت و عزّت و آبرو و گوهر خدایی و شاهنشاهی انسانها به قعر حضیض مجبوریّت و ملعونیّت و التماسگری و گدایی میخکوب شود. وقتی که .......،آنگاه اتّفاق خواهد افتاد. اتّفاقی خانمانسوز و ویرانگر و به شدّت خون آلود. آنگاه جنگی هولناک و ناگزیر بین مردم و حکومتگران نالایق به پا خواهد شد که مسبّب آن فقط زمامداران وقت و ارگانهای تابع هستند.

جمهوری اسلامی ایران از نخستین روزهای برپایی و غصب قدرت و به کار گماردن ماشین سرکوب و شکنجه و کشتار و غارت و حبس و تجاوز و خشونت از ایران، برهوت به جا گذاشته و برای ایرانیان، خشم ریشه برافکن و هرگز التیام ناپذیر را به ارمغان آورده است. دیر یا زود، حکومت اسلامی و اسلامیّت در ایران به بدترین روش و تاریخی ترین و ماندگارترین و تاثیر گذارترین حالت ممکن، ریشه کن خواهند شد؛ زیرا در چفت و بست سیستم فقاهتی نمیتوان حدّاقلی از گربه راهها را پیدا کرد که بتوان از طریق آنها، شریانهای خنثا کردن اقتدار ذینفعان حکومتی را و خلع ید و عزل «کاست آخوندی» را شتاب داد و پا گرفتن مُجدّدش را برای همیشه در تاریخ ایران، ناممکن کرد. سوخت و ساز سیستم فقاهتی همانطور که در تار و پود ایدئولوژی مخرّب و الهی اش عبارتبندی شده است بر خونریزی و جنگ طلبی و ویرانگری و غارتگری و حماقت و خباثت پایه ریزی شده است و هیچگونه سنخیّتی و همسویی با منطق و استدلال و شعور و فهم و درایت، اصلا و ابدا ندارد.

گردانندگان و ذینفعان و مدافعان و مُشارکان و همدستان حکومت فقاهتی در نابود کردن ایران و ایرانیان، وحدت عقیدتی و ایدئولوژیکی دارند و از هر گونه گرایشهایی که غلظت عقیدتی و اهداف ناخجسته و عقده ای آنها را انسجام دهد با ریاکاری و کید و حقّه و رذالت ذاتی که دارند، استقبال میکنند. خواه چنان انسجام دهندگانی ادّعای «اپوزیسیون» داشته باشند، خواه کشورهایی باشند که منافع اقتصادی و سیادت اقتداری و نفوذی خود را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهند از جمله «حقوق بشر».

تاریخ فراز و نشیب ایران، سرگذشت نبردها و پیکارهای آزاداندیشان و دریادلانی بوده است که در بزنگاههای نیست و نابود شدن ایران و ایرانیان در برابر مُتجاوزین و حکومتگران نالایق و مستبد به پا خواسته اند و از حیثیّت و کرامت و آبرو و عزّت ایران و ایرانی نگاهبانی کرده اند. اگر در گذشته ها «مازیار و افشین و بابک خرّمدین و ابومسلم خراسانی و اسپهبد فیروز [سنباد گبر] و اُستاسیس و پسر آذرک و طاهر ذوالیمینین و یعقوب لیث صفار و اسفار پسر شیرویه و ماکان پسر کاکا دیلمی و مرداویج و صدها نفر امثال این دلاوران پیشتاز» بوده اند که در برابر سلاطین و غارتگران و خونریزان قیام کرده اند، فردایی نه چندان دور، «لشگر دلیران ایرانی» در سراسر مرزهای وطن، حکومتگران فقاهتی را در حلقه محاصره خواهند گذاشت؛ زیرا هم اکنون از هر گوشه و کناری، «دلاورانی آماده نبرد تاریخساز» به راه افتاده اند و در میعادگاه «دماوند» به هم خواهند رسید و پیکار برای «آزادی» را واقعیّت ملموس خواهند داد. نتیجه پیکار نیز پیشاپیش آشکار است: ایران، دومین کشوری است که پس از اسرائیل برای همیشه و ابد از تحت سیطره «اسلامیّت و کاست آخوندی» آزاد خواهد شد.   

1_ ایده [= سراندیشه] دمُکراسی و زلم زیمبوهای عاریتی
متفکّران و فیلسوفان و پژوهشگران و حتّا آکادمیکرهای باختر زمین، هر گاه در باره موضوعی میخواهند بحث کنند و دیدگاههای خود را مستدل عبارتبندی کنند، تلاش میکنند که در ابتدا در خصوص واژه ها و مفاهیم و اصطلاحاتی که به کار میبرند، سخن بگویند. آنها تلاش میکنند «مفهوم» را به گونه شفّاف و گویا شرح دهند تا از هر گونه کژفهمی و یا نافهمیده شدن پیشگیری کنند. سپس در روند بحثهای خود میکوشند که برداشتهای شخصی و انتقادها و همفکریها و چم و خم موضوع بحث را  با استدلال مُتّقن و ذکر و تکیه به مثالهای تجربه شده بر زبان و قلم برانند.

در حیطه تحصیل کردگان ایرانی – مهم نیست چه عقاید شخصی و گروهی را تبلیغ و از آنها دفاع میکنند – تا امروز عکس قضیه اتّفاق است و گفتارها و نوشته هایشان موجب صدها خلط معنا و کژفهمیها و متعاقبش  نیز رفتارها و موضعگیریهای خصومت مآب در حقّ یکدیگر و ایجاد اغتشاش مفتضحانه در اذهان مردم شده است. وقتی که انسان نتواند تجربیّات خودش و مردمش را به تن خویش بیندیشد و در لباس مفاهیم/اصطلاحات/واژه ها بازآفرینی کند، خواه ناخواه با دست آویز قرار دادن مفاهیم و اصطلاحات و واژه هایی که بر شالوده تجربیات مردم دیگر سرزمینها و در ذهنیّت متفکّران و فیلسوفان بیگانه عبارتبندی شده اند، به دام آنچنان سوء تفاهم شدید و ریشه براندازی گرفتار میشود که برونشد از آن، صرف نظر از آسیبهایی که به ذهنیّت دیگران میزند، کاری طاقت فرسا خواهد بود و مستلزم صرف وقت طولانی.

ایده دمکراسی از بُنمایه های فرهنگ و تاریخ یونان باستان نشات گرفته و در پروسه تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و کشورداری باختر زمینیان از طرف متفکّرین و فیلسوفان در روان و زبان خودشان اندیشیده و سنجشگری و عبارتبندی شده است. ایده دمکراسی به معنای حکومت مردم بر مردم نیست. در هیچ کجای جهان، نه در گذشته های دور، نه امروزه روز، هیچگاه مردم بر مردم، حکومت نکرده اند. دمکراسی، یک ایده است که تا کنون در هیچ کجای جهان، واقعیّت تمام و کمال که با چفت و بست ایده، اینهمانی داشته باشد، چهره ای به خود نگرفته است. نه در عصر پریکلس یونانی. نه حتّا در عصر امپراطوری ایران. نه در هیچکدام یک از کشورهای اروپایی و آمریکا. مسئله این است که عمل انسان، انحراف از ایده است در سمت و سوی ایده به عنوان ستاره راهنما. اینکه آیا به هدف برسیم یا نه، به میزان و وسعت فهم و شعور و فرزانگی و آموزش و اهمیّت مسئله در نزد آحاد مردم منوط است. دمکراسی، سیستم نیست؛ بلکه «وضعیّت/حالت» است عین آب و هوا که هر آنی ممکن است، تغییر شکل دهد. آفرینش و حفظ فضای دمکراسی و باهمآیی که گرایشهای مختلف و به غایت گوناگون بتوانند در تحت آن، بزییند و دوام آورند، بیشاپیش به این بازبسته است که «هیچکس ادّعای مالکیّت حقیقت» را سرود صبح و ظهر و شب خودش نداند. مغزه ایده دمکراسی، بر این پرنسیپ میچرخد که هر انسانی و گرایشی و حزبی و سازمانی و نحله ای و امثالهم بتواند میزان «صفت استبدادی» را در وجود خودش کشف و سنجشگری کند و لجام بزند. زایش فضای دمکراسی ایرانی زمانی واقعیّت ملموس پیدا میکند که من به اصالت خودم و مغز اندیشنده و پرسنده و جوینده و سنجشگر خودم پایبند باشم؛ و در روند جستجوهایم و شکّاکیّتهایم به زایش و آفرینش فُرمی از دمکراسی یپردازم که عین «کفشهای پاهایم» راحت و برازنده و مناسب باشد.

ایده دمکراسی به ذات خودش، چنانچه امکانهای شکوفایی و پدیدار شدن در شریانهای مناسبات اجتماعی و کشوری را داشته باشد، تضمین کننده آزادیهای فردی و اجتماعی خواهد بود و لزومی به آویزه های عاریتی نخواهد داشت. آنانی که شعار سخیف و مضحک «جمهوری دمکرات و سکولار و لائیک» و دیگر صفات را سر میدهند، اثبات میکنند که نه از جمهوریّت چیزی میدانند و میفهمند. نه از دمکراسی. نه از سکولاریسم. نه از لائیسیته. اصطلاحاتی که در باختر زمین پروریده و اندیشیده شده اند، کلمات لغتنامه ای نیستند که همچون ابزار یدکی به شمار آیند و برای توجیه عقاید و ایدئولوژیها و اصول و فروع مذهبی کاربرد داشته باشند. اصطلاحاتی که در حوزه های علوم فرهنگی در زبان و قلم باختر زمینیان کاربرد دارند، ریشه هایی عمیق در تاریخ تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و کشورداری و اقتصادی و دینی و مذهبی مردم کشورهای اروپایی دارند که با مسائل تاریخ و فرهنگ مردم ایران، هیچ سنخیّت تجربی و نگرشی ندارند. خلط مباحث میهنی با مباحث بیگانگان به نتایج فاجعه بار در عرصه های مختلف مختوم میشود که کماکان تاریخ یک صد سال اخیر، عواقب هولناک خلط مباحث را در تمام عرصه های تصوّر شدنی اجتماع ایرانیان اثبات کرده و هنوز به حالت فاجعه بار خودش ادامه میدهد. برای بیشینه شمار کنشگران عرصه سیاست و پژوهشگران علوم فرهنگی، واژه ها و اصطلاحات بیگانه در حُکم «تنقّلات و آجیل» محسوب میشوند که فی البداهه آنها را در قلفرسودنهای خود مدام نشخوار میکنند بدون آنکه از کُنه معنا و تاریخ نهفته در آنها، سر سوزن آگاهی و شناخت درخور داشته باشند.

2_ خطرات انباشت قدرت و ثروت
ثروت و قدرت میتوانند به حیث دو کفه ترازوی اقتدار قلمداد شوند. آنانی که ثروت دارند، تلاش میکنند که نفوذ کلیدی و متعیّن کننده در عرصه های مختلف کشوری و اجتماعی داشته باشند و نه تنها بر ثروت حود مدام بیفزایند؛ بلکه همچنین بر دوام قدرت نفوذی خود وسعت بدهند. آنانی که قدرتمندند و بر مدار قدرت، به طواف مشغولند نیز کوشش میکنند که ثروت را از راه اعمال قدرت به نفع خودشان مصادره کنند تا بتوانند به اهداف و مقاصد خویش در هر زمینه ای که اراده کنند، چنگ یابند و مدام بر حجم قدرت اجرایی و کارگزاری خود بیفزایند.

در جامعه ای که «قدرت و ثروت» را نتوان از راه بُنمایه های فرهنگ اجتماع به حدّ نصاب ممکن فروکاهید و از آنها بهره برداریهای مفید کرد یا از طُرُق قانونی، میزان و اندازه آنها را کرانمند و محدود کرد و کاست، متعاقبا مناسبات اجتماعی انسانها مابین دو اهرم ویرانگر و به شدّت افراطی و آسیب رسان به ذلالت و فلاکت باهمستان انسانها درخواهد غلتید و شکافهای طبقاتی را به مرحله ای از تفاوتهای چشمگیر و آزارنده و حسادت کینه ای سوق خواهد داد؛ طوریکه پُتانسیل کنشها و واکنشهای قهر آمیز و شیوع تبهکاری و جنایتهای هول افکن در اقصاء نقاط میهن مهیّا و پایدار میشوند.

انباشت ثروت و قدرت در چنگال معدودی از افراد و ارگانها و نهادها و سازمانها میتوانند جامعه ای را به شکوفایی و پیشرفت و سعادت آحادّ مردم راهنما و مددکار شوند، یا اینکه میتوانند جامعه را به آنچنان خفّت و خوار و زاری و کشمکشهای خونین و فروپاشی مناسبات انسانی و نابودی فرهنگ و هنر و اقتصاد محکوم کنند و با شدّت تمام در قهقرایی اجتماع، تاثیر گذار باشند به حدّی که امکانهای جبران خسارتها و نتایج گلاویزیهای طرفین متخاصم، قرنهای قرن طول بکشد و مُعضلی سنگین و کمرشکن برای نسلهای آتی باشد.  «ثروت و قدرت» را از طریق بُنمایه های فرهنگی و قوانین میتوان کرانمند کرد؛ آنهم به شرطی که قانونگزار به پرنسیپهای فرهنگی ملزم باشد و اجرای قوانین را تضمین و تدافع قطعی کند.

«قدرت و ثروت» در دست هر فردی و گروهی و ارگان و نهادی که انباشت شود، اگر تحت نظارت و کنترل نمایندگان انتخابی مردم نباشد، دیر یا زود به ابزاری برای سرکوب و قلع و قمع و غارت مردم تبدیل خواهد شد.     

3_«در اگر نتوان نشست»، امّا....
اگر کنشگران عرصه سیاست و فعّالین عرصه های دیگر که فعلا در قید حیات نیستند؛ ولی همقطاران و هواخواهان و پیروان آنها هنوز در هر کوی و برزنی از شبکه های اجتماعی گرفته تا دورترین نقاط میهن و جهان حضور دارند، اندکی با مغز خودشان میتوانستند بیندیشند و خردلی آگاهی مغزدار از تاریخ و فرهنگ ایرانی داشتند و به اندازه خشخاشی نیز از احوال و روز و حال و زبان و سنّتها و آداب و اعتقادات و نیازها و حسرتها و آرزوها و رویاها و افسانه ها و داستانهای اقوام ایرانی، چیزی میدانستند، شاید تاریخ ایران معاصر به گونه ای دیگر رقم میخورد؛ سوای گردابی که فعلا در آن افتاده و اسیر شده است.

اگر کنشگران و فعّالین عرصه سیاست و دیگر عرصه های اجتماعی، تمام همّت خود را چه از لحاظ مالی، چه از لحاظ نظری و اوقات زیستی بر این گذاشته بودند که هر کدام به تن خویش و حسب قومی که به آن تعلّق دارند و استانی که در آن میزییند به شناخت و معرفی قوم و ایل و تبار و اعتقادات و زبان و گویش و مراسم و مشاهیر و هنرمندان و متفکّران و شاعران و نویسندگان و استادان برجسته و خدمتگزاران و بویژه، اخلاق و منش و بینش مردم قوم خودشان کوششها میکردند، امروزه روز نه تنها آنچه را «ایران» نامیده میشود، دقیق و عمیق و آگاهمند میشناختیم؛ بلکه در همبستگی و همعزمی برای در کنار یکدیگر زیستن و از پس مسائل و کمداشتها و مشکلات و مصائب در پروسه همکاری با یکدیگر بر می آمدیم و از امکانها و توانمندیهای یکدیگر نیز بهتر و بیشتر بهره میبردیم و کمتر به فلاکتهایی درمیغلتیدیم که  عواقب آنها برای همه نسلها، مصیبتهای دهه به دهه باشند. اگر همّت و پشتکار  کنشگران جورواجور و فعّالین عرصه های اجتماعی از بهر آموزش و رفع بیسوادی و سنجشگری خرافات و انگیزاندن مردم به کتابخوانی و استدلال و منطق و بهمنشی و گفت و شنود انگیزشی و استقلال فکر میکوشیدند، نه تنها تلفات جانی و هدر رفتن سرمایه های استعدادی و فکری و هنری به وجود نمیامد؛ بلکه هیچ گرایشی نیز نمیتوانست به آن مرحله صعود کند که همه چیز را از ریشه درو و نابود کند.

سرمایه های انسانی و مالی و وقت و زمانی که از دوران مشروطه در راه حقنه و تبلیغ و توسعه و تحمیل «ایدئولوژیهای منحط وارداتی و مذاهب و نحله های کپک زده عقیدتی» صرف شد، اگر یک چهارمش صرف شناساندن اقوام ایران و استانها و مردم ساکن آنها شده بود، امروزه روز، واقعیّت تلخ ایران، گره طنابی نمیشد که حلقوم تک تک اقوام را فشار دهد و حیات آنها را برای همیشه از خاک ایران محو کنند. هنوز که هنوز است نگاهی سرسری به شبکه های اجتماعی و محتویات انتشاری و اخباری در آنها نشان میدهد که کنشگران و فعّالین رنگارنگ برای «اعتقادات و ایدئولوژیها و مذاهب و ذهنیّات خشک و ماسیده خود» بیشتر از جان و دل مایه میگذارند تا برای ارزنی تلاشها و کوششهای بایسته در راه «آزادی و سرفرازی و کرامت و شرافت ایران و ایرانیان در جامعیّت وجودی».

«در اگر نتوان نشست»، امّا وجود خردلی شعور فرهیخته و استقلال اندیشه و اراده ای مصمّم و بینشی کیهانی و دلی به وسعت اقیانوسها و  خرد و فهمی به گستردگی کهکشانها میتواند هر «اگر و مگری» را به «واقعیّتی ملموس» واگرداند؛ زیرا آنچه از انسانها، سرچشمه میگیرد فقط به دست انسانها نیز حلّ و فصل شدنی است. هیچکس به خودِ من،  نزدیکتر از  خودم نیست. آن که باید آغازگر تغییر باشد، تک تک  ما هستیم؛ نه «مردم» که ضمیری مبهم و راز آلود و مدام در معرض کژفهمیهای ابزاری است.  

4_ صعود به قُلّه ها و رفتن به اعماق درّه ها
جامعه در بستری جُغرافیایی شکل میگیرد که محصول مناسبات انسانها و زمامداران با یکدیگر است. نتیجه مراودات و مناسبات انسانها و زمامداران نیز به ایجاد درّه ها و کوههای خاصّی در روند تحوّلات تاریخی در طول زمان مختوم میشود که به گرداگرد جامعه برافراشته میشوند. برای آنکه بتوان از پس مشکلات و مسائل باهمزیستی برآمد، راهی نیست سوای اینکه هم به اعماق درّه های اجتماع رفت و هم به قلّه کوههای گرداگرد اجتماع تا بتوان درک دقیق و صحیحی از مسائل داشت و سپس در چند و چون حلّ  و فصل و برطرف کردن آنها اقدامهای شایسته و راهگشا کرد. تاریخ تحوّلات فرهنگی و کشوری، دامنه درّه ها و کوههای فرهنگی و روانی و روحی و رفتاری آحادّ اجتماع هستند که در شریانهای آن به رتق و فتق زندگیهای فردی و جمعی کوشش میکنند. اصطکاک مناسبات انسانها با یکدیگر به ایجاد موانع میانجامد؛ زیرا هر انسانی از زندگی و زیستن بر کره زمین، تصوّرات خاصّ خودش را دارد که با تمام آرمان و آرزو و انرژی بر آنست که به اهداف و مقاصد خودش تا جایی که امکان دارد از بهر ترضیه نیازها و سوائق و غرایز خودش با کمترین آزار و اذیّت شدنها و سدهای کمر شکن دست یابد. پیامد تلاقی و مراوده و معاشرت و میعاد انسانها از دلایل کلیدی ایجاد «درّه ها و کوههای مرتفع مُعضلات اجتماعی و کشوری» هستند.

کنشگران عرصه مسائل میهنی و اجتماعی از هر بُعدی که میخواهد باشد، زمانی میتوانند کارگزار و راهگشاینده باشند که در بستر مسائل روزمره اجتماعی توقّف نکنند؛ بلکه به اعماق درّه ها و بر فراز قلّه های مسائل گام گذارند تا بتوانند تصوّری تقریبا رضایتبخش از تفاوت عمق مسائل و اوج مسائل اجتماعی فراچنگ آورند. مشکل کثیری از کنشگران عرصه مسائل ایران در این است که آنقدر در غُل و زنجیر سطح و بستر روزمره مسائل و اعتقادات ایدئولوژیکی و مذهبی و مدرن نما، اطراق کرده اند و زمینگیر شده اند که نه پای رفتن به اعماق درّه های مشکلات را دارند نه توانایی و استعداد صعود کردن به قلّه های مسائل اجتماع را. به همین دلیل نیز هر آنچه را که در باره رویدادها مینویسند و تجزیه و تحلیل میکنند از افق دماغ خودشان فراتر نمیرود و چاره ساز مسائل نیز نیستند؛ زیرا آنانی که بر سطح مسائل میلغزند و در چنبره سطحیّات لم داده اند؛ لاجرم در همان سطح مسائل نیز اسیر و کلافه میمانند بدون آنکه بتوانند سنگی از روی سنگ بردارند. 

5_جویبارهایی که رودخانه نمیشوند تا به دریا بپیوندند.
کنشگران هر گرایش سیاسی و متمایل به سوی قدرتمداری، خودشان و اعتقاداتشان را تنها راه سعادت مردم و پیشرفت و آزادی و دمکراسی و شکوفایی اقتصادی میهن میدانند و سفت و سخت نیز به آنچه ادّعا میکنند، ایمان مطلق دارند. امّا به قول «حافظ شیرازی»، تمام آنچه ادّعا میشود، «اینهمه نیست». هر گرایش سیاسی - مهم نیست به چه چیزهایی اعتقاد دارد و چه برنامه و ایده آلهایی را در سر میپروراند-  جویباری مختصر به محیط کنشگران خودش محدود و مسدود است و تا زمانی که در حلقه همعقیدگان سیر و سیاحت میکنند، همواره تایید و تصدیق رفتارها و گفتارها و اعتقادات خودشان را تجربه میکنند و از حقانیّت داشتن موضع خودشان به وجد میآیند و دیگران را  فقط در صفوف انحرافی و کژروی و خاصم و ناحقّ ارزیابی میکنند و برچسب میزنند.

کنشگران گرایشها و سازمانها و احزاب و نحله ها و غیره و ذالک که نمیتوانند از حالت جویباری به در آیند و تلاش کنند که از موانع عقیدتی و ایدئولوژیکی و مذهبی و ماسیده خودشان عبور کنند و بر آنها چیره شوند تا بتوانند به دیگر جویبارها بپیوندند و سپس در کنار همدیگر رودخانه ای را بیافرینند، خواه ناخواه به دریایی که «مردم اجتماع در جامعیّت وجودی» باشند، هرگز و هیچگاه نخواهند توانست بپیوندند. در نتیجه، عواقب سهل انگاریها و بلاهتها و قدرتپرستیها و جاه طلبیها و عقده ها و کینه توزیهای دهه به دهه در حقّ یکدیگر باعث میشود که دریا در پروسه زمان، نم نم فروکش و سرانجام خشک و برهوت شود؛ زیرا دریایی که رودخانه های جاری به آن سرازیر نشوند، دوام و بقایش در طول زمانها تضمین شده نیست.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرامرز حیدریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.