رفتن به محتوای اصلی

دومین مادر داد خواه ویک پرسش ؟
03.08.2023 - 18:07

 

در انتهای بن بستی کوچک در محله رباط کریم خانه ای است کوچک با اطاقی پوشیده از تصاویری چند. من هرگز در آن خانه واین اطاق نبوده ام.اما قلب من و قلب بسیاری کسان دیگر در آن خانه ،درآن اطاق همراه با زنی که تصویری از پسر جوان خود در آغوش کشیده، از اعماق وجود خود فریاد می کشد وعدالت طلب می کند در طپش است .

زنی دردمند پیچیده در جامه سیاه که سال هاست در سوک پسری نشسته است که نماد کار ،شرافت، آزادگی، معرفت وشهامت بود. عناصری که داشتن هر یک بتنهائی گناهیست نا بخشودنی در حکومت بی سیرت جمهوری اسلامی حاکم بر ایران .

او عزادار پسریست که نابکارانه در زیر مشت ولگد اجامر جمهوری اسلامی تنها بجرم نوشتنی ساده در افشای جنایات حکومتیان ومبارزه برای آزادی جان داد.

کارگرآگاه بزرگ شده در دامن رنج ،محنت، آما پاگیزه وبا صلابت یک زن. نام او" گوهر عشقی "است .

جوانی رعنا که پسراو باشد.غرق در خون با پیکری که شکنجه گران استخوان هایش را شکسته بودند. با لبخندی برلب که تا آخرین لحظه حیات با شکوه وآزاده گی ،آنچنان که رسم آزادگان است مقاومت کرد! بی آن که تضرع کند. چنان استوار وبا شکوه که شکنجه گران رابه خشمی دیوانه وارکشید . زبون از ناتوانی خود در برابر این همه قدرت .خشمشان چنان بودکه حتی دست ازپیگربیجان اونمی کشیدند.لگد بر سر و روی او می زدند.

نامش"ستاربهشتی" بود. بهشتی زمینی که فسانه شد.

ستار بزرگ شده مادری بود که بارنج ، درد ، کارسخت ،اما باشرافت ، عزت نفس وعشق اوراتربیت کرده بود. حماسه او حماسه یک مادر است .مادری که پسر دروجود وی زنده شده.از زبان او سخن از آزادی می گوید.همراه مبارزان جوان جنبش مهسا می جنگد .بر سر مزار پسر می ایستد !بی هراس از جنایت رهبر می گوید.

درسن هشتاد سالگی به نشانه حمایت از مبارزه برعلیه حجاب اجباری چادر از سر بر میدارد.موی سفید خود را چونان پرچمی سفید ودر ملا عام بر می افرازد .تا نشانگر عظمت وقدرت زن ایرانی در این جنبش رهائیبخش آغاز شده برعلیه تحجر واستبداد مذهبی و مرد سالار باشد.

جنبشی همگانی با سر آغازی زیبا هر چند تلخ به قیمت گران .اما تاثیر گذار در لرزاندن پایه های حکومت اسلامی ودرهم شکستن بساط رژیم خونخوار خامنه ای .

زنی با چهره ای مصمم وچشمانی پر از مهر. اما سخت دردمند و پر قدرت. بی هراس ازجلادی مستبدبنام ولی فقیه که دارد آرام آرام به صخره سقوط وروز بزرگ داوری نزدیک می شود.

امیر تیمور آن خونخواره ترسناک که هیچ کس را یارای نگاه کردن در چشمان او نبود !نشسته بر تخت .به زنی که درمقابلش ایستاده وبی هراس در چشمان او خیره شده بود. نگریست ! پرسید:" چگونه از این راه های سخت عبور کردی ؟ آیا از مرداب ها ، از پلنگان نهراسیدی ؟ چگونه ازجنگل ها از دریا ها عبورکردی؟ چگونه این سان بی پروا در برابر من تیمور ایستاده ای؟" گفت: " از بسیار راه های دشوار گذشتم .در سر راه پلنگان ،گرگ ها دیدم، با چشمانی ترسناک !نهراسیدم.گفتم من مادرم !در جستجوی فرزند. آن ها کنار رفتند. حال در مقابل تو ایستاده ام !همان گونه بی هراس ! می خواهم پسرم راکه از سربازان توست به من بازگردانی"

تیمور مقهور قدرت و تهورمادر! گفت:" تنها قدرت وعظمت یک مادر می تواند در چشم پلنگان ودر چشم تیمور خیره شود وفرزند خود طلب کند ! اودستور داد در سرتاسر حکم رانی اوولشگریانش بگردند وپسر اورا به حضورش بیاورند و چنان شد که او دستور داده بود ." خلاصه شده از داستان کوچک مادر گورکی.

خون خواره ای چون تیمور در برابر عظمت مادرسر خم می کند !خونخواره ای چون خامنه ای امر بر ضرب وشتم و کشتن فرزندان یک سرزمین می دهد نه از سر قدرت از عجز وناتوانی.

حال در برابرخامنه ای نه یک مادر بل هزاران مادر فرزند از کف داده ایستاده اند .با تصویری از فرزندان خود . مادرانی چون مادر" ستار" که هیچ هراسی از کسی ندارند. آن ها روح فرزندانشان را در درون خود زنده می کنند . یک روح زنده شده در وجود یک مادر را نمی توان گشت ، به زندان برد ویا شکنجه کرد ! او نماد روح های زنده شده در وجود مادرانی است که فرزندانشان نا جوانمردانه قتل وعام شدند !نماد درد و روح زنده شده یک ملت است.مادرانی که پرچم فرزندان بر افراشته،به لشکری داد خواه بدل شده اند. هراس انگیز در جشم شحنگان!

زیبا و امید بخش درچشم آزادی خواهان!

لشگری که آرام آرام دیده می شود .در قلب یک ملت می نشیند. همدردی وهمراهی یک ملت در مبارزه بزرگی که هر روزعرصه بر حاکمان تنگ تر می سازد بهمراه می آورد.

رزمی مشترک در جریان است .نبردی یزرگ و تعین کننده که نقش مادران داد خواه هر کدام با روح فرزندان حلول کرده در وجودشان بر عظمت وغنای این مبارزه خواهد افزود. من ،ما و شما چگونه از مبارزه مادران داد خواه حمایت می کنیم؟

حال به خانه ای دیگر می روم . کوچه ای در ابتدای میدان پاستور مقابل درآهنی کرم رنگ وشیشه ای آن می ایستم .زنی در این خانه زندگی می کرد که نماد مبارزه وهمبستگی مادران داغدار بود. ابوالفضل محققی

May be an image of 1 person and text

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.