رفتن به محتوای اصلی

منسوخ شدن اسلامیّت و برپایی حکومت نظامی آخوندها
17.09.2023 - 16:42

تاریخ نگارش:17.09.2023

منسوخ شدن اسلامیّت و برپایی حکومت نظامی آخوندها

آن که خدا را کُشت و جنازه اش را سوزاند و خاکسترش را بر باد داد و به نامش بر اریکه قدرت الهی تکیه زد، هرگز شیطان نبود که رقیب غار و رفیق گرمابه او بود. حتّا منکران خدا نیز، قاتلان او نبودند؛ بلکه کسانی خدا را به قتل رساندند که به او ایمان حبل المتینی داشتند و شبانه روز به نام او از اجرای هر جنایت و تبهکاری، ابایی نداشتند و هنوزم ندارند. هیچ نیروی بیگانه با حرکت ضربتی و قدرتگیری سرکوبگرانه و توحّشی یا سازمانها و احزاب کندویی با مقرّرات سفت و سخت و همچنین هیچ نوع از موسّسات پژوهشی و تفحّصی نمیتوانستند در کوتاه مدّت به منسوخ شدن اسلامیّت در ایران برای همیشه و ابد، کامیاب شوند؛ سوای هجوم ملخ وار طیف اخانید و تابعین آنها. خدماتی که طیف اخانید و ارگانهای تابع آنها با رفتارها و گفتارها و کنشها و واکنشهایی که پس از تسخیر و انحصاری کردن قدرتهای اجرایی در طول بیش از چهار دهه به جامعه ایرانی هدیه کردند، اگر قرنهای قرن نیز فرصت به دست آورند و شبانه روز به تبلیغات مذهبی و اعتقاداتی بپردازند، هرگز نخواهند توانست «اعتبار خشک و خالی اسلامیّت» را در جامعه ایرانی به آن جایی نشانند که قبل از رویداد فاجعه 1357 بود. هرگز و هیچگاه. پروسه منسوخ شدن اسلامیّت و بی اعتباری و خوار و ذلیل شدن یسل کشان مُعمّم و کراواتی آن که لغو و ابطال لژیتیماتسیون آنها به فرمانروایی بر ایران و سرنوشت ایرانیان در همان گامهای اول فاجعه 1357 اتّفاق افتاد با «زلزله مهسا» به پایان مفتضح و رسواگرانه و توام با خفّت و نفرت تا ابد مختوم شد. آنچه از یکسال پیش تا کنون در جامعه ایرانی به نام «جمهوری اسلامی» شناخته میشود، هیچ چیز دیگری نیست، سوای «حکومت نظامی آشکار» بر ایران.  آخوندها و ارگانهای وابسته و تابع آنها فقط با حفظ چفت و بست ابزارهای نظامیگری و سرکوب و به کار گماردن مزدوران تاق و جفت، امکانهای تق و لقی حفظ حکومت نظامی خود را تا لحظات و مکانهای فرصت آفرین برای مردم و آبستنی حوادث به شدّت راز آلود و ترسناک در پروسه امروز و فرداها طی خواهند کرد. هیچ چیزی نمیتواند «عزم جزم مردم ایران را در جامعیّت وجودی» برای محو و سر به نیست کردن جمهوری اسلامی و الغای ابدی کاست اخانید و وداع همیشگی با اسلامیّت ممانعت کند و از اراده خجسته ای منحرف کند که ملّت ایران برای گامنوردی محکم و استوار بر آنست دیگرسان بزیید؛ یعنی اراده ای که با صلابت و بزرگی جویی به آفرینش راهی به سوی  دورانی تازه و زندگی دلآویز و شادی آفرین در حال تکاپو و شعله افشانی است.  

آنچه زمامداران گذشته و اکنون هیچگاه و هرگز از مردم ایران نیاموختند و نخواستند که بیاموزند، همانا مسئله «پرنسیپ حقّانیّت دادن به قدرتورزی» و ارجگزاری و حرمت نهادن به حاکمیّت بلامنازع مردم بود که برغم فریبها و اعتمادها و امیدهایی که به زمامداران بی لیاقت و فرّ داشتند و متعاقب گزینشهای خطا آلودشان، متحمّل مصایب و بدبختیها و پسرویها و قهقرائیها و کشمکشهای خونین و بر باد رفتن ثروتهای ملّی و مهمتر از همه، ثروتهای بی نظیر و هرگز تکرار ناپذیر انسانی شدند، امروزه روز، دیگر هیچکس و هیچ فرقه ای و سازمانی و گروهی و حزبی و گرایشی و امثالهم نخواهند توانست برای ملّتی تصمیم بگیرند که اراده کرده است «حقّانیّت حاکمیّت خودش» را با ابتکارات و ایده ها و تدبیرهای هوشیارانه خودش واقعیّت اجرایی دهد.

آنانی که  هنوز حاکم و برده سوائق افسارگسیخته خود هستند و همچنین آنانی که عرصه ای برای افسار گسیختگی سوائق خود هنوز به چنگ نیاورده اند و شبانه روز با ادّعای پر طمطراق اپوزیسیون به شاخه شونه کشیدن با حُکّام و رقیبان خود مشغولند و  به این توهم احمقانه با معصومیّت و ادّعاهای مظلومیّتی و حقّ به جانبی مبتلا هستند، باید بدانند  و بفهمند و بپذیرند که مردم ایران به هیچکس که بخواهد بر آنها «حکومت» کند، فرصت و امکان قیراطی نیز نخواهند داد. آنانی که ادّعای میهندوستی و مردمدوستی میکنند، باید بکوشند که از این به بعد پا به پای مردم و در کنار مردم و تابع مردم باشند و آنچه را که «بُنمایه های فرهنگ مردم ایران» است در واقعیّت زیستی باهمستان ایرانی، تضمین و تامین و نگاهبانی و پدافند و زیبا آرایی کنند. حاکمان فقاهتی و مدّعیان آلترناتیوی آنها باید صمیمانه بپذیرند و اعتراف کنند که مردم ایران برغم تمام دردهایی که تا امروز با صبوری و امید و خون دل خوردنها و دریا دریا اشکها ریختن تحمّل کرده اند، مدّتهاست به منقرض شدن و هیچ و پوچ بودن مدّعیان حکومتگری ازهر نوعش با تمام نیرویی که در وجودشان دارند رای آشکار داده اند؛ خواه حکومتگران همچنان در قدرت باشند و به ابزار و آلات و ارگانهای نظامی خود تکیه کنند، خواه به شبکه های اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی و قنطور نویسیها و روضه خوانیهای شبانه روزی بر منابر مدرن و مجلسی در فکر سیطره یابی برای حکومت کردن باشند.

«زلزله مهسا» در تاریخ ایران و باهمستان ایرانیان بسان انفجاری بود که میلیاردها سال نوری در کائنات اتّفاق افتاد و کهکشانها و سیّارات و ستارگان و منظومه های بیشماری را آفرید. ایران و مردمش در راهی گام گذارده اند که نه حکومتگران فقاهتی میتوانند جلودارش باشند، نه مدّعیان اپوزیسیون فقاهتی. 

1- کنشگرانی که آژیتاتور هستند و هوچیگر.
فلسفه/دانش سیاست [Politik/Politics/Politique/πολιτική=]، هر گاه به معنای تسخیر قدرت و به کرسی نشاندن اراده ای که معطوف به ترضیه سوائق و غرایز و نیّات فردی و گروهی و حزبی و سازمانی و امثالهم باشد، تا امروز تاریخ رویدادهای نه تنها جامعه ایران را؛ بلکه کثیری از جوامع بشری را به میدان جنگهای خونین و ویرانگریهای فجیع تبدیل کرده است.  اگر بخواهیم فعلا مسئله «سیاست» را در جوامع دیگر به کناری بگذاریم و فقط به مُعضل «سیاست» در ایران بپردازیم و برای پرهیز از رفتن به دالانهای تاریک تاریخ پیشینیان و سنجشگری برداشت بینشی و فکری درگذشتگان از مفهوم «سیاست» و همچنین پیامدهای اجرایی آن را در مناسبات کشوری و میهنی و همنیطور عواقب ناشی از آن را در قرون ماضی به کناری نهیم و مسئله «سیاست» را فقط از «عصر مشروطه» تا امروز زیر ذرّه بین سنجشگری و ارزیابی بگذاریم، آنگاه سوای تاسف خوردن و دریغ گفتن و شماتت کردن مدام، نمیتوان چیز دیگری در حقّ رفتارها و گفتارهای بیشینه شمارانی گفت که به حیث کنشگر و سیاستمدار در وقایع و مسائل اجتماعی و کشوری ایران تا کنون دخیل و سهیم بوده اند و همچنان هستند.  

نگاهی ژرف به رفتارها و موضعگیریها و تامّلی عمیق در باره گفتارها و نوشته های آنانی که خود را کنشگر مینامند و در عرصه سیاست دخالت میکنند و میخواهند که در سرنوشت ایران و مردمش، نقش گذار باشند و با نفوذ، اثبات میکند که نود و نُه درصد مدّعیان، نه تنها هیچ شناخت پیش پا افتاده و مقدّماتی از فلسفه/دانش سیاست، ندارند؛ بلکه در آلوده و مسموم و متعفّن کردن دامنه سیاست، نقش به غایت مخرّبی را تا امروز ایفا کرده اند و همچنان به گندکاریهای خود با حرارت تمام مشغولند. وقتی کنشگرانی یا مدّعیان سیاستمداری از کار و تلاش سیاسی فقط به کرسی نشاندن اراده خود را بدون هیچ استدلال و منطق مجاب کننده میفهمند، پیداست که  نه تنها «درس سیاست» را نیاموخته اند؛ بلکه حتّا نمیدانند سیاستمدار هستند یا هوچیگر بی شرم؟.

صرف نظر از تمام دیدگاههای متنوّع و شایان اندیشیدن و سنجیدن و راهگشا که از طرف متفکّران و فیلسوفان و سیاستمداران برجسته در باره «ایده سیاست» در جوامع مختلف از کهنترین ایّام تا امروز و همچنان پیوسته عبارتبندی شده است و میشود، بنیان سیاست بر این محور میچرخد که در دامنه مسائل کشوری، هر گرایشی فقط «پارتیکولار/partikular» است و جامعیّت نیست. به این معنا که هر گرایشی باید نه تنها رقیبان دگراندیش را آشکارا به رسمیّت بشناسد؛ بلکه یاد بگیرد و آنقدر جرات و شهامت و دلاوری و گشوده فکری  داشته باشد که در کنار کنشگران دیگر، دور میز مشاوره و گفت و گو و تصمیم گرفتن در باره مسائل و معضلات میهن و هنر  رایزنی از بهر کشورداری بنشینند. به دلیل اینکه بیشینه شمار کنشگران دامنه سیاست در جامعه ایرانی به گواه اقدامها و گفتارها و فعالیّتهایشان از عصر مشروطه تا همین ثانیه های گذار، اصلا و ابدا از «دانش سیاست»، آگاهی سطحی و دبستانی نیز نداشته اند و همچنان ندارند، دامنه کشمکشهای سیاسی در ایران به پدرکشتگیها و انتقامگیریها و تهمتها و کینه توزیها و نفرتهای شیعه مآب و بدپوزیهای چاله میدانی در حقّ یکدیگر تا امروز ادامه داشته و همچنان به حیث اخلاق و رسوم و آداب فرقه ای محسوب شده است. هیچکدام از گرایشهای سیاسی – از تک و توکی شخصیّتها فعلا میگذرم-  تا امروز نتوانسته اند در گفتار و رفتار اثبات کنند که سیاست در هنر «انتقاد کردن بی غرض و مرض توام با بررسی متّقن و استدلالی برنامه ها و اصول نظری و فکری و سنجشگری نحوه ها و شیوه های رفتاری برای واقعیّت پذیر کردن ایده آلهای یکدیگر» است که معنا میدهد؛ نه اینکه دیوارهای مسترابهای جهان را بر سر یکدیگر خراب کردن به منظور از میدان به در کردن رقیب و تسخیر مطلق قدرت به نفع حزب و فرقه و سازمان و گروه خود. هر گرایشی سعی میکند با توسّل جستن به زشتگوییهای لومپنی، حریفان خود را از میدان به در کند بدون آنکه بخواهد دلیل و استدلال منطقی بیاورد که با کدام نحوه از نگرش و روش و برنامه رقیبان عرصه سیاست موافق نیست و بر شالوده کدامین برهانهای مجاب کننده از موضعگیریهای رقیبان انتقاد میکند؟.

سراسر شبکه های اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی را که زیر و رو کنید، در میان اینهمه کنشگران عرصه سیاست سوای خروارها دشنامگویی و تحقیر و تمسخر و اتّهامهای رنگارنگ زدن به یکدیگر، نمیتوانید لحظه ای، گفتاری، جمله ای را پیدا کنید که صنّار سی شاهی اعتبار داشته باشد و بتوان با آن خاکی به سر ریخت. کنشگران عرصه سیاست در ایران، کنشگران دنیای سیاستمداران دانش آموخته و فرزانه و فهیم و گشوده فکر و دور اندیش و هوشیار نیستند؛ بلکه «آژیتاتورهای قهّاری» هستند که تا امروز به دلیل جهالتهای ذاتی و حماقتهای جاه طلبانه، ایران و ایرانیان را به بن بستهایی ویرانگر درغلتانده اند  و همیشه نیز طلبکار ملّت بوده اند؛ آنهم ملّتی که تاوان سنگینی را برای بلاهتها و سوائق قدرتپرستی کنشگران جاهل تا کنون پرداخته است. 

2-ایران و مردمش در آیینه شکسته.

عناصر چیزی را میتوان از همدیگر جدا کرد که هیچ تکه ای از آن به بخشهای دیگر، آمیخته نشده باشد؛ مخصوصا اگر عناصری در جامعیّت چیزی به حالت پراکنده سرشته نشده باشند. امّا خردلی آمیختگی، درهمسرشته بودن عنصر را با کلیّت هر چیزی به خودش آمیخته دارد. هر گاه، عناصر آفریننده هر چیزی به همدیگر آمیخته و عجین شده باشند، آنگاه سخن گفتن از مجزا کردن به معنای نابود کردن نه تنها عناصر آن چیز است؛ بلکه همچنین نابودی همان چیز در کلیّت وجودی اش است. تفکیک و مجزّا کردن عناصر به منظور خالص و یکدست کردن آنها که ناممکن بودنش آشکار است، نشانگر جهل کسانیست که نه عنصر را میشناسند نه جامعیّت چیزی را.  هر گاه کسی یا کسانی توانستند «قرمزی» را از «گل سرخ» بزُدایند؛ طوری که هم قرمزی خالص را علیحده داشته باشند، هم گل سرخ را؛ آنگاه میتوانند ادّعا کنند که عناصر هر چیزی را که در همدیگر سرشته شده باشند، میتوان از همدیگر تفکیک و مستقل و قائم به ذات کرد بدون آنکه به اصل جامعیّت آن چیز، کوچکترین آسیبی برسد. ایران و مردمش را کسانی میخواهند تفکیک و مجزّا کنند که «آیینه شکسته» عقاید و ایدئولوژیها و مرام و مسلکها و مذاهب و خیالات مالیخولیائی و پیشداوریهای خود را معیار شناخت ایران و مردمش در نظر گرفته اند. در آیینه شکسته نیز، هیچکس چهره واحدی ندارد؛ بلکه چهره ای تکه پاره شده که هیچ ترکیب و شمایلی ندارد؛ سوای لاخه ای از جامعیّت که هر گونه اینهمانی دادن آن با واقعیّت به معنای فریب دادن خود و دیگران است. معمولا کسی یا کسانی که استعداد ندارند، مُشکلات و مُعضلات ایران و مردمش را در جامعیّت وجودی و اکنونی اش از گرد و غبارهای تلنبار شده بر آنها، تمییز و تشخیص دهند و به اندیشیدن در باره رفع مسائل کلیدی همّت کنند، با ذکر چندش آور بودن غبارها و گرد و خاکها به خود تحمیل و تلقین میکنند که در حال چالش جدّی با مسائل میهنی و یافتن راهکارهای بنیانی برای حلّ و فصل آنها هستند. پیش از آنکه خود را فریب بدهیم، نیک است، در این خصوص بیندیشیم که آیا آنچه را به نام «واقعیّت ایران و مردمش» قلمداد میکنیم، بی واسطه و عریان در جامعیّت درهم تنیده شده عناصرشان منظور نظرمان است یا اینکه تصویری مغشوش در آیینه شکسته عقاید شخصی و فرقه ای و ایدئولوژی سازمانی از واقعیّت در نظر داریم؟. کدامیک؟.

3- شیبیری دام! دام! دام! دام! دام!، یس! یس! یس! یس!، دابلو! دابلو! دابلو!

دنیای تجارت، دنیای کسب سود و نفع بیشتر و کاستن از هزینه های تولیدی است. هر چقدر بر کمیّت سود نجومی،  اضافه و از کیفیّت کالا کاسته و بُنجلی و پُر فروش شود، به همان میزان بر حرص و آز بشر برای زیاده خواهی افزوده تر خواهد شد. در دنیای دیجیتالی امروز، هر ابتکاری و ایده ای و رخدادی که با اقبال عمومی روبرو شود؛ خواه از سر کنجکاوی مردم جهان باشد. خواه از سر شوخی و خنده. خواه از سر فضولی و مفتّشی. در هر صورت، فرقی نمیکند، آن چیز بلافاصله گوشها و چشمهای سودخواهان و تاجران را به خود جلب خواهد کرد و به ابزاری برای تولید ثروت و کسب پولهای کلان تبدیل خواهد شد و شرکتهای تبلیغاتی نیز تمام خیمه شب بازی تحمیق کردن «خرید و خرید و خرید و مصرف و مصرف و مصرف» را بدون اینکه بدانند یا بخواهند که بدانند آیا انسانها واقعا نیازمند چیزی هستند یا نه، بر نوار پر جنب و جوش استقبال مردم از رویدادهای دیجیتالی مونتاژ میکنند.

تفاوت نیازهای حیاتی آدمی با خواسته های آدمی در این است که نیازهای حیاتی، شرط لازم برای بقاء هستند؛ ولی خواسته های آدمی ضرورت ناگزیر برای حیات و زندگی نیستند؛ بلکه میتوانند در تکمیل و بهبود و زیبایی نیازهای آدمی نقش داشته باشند. تشخیص اینکه چه چیزهایی خواسته های من هستند و آیا وجود آنها برای بقاء و حیات من، ضرورت دارند به این بازبسته است که انسان مابین «نیازهای خود و خواسته های خود»، تفاوت بگذارد. جوامعی وجود دارند که نیازهای خود را زیر پا می گذارند تا بتوانند خواسته های خود را ترضیه کنند بدون آنکه بعد از ترضیه شدن،  تضمینی برای بقاء و حیات آدمی وجود داشته باشد. هر گاه نتوان خواسته های خود را با نیازهای خود متعادل کرد، غلبه سائقه خواسته ها بر  فهم و شعور آدمی باعث میشود که جدال «نیاز و خواسته» به پارگی روان آدمی انجامد و حیات آدمی را به خطر اندازد. آحادّ جامعه ای که نتوانند تفاوت نیازهای حیاتی خود را از خواسته های آرزویی تمییز و تشخیص دهند در کشاکش بین «زیستن و موزه بودن» همچون کیکاووس شاه هستند که هر چقدر «غریزه گرسنگی عقابهای خواسته خواهی» را برای رسیدن به هدف در نوک دماغ خودشان فرض گیرند، عاقبت به «فتح آسمان کمالات خواسته ها» نخواهند رسید و حتّا حیات خود را قربانی خواهند کرد.          

4- غفلتهایی که از خنج باتلاق، غولِ استبداد ساختند.

(...... خطوط کلّی برای پخش اسلام و انقلاب جهانی: 1- از یک جهت، ارسال مبلّغین زبردست و مطّلع به سرتاسر جهان به طور دائم و منظّم. و از جهت دیگر، برقراری یک فرستنده قوی رادیویی برای پخش برنامه ها به تمام دنیا بواسطه لااقل 35 زبان زنده جهان. همچنین چاپ و توزیع منظّم کتاب، مجلّه، روزنامه و نشریات به زبانهای مهم دنیا در سرتاسر جهان. ....... لازم است هر مدّت به مدّت، ترتیب برقراری کنفرانسها و سمینارهای فکری و فرهنگی و علمی را  در سرتاسر جهان داد. 2- لازم است تماسها و ارتباطهای مستقیم و بی سر و صدا با تمامی شخصیّتها، گروهها و احزاب اسلامی، به طور مرتّب و منظّم و متمرکز شده انجام گیرد و بدینوسیله کادر رهبری برای ایجاد انقلاب در هر کشور، چه در داخل و یا خارج از کشور مورد نظر تربیت و تهیّه شوند. 3- تشکیل یک استودیوی بزرگ فیلم سازی برای ساختن فیلمهای اسلامی به طور جذّاب و موثر [=لواطکاری و تجاوز به خواهران حوزه های علمیه و پورنوگرافی الهی] ، هم برای صدور آنها به تمام دنیا و ارسال آنها به سفارتخانه های ایران در خارج. 4- از یک جهت، لازم است که یک کادر سیاسی اعمّ از (سفیر – کاردار – و رایزن مطبوعاتی) تربیت و آماده شوند که هم، مومن و متعهد [=قاری قرآن و لواطکار خُبره] به پخش اسلام بوده و هم به طور کامل، آگاه از سیاست بین الملل و تاکتیکهای دیپلماسی باشند. از جهت دیگر، ضروریست که یک عده افراد مکتبی [= قاری قرآن و لواطکار نمازی] که کارشان فقط دنبال کردن تجزیه و تحلیل تمام حادثه ها و رویدادهای جهانی باشد، تربیت و آماده شوند. بخصوص واجب است که از تمام رویدادها و کارهای مربوط به قدرتهای بزرگ (آمریکا، اروپا، شوروی) آگاهی کامل داشته باشند تا از نقشه های مخفی و زیرکانه آنها بر علیه دولت اسلامی مطّلع شوند. بدینوسیله میتوان قبل از اجرای نقشه توسط آنها، آن را در نطفه خفه و خنثی نمود. این بود خلاصه ای از انقلاب جهانی اسلام که به عهده دولت اسلامی و مسلمانان متعهد [=لواطکار] واگذار شده است.)

[کتاب: کیفیّت تداوم انقلاب اسلامی – تالیف: جعفر خاتمی – انتشارات امام صادق – قم، 1374، صص 49/50/51]

تصورّ اینکه در فضای اسارتگاهی که مردم ایران محکوم به زیستن هستند، از قرنها و دهه ها پیش برنامه ریزی شده و خوابها دیده و خیالها ریخته شده بود، برای کثیری از ناظران و کنشگران و تحصیل کردگان به نظر ناممکن و چه بسا حرف مفت به نظر آید. آمّا حقیقت این است که آنچه به نام «حکومت اسلامی» بر ایران و ایرانیان، حاکم اقتلویی شد، نسخه اش قرنهای قرن پیش در دیگ و کوره متشرّعین به دور از انظار و رویدادها و کشمکشهای زندگی اجتماعی مردم ایران؛ ولی دقیقا در بطن حوادث پیچیده شد و به حال چنگ انداختن به رگ و ریشه ریزترین نقاط حیاتی ایران و مردمش گام برداشتند و همچنان مشغولند.

قویمایه ترین برهانها برای اینکه بتوان اثبات کرد، هیچ انسانی یا گرایشهایی یا نحله هایی به «پیشداوری» آلوده نیستند، همانا «عملکردهای» آدمی است. در حرف میتوان بسیاری چیزها را مدّعی شد؛ ولی در عمل کردن به ادّعاهاست که میتوان از نیّت درونی و اهداف و مقاصد دیگران، آگاهی درخور  و مجاب کننده به دست آورد. به گفتارها و برنامه ها و دیدگاهها و ظاهر سازیهای هیچ نیرویی و گرایشی و حزبی و سازمانی و فرقه ای  و رسته ای نمیتوان اعتماد کرد؛ مگر اینکه پیشاپیش و بدون سمتگیری کردن برای تسخیر قدرت و حاکم مطلق شدن بر سرنوشت مردم در عمل اثبات کنند که به آنچه میگویند یقین دارند و آگاه هستند و وفادار میمانند تا مردم در گزینش آنها راه احتیاط را از دست ندهند.

پروسه فریب دادن انسانها از دامنه هایی آغاز میشود که انسان، ایده آلها و آرزوها و رویاهای شیرین و زیبا دارد. تمام دامگذاران و صیّادان «آزادیهای فردی و اجتماعی و غارتگران و پایمال کنندگان کرامت و شرافت و گوهر شاهنشاهی و خدایی» آدمی تلاش میکنند تا زمانی که قدرت را تسخیر نکرده اند در حرف و ادّعا نشان دهند که مدافع و مروّج و تامین کننده و دلباخته رویاها و ایده آلهای آدمیان هستند. اینکه چرا آنانی که ایده آلهای آدمیان را پلکانی برای تسخیر قدرت میانگارند، با تسخیر قدرت، بلافاصله به خاصمان ملّت تبدیل میشوند، پرسشیست که تا کنون در جامعه ایرانی، عمیق در باره آن تا انتهای پاسخهای مجاب کننده اندیشیده نشده است؛ بلکه نصف و نیمه در کشاکش ظهور و سقوط دولتها از موضوع اندیشیدن به گوشه و کناره ها رانده و مخفی و لوث شده است. پرسشهایی را که نتوان تا آخرین ریشه های تاریکشان پاسخ داد، پرسشهایی هستند که در تمام تحوّلات اجتماعی و کشوری، مدام بر سر نسلهای جامعه، از نو، رگبار وار فرو خواهند بارید و ذهنها را درگیر معمّای پاسخ خواهند کرد. آنانی که نمیتوانند به هنگام و با صمیمیّت و رادمنشی و دلاوری به پرسشهای مردم جامعه خود، پاسخ درخور بدهند، در اقدام برای حلّ و فصل معضلات جامعه، نه تنها هیچ گره ای را نخواهند توانست بگشایند؛ بلکه بر انبوه پرسشهای نو به نو نیز بدون هیچ پاسخی خواهند افزود.    

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرامرز حیدریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.