کارشناس چون کارشناسان تمام دنیا ، دو چهره کاملا متضاد داشت او در خفا و در زیرزمین چهره ی واقعی خود را که ددمنشی بود بروز میداد و در انظار عمومی و در بین مردم ، خود را انسانی تحصیل کرده ، متین و آرام ارائه میداد . دو چهره و دو شخصیت متفاوت داشتن کار هر کسی نیست . او بر اساس پندهای پدرش اعتقاد داشت : یک مومن در صورت نیاز برای رسیدن به هدف و معبود خود ، حتی میتواند ده ها چهره گوناگون داشته باشد . از همین رو کارشناس در دو دنیای کاملاً متفاوت زندگی میکرد برای همین هم باید دو چهره متفاوت و حتی ضد هم را یدک میکشید. چهرهای که در درون این دژ از خود نشان میداد، چهره واقعی او بود. قانون و معیارها برای برخورد با مخالفان او نوشته شده نبودند، خود او قانون بود و مادهها و تبصرههایش را هم خود او تنظیم میکرد. او بود که تصمیم میگرفت چه کسی گناهکار است و نوع مجازات گناهکار را هم خودش انتخاب میکرد و حتی او بواسطه تجربههایش آموخته بود در این دژ بیگناهترین فرد را هم، میتوان تبدیل به خطرناکترین آدم کرد و قربانیان را مجبور به قبول آن کرد و آنگاه این آدم خطرناک را در معرض دید جامعه قرار داد تا همه دریابند چه موجودات پلیدی در جامعه بسرمیبرند . او شخصا اعتقاد داشت اگر نبودند کارشناساني چون این سرباز گمنام، حیات جامعه به خطر میافتاد برای همين هم مدیون بودن جامعه، به این گمنامان، میتواند تنها بخشی از سپاس بیکران باشد که او لایق آنست چرا که اجر بیپایان را، او در پیشگاه عدل خداوندی دریافت خواهد کرد. کارشناس بر همین اساس معتقد است، قوانین دست پخت بشرِ گناهکار است که هر روز با چند تای آنان در این دژ سر و کار دارد. برای همین هم اعمال انجام شده از طرف خود را صرفاً برای رضایت خداوند و خود را بنده حقیر او میداند که مسئولیت پاسداری از دستورات خداوند به او سپرده شده است و اگر او طبق تصمیم و اراده خداوند، سر از اين دژ درآورده است ، پس این سرنوشت تعیین شده از طرف خداوند است . کارشناس بدون اینکه خود کوجکترین مسئولیتی در انتخاب شغل خود ، بعهده بگیرد و خود را پاسخگوی اعمال خود بداند در خلوت خود را خطاب قرار میداد و میگفت : ّ این اراده خداوندی است که من در چنین مقامی جای گرفتم ّ.
ّاو باور داشت که اگر او امین خداوند است پس این اوست که تصمیم میگیرد خشم و مجازات خداوندی را تا چه مدتی و تا چه حدی باید شامل ملحدان کند و آنان را عذاب دهد . پس صحبت کردن با کارشناس در مورد قانونی که انسانهای گناهکار آنرا تنظیم کردند کاری است بس بیفایده ، عبث و آب در هاون کوبیدن است .
اینکه میگویند تا زمانی که جرمی ثابت نشده است فرد بیگناه محسوب میشود و یا حداقل متهم بحساب میآید و اینکه شکنجه اعمالی ضد انسانی است و اعترافات ناشی از آن فاقد هرگونه سندیت میباشد و مقرر شده است هر متهمی وکیلی داشته باشد ، همه اینها از نظر کارشناس متعلق به دنیای آدمهای خاکی و گناهکار میباشد و در دنیای روحانی او پشیزی ارزش ندارند .
در دنیای کارشناس همه چیز فاقد ارزش میباشد و قانونی هم اگر هست قانون خداست و حتی انسان و حقوق انسان مفاهیمی بی ارزش هستند . تنها چیزی که برای او دارای ارزش بود خدای او بود با قوانینی که کارشناس محل و موقع بکارگیری آنرا تشخیص میداد . از همین سبب هم میباشد که کارشناس خود را عاری از هر گونه جنایت میداند و حتی بدون کوچکترین عذاب وجدان، گمراهانی چون قربانی را میتواند در هم ریخته و سپس به فرم دلخواه خود، که همانا کافری را به راه راست هدایت کردن است، تبدیل سازد و اگر کافری عاجز از درک راه رستگاری باشد در آنصورت، کارشناس، خشم و حکم خداوند را بر چنین افرادی اجرا میکند و به دیار نیستی میفرستد تا هم خداوند را خشنود سازد و هم عبرتی برای دیگر کافران باشد. برای کارشناس تصور اینکه، لحظهای بدون دستورات و اوامر خداوند زندگی را طی کند امری ناممکن است و دقیقاً بودن خود در این جایگاه را، نشانه لطف خداوند نسبت به خود میداند. او سعی میکند خصوصیات ارائه شده از خداوند را، که گاه رحیم و مهربان است و گاه غضبناک، بخوبی در عمل پیاده کند او از کودکی این پند پدر را آویزه گوش کرده و آنرا راهنمای خود ساخته است که همیشه با اصرار میگفت: غضب خداوند نیز بر ملحدان عین رحمت اوست . نابودی و مرعوب ساختن دشمنان با همین دستورات بخوبی امکان پذیر شده، یعنی اگر کارشناس از خود حرکت و جسارت لازم را در شکار ملحدان بخرج دهد که میدهد در عوض خداوند هم عنایت خود را در هر چه بیشتر منهدم کردن ملحدان، از او دریغ نخواهد کرد . خود کارشناس معتقد است امدادهای غیبی شامل او میشود تا هرچه زودتر در انهدام مفسدان موفقتر شود و این برکت و امداد غیبی شامل تمام خانواده بوده است پدر او از کاسب سر کوچه تبدیل به یک تاجر موفق شده است و با سراسر دنیا رابطه تجاری دارد. مادر او دو بار حاجیه شده و بارها زیارتگاههای دور و نزدیک را هم زیارت کرده است. خود او تمام کردن تحصیلات دانشگاهی را شبیه معجزه میداند و وقتی هم قدرتمند شدن ضد انقلاب را دید آستین بالا زده و با میل خود به صف سربازان گمنام پیوست تا نگذارد دشمنان خدا بیش از این دنبا را آلوده سازند هر چند حاضر بود جان خود را در راه خدا، چون برادر خود، نثار کند اما حالا زنده بودن را جهت گسترش داد الهی مفید تر میداند. اوج عنایت و برکت خداوند، وقتی بود که بواسطه ازدواج خواهر او با یک قاضی که در همین دژ , حاکم محاکمات منحرفان است، نصیب این خانواده گشته و خوشبختی این خانواده تکمیل شد در حقیقت همه فامیل خود را بسیج راه خداوند میدانند. اگر امکاناتی هم نصیب این خانواده و فامیل شده است، کارشناس آنرا نعمت خداوند میداند که به حق باید شامل آنها میشد چرا که منحرفان شایسته نعمت خداوندی نیستند و اگر هم کسی در بدبختی زندگی میکند لابد، بنده گناهکار میباشد و این عذاب خداوندی بر آن شخص میباشد.
اوج خشم کارشناس زمانی بود که میدید عدهای خواهان عوض شدن سیستم حکومتی و جایگزینی سیستم دیگری با شعار دموکراسی ، حقوق بشر و عدالت اجتماعی هستند که قربانی از جمله این افراد بود. کارشناس میتوانست آن لحظه را تصور کند و هر چه خواست بخود بقبولاند که در سیستم فرضی آینده، بتواند نقشی را بعهده گیرد موفق نشد. تفاوتها در این دو سیستم، بقول کارشناس بقدری عمیق هستند که حتی فکر کردن به آن وقت تلف کردن است. دنیای کارشناس، دنیای اطاعت بود دنیائی که نباید چرایی را در آن مطرح کرد شک و تردید از بزرگترین معصیتها به حساب میآید و تغییر قوانین الهی و دستکاری در آن نابخشودنی بشمار میرود انسانهایی که در قوانین خلقت میخواهند تجدید نظر کنند باید قبل از داوری خداوند، در پیشگاه داوری مؤمنینی چون این سرباز گمنام به اشد مجازات برسند. کارشناس تمام اعمال خود را بر همین منطق استوار ساخته بود. پدر او در عبادتهای خود، بندهوار اما با غرور از خداوند رضایت را طلب میکرد که چنین فرزندانی را به پیشگاه او تقدیم داشته است و وظیفه بندگی را به نحو احسن انجام داده است. همین مسئله به او اعتماد بنفس عجیبی داده بود او همه جا خود را قدرتمند احساس میکرد و از همنوعان خود که بنظر او، غالباً دچار معصیت هستند کوچکترین باکی نداشت و حتی خود را لایق حساب پس دادن در مقابل آنها نمیدید. نظریات و گفتههای دیگران، پشیزی در پیش او ارزش نداشت او فقط اینرا میدانست که خانواده او تحت هدایت و رهبری او لیاقت پاسداری از حریم الهی را بعهده گرفتند و او میدانست بدون او این خانواده به چنین منزلتی نمیتوانست دست یابد. پدر کارشناس بر این باور بود که مخالفت دیگران با او نه با شخص او، بلکه مخالفت با خود خدا است چرا که او سمبل عدل خداست و مخالفین از جبهه شیاطین هستند که خود را براحتی در اختیار او قرار دادند و او اینرا بارها به فرزند خود-کارشناس- یادآوری کرده بود که گذشت در برابر شیاطین و ملحدان، عین کفر است و باید در برابر کافران بدون حتی کوچکترین گذشتی جبار بود و جباریت عین بندگی مطلق در برابر خداوند است.
آموزههای پدرِ کارشناس ببار نشسته بود. کارشناس استعداد عجیبی از خود نشان میداد آموزشهای پدرش را با جدیدترین روشها تلفیق کرده و در هم ریختن انسانها را به خوبي یاد گرفته بود بطوری که پدر او از این ابتکار پسرش به وجد میآمد و میگفت :زحمت من و شیر مادرت حلالت باشد ..
کارشناس در هر چیزی هم انعطاف داشته باشد در دو چیز انعطافناپذیر است اولی بیگذشت بودن در برابر ملحدان و دیگری پایبندی او به باورهایش و عجیب است که او فرمولی را بیان میکرد که نشان دهنده رابطه و پل بین این دو بود او معتقد بود که خداوند واحد است تنوع شرک است اعتقاد به تنوع یعنی درهم ریختن نظام هستی و حاکم ساختن هرج و مرج در نظام هستی و بعد نتیجه میگرفت بیگذشت بودن در برابر منحرفان که خواهان تنوع و تعدد هستند سرآغاز شرک و به هم ریختن نظم خداوندی است پس برای حفظ نظم خداوندی باید کافران را نابود کرد کارشناس این یافته خود را به کارشناسان دیگر که گاهی در اعمال خود و سلاخی قربانیان مردد بودند و احساس پشیمانی میکردند طبق گفته خود، علمیوار توجیه میکرد و مطمئن بود که برای دیگران هم قانع کننده است .
قسمت ( 3 ) از حکایت ّ چرا و چگونه وارث جهنم شدیم ّ ؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید