رفتن به محتوای اصلی

شکست خدا با چماق ِچادر ملا
27.11.2023 - 20:58

 

دیگر جائی برای برخورد نظری و تنوریک و گفتمان با دین دولتی ـ ولائی وجود عینی، تاریخی و نیازی منطقی ندارد. اگرچه پرسیدنی ست! سود بود و نبود وجود خدا و دم و دستگاه فسادبرانگیز ملا برای زنان و دختران سرکوبشده ی ما چیست؟ پیرامون این پرسش، تاریخ خونبار اسلام را رهاکنیم و کافی ست که واقع گرایانه تنها به همین پلشتی ها، جنایت ها، تباهی ها، تبهکاری ها و ... این دین ولائی ـ دولتی 44 ساله بنگریم که تاکنون چه مانده است که بر سر تنها زنان و دختران ما نیآورده باشد!؟ از همینرو دوباره می پرسم! آیا ایستادگی برابر چماق چادر بقیمت جان و نپذیرفتن ستم و زور فاشیسم شیعی آنهم، بیاری توان گفتن نه ی زنان و دخترانمان بما سراست و آشکارا نمی گوید که دوران سرکردگی دینی گذشته و بیداری تاریخی برای برپائی یک رنسانس انسانمدار و حقوق بشری گرا هویداتر شده است؟! و از همینرو آیا فصل فریبکاری الهی و دکان حکومت پلشت ولائی سپری نشده است؟! براستی پرسیدنی ست که این رژیم ضدبشری و انگل آسمانی تاکنون بر سر زندگی و سرزمین مرگزده ی ما چه بلاها و ویرانگری ها مانده که بنام هدیه " الهی ـ ملائی " نیاورده باشد!؟

 ما 44 سال است که دچار ترس، توهم و تبعیت بی چون و چرا از اراده ی خدائی هستیم که فرمان بندگی ما را او به ولایت پست و پلید خمینی ها و خامنه ای ها داده تا این جنایتکاران حرفه ای امروزه و سیستماتیک اهداف سروری جهان اسلامی شان را برکول بردگی ما سوارکند و کرده است. ما دچاریم، دچار درین چهاردهه ی تباهی ها و خزان زندگی مرگباری ها. و برابرمان ترفند بی پایان ملاهاست و جان بدربردن دین دولتی شان به قیمت کشتارها و ترورها و زندانی کردن های روزانه ی از ما و همدردان مان در سراسر ایران؛ آنهم برای جان بدربردن دین دولتی ایکه جان و مال و هستی مان را برای ارج نشینی خود و خویشانش پیوسته بخاک و خون و مرگ کشیده است. آیا دیگر جائی برای بردباری بیشتر و ترسی بیش از پیش از مشیت پوچ و پُر ریای جهنم الهی مانده است؟ آیا شرایط زندگی کنونی برای بیشترین های ما همان جهنمگونگی آتی نیست که ما را از آن می ترسانیده اند تا بهتر و آسان تر سوار ما و کشورمان شوند که شده اند؟ کهکشانی شدن بیکاری، گرسنگی میلیونی و ستمزدگی روزانه ی ما کافی نیست تا یکبار برای همیشه بپاخیزیم و دودمان این پلشتان و نیرنگبازان خداپناه را براندازیم؟

44 سال آزگار قول و وعده های خالی و ریشخندگونه ی خدا به کارگران، زنان و مردم تنگدست و زمینگیرشده دادن، و سپس با سپری شدن نزدیک به پنج دهه از اوج بدبختی های کنونی که سهم ما درین دوران الهی ست از یکسو و از سوی دیگر با دیدن کاخ و برج و باروی اشرافشدگان ملاها و فرزندان اغلب غرب نشین آنها، این دوران ننگین بما ثابت می کند که براستی همه شنیده شده ها پیرامون کرامت های خدا و جانشین اش ولایت خنده دار و چندش برانگیز می باشد. و همزمان ما ناگزیریم درین هیر و ویرهای بازار مکاران دینی بارهای بار فریادهای گوشخراش و جان آزار الله اکبر را بشنویم، و جیغ و دادزدن اذان های دروغ در هزاران مناره ها را تاب بیآوریم که همچون آوار بر سر هر کوخ نشین درین کوی و برزن های تهی بی پناه هان و بی سرایان پاکباخته ی ساکت بنشینیم و دم نزنیم وگرنه زندان و مرگ را بی چون چرا بپذیریم همانگونه که تا بامروز هزاران را کشته و نابودکرده اند.

دوباره و بی هرگونه گرافه گوئی و فراخواهی از دادخواهی انسانی که حق نوع بشر است می پرسم! برای ما وجود خدا و ولایت ملا چه سود و پیامی مفید و سازنده درین 44 سال داشته است؟ آشکارا همه ی ما می دانیم و می بینیم که هیچ سود مادی و هیچ پیامی معنوی، اخلاقی، انسانی، خردورزانه و ارزشسالار فردی، اجتماعی و طبقاتی برای کارگران، زنان و توده های زیر ستم نداشته و ندارد؛ جز نشان دادن زور و ستم و ترس و مرگ، و بی پروائی در دروغ گفتن های بی انتها، و بی شرمانه تر اینکه پیاپی فریب دادن ساده دلان گرسنه بهره ای نداشته است. بنابرین همه ی این بساط بی هوده و همه ی همتباران ضدبشری این فاشیسم شیعی اسلامی و تک تک هزارگونگان نیرنگباز آن نتوانسته اند بدرد انسان کارمزد درآیند؛ ولی با زیرکی خداپناهی شان توانسته اند نسل در نسل ما را فریب دهند و شگفتا داده اند. هرزگان و ریاکارانی که واقعیت بساط خدا و ولایت شیعی را هرچه بهتر و بیشتر برای ما و آیندگان رسوا و بی آبرو کرده اند و هنوز هم می کنند. و جای دریغ دارد که ما پیوسته و در طول تاریخ فریب خدا و دین و ملا را چه آسان خورده ایم!

 آیا برای ما فریبخوردگان الهی، گمراهان راه تجربه انسانی و معترضان فاشیسم شیعی و همچنین بیدادرسان باورمند به دین دولتی ولائی که همگی اینک و بیشترین مان بخاک و خون و گرسنگی و درماندگی افتاده ایم اینهمه فساد دینی که از در و دیوارهای ولایت جاریند و همچنین با اینهمه سرزنش، توهین، تحقیر و چپاول نانمان از دهان کودکانم رنجورمان کافی نیست؟ آنهم با اینهمه بیماری های جسمی و روانی که محصول ساختار الهی ست، با اینهمه سرخوردگی آرمانی، ادبار و ستیزها و جدائی های خانوادگی و بی سرانجامی های ویرانگر تربیت فرزندانمان و وجود هزاران زندانی و اعدام های پیوسته که از جوانان مان می کنند و ترس از چگونگی فردا در ژرفا و پهنای کشور ویران مان جولان می دهد! با اینهمه بدبختی ها و بی فردائی هایمان که در سرتاسر کشور جولان می زند، و دامنه های تباه سازی ها به ریز و درشت ارزش های اخلاقی و انسانی آتش مرگ می گشاید کافی نیست، تا مگر ما را بیدارتر و هوشیارتر بپای خردورزانه ی مستقل و انسانمدارانه بپاخیزاند و به فرجام راه نهائی بسوی روش آموختن شیوه درست رهائی از ساختار چنددست و نابرابر سرمایه سالاری بگماراند؛ و بسوی کنش و واکنش های آگاهانه، تاریخی و انسانمدارانه رهنمون سازد؟! تا هم ما مستقل و آزاد برای فردا و سرنوشتمان خود تصمیم بگیریم، و هم هم با توان گسترده و کلان اجتماعی طبقاتی خویش بتوانیم بهره کشی انسان از انسان را که خدا و اسلام هم موافق سرراست آن می باشد درهمریخته و نابودکنیم و بتوانیم بیاری همبستگی اجتماعی طبقاتی گام بسوی جامعه ای برابر و هموند و همبسته برداشته و آغوش نوعدوستی و همراهی را بروی همدردانمان بگشائیم؟

بی گمان توان ما و اراده مشترک اجتماعی طبقاتی مان می تواند هرچه زودتر رژیم خودسر ولائی را سرنگون کند و خواهیم کرد. همین جهش و خیزش و نبرد آغازین است که می تواند ما را از خدارمداری ویرانگر به سمت دانش و آگاهی و خودباوری انسانمداری رهنمون کند و موتوری نیرومند و اجتماعی و طبقاتی باشد برای ما و درآمدن ازین بن بست پایانی زندگی کنونی اسلامی که در زیر علم و کتل خدا و ولایت زندگی تک تک ما روزانه توسط مزدورانش تباه شده و می شود. آیا ما نباید بتوانیم خود و برای یافتن سرانجام نهائی و راهی برای رهائی خویش تصمیم بگیریم؟ و تلاشی برای آزادی زندگی آنگونه که خواست و اراده جمعی می خواهد باشد دست بیآزیم! و جان و مال و آرزوهای خود را از دست اینهمه کمندهای بردگی و تله های خدا و دشمنی پلشتان نیرنگباز و مرگکار آخوندیسم دربیاوریم و خود بتوانیم آسوده خاطر زندگی و ساختن آنرا جستجوکرده و بمیل اجتماعی برپاکنیم!؟ در اینجا شایسته است سرراست کنم و بگویم که این دادخواست ها و افشاگری ها و روشنگری ها از پیش تاکنون هیچگاه سمت و سوی توهین به خدا باورمندان را نداشته و ندارد و من به آزادی عقیده، وجدان و بیان پایبند بوده و می باشم. امر ضروری و گریزناپذیری که خود ولایت شیعی در برابر باورمندان سنی این حق مسلم را برنتابیده و تن بدان حق مسلم نمی دهد.

پرسش! تاکی ما می توانیم بدین سبک بیمار و ضدبشری یک مشت ملا و مُکلا انگل و مفتخور اسلامی تن دهیم؟ زنان و دختران مان تاکی می توانند خداگونگی ولایت آقا و بردگی اسلامی او و دیگر سران ساختار را چنین بیرحمانه بر علیه خود برتابیده و بر گسترش عوارض هولناک آن سرفرودآورند و به گناه بی گناهی و تنها بخاطر رسم و رسوم ارثی خداپرستی اینهمه مکافت ها، کثافت ها و لجنباری های ساختار شیعی خودکامه را تاب بیاوریم و تازه هیچ هم نگویند؟! دختران و زنان ما به فرمان بی خدا نه گفتند. کارگران و همه ی بازنشستگان ما روزانه درین میدان مرگ بی هراس فریاد دادخواهی سر داده و می دهند و شگفتا ککی الهی و اخلاقی آقا و دیگر سران رژیم را نمی گزد و پاسخی نیز دریافت نمی شود، مگر پاسخ زور و زندان و مرگ و... ! با اینهمه زنان و دختران آگاه و دلیرمان در برابر چماق چادر که بی پروا بر سر سرهای بلند و جسور آنان فرود می آید و بسیاری را تاکنون زده، نابینا کرده و کشته است و بسیارانی را هماکنون از کار بیکار و دلیران دیگری را به سیاهچالهای اسلامی شیعی کشانده است. باینوجود هنور نتوانسته و نخواهدتوانست حق پوشش آزاد و دلبخواهی دختران و زنان را از آنها بگیرد. 44 سال سکوت و بردباری کافی  و چماق چادر خدا و ملا برای همیشه شکسته است.

 این ساختار فردی، ولائی واپسگرا و دین بشرستیز فاشیسم شیعی آن سالهاست در همه عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی درهمریخته و دچار باتلاق مرگ می باشد. او همچنین و در همین میانه های سرشکستگی ها، سرانجام نیز در برابر خواست زنان و دختران آزاده، استقلالجو و خردورز ما نیز حرفی برای گفتن نداشته و ندارد آنهم در برابر درخواست آزادی پوشش و دیگر خواسته های آنان که بنام زن سرکوب شده اند. رژیم ولائی با همه ی بکاربردن زور و ستم و تهدیدها که به قیمت مرگ بسیاری آنجامیده، هرگز نتوانسته زنان و دختران بجان آمده را مطیع اراده ی کور و فریبکار خود و خدایش کند. و چندی ست آشکارا چماق سرکوبش شکسته و دیگر تاب ایستادگی برابر خواست زنان را ندارد و البته آینده ای مسالمت آمیز نیز میان زن و دین، و نابرابری های حقوقی الهی ولائی وجودندارد. مگر تنها با همین خشونت ها، اسارت ها و کشتارهائی که روزانه از معترضان پوشش اجباری می کند راه چاره ای متصورباشد. تازه رژیم با این هراسناکی ها و هولناکی هایش توانسته هرچه بیشتر و بهتر زنان و دختران دلیر را واقف به نابرابری حقوق انسانی بین زن و مرد در اسلام رحمانی کند. و خودباوری ستودنده ی زنان و دختران را در برابر خویش بیش از پیش برانگیخته و از همینرو چماق چادر ولایت و دیانت بکاربرد که آنهم برای همیشه درهم شکسته و ستیز آگاهانه زن در برابر دین جبران ناپذیر شده است.

همانگونه که دختران و زنان دانا و خودباور در طول تاریخ، پیگیر تحول جبری تاریخی بوده و برای دگرگونسازی جایگاه خود در درون کشورهای شان تلاش کرده اند در ایران هم دختران و زنان ما با ایستادگی چشمگیر و سازنده ی خویش هم توانستند جام زرین و دروغین دین انساندوست را بشکانند و هم فرمان زن ستیز خدا را! چراکه خدا هیچگاه هیچ زنی را در گستره ی جهان شایسته رهبری و پیامبری خود ندید و امروزه زنان و دختران ما، پیشرو عصر کنونی و فرابردی و فراگشتی آن از دیروز بفردا شده اند و می خواهند تاریخ آینده را نه تنها بنام زن که بنام نوع انسان رهبری کرده و فردای برابری را بدون یاری خدا و ملا بسازند؛ کار ضروری و بحقی که خدا ناتوان از شناخت و آنجام آن بوده است.

دختران و زنان ما با همه ی سرکوبشدگی و جان باختن ها می خواهند پیام آور فصلی از تاریخ تازه ی بشری شوند و رونسانس اسلام گریز ایرانی، منطقه ای و جهانی را شکوفا کنند و برآمد آنرا مهیاکرده اند. آری دختران و زنان شایسته ی امروز ما دیگر انتظاری از سران رژیم و واپسگرایان ولائی ندارند. این پرسش ناگزیر آنان برای انتخاب پوشش آزاد، تنها بسان نشان دادن یک بهانه و آن  ناتوانی خدائی ست که نتوانسته برای ناتوانی خویش در ساختن مساوی وجود زن و مرد چاره ای بیابد. آنهم در شرایطی که همه می دانند که رسول و دیگر امامان شیعی این دین جزو نوادر زنباره های تاریخ بوده اند. آنهم در زمان و شرایطی که مردم صحراگرد اغلب چادرنشین بودند و دیواری بین شان وجودنداشت و نمی شد هیچ کنش و واکنشی را پنهان کرد! و این رسول زنباره براستی کارهائی کرده است که هیچ زن و بچه داری اگر اندگی وجدان و اخلاق می داشت تن بدان آن هیزی ها نمی سپرد. بنابرین خدا ما را یاری نداده و هیچگاه یاری نخواهدداد، زیرا وجود خارجی ندارد خودفریبی تاکی!؟ این دکان خدا تنها برای ملاها و مکلاها و مزدوران آنهاست. اگر خدائی وجودمی داشت چرا می بایست بیش از 4 میلیارد انسان نه که تنها نان، بل آب سالم و نوشیدنی می داشتند که ندارند. بیائید بخود آئیم و بخود توان اجتماعی مان باورکنیم.

بهنام چنگائی دوشنبه ششم آذر 1402

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.