ما 

ما جنگاوریم 
بسیار جنگیده ایم 
خسته از انقلابی تلخ
غمگین بر کشته هایمان!
 در جنگی
نا برابر! 
یغما زده !
شکست خورده ! 
چونان سودا گری تالان شده 
 خسته ازکژراهه های رفته 
 می جنگیم  با خود 
 می جنگیم با دوست هایمان
با روحمان که می پیچد از درد 
با جسممان که در اختیار ما نیست
با دهانمان که فریاد می زند 
با دستهایمان که مشت می شوند 
با چشمانمان که اشک می ریزند!
 با پا هائی که دبگر یاریما ن نمی کنند 
می جنگیم با خاطراتمان 
با فکرها یمان که جزنفاق باری نیاورد.
اما 
چه باک !          
ما جنگاوریم هنوز 
با سری سبز وزبانی سرخ !
داستان باقیست ... ابوالفضل محققی